فراوان
"دوستت دارم"
فراوان
و از همان آغاز میدانستم
میدانستم که شکست خواهم خورد
و لا به لایِ فصل های قِصه
کُشته خواهم شد
و سرم به سوی تو حَمل خواهد شد
و فراوان
خوشحال میشدم
به زیبایی این پایان...
#نزار_قبانی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
امشب پرستوي دلم تنها نشسته
دركُنج سينه با پر و بالي شكسته
مي نالد از هجران تو هر روز و هرشب
آهسته و سَر در گريبان زار و خسته
در باغ هاي پُر خزان آرزويش
هر لحظه مي رويد گل غم دسته دسته
يك رشته ي باريك بر جا مانده از عشق
ترسم شود آن رشته هم روزي گسسته
اي آخرين امّيد شبهاي دل من
تا كي بُود خورشيد چشمان تو بسته؟
#خانم_وحيدي_دختر_ترك_٦_٨_٩٨🖊️
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
یک دل به جان رساند منِ دردمند را
با صد دلِ شکسته صنوبر چه میکند؟
#صائب
دلِ شکستهی درخت صنوبر ناظر بر میوههای مخروطی شکل آن است که وقتی میرسند از هم میشکافند ولی از درخت جدا نمیشوند.
و شاعر ادعا دارد من که یک دل دارم اینهمه دردمند هستم درخت صنوبر با داشتن دلهای شکستهیِ بسیار چه میکشد؟! ....
هرکه گرفتار دل شد دردمند است ...
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5938371029268172240.mp3
3.2M
✍ #حسین_منزوی
🎙 #محمدرضاکاکائی
تهران _ ۱۸ آبان ۱۴۰۲
سلام آینه ی آفتاب زاده ی من
صبیح جبهه فروز جبین گشادهی من
اتاق را همه خورشید میکنی هر صبح
سلام آینه ی روی رف نهاده ی من
همه کدورت پیچیده در تو نقش من است
مگر نه آینهای تو زلال سادهی من
به برگهای گل از تو غبار روبم اگر
خزان امان دهدم هست این ارادهی من
«فرشته عشق نداند» که گفت اینک تو
فرشتهی همه هستی به عشق دادهی من
تو را چه کار که سرو ایستاده میمیرد
همیشه سبز بمان سرو ایستادهی من
به تو رسیدن و ماندن خوش است خانهی امن
نهایت سفر ای انتهای جاده ی من
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
یادها انبوه شد
در سرِ پر سرگذشت
جز طنین خستهی افسوس نیست
رفته ها را بازگشت...
#هوشنگابتهاج
یاد عزیزان رفته به خیر🖤
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_618019512989515821.mp3
6.9M
بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانه جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخهها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید، تو به من گفتی:
از این عشق حذر کن!
لحظهای چند بر این آب نظر کن،
آب، آیینi عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!
با تو گفتم: حذر از عشق!؟ ندانم!
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم،
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، ناله ی تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم.
نگسستم، نرمیدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!
فریدون مشیری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فریدون مشیری،
از سرگذشتِ معروفترین شعرش،
#کوچه میگوید.
در سی ام شهریور ۱۳۰۵ در تهران به دنیا آمد. مشیری سرودن شعر را از نوجوانی و تقریباً از پانزده سالگی شروع کرد.او در سال ۱۳۳۳ با خانم اقبال اخوان ازدواج کرد و اکنون دو فرزند به نامهای بابک و بهار از او به یادگار ماندهاست.
مشیری سالها از بیماری رنج میبرد و در بامداد روز جمعه ۳ آبانماه ۱۳۷۹ خورشیدی در ۷۴سالگی در تهران درگذشت.
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5958535346672110155.mp3
7.5M
چُو گُل هَر دَم به بُویَت جامِه دَر تَن
کُنَم چاک اَز گَریبان تا بِه دامَن
مَن از دَستِ غَمَت مُشکِل بَرَم جان
وَلی دِل را تُو آسان بُردی اَز مَن
دِلَم را مَشکن و دَر پا مَیَنداز
که دارَد دَر سَرِ زُلفِ تُو مَسکَن
به قُولِ دُشمَنان بَرگَشتی اَز دُوست
نَگَردَد هیچ کَس با دُوست دُشمَن
بِبار اِی شَمع اَشک اَز چَشمِ خُونین
که شُد سُوزِ دِلَت بَر خَلق رُوشَن
مَکُن کَز سینِهاَم آهِ جِگَرسُوز
بَرآیَد هَمچُو دُود اَز راهِ رُوزَن
🎙حافظ با صدای شجریان
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
ما با دو قطره اشک به یک عمر روشنیم
کممصرف است مردمِ بیکس چراغشان
#معنیزنجانی (تولد: تهران، ۱۳۵۴)
چه اوقات سختی که بر من گذشت
گواه دلِ ریشِ من
ماه بود
دمی شک نکردیم به شاهراهها
دریغا...
که بیراههها راه بود!
#حسین_پناهی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است
گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است
گفتم که از که پرسم جانا نشان کویت
گفتا نشان چه پرسی آن کوی بی نشان است
گفتم مرا غم تو خوشتر ز شادمانی
گفتا که در ره ما غم نیز شادمان است
گفتم که سوخت جانم از آتش نهانم
گفت آن که سوخت او را کی ناله یا فغان است
گفتم فراق تا کی گفتا که تا تو هستی
گفتم نفس همین است گفتا سخن همان است
گفتم که حاجتی هست گفتا بخواه از ما
گفتم غمم بیفزا گفتا که رایگان است
گفتم ز فیض بپذیر این نیم جان که دارد
گفتا نگاه دارش غمخانهٔ تو جان است .........
#فیض_کاشانی
4_5947392689677800213.mp3
6.38M
✍ #فروغ_فرخزاد
🎙 #محمدرضاکاکائی
بعدها
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور
مرگ من روزی فراخواهد رسید
روزی از این تلخ وشیرین روزها
روز پوچی همچو روزان دگر
سایهای زامروزها،دیروزها
دیدگانم همچو دالانهای تار
گونه هایم همچو مرمرهای سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد
می خزند آرام روی دفترم
دستهایم فارغ از افسون شعر
یاد می آرم که در دستان من
روزگاری شعله می زد خون شعر
خاک میخواند مرا هردم به خویش
می رسند از ره که در خاکم نهند
آه شاید عاشقانم نیمه شب
گل به روی گور غمناکم نهند
بعد من ناگه به یکسو می روند
پرده های تیرهٔ دنیای من
چشمهای ناشناسی می خزند
روی کاغذها و دفترهای من
در اتاق کوچکم پا می نهد
بعد من با یاد من بیگانه ای
در بر آیینه می ماند به جای
تار مویی نقش دستی شانه ای
میرهم ازخویش و میمانم زخویش
هر چه بر جامانده ویران میشود
روح من چون بادبان قایقی
در افقها دور و پنهان میشود
می شتابند از پی هم بی شکیب
روزها و هفته ها و ماه ها
چشم تو در انتظار نامه ای
خیره می ماند به چشم راه ها....
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
تار و پود موجِ این دریا به هم پیوسته است
میزند برهم جهان را هرکه یک دل بشکند
#صائب
این دنیا مثل دریاییست که تار و پود موجهای آن به هم وابسته و پیوستهاند و هرکس دلی را در این عالم بشکند کل جهان را برهم میریزد و غمگین میکند ...
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
هم نشین گل اگر باشی معطر میشوی
سر تر از صدها گلاب ناب قمصر میشوی
هم نشین با بی خرد بی اعتبارت میکند
پیش استاد سخن بی شک سخن ور میشوی
از زمین بگذر مسافر خانه ای متروکه است
آسمان باشی گذر گاه کبوتر میشوی
هم صدای بلبل خوشخوان نباشد جغد شوم
پیش لا مذهب بدان کم کم توکافر میشوی
سفره ی دل باز کردن پیش نامحرم خطاست
زخمی از زخم زبان هم زخم خنجر میشوی
دل مسوزان ،ظلم در حق کسی هرگز مکن
بهترین قاضی خداوند است ،کیفر میشوی
عشق را معنی به بد مستی مکن سنگ صبور
پیش لیلا ی زمان مجنون دیگر میشوی
جوادالماسی(سنگ صبور)
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
اگر چرخ وجود من از این گردش فروماند
بگرداند مرا آن کس که گردون را بگرداند
اگر این لشکر ما را ز چشم بد شکست افتد
به امر شاه لشکرها از آن بالا فروآید
اگر باد زمستانی کند باغ مرا ویران
بهار شهریار من ز دی انصاف بستاند
شمار برگ اگر باشد یکی فرعون جباری
کف موسی یکایک را به جای خویش بنشاند
مترسان دل مترسان دل ز سختیهای این منزل
که آب چشمه حیوان بتا هرگز نمیراند
رایناکم رایناکم و اخرجنا خفایاکم
فان لم تنتهوا عنها فایانا و ایاکم
و ان طفتم حوالینا و انتم نور عینانا
فلا تستیاسوا منان فان العیش احیاکم
شکسته بسته تازیها برای عشقبازیها
بگویم هر چه من گویم شهی دارم که بستاند
چو من خود را نمییابم سخن را از کجا یابم
همان شمعی که داد این را همو شمعم بگیراند
مولانا
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
مـــرا بـه خلســه میبــرد، حضــور نـاگهـانـیات
ســلام و حالپرسی و، شروع خـوشزبــانیات
فقط نه کوچهباغ ما، فقط نه اینکه این محل
احــاطــه کـــرده شهـــــر را، شعــــاع مهـــربـانیات
«کاظم بهمنی»
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
زیر مجموعه ی خودم هستم
مثل مجموعه ای که سخت تهی ست
در سرم فکر کاشتن دارم
گرچه باغ من از درخت تهی ست
عشق ، آهوی تیزپا شد و من
ببر بی حرکت پتوهایم
خشمگین نیستم که تا امروز
نرسیدم به آرزوهایم
نرسیدن رسیدن محض است
آبزی آب را نمی بیند
هرکه در ماه زندگی بکند
رنگ مهتاب را نمی بیند
دوری و دوستی حکایت ماست
غیر از این هرچه هست در هوس است
پای احساس در میان باشد
انتخاب پرنده ها قفس است
وسعت کوچک رهایی را
از نگاه اسیر باید دید
کوه در رشته کوه بسیار است
کوه را در کویر باید دید
گرچه باغ من از درخت تهی ست
در سرم فکر کاشتن دارم
شعر را، عشق را، مکاشفه را
همه را از نداشتن دارم...
#یاسر_قنبرلو
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارساز
حکایتی کوتاه از سنایی غزنوی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
مردم بیدرد را پروای اهل درد نیست
مهربانی چشم زنهاراز پرستاران مدار
« #صائب_تبریزی»
میشود اول، ستمگر کشتهی بیدادِ خویش
سیل دائم بر سرِ خود، خانه ویران کرده است
#کلیم_همدانی
#غزه
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
گرامی دار صائب سینه چاکان محبت را
کز این محراب هر کس سر کشد مردود می گردد.
.
*گرامی داشتن: کنایه از ارزش قائل شدن ، احترام گذاشتن
*سینه چاکان محبت : کنایه از عاشقان واقعی که با جان و دل به معشوق خود عشق ورزیده و خریدار مهر و محبت آنها هستند
*محراب : قبله گاه نماز ، استعاره از ابروی معشوق، نوعی از فولاد آبدیده و مرغوب که با آن شمشیر سازند و به آن بلارک گویند.
*سر کشیدن : کنایه از دوری کردن
*مردود گشتن : مورد قبول واقع نشدن ، رفوزه شدن
.
مفهوم بیت:
در این بیت صائب به مخاطبان توصیه می کند که به عاشقان واقعی راه عشق (که برای به دست آوردن مهر و محبت معشوق سینه چاک کردند و حاضرند حتی جان خود را فدا کنند ) ارزش و احترام خاصی قائل بشوند و از آنها الگو بگیرند .
در مصراع دوم صائب به این نکته اشاره می کند که هر کسی که از محراب عشق و محبت روگردانی بکند و از آن سر باز زنَد، از دیدگاه عارفان و عاشقان فردی مردود به حساب می آید. زیرا که استعداد و توانایی داخل شدن در گروه و جرگه ی عاشقان واقعی را ندارد.
با توجه به مفهوم بیت قبلی اگر واژه ی محراب را در معنای ابروی معشوق (که به شکل شمشیر شبیه است) می توان یک برداشت دیگری کرد که اگر عاشق از زیر تیغ آبدارِ معشوق و یا ابروهای محراب شکل او سرش را بدزدد و دوری کند و جرأت و جسارت جانفشانی در پیشگاه او را نداشته باشد ،در واقع در درس عشق و عاشقی واقعی ، مردود می شود و نمی تواند خود را به عنوان یک عاشق پاکباز معرفی بکند.
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
🕊
آن روزها رفتند
و گم شدند آن کوچه های گیج
از عطر اقاقی ها
در ازدحام پر هیاهوی
خیابانهای بی برگشت
و دختری که گونه هایش را
با برگهای شمعدانی رنگ میزد،
آه کنون زنی تنهاست..!
#فروغ_فرخزاد
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را
وین دلاویزی و دلبندی نباشد موی را
روی اگر پنهان کند سنگین دل سیمین بدن
مشک غمازست نتواند نهفتن بوی را
ای موافق صورت و معنی که تا چشم من است
از تو زیباتر ندیدم روی و خوشتر خوی را
گر به سر میگردم از بیچارگی عیبم مکن
چون تو چوگان میزنی جرمی نباشد گوی را
هر که را وقتی دمی بودست و دردی سوختهست
دوست دارد ناله مستان و هایاهوی را
ما ملامت را به جان جوییم در بازار عشق
کنج خلوت پارسایان سلامت جوی را
بوستان را هیچ دیگر در نمیباید به حسن
بلکه سروی چون تو میباید کنار جوی را
ای گل خوش بوی اگر صد قرن بازآید بهار
مثل من دیگر نبینی بلبل خوشگوی را
سعدیا گر بوسه بر دستش نمییاری نهاد
چاره آن دانم که در پایش بمالی روی را
سعدی
غزل شماره ۲۲
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
رفتم اما دل من مانده برِ دوست هنوز
میبرم جسمی و جان در گرو اوست هنوز
هرچه او خواست ، همان خواست دلم بی کم و کاست
گرچه راضی نشد از من دل آن دوست هنوز
گرچه با دوریِ او ، زندگیم نیست ولی
یاد او می دمدم جان به رگ و پوست هنوز
رشتهی مهر و وفا ، شُکر که از دست نرفت
بر سرِ شانهی من ، تاری از آن موست هنوز
هم مگر دوست عنایت کند و تربیتی
طبع من لالهی صحراییِ خودروست هنوز
با همه زخم که سیمین به دل از او دارد ،
میکشد نعره که آرامِ دلم اوست هنوز ...
#سیمین_بهبهانی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
برگیر مهر از آنکه بکام دل تو نیست
برکن دل از کسی که دلش مایل تو نیست
تا چند گوئیم که بخوبان مبند دل
ناصح ترا چکار، دل من دل تو نیست
دادی نوید وصلم و خرسند نیستم
با یکدیگر یکی، چو، زبان و دل تو نیست
ره در دلش که سخت تر از سنگ خاره است
ای دیده غیر گریه بی حاصل تو نیست
گفتی که نیست جای، کسی را، بمحفلم
غیر از طبیب جای که در محفل تو نیست؟
#طبیب_اصفهانی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎