eitaa logo
محفل شعر و ادب
367 دنبال‌کننده
178 عکس
62 ویدیو
2 فایل
کی شعرتر انگیزد خاطر که حزین باشد صدنکته از این معنی گفتیم وهمین باشد ارتباط با ما 👈🏼 https://eitaa.com/rmfd6292 لینک دعوت 👇👇 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5807661228692082665.mp3
1.74M
بغضم شکست و فرصت آهی نیافتم از دست اشک وقت نگاهی نیافتم هر قدر کوله بار تو را گشتم ای فلک چون بخت خویش شام سیاهی نیافتم من کوه را شکافتم ای بی وفا ولی آخر به قلب سنگ تو راهی نیافتم وقتی دلیل خواستی از من برای عشق غیر از خود تو هیچ گواهی نیافتم گفتی کسی پناه به دشمن نمی‌برد آری! ولی به جز تو پناهی نیافتم ✍ 🎙 در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5965569395001395706.mp3
1.83M
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند هر آن که خدمت جام جهان نما بکند طبیب‌عشق مسیحادم است‌ومشفق لیک چو درد در تو نبیند که را دوا بکند تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند ز بخت خفته ملولم بود که بیداری به وقت فاتحه صبح یک دعا بکند بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد مگر دلالت این دولتش صبا بکند آوایش : در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5825524891029344635.mp3
3.41M
غزل ۳۹۷ سعدی از تو با مصلحت خویش نمی‌پردازم همچو پروانه که می‌سوزم و در پروازم گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی ور نه بسیار بجویی و نیابی بازم نه چنان معتقدم که‌م نظری سیر کند یا چنان تشنه که جیحون بنشاند آزم همچو چنگم سر تسلیم و ارادت در پیش تو به هر ضرب که خواهی بزن و بنوازم گر به آتش بریم صد ره و بیرون آری زر نابم که همان باشم اگر بگدازم گر تو آن جور پسندی که به سنگم بزنی از من این جرم نیاید که خلاف آغازم خدمتی لایقم از دست نیاید چه کنم سر نه چیزیست که در پای عزیزان بازم من خراباتیم و عاشق و دیوانه و مست بیشتر زین چه حکایت بکند غمازم ماجرای دل دیوانه بگفتم به طبیب که همه شب در چشم است به فکرت بازم گفت از این نوع شکایت که تو داری سعدی درد عشق است ندانم که چه درمان سازم   🎙 در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5836780436944065001.mp3
3.8M
غزل ۱۳۶ حافظ دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد آن چه سعی است من اندر طلبت بنمایم این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد عارضش را به مثل ماه فلک نتوان گفت نسبت دوست به هر بی سر و پا نتوان کرد سروبالای من آن گه که درآید به سماع چه محل جامه جان را که قبا نتوان کرد نظر پاک تواند رخ جانان دیدن که در آیینه نظر جز به صفا نتوان کرد مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف تا به حدیست که آهسته دعا نتوان کرد بجز ابروی تو محراب دل حافظ نیست طاعت غیر تو در مذهب ما نتوان کرد 🎙 در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5888951387508709012.mp3
4.11M
غزل ۶۲ سعدی ای لعبت خندان لب لعلت که مزیده‌ست وی باغ لطافت به رویت که گزیده‌ست زیباتر از این صید همه عمر نکرده‌ست شیرین‌تر از این خربزه هرگز نبریده‌ست ای خضر حلالت نکنم چشمهٔ حیوان دانی که سکندر به چه محنت طلبیده‌ست آن خون کسی ریخته‌ای یا می سرخ است یا توت سیاه است که بر جامه چکیده‌ست با جمله برآمیزی و از ما بگریزی جرم از تو نباشد گنه از بخت رمیده‌ست نیک است که دیوار به یک بار بیفتاد تا هیچکس این باغ نگویی که ندیده‌ست بسیار توقف نکند میوهٔ بر بار چون عام بدانست که شیرین و رسیده‌ست گل نیز در آن هفته دهن باز نمی‌کرد وامروز نسیم سحرش پرده دریده‌ست در دجله که مرغابی از اندیشه نرفتی کشتی رود اکنون که تتر جسر بریده‌ست رفت آن که فقاع از تو گشایند دگر بار ما را بس از این کوزه که بیگانه مکیده‌ست سعدی در بستان هوای دگری زن وین کشته رها کن که در او گله چریده ست 🎙 در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5906842868349147156.mp3
3.63M
غزل ۳۳۹ حافظ خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم دل از پی نظر آید به سوی روزن چشم سزای تکیه گهت منظری نمی‌بینم منم ز عالم و این گوشه معین چشم بیا که لعل و گهر در نثار مقدم تو ز گنج خانه دل می‌کشم به روزن چشم سحر سرشک روانم سر خرابی داشت گرم نه خون جگر می‌گرفت دامن چشم نخست روز که دیدم رخ تو دل می‌گفت اگر رسد خللی خون من به گردن چشم به بوی مژده وصل تو تا سحر شب دوش به راه باد نهادم چراغ روشن چشم به مردمی که دل دردمند حافظ را مزن به ناوک دلدوز مردم افکن چشم 🎙 هشتم آبانماه ۱۴۰۲ خورشیدی در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5938371029268172240.mp3
3.2M
🎙 تهران _ ۱۸ آبان ۱۴۰۲ سلام آینه‌ ی آفتاب‌ زاده‌ ی من صبیح جبهه‌ فروز جبین‌ گشاده‌ی من اتاق را همه خورشید می‌کنی هر صبح سلام آینه‌ ی روی رف نهاده‌ ی من همه کدورت پیچیده در تو نقش من است مگر نه آینه‌ای تو زلال ساده‌ی من به برگ‌های گل از تو غبار روبم اگر خزان امان دهدم هست این اراده‌ی من «فرشته عشق نداند» که گفت اینک تو فرشته‌ی همه هستی به عشق داده‌ی من تو را چه کار که سرو ایستاده می‌میرد همیشه سبز بمان سرو ایستاده‌ی من به تو رسیدن و ماندن خوش است خانه‌ی امن نهایت سفر ای انتهای جاده‌ ی من در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5947392689677800213.mp3
6.38M
🎙 بعدها مرگ من روزی فرا خواهد رسید در بهاری روشن از امواج نور در زمستانی غبار آلود و دور یا خزانی خالی از فریاد و شور مرگ من روزی فراخواهد رسید روزی از این تلخ وشیرین روزها روز پوچی همچو روزان دگر سایه‌ای زامروزها،دیروزها دیدگانم همچو دالانهای تار گونه هایم همچو مرمرهای سرد ناگهان خوابی مرا خواهد ربود من تهی خواهم شد از فریاد درد می خزند آرام روی دفترم دستهایم فارغ از افسون شعر یاد می آرم که در دستان من روزگاری شعله می زد خون شعر خاک میخواند مرا هردم به خویش می رسند از ره که در خاکم نهند آه شاید عاشقانم نیمه شب گل به روی گور غمناکم نهند بعد من ناگه به یکسو می روند پرده های تیرهٔ دنیای من چشمهای ناشناسی می خزند روی کاغذها و دفترهای من در اتاق کوچکم پا می نهد بعد من با یاد من بیگانه ای در بر آیینه می ماند به جای تار مویی نقش دستی شانه ای می‌رهم ازخویش و میمانم زخویش هر چه بر جامانده ویران میشود روح من چون بادبان قایقی در افقها دور و پنهان میشود می شتابند از پی هم بی شکیب روزها و هفته ها و ماه ها چشم تو در انتظار نامه ای خیره می ماند به چشم راه ها.... در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5974192774503732350.mp3
3.39M
‍ غزل ۳۹۲ حافظ دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن از دوستان جانی مشکل توان بریدن خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ وآنجا به نیک نامی پیراهنی دریدن گه چون نسیم با گل راز نهفته گفتن گه سر عشقبازی از بلبلان شنیدن بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار کآخر ملول گردی از دست و لب گزیدن فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن گویی برفت حافظ از یاد شاه یحیی یا رب به یادش آور درویش پروریدن 🎙 در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_6010474734074991453.mp3
3.57M
غزل ۴ حافظ صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را شکرفروش که عمرش دراز باد چرا تفقدی نکند طوطی شکرخا را غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر به بند و دام نگیرند مرغ دانا را ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست سهی قدان سیه چشم ماه سیما را چو با حبیب نشینی و باده پیمایی به یاد دار محبان بادپیما را جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ سرود زهره به رقص آورد مسیحا را 🎙 ۱۳ آذر ماه ۱۴۰۲ خورشیدی
4_6015065813596245943.mp3
3.31M
غزل ۴۳۱ حافظ لبش می‌بوسم و در می‌کشم می به آب زندگانی برده‌ام پی نه رازش می‌توانم گفت با کس نه کس را می‌توانم دید با وی لبش می‌بوسد و خون می‌خورد جام رخش می‌بیند و گل می‌کند خوی بده جام می و از جم مکن یاد که می‌داند که جم کی بود و کی کی بزن در پرده چنگ ای ماه مطرب رگش بخراش تا بخروشم از وی گل از خلوت به باغ آورد مسند بساط زهد همچون غنچه کن طی چو چشمش مست را مخمور مگذار به یاد لعلش ای ساقی بده می نجوید جان از آن قالب جدایی که باشد خون جامش در رگ و پی زبانت درکش ای حافظ زمانی حدیث بی زبانان بشنو از نی 🎙 ۱۴ آذر ماه ۱۴۰۲ خورشیدی در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5926744879215413440.mp3
1.28M
ما چون دو دریچه ، روبروی هم آگاه ز هر بگو مگوی هم هر روز سلام و پرسش و خنده هر روز قرار روز آینده عمر آینه بهشت اما...آه بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه اکنون دل من شکسته و خسته ست زیرا یکی از دریچه ها بسته ست نه مهر فسون نه ماه جادو کرد نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد از دفتر آوایش : در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5807847200775997654.mp3
1.75M
بیمارم ، مادر جان می دانم ،می بینی می بینم ، میدانی می ترسی ، می لرزی از کارم ، رفتارم ، مادر جان می دانم ، می بینی گه گریم ،گه خندم گه گیجم ،گه مستم و هر شب تا روزش بیدارم ، بیدارم ، مادر جان می دانم ، می دانی کز دنیا ، وز هستی هشیاری ، یا مستی از مادر ، از خواهر از دختر ، از همسر از این یک ، و آن دیگر بیزارم ، بیزارم ، مادر جان من دردم بی ساحل تو رنجت بی حاصل ساحر شو ، جادو کن درمان کن ، دارو کن بیمارم ، بیمارم ، بیمارم ، مادر جان چامه : 🎙 : ۱۳۹۹ خورشیدی _ تهران در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
چند واژه و چند مفهوم از واژگانی که در غزلهای حافظ و سعدی به کار رفته است. ، ، ، ، ۱- دفتر و دیوان و جُنگ شعر ( یاداشتهای علامه دهخدا) ۲_سینی را گویند و آن ظرفی باشد مدور و کلان که در آن پیاله ها و مانند آن نهند(آنندراج) ۳_ گردآوری شده (ناظم الاطبا) نکته :مفهوم با فرق دارد ✅ : فراغ بال ، گرد آمده ، خاطر جمع ✅ : جای ‌جمع‌ شدن ، محل اجتماع ، انجمن ✅ : گردآوری ، آرامش ، رستاخیز ، قیامت ✅ : ۱_الفت و وفاق ۲_ گروهی از مردم؛ انبوهی از مردم. ۳_ (اسم مصدر) [قدیمی، مجاز] آسودگی خاطر ۴_(اسم مصدر) [قدیمی] فراهم آمدن و مجتمع شدن ، متحد گشتن ۵_(اسم مصدر) [قدیمی] معاشرت ، همنشینی ✅چند بیت و شاهد مثال حضور خلوت انس است و دوستان و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ای من در میان و دلم جای دیگر است تا سر زلف پریشان تو در آمد هیچ ندانم که پریشان تو نیست چراغ افروز چشم ما نسیم زلف جانان است مباد این را یارب غم از باد پریشانی کن به احسانی حافظ پریشان را ای شکنج گیسویت پریشانی خوبی و لطف است عذار چو مهش لیکنش مهر و وفا نیست خدایا بدهش عشق و شباب و رندی ی مراد است چون شد معانی گوی بیان توان زد هر که نباشد به تماشا نرود یار با یار سفرکرده به تنها نرود کی دهد دست این غرض یارب که همدستان شوند خاطر ما زلف پریشان شما هر آن کو خاطر و یار نازنین دارد سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد خاطر به دست تفرقه دادن نه زیرکیست بخواه و صراحی بیار هم چون صبا ی گل را به آب لطف شست کجدلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر کنم خم زلفت بنامیزد کنون ی دلهاست از آن باور نمی دارم که انگیزد پریشانی منال ای دل که در زنجیر زلفش همه است آشفته حالی در خلاف آمد عادت بطلب کام که من کسب از آن زلف پریشان کردم ۲۷ دی ماه ۱۴۰۲ خورشیدی _ تهران در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5947341790020374235.mp3
3.66M
غزل ۱۳۷ حافظ دل از من برد و روی از من نهان کرد خدا را با که این بازی توان کرد شب تنهاییم در قصد جان بود خیالش لطف‌های بی‌کران کرد چرا چون لاله خونین دل نباشم که با ما نرگس او سرگران کرد که را گویم که با این درد جان سوز طبیبم قصد جان ناتوان کرد بدان سان سوخت چون شمعم که بر من صراحی گریه و بربط فغان کرد صبا گر چاره داری وقت وقت است که درد اشتیاقم قصد جان کرد میان مهربانان کی توان گفت که یار ما چنین گفت و چنان کرد عدو با جان حافظ آن نکردی که تیر چشم آن ابروکمان کرد 🎙 تهران_۲۹ بهمن ماه ۱۴۰۲ خورشیدی در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5774021133569364026.mp3
3.14M
طایر دولت اگر باز گذاری بکند یار بازآید و با وصل قراری بکند دیده را دستگه در و گهر گر چه نماند بخورد خونی و تدبیر نثاری بکند دوش گفتم بکند لعل لبش چاره من هاتف غیب ندا داد که آری بکند کس نیارد بر او دم زند از قصه ما مگرش باد صبا گوش گذاری بکند داده‌ام باز نظر را به تذروی پرواز بازخواند مگرش نقش و شکاری بکند شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی مردی از خویش برون آید و کاری بکند کو کریمی که ز بزم طربش غمزده‌ای جرعه‌ای درکشد و دفع خماری بکند یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند حافظا گر نروی از در او هم روزی گذری بر سرت از گوشه کناری بکند 🎙 ۲۳ خرداد ۱۴۰۰ خورشیدی در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5855201371287983493.mp3
4.63M
غزل ۲۳۷ حافظ نفس برآمد و کام از تو بر نمی‌آید فغان که بخت من از خواب در نمی‌آید صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش که آب زندگیم در نظر نمی‌آید قد بلند تو را تا به بر نمی‌گیرم درخت کام و مرادم به بر نمی‌آید مگر به روی دلارای یار ما ور نی به هیچ وجه دگر کار بر نمی‌آید مقیم زلف تو شد دل که خوش سوادی دید وز آن غریب بلاکش خبر نمی‌آید ز شست صدق گشادم هزار تیر دعا ولی چه سود یکی کارگر نمی‌آید بسم حکایت دل هست با نسیم سحر ولی به بخت من امشب سحر نمی‌آید در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز بلای زلف سیاهت به سر نمی‌آید ز بس که شد دل حافظ رمیده از همه کس کنون ز حلقه زلفت به در نمی‌آید دکلمه: آواز : ۲۰ مهرماه ۱۴۰۲ [ بزرگداشت حافظ ] در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5771489770039415048.mp3
3.93M
غزل ۹۵ حافظ مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت خرابم می‌کند هر دم فریب چشم جادویت پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم که جان را نسخه‌ای باشد ز لوح خال هندویت تو گر خواهی که جاویدان جهان یک سر بیارایی صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت من و باد صبا مسکین دو سرگردان بی‌حاصل من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی نیاید هیچ در چشمش به جز خاک سر کویت 🎙 ۷ فروردین ماه ۱۴۰۳ خورشیدی در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5890810708915918667.mp3
3.4M
غزل ۳۹۸ سعدی نظر از مدعیان بر تو نمی‌اندازم تا نگویند که من با تو نظر می‌بازم آرزو می‌کندم در همه عالم صیدی که نباشند رفیقان حسود انبازم درد پنهان فراقم ز تحمل بگذشت ور نه از دل نرسیدی به زبان آوازم چون کبوتر بگرفتیم به دام سر زلف دیده بردوختی از خلق جهان چون بازم به سرانگشت بخواهی دل مسکینان برد دست واپوش که من پنجه نمی‌اندازم مطرب آهنگ بگردان که دگر هیچ نماند که از این پرده که گفتی به درافتد رازم کس ننالید در این عهد چو من در غم دوست که به آفاق نفس می‌رود از شیرازم چند گفتند که سعدی نفسی باز خود آی گفتم از دوست نشاید که به خود پردازم 🎙 ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ خورشیدی در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5978727096032171435.mp3
4.15M
غزل ۱۹۶ سعدی سر جانان ندارد هر که او را خوف جان باشد به جان گر صحبت جانان برآید رایگان باشد مغیلان چیست تا حاجی عنان از کعبه برپیچد خسک در راه مشتاقان بساط پرنیان باشد ندارد با تو بازاری مگر شوریده احوالی [اسراری] که مهرش در میان جان و مهرش بر دهان باشد پری رویا چرا پنهان شوی از مردم چشمم پری را خاصیت آنست کز مردم نهان باشد نخواهم رفتن از دنیا مگر در پای دیوارت که تا در وقت جان دادن سرم بر آستان باشد گر از رای تو برگردم بخیل و ناجوانمردم روان از من تمنا کن که فرمانت روان باشد به دریای غمت غرقم گریزان از همه خلقم گریزد دشمن از دشمن که تیرش در کمان باشد خلایق در تو حیرانند و جای حیرتست الحق که مه را بر زمین بینند و مه بر آسمان باشد میانت را و مویت را اگر صد ره بپیمایی میانت کمتر از مویی و مویت تا میان باشد به شمشیر از تو نتوانم که روی دل بگردانم و گر میلم کشی در چشم میلم همچنان باشد چو فرهاد از جهان بیرون به تلخی می‌رود سعدی ولیکن شور شیرینش بماند تا جهان باشد 🎙 ۱۵ خرداد ماه ۱۴۰۳ خورشیدی در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5816913176658187091.mp3
7.24M
غزل ۳۷۶ حافظ دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم سخن اهل دل است این و به جان بنیوشیم نیست در کس کرم و وقت طرب می‌گذرد چاره آن است که سجاده به می بفروشیم خوش هواییست فرح بخش خدایا بفرست نازنینی که به رویش می گلگون نوشیم ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم گل به جوش آمد و از می نزدیمش آبی لاجرم ز آتش حرمان و هوس می‌جوشیم می‌کشیم از قدح لاله شرابی موهوم چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشیم حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم 🎙 ۲۶ تیر ماه ۱۴۰۳ خورشیدی در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5872980616043043171.mp3
2.37M
در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود تا ابد جام مرادش همدم جانی بود من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار گفتم این شاخ ار دهد باری پشیمانی بود خود گرفتم کافکنم سجاده چون سوسن به دوش همچو گل بر خرقه رنگ می مسلمانی بود بی چراغ جام در خلوت نمی‌یارم نشست زان که کنج اهل دل باید که نورانی بود همت عالی طلب جام مرصع گو مباش رند را آب عنب یاقوت رمانی بود گر چه بی‌سامان نماید کار ما سهلش مبین کاندر این کشور گدایی رشک سلطانی بود نیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار خودپسندی جان من برهان نادانی بود مجلس انس و بهار و بحث شعر اندر میان نستدن جام می از جانان گران جانی بود دی عزیزی گفت حافظ می‌خورد پنهان شراب ای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود 🎙 🗓۱۵ امرداد ماه ۱۴۰۳ خورشیدی در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_6048871054506463184.mp3
2.67M
نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی گذر به کوی فلان کن در آن زمان که تو دانی تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهت به مردمی نه به فرمان چنان بران که تو دانی بگو که جان عزیزم ز دست رفت خدا را ز لعل روح فزایش ببخش آن که تو دانی من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی خیال تیغ تو با ما حدیث تشنه و آب است اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی امید در کمر زرکشت چگونه ببندم دقیقه‌ایست نگارا در آن میان که تو دانی یکیست ترکی و تازی در این معامله حافظ حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی 🎙 ۱۳۹۸ خورشیدی در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5942710445180720437.mp3
3.76M
غزل ۳۳۳ حافظ نماز شام غریبان چو گریه آغازم به مویه‌های غریبانه قصه پردازم به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زار که از جهان ره و رسم سفر براندازم من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم خدای را مددی ای رفیق ره تا من به کوی میکده دیگر علم برافرازم خرد ز پیری من کی حساب برگیرد که باز با صنمی طفل عشق می‌بازم بجز صبا و شمالم نمی‌شناسد کس عزیز من که به جز باد نیست دمسازم هوای منزل یار آب زندگانی ماست صبا بیار نسیمی ز خاک شیرازم سرشکم آمد و عیبم بگفت روی به روی شکایت از که کنم خانگیست غمازم ز چنگ زهره شنیدم که صبحدم می‌گفت غلام حافظ خوش لهجه‌ی خوش آوازم 🎙 ۴ خرداد ماه ۱۴۰۳ خورشیدی در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5778426941086372398.mp3
4.67M
غزل ۴۹۳ حافظ ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی دایم گل این بستان شاداب نمی‌ماند دریاب ضعیفان را در وقت توانایی دیشب گله زلفش با باد همی‌کردم گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی صد باد صبا این جا با سلسله می‌رقصند این است حریف ای دل تا باد نپیمایی مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی ای درد توام درمان در بستر ناکامی و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی زین دایره مینا خونین جگرم می ده تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی 🎙 ۱۰ فروردین ماه ۱۴۰۳ خورشیدی در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎