eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
241.3هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
65 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
آورده اند که بُهلول به بصره رفت و چون در آن شهر آشنایی نداشت برای مدتی کوتاه اطاقی اجاره کرد ولی آن اطاق از بس قدیمی و مخروبه بود به محض وزش باد تیرهایش صدا میکرد. بهلول پیش صاحب خانه رفته و گفت اطاقی که به من داده ای بی اندازه خطرناک است زیرا به محض وزش مختصر بادی صدا از سقف و دیوارش شنیده میشود. صاحب خانه که مرد شوخی بود در جواب بهلول گفت: نگران نباش؛ البته چندان که می دانی تمام موجودات به موقع، حمد و تسبیح خدا می گویند و این صدای تسبیح و حمد اطاق است. بهلول گفت : صحیح است ولی چون حمد و تسبیح موجودات به سجده ختم میشود، از ترس سجده اطاق خواستم زودتر فکری بنمایم. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
📚 👈 بهلول و مرد اخمو 🌴روزی مردی اخمو و بداخلاق از بهلول سوال نمود که خیلی میل دارم که شیطان را ببینم... 🌴بهلول گفت: اگر آئینه در خانه نداری در آب زلال نگاه کن شیطان را خواهی دید!!! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
📚 👈 بهلول و وزير 🌴روزی وزير خليفه به تمسخر بهلول را گفت: خليفه تو را حاكم به سگ و خروس و خوك نموده است. 🌴بهلول جواب داد پس از اين ساعت قدم از فرمان من بيرون منه، كه رعيت منی. همراهان وزير همه به خنده افتادند و وزير از جواب بهلول منفعل و خجل گرديد. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
📚 👈 بزرگترین جانور!! 🌴روزی خلیفه بهلول را پرسید: بزرگترین جانور دریا کدام است؟ گفت: نهنگ 🌴پرسید: بزرگترین جانور خشکی کدام است؟؟ گفت:استغفرا....کدام جانور را جراءت آن باشد که خود را از حضرت خلیفه بزرگتر پندارد؟! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
📚 👈 صداقت در عمل 🌴به بُهلول گفتند: فلانی هنگام تلاوت قرآن، چنان از خود بیخود می شود که غش می‌کند. 🌴بهلول گفت: او را بر سر دیوار بلندی بگذارید تا قرآن تلاوت کند، اگر غش کرد، در عمل خود صادق است! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
📚 👈 بهلول با دوست خود 🌴شخصی که سابقه دوستی با بهلول داشت روزی مقداری گندم به آسیاب برد. چون آرد نمود بر الاغ خود نمود و چون نزدیک منزل بهلول رسید اتفاقاً خرش لنگ شد و به زمین افتاد. آن شخص چون با بهلول سابقه دوستی داشت او را صدا زد و درخواست نمود تا الاغش را به او بدهد و بارش را به منزل برساند. 🌴چون بهلول قبلاً قسم خورده بود که الاغش را به کسی ندهد، به آن مرد گفت: الاغ من نیست اتفاقاً صدای الاغ بلند شد و بنای عر عر کردن گذارد.آن مرد به بهلول گفت الاغ تو در خانه است و تو میگویی نیست؟! 🌴بهلول گفت عجب دوست احمقی هستی. تو پنجاه سال با من رفیقی، حرف مرا باور نداری ولی حرف الاغ را باور می نمایی؟!! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
📚 👈 همنشینی با همنوعان 🌴شاعری تازه كار كه تظاهر به احساس می كرد گفت: دلم از آدمیان گرفته است....!!!!!! 🌴بهلول گفت: پس برو با " همنوعانت " بشین....!!!!! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
📚 👈بهلول و طبیب 🌴هارون الرشيد ، طبيب مخصوصی از يونان آورده بود، كه بسيار مورد تكريم و احترام بود. 🌴روزی بهلول بر وی وارد شد ، پس از سلام و احوال پرسی از طبيب سوال نمود: شغل شما چيست؟ طبيب از باب تمسخر، به بهلول گفت: شغل من زنده كردن مرده هاست. 🌴بهلول در جواب گفت: ای طبيب تو زنده ها را نكش ، مرده زنده كردنت ،پيش كش!! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
روزی از بهلول پرسیدند : راز طول عمر در چیست ؟ گفت : در زبان آدمی . گفتند؛ چگونه است آن راز؟ گفت؛ آن‌است که هر اندازه زبان آدمی کوتاه باشد، عمرش دراز می‌شود و هر چه زبان دراز شود، از طول عمر آدمی کاسته می شود ...؟ 👳 @mollanasreddin 👳
بهلول روی زمين خط گذاری ميكرد! تصادفا سلطان از آنجا رد ميشد... سلطان پرسيد : چه ميكنی؟ بهلول گفت: ملاحظه ميكنم كه از زمين خدا چه مقدار مال شما و مال من است.. سلطان گفت: به چه نتيجه رسيدی؟ بهلول : حقوق ما مساوی است دو متر مال من و دو متر مال شماست... 👳 @mollanasreddin 👳
آورده اند که آشپز دربار حاکم را به جرم دزدیدن چند عدد تخم‌مرغ، در میدان شهر فلک همی نموده بودند و در محضر حاکم آنچنان بر کف پای او ترکه فرود می آوردند که از فغانش دل هر رهگذری به شفقت می فشرد. بهلول چون چنین بدید فریاد زد: ای حاکم، این بخت برگشته‌ را به تعداد تخم‌مرغی که دزدیده مُتنبه کنید و نه بیشتر که نه خدای را خوش آید و نه خلقِ او را. حاکم پاسخ بداد؛ بهلول! مگر نشنیده‌ای که تخم‌مرغ دزد، روزی شتر دزد میشود؟! بیشتر میزنیم که کارش بدآنجا نرسد. بهلول نیشخندی بزد و گفت؛ این تخم‌مرغ دزد بیچاره را توان و امکان دزدی شتر نیست، مگر اینکه در بساط شما پُست بالاتری بگیرد! 👳 @mollanasreddin 👳
📚 آورده اند که عربی شترش به مرض (پیسی ) مبتلا شده بود . به او توصیه نمودند تا روغن کرچک به او بمالد . عرب شتر را سوار شده تا به شهر رفته روغن بخرد ، نزدیک شهر به بهلول برخورد نمود و چون سابقه دوستی با او داشت ، به بهلول گفت : شترم به مرض پیسی مبتلا شده و گفته اند روغن کرچک بمالم تا خوب شود ، اما من عقیده دارم که تاثیر نفس تو بهتر است ، استدعا میکنم دعایی بخوان تا شتر من از این مرض نجات پیدا کند بهلول جواب داد : اگر روغن کرچک بخری و با دعای من مخلوط کنی ممکن است شترت خوب شود ، والا دعای تنها تاثیری نخواهد داشت . 👳 @mollanasreddin 👳