eitaa logo
محفل شعر و ادب
372 دنبال‌کننده
202 عکس
65 ویدیو
2 فایل
کی شعرتر انگیزد خاطر که حزین باشد صدنکته از این معنی گفتیم وهمین باشد ارتباط با ما 👈🏼 https://eitaa.com/rmfd6292 لینک دعوت 👇👇 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
مشاهده در ایتا
دانلود
احساسِ خوشی دارم ، ابراز کنم ؟ یا نه مجنونیِ این دل را ، آغاز کنم ؟ یا نه با یک نظر از چَشمت، مهرَت به دلم افتاد ارباب دلم هستی ؟ در باز کنم ؟ یا نه از شوق تو در شعرم طناز ترین هستم در شعر برای تو ، کم ناز کنم ؟ یا نه ... دلبر تو اگر باشی ، شاعر تَرَم از سعدی با وصف تو در شعرَم، اعجاز کنم ؟ یا نه بی عشق اگر باشم ، گمنام ترین هستم با عشقِ تو نامم را ، احراز کنم ؟ یا نه پروانه ام و شمعی ، در خوابِ خوشی هستم بیدار شوم آیا ؟ پرواز کنم ؟ یا نه در بازیِ چشمِ تو ، تسلیم ترین شاهم در بندِ رُخَت خود را ، سرباز کنم ؟ یا نه باید چه کنم با دل؟ در مکتب عشق تو... با عاشقی ام دل را ، ممتاز کنم ؟ یا نه تکلیف بگو با من ، چَشمانِ سیاهَت را با این دلِ بی همدم ، همراز کنم؟ یا نه حالا که پر از شورَم ، آهنگِ دلِ خود را همگامِ تو در پردهٔ شهناز کنم ؟ یا نه عاشق شده ام شاید ، از طرزِ نگاهِ تو احساسِ خوشی دارم ، ابراز کنم ؟ یا نه در ما قدمی رنجه کنید 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
4_5972131087122435477.mp3
2.69M
غزل ۱۷۵ سعدی بازت ندانم از سر پیمان ما که برد باز از نگین عهد تو نقش وفا که برد چندین وفا که کرد چو من در هوای تو وان گه ز دست هجر تو چندین جفا که برد بگریست چشم ابر بر احوال زار من جز آه من به گوش وی این ماجرا که برد گفتم لب تو را که دل من تو برده‌ای گفتا کدام دل چه نشان کی کجا که برد سودا مپز که آتش غم در دل تو نیست ما را غم تو برد به سودا تو را که برد توفیق عشق روی تو گنجیست تا که یافت باز اتفاق وصل تو گوییست تا که برد جز چشم تو که فتنه قتال عالمست صد شیخ و زاهد از سر راه خدا که برد سعدی نه مرد بازی شطرنج عشق توست دستی به کام دل ز سپهر دغا که برد   آوایش : 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
گاهي گمان نميکني ، ولي خوب مي‌شود ، گاهي نمي‌شود که نمي‌شود که نمي‌شود ...! گاهي هزار دوره دعا ، بي اجابت است ، گاهي نگفته قرعه به نام تو مي‌شود ... گاهي گدايِ گدايي و بخت با تو يار نيست ، گاهي تمام شهر گداي تو مي‌ شود ...! گاهي براي خنده دلم تنگ مي‌شود ، گاهي دلم تراشه اي از سنگ مي‌شود ...! گاهي تمام آبيِ اين آسمانِ ما ، يک باره تيره گشته و بي رنگ مي‌شود ...! گاهي نفس ، به تيزيِ شمشير مي‌شود ، از هرچه زندگي‌ست ، دلت سير مي‌شود ...! گويي به خواب بود ، جواني‌مان گذشت ، گاهي چه زود فرصت‌مان دير مي‌شود ... کاري ندارم کجايي چه ميکني ... بي عشق سر مکن ، که دلت پير مي‌شود ...! "قیصر امین پور" 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
نسبت عشق به من نسبت جان است به تن تو بگو من به تو مشتاق‌ترم یا تو به من؟ زنده‌ام بی تو همین قدر که دارم نفسی از جدایی نتوان گفت به جز آه سخن بعد از این در دل من، شوق رهایی هم نیست این هم از عاقبت از قفس آزاد شدن وای بر من که در این بازی بی‌سود و زیان پیش پیمان‌شکنی چون تو شدم عهدشکن باز با گریه به آغوش تو بر می‌گردم چون غریبی که خودش را برساند به وطن تو اگر یوسف خود را نشناسی عجب است ای که بینا شده چشم تو ز یک پیراهن فاضل نظری ‌ ‎ 💎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌https://eitaa.com/molookfarib💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این تنها شعری است که استاد شهریار موقع خواندن آن اشک ریخت و با همان صدای گریان شعر را تا انتها خواند! یکی از زیباترین شعرهای زبان فارسی که هر بار گوش کنید جدید و شنیدنی است! پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست طاقتم اظهار عجزو نا توانی می کند بلبلی در سینه می نالد هنوزم کاین چمن با خزان هم آشتی و گل فشانی می کند ما به داغ عشقبازیها نشستیم و هنوز چشم پروین همچنان چشمک پرانی می کند نای ما خاموش ولی این زهره شیطان هنوز با همان شور و نوا دارد شبانی می کند گر زمین دود هوا گردد همانا، آسمان با همین نخوت که دارد آسمانی می کند سالها شد رفته دمسازم زدست اما هنوز در درونم زنده است و زندگانی می کند با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من خاطرم با خاطرات خود تبانی می کند بی ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی چون بهاران می رسد با من خزانی می کند طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند آنچه گردون می کند با ما نهانی می کند می رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان دفتر دوران ما هم بایگانی می کند "شهریارا" گو دل از ما مهربانان نشکنید ورنه قاضی در قضا نامهربانی می کند 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
خار خندید و به گل گفت: سلام و جوابی نشنید خار رنجید ولی هیچ نگفت ساعتی چند گذشت گل چه زیبا شده بود دست بی رحمی نزدیک آمد، گل سراسیمه ز وحشت افسرد لیک آن خار در آن دست خلید و گل از مرگ رهید صبح فردا که رسید خار با شبنمی از خواب پرید گل صميمانه به او گفت: سلام... گل اگر خار نداشت دل اگر بی غم بود اگر از بهر كبوتر قفسی تنگ نبود، زندگی، عشق، اسارت، همه بی معنا بود . . . . . 💎https://eitaa.com/molookfarib
. به دور از غم؛ میان جمعی و خوشحال و خندانی تو از یک آدم بی همدم تنها ؛ چه میدانی؟ ! اگر چه تلخ میگویی و دورم میکنی ؛ اما ؟! به چشمانت نمی آید که قلبی را برنجانی به هر کس میرسم ؛نام تو را با ذوق میگویم .. ! شبیه اولین تکلیف ؛ یک طفل دبستانی !!! چه رازی عشق دارد با خودش تا حرف قلبت را نمیگویی ، پشیمانی ،و میگویی و پریشانی؟! کسی که عزم رفتن کرده ؛ با منت نمی ماند نمیگویم بمانی ! چون که میدانم نمی مانی ! خیال خام من این بود ؛ پنهانت کنم ؛ اما؟! نمیدانم چرا از پشت هر شعرم نمایانی ؟! سیدتقی_سیدی https://eitaa.com/molookfarib
28.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قطعه ی «قیام کاوه» شهرام فرید و گروه فردوسی چو کاوه برون شد ز درگاه شاه بر او انجمن گشت بازارگاه به مناسبت بزرگداشت حکیم طوس ، بزرگ 🌸🌸🌸 از تمامِ مشرق‌زمین؛ فردوسی. [به بهانهٔ روز ملّی بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی] محلی که دانشگاه هاروارد و اِم‌آی‌تی (MIT) قرار دارد، اکنون، مرکز ثقلِ علمِ کرهٔ زمین است. من در آنجا که پیاده به دفتر کارم در هاروارد می‌رفتم، می‌دیدم از سراسر جهان، توریست‌ها می‌آیند برای تماشای نقطه‌ای که هاروارد و اِم‌آی‌تی قرار دارند. در آنجا، سنگ مرمری هست و روی آن اسم مفاخر بشریّت در تاریخ نقل شده است. آنجا افلاطون، ارسطو، و... را می‌بینید. روی آن سنگ از شاعران، هومر، دانته، شکسپیر و از کل مشرق زمین یعنی چین و هند و عرب و ایران، فقط یک شاعر نوشته شده است: فردوسی. هیچ کس دیگری نیست. نه عمر خیام، نه جلال الدین مولوی، نه متنبّی، نه ابوتَمّام، نه ابوالعَلای مَعرّی و نه هیچ شاعری از هند، نه هیچ شاعری از چین. فقط در کنار هومر، دانته و شکسپیر شما آنجا فردوسی را می‌بینید. همچین شاعری هیچ ملتی ندارد. خیلی اهمیت دارد که ما این را بدانیم. ما خیال می‌کنیم هر ملتی حماسه دارد و حماسه‌اش هم در حد ارزش شاهنامه است. ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۷، دانشگاه تهران https://eitaa.com/molookfarib
‌ نازنینم رنجش از دیوانگی هایم خطاست عشق را همواره با دیوانگی پیوند هاست شاید اینها امتحان ماست با دستور عشق ورنه هرگز رنجش معشوق را عاشق نخواست چند می گویی که از من شکوه ها داری به دل ؟ لب که بگشایم مرا هم با تو چندان  ماجراست عشق را ای یار با معیار بی دردی مسنج علت عاشق طبیب من ، ز علت ها جداست حسین_منزوی ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/molookfarib
نکته‌ای دربارۀ شاه‌نامه جالب است که در کلِ شاه‌نامه فقط یک بار نامِ فردوسی آمده‌است. مقایسه شود با حافظ که در تک‌تکِ غزل‌هایش نامِ خود را آورده. https://eitaa.com/molookfarib
اونجا که هوشنگ ابتهاج میگه: نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت رفت و از گریه ی طوفانی ام اندیشه نکرد چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت https://eitaa.com/molookfarib
هرکسـی یاری درین کاشانه دارد؛ من تو را یک هـدف از رفتن میخانه دارد؛ من تـو را                           هـر کـه مـستی مـی کند، یـک دلبـر نازک ادا در کـنـار سـاغـر و پـیـمـانه دارد؛ مـن تـو را                                هرکه را دیدم به فرداهای خود دل داده است آرزوهـــا در دل دیــوانـــه دارد؛ مــن تـو را                                 هـر کـه عاشـق میـشود با جادوی یک دلفریـب در بغـل معشـوقه ای فتـانه دارد؛ مـن تـو را                                 در طـواف عـاشـقی بایـد بـسـوزی دم بـه دم کعبـه ای اینگونـه هر پـروانه دارد؛ مـن تو را                                هرکسی دریک ستاره بخت خود را دیده است پیش خود یک آسمان افسانه دارد؛ من تو را                                
چه جالب است : ناز را میکشیم آه را میکشیم انتظار را میکشیم فریاد را میکشیم درد را میکشیم ولی بعد از این همه سال آنقدر نقاش خوبی نشده ایم که بتوانیم دست بکشیم " از هر آنچه که آزارمان می‌دهد " 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
4_5793884957881403596.mp3
5.73M
‍ ‍ چه دانستم که این سودا، مرا زین سان کند مجنون دلم را دوزخی سازد، دوچشمم را کند جیحون چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید چو کشتی ام در اندازد، میان قُلزُم پر خون زند موجی بر آن کشتی، که تخته تخته بشکافد که هر تخته فرو ریزد، زگردش های گوناگون نهنگی هم بر آرد سر، خورد آن آب دریا را چنان دریای بی پایان، شود بی آب چون هامون شکافد نیز آن هامون، نهنگ بحر فرسا را کشد در قعر، ناگاهان، به دست قهر،چون قارون چو این تبدیل ها آمد، نه هامون ماند و نه دریا چه دانم من دگر چون شد، که چون غرق است در بی چون چه دانم های بسیار است، لیکن من نمی دانم که خوردم از دهان بندی، در آن دریا کفی افیون! مولانای جان 🔹شعر:مولانا 🔹خواننده:شهرام ناظری آلبوم گل صدبر گ تنظیم جلال ذوالفنون 🔹دکلمه:احمد شاملو 🔹تنظیم و تلفیق: ا.صالحی 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
‍ ‍دوستی با مردم دانا چو زرین کاسه ایســــــــت نشکند، ور بشکند، بازش توانی ساختن دوستی با مردم نادان سفالین کوزه ایست بشکند، ور نشکند، باید به دور انداختــــــــن... 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باش سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش یک لحظه نخور حسرت آن را که نداری راضی به همین چند قلم مال خودت باش دنبال کسی باش که دنبال تو باشد اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش پرواز قشنگ است ولی بی غم و منت منت نکش از غیر و پر و بال خودت باش صد سال اگر زنده بمانی گذرانی پس شاکر هر لحظه و هر سال خودت باش ... ⭕️از "اقبال لاهوری"نیست ‌ 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
این شعر به صورت عمودی و افقی یک جور خوانده می شود: از چهره، افروخته، گل را، مشکن! افروخته، رخ مرو تو دیگر، به چمن! گل را، تو دگر، مکن خجل، ای مه من! مشکن، به چمن، ای مه من، قدر سخن! ✅ 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️ کی عیب سر زلف بت از کاستن است چه جای به غم نشستن و خاستن است روز طرب و نشاط و می خواستن است که آراستن سرو ز پیراستن است 💎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/molookfarib💎
▫️ نخ به پای بادبادک های کم طاقت مبند زندگی را هر چه آسان تر بگیری، بهتر است 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
🤍 ‍ ☀️دم را غنیمت بشمار فردای روزی که از جهان برویم، فردای دیگری شروع می شود بی عقربه، بی ساعت، بی ثانیه. فردایی شبیه همه ی قرن های رفته و همه ی هزاره های فراموش شده. فردای روزی که از جهان برویم، سوار قطاری می شویم که سالکانِ هفت هزار ساله هم بر آن سوارند و با مردگان، با همه مردگان همسفر می شویم. اینجا زیر سقف خانه ی فنا تکیه داده ایم به آجرهای حبابی و شکننده ی امروز و از همه ی ثروت جهان، فقط «اکنون» را داریم. عمر چه داراییِ عجیبی است، مُشتی دَم که بر کفِ دست گذاشته ایم تا بر بادش دهیم! کاش از همه ی جهان، این دم، فقط همین دم را غنیمت می شمردیم. 🌸🌸🌸🌸 ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم وین یک دم عمر را غنیمت شمریم فردا که ازین دیر فنا در گذریم با هفت هزار سالگان سر به سریم 🌸🌸🌸🌸 🌹گرامی باد، ۲۸ اردیبهشت روز نکوداشت خیام، شاعری که دم را غنیمت می شمرد. ✍️
شنیدم که مردی غم خانه خورد که زنبور بر سقف او لانه کرد زنش گفت از اینان چه خواهی؟ مکن که مسکین پریشان شوند از وطن بشد مرد نادان پس کار خویش گرفتند یک روز زن را به نیش زن بی خرد بر در و بام و کوی همی کرد فریاد و می‌گفت شوی: مکن روی بر مردم ای زن ترش تو گفتی که زنبور مسکین مکش کسی با بدان نیکویی چون کند؟ بدان را تحمل، بد افزون کند چو اندر سری بینی آزار خلق به شمشیر تیزش بیازار حلق اگر نیکمردی نماید عسس نیارد به شب خفتن از دزد، کس نی نیزه در حلقه کارزار بقیمت تر از نیشکر صد هزار نه هر کس سزاوار باشد به مال یکی مال خواهد، یکی گوشمال چو گربه ‌نوازی، کبوتر بَرَد چو فربه کنی گرگ، یوسف درد بنائی که محکم ندارد اساس بلندش مکن ور کنی زو هراس ببند ای پسر دجله در آب کاست که سودی ندارد چو سیلاب خاست چو گرگ خبیث آمدت در کمند بکش ورنه دل بر کن از گوسفند از ابلیس هرگز نیاید سجود نه از بد گهر نیکویی در وجود بد اندیش را جاه و فرصت مده عدو در چه و دیو در شیشه به مگو شاید این مار کشتن به چوب چو سر زیر سنگ تو دارد بکوب قلم زن که بد کرد با زیردست قلم بهتر او را به شمشیر دست مدبر که قانون بد می‌نهد تو را می‌برد تا به دوزخ دهد مگو ملک را این مدبر بس است مدبر مخوانش که مدبر کس است سعید آورد قول سعدی به جای که ترتیب ملک است و تدبیر رای (بوستان ) 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
‍ شهری از چشم تو می سازم و اما نگران نشود منزل اغیار و دیار دگران طعنه ی ثانیه ها ، هق هق بی وقفه ی من تو چه می دانی از احوال من جامه دران قلم آشفته ، دل آشفته ، غزل آشفته ست می سرایم من آشفته چو آسیمه سران قلمم از نفس افتاد و غزل بر حذر است شده ام خسته از این جامعه ی بی هنران شب این قافیه سرد است و تب و سوز فراق منم و این غزل و چله ی بی حصر و کران شمع و پروانه و ساغر همگی مسخ تواند منم و یک قلم خسته و این کور وکران سینه ام توده ا ی از آتش اوهام تو است می کند یاد تو از قله ی قلبم فوران من و یک شمع سهی ، ثانیه ها ؛ قافیه ها همه شب در پی تو ، قافله ی همسفران شده ام مات تو در صحنه ی شطرنج دلت منم و هرزه نگاه همه کوته نظران تب تو ، آتش تو ، شهوت چشمان شرت تن احساس من و مسلخ این شورو شران کوله ی یاد من از خاطره هایت شده پر روزگاریست که می نالم از این بار گران ▫️ 💎https://eitaa.com/molookfarib💎