eitaa logo
محفل شعر و ادب
372 دنبال‌کننده
202 عکس
65 ویدیو
2 فایل
کی شعرتر انگیزد خاطر که حزین باشد صدنکته از این معنی گفتیم وهمین باشد ارتباط با ما 👈🏼 https://eitaa.com/rmfd6292 لینک دعوت 👇👇 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
مشاهده در ایتا
دانلود
جمعه ها شرح دلم یک غزل کوتاه است که ردیفش همه "دلتنگ توام" می آید ‌   
هر هفته تمرین میکند،این دل غم دیرینه را سرمشق اشکم راز این آدینه تا آدینه را در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
تو سفیر گذر از حادثه هایی برگرد آخرین منتقم خون خدایی برگرد تشنه و خسته در این قافله سرگردانیم ساقی قافله سالار! کجایی؟ برگرد (ام.خزان) در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
زبان در پشت دندان، هیچ دانی چو تیرانداز باشد پشت سنگر؟ سخن چون از دهان نیکو برآید کند اقلیمِ دل‌ها را مُسخّر وگر گفتار باشد زشت و بی‌جا از آن گردد دل یاران مکدّر از این‌رو در سخن گفتن بیندیش چو دُر،درگوشِ جان کن پند«شهپر» در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
عشق ها دام اند و دل ها صید و گیسوها کمند بگذر و بگذار، دل در هرچه می بینی مبند شادمانی خود غم دنیاست پس بی اعتنا مثل گل در محفل غم ها و شادی ها بخند با به دست آوردن و از دست دادن خو بگیر رودها هر لحظه می آیند و هر آن می روند گر زخاک آرزو چون کوه دامن برکشی هیچ گاه از صحبت طوفان  نمی بینی گزند آسمانی شو که از یک خاک  سر بر می کنند بیدهای سر به زیر و سروهای سر بلند گفت: ما باشوق دل کندن ز دنیا دلخوشیم گفتمش: هر کس به دنیا  بست دل دیگر نکند فاضل_نظری در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو بگوماه کجاست؟‌ تو مرا خانه ببر دل من نابیناست ... در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
سَر شِکَسته نیست، این سَر را مَبَند یک دو روزک جَهْد کُن، باقی بِخَند خیلی از ما دائم در حال فکر کردن به این هستیم که اگه فلان اتفاق بیوفته چی میشه، اگه اینطوری بشه چی میشه، اگه فلانی نیاد چی میشه، و هزاران اگر و اگر دیگه که اگر واقعا یک بار اینها را بشینیم بنویسیم، می بینیم که یک در هزار هرگز اتفاق نمی افتند. این افکار واقعا مانند خوره به جان ما می افتند و بسیاری از انرژی های ما را تحلیل می برند. مولانا به این حالت در بیت بالا اشاره می کنند که سر ما واقعا الان نشکسته است و سری را که نشکسته چرا می بندیم؟ چرا از چیزی که اتفاق نیوفتاده می ترسیم؟ چرا حرفی را که هنوز نشنیده ایم از شنیدن آن می ترسیم؟ ترس به قول مولانا آواز غول است: ترس و نومیدیت دان آواز غول می کشد گوش تا تا قعر سفول یعنی ترس و نا امیدی وسوسه شیطان است و گوش تو را میگیره و می کشه تا قعر نا امیدی و بعد هم ما را رها می کنه. در عوض چه کار میشه کرد؟ مولانا به ما میگه باید برای رهایی از این افکار، مشغول به کاری بشی. به جای فکر کردن به این چیزها، کاری برای خودت دست و پا کن و این تلاش تو بعد از دو روز به شادی و حس خرسندی منجر میشه. هر ندایی که تو را بالا کشید آن ندا می دان که از بالا رسید یعنی باید بدونی که آن ندا و حسی که باعث شادی تو می شود و تو را بالا می کشد، آن ندایی الهی است. این بیت دقیقا معادل این سخن شمس الحق است: هر اعتقاد که تو را گرم کرد آن را نگه دار و هر اعتقادی که تو را سرد کرد از آن به دور باش. در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
یاد آن شب که تو را دیدم و گفت دل من با دلت افسانهٔ عشق چشم من دید در آن چشم سیاه نگهی تشنه و دیوانهٔ عشق در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
از دلم تا لب ایوان شما راهی نیست... نیمه جانی‌ست در این فاصله، قربان شما
مَن خُود اِی ساقی از این شُوق که دارَم مَستَم تُو به یِک جُرعِه ی دیگر بِبَری از دَستَم هَر چه کُوتَه نَظَرانَند بَر ایشان پِیمای که حَریفان زِ مُل و مَن زِ تَأمُّل مَستَم بِه حَق مِهر و وَفایی که میانِ مَن و تُوست که نَه مِهر از تُو بُریدَم نَه به کَس پِیوَستَم پیش از آب و گِلِ من در دِلِ مَن مِهرِ تو بود با خُود آوَردَم از آن جا نَه به خُود بَربَستَم تو مَلُولی و مَرا طاقَت تَنهایی نیست تو جَفا کردی و من عَهدِ وَفا نَشکستَم سَعدیا با تو نگفتم که مَرُو دَر پِیِ دل نَروَم باز گر این بار که رفتَم جَستم در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
اگر چنانچه بزرگی به شکل انسان است شتر میان بزرگان هم از بزرگان است در این مقام، بزرگی به قدر قیمت نیست قبول حضرت حق هر که شد بزرگ آن است
4_6010474734074991453.mp3
3.57M
غزل ۴ حافظ صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را شکرفروش که عمرش دراز باد چرا تفقدی نکند طوطی شکرخا را غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر به بند و دام نگیرند مرغ دانا را ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست سهی قدان سیه چشم ماه سیما را چو با حبیب نشینی و باده پیمایی به یاد دار محبان بادپیما را جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ سرود زهره به رقص آورد مسیحا را 🎙 ۱۳ آذر ماه ۱۴۰۲ خورشیدی
▫️ میسر کی شود وصل تو ای آرام جان ما را من از خویشان ترا بینم تو از بیگانگان ما را در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
خیال روی تو در هر طریق همره ماست نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست به رغم مدعیانی که منع عشق کنند جمال چهره تو حجت موجه ماست ببین که سیب زنخدان تو چه می‌گوید هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد گناه بخت پریشان و دست کوته ماست به حاجب در خلوت سرای خاص بگو فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است همیشه در نظر خاطر مرفه ماست اگر به سالی حافظ دری زند بگشای که سال‌هاست که مشتاق روی چون مه ماست حافظ در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
▫️ گوهر معرفت آموز که با خود ببری که نصیب دگران است نصاب زر و سیم
نِی با تو توان ، خنده ی مستانه کنم نِی با تو توان ، همت دیوانه کنم نِی با تو توان ، علاج غمخانه کنم یارب تو بگو با مه جانان چه کنم من ؟
قدری آهسته دلم پشت غزل جامانده دل حساس ،دل خسته ،دل وا مانده قدراین یک غزل ای کاش کنارم باشی می روی سخت نگیرسهم تو فردامانده... در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
عقل کجا پِی بَرد، شیوه‌ی سودای عشق باز نیابی به عقل سِرّ معمایِ عشق عقل تو چون قطره‌ای‌ست، مانده ز دریا جدا چند کند قطره‌ای فهم ز دریای عشق خاطر خیاط عقل گرچه بسی بخیه زد هیچ قبایی ندوخت لایق بالای عشق گر ز خود و هر دو کون، پاک تبَرّا کنی راست بُوَد آن زمان، از تو توّلایِ عشق ور سر مویی ز تو، با تو بمانَد به هم خام بود از تو خام، پختن سودای عشق عشق چو کار دل است دیده‌ی دل باز کن جان عزیزان نگر، مستِ تماشایِ عشق دوش درآمد به جان، دمدمه‌ی عشق او گفت اگر فانیی هست تو را جای عشق جان چو قدم در نهاد تا که همی چشم زد از بن و بیخش بِکَنْد، قوّت و غوغای عشق چون اثرِ او نمانْد، محو شد اجزای او جای دل و جان گرفت جمله‌ی اجزای عشق هست درین بادیه جمله‌ی جان‌ها چو ابر قطره‌ی باران او درد و دریغای عشق تا دلِ عطار یافت، پرتوِ این آفتاب گشت ز عطار سیر، رفت به صحرای عشق حضرت دیوان اشعار | غزل شماره ۴۴۹ در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
هر که دستش برزبان سِبقَت کند مَردست مَرد وَرْنَه هر ناقِص جوانمردست درمیدانِ لاف
محفل شعر و ادب
طولانی ولی بی نهایت زیبا👌 دوستان شرح پريشانى من گوش كنيد داستان غم پنهانى من گوش كنيد قصه ی بی‏ سر و سامانى من گوش كنيد گفت‏گوى من و حيرانى من گوش كنيد شرح اين آتش جان‏سوز نگفتن تا كى سوختم، سوختم اين راز نهفتن تا كى روزگارى من و دل ساكن كويى بوديم ساكن كوى بت عربده‏ جويى بوديم عقل و دين باخته، ديوانه ی ‏رويى بوديم بسته ی سلسله ی سلسله‏ مويى بوديم كس در آن سلسله غير از من و دل بند نبود يك گرفتار از اين جمله كه هستند نبود نرگس غمزه‏ زنش، اين‏همه بيمار نداشت سنبل پرشكنش، هيچ گرفتار نداشت اين همه مشترى و گرمى بازار نداشت يوسفى بود ولى هيچ خريدار نداشت اول آن كس كه خريدار شدش من بودم باعث گرمى بازار شدش من بودم عشق من شد سبب خوبى و رعنايى او داد رسوايى من، شهرت زيبايى او بس‏كه دادم همه‏ جا شرح دلارايى او شهر پرگشت ز غوغاى تماشايى او اين زمان عاشق سرگشته فراوان دارد كى سر برگ من بى‏سر و سامان دارد چاره اين است و ندارم به از اين راى دگر كه دهم جاى دگر دل به دل‏ آراى دگر چشم خود فرش كنم زير كف پاى دگر بر كف پاى دگر بوسه زنم جاى دگر بعدازاين راى من اين است وهمين خواهد بود من بر اين هستم و البته چنين خواهد بود پيش او يار نو و يار كهن هر دو يكى است حرمت مدعى و حرمت من هر دو يكى است قول زاغ و غزل مرغ چمن هر دو يكى است نغمه ي بلبل و غوغاى زغن هر دو يكى است اين ندانسته كه قدر همه يكسان نبود زاغ را مرتبه ي مرغ خوش‏ الحان نبود چون چنين است پى كار دگر باشم به چند روزى پى دلدار دگر باشم به عندليب گل رخسار دگر باشم به مرغ خوش نغمه ی گلزار دگر باشم به نوگلى كو كه شوم بلبل دستان سازش سازم از تازه جوانان چمن ممتازش آنكه بر جانم از او دم به‏ دم آزارى هست میتوان يافت كه بر دل ز منش بارى هست از من و بندگى من اگرش عارى هست بفروشد كه به هر گوشه خريدارى هست به وفادارى من نيست در اين شهر كسى بنده‏ اى همچو مرا هست خريدار بسى مدتى در ره عشق تو دويديم بس است راه صد باديه ی درد بريديم بس است قدم از راه طلب باز كشيديم بس است اول و آخر اين مرحله ديديم بس است بعد از اين ما و سر كوى دل‏ آراى دگر با غزالى به غزل‏خوانى و غوغاى دگر تو مپندار كه مهر از دل محزون نرود آتش عشق به جان افتد و بيرون نرود وين محبت به صد افسانه و افسون نرود چه گمان غلط است اين، نرود چون نرود چند كس از تو و ياران تو آزرده شود دوزخ از سردى اين طايفه افسرده شود اى پسر چند به كام دگرانت بينم سرخوش و مست ز جام دگرانت بينم مايه ی عيش مدام دگرانت بينم ساقى مجلس عام دگرانت بينم تو چه دانى كه شدى يار چه بی باكى چند چه هوسها كه ندارند هوسناكى چند يار اين طايفه ی خانه‏ برانداز مباش از تو حيف است به اين طايفه دمساز مباش میشوى شهره به اين فرقه هم‏آواز مباش غافل از لعب حريفان دغا باز مباش به كه مشغول به اين شغل نسازى خود را اين نه كارى است مبادا كه ببازى خود را در كمين تو بسى عيب شماران هستند سينه پردرد ز تو كينه‏ گذاران هستند داغ بر سينه ز تو سينه فكاران هستند غرض اين است كه در قصد تو ياران هستند باش مردانه كه ناگاه قفايى نخورى واقف كشتى خود باش كه پايى نخورى گرچه از خاطر "وحشى" هوس روى تو رفت وز دلش آرزوى قامت دلجوى تو رفت شد دل‏ آزرده و آزرده‏ دل از كوى تو رفت با دل پر گله از ناخوشى خوى تو رفت حاش للّه كه وفاى تو فراموش كند سخن مصلحت ‏آميز كسان گوش كند در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
ای عشق، به شوقِ تو گذر می‌کنم از خویش  تـو قــافِ قـــــرار مـن و مـن عیــــــن عبـــــورم🌹 « پور»
عشق ها دام اند و دل ها صید و گیسوها کمند بگذر و بگذار، دل در هرچه می بینی مبند شادمانی خود غم دنیاست پس بی اعتنا مثل گل در محفل غم ها و شادی ها بخند با به دست آوردن و از دست دادن خو بگیر رودها هر لحظه می آیند و هر آن می روند گر زخاک آرزو چون کوه دامن برکشی هیچ گاه از صحبت طوفان  نمی بینی گزند آسمانی شو که از یک خاک  سر بر می کنند بیدهای سر به زیر و سروهای سر بلند گفت: ما باشوق دل کندن ز دنیا دلخوشیم گفتمش: هر کس به دنیا  بست دل دیگر نکند فاضل_نظری در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
من نگویم که مرا از قفس آزادکنید قفسم برده به باغی و دلم شادکنید فصل گل می گذرد هم‌نفسان بهر خدا بنشینید به باغی و مرا یاد کنید عندلیبان‌! گل سوری به چمن کرد ورود بهر شاباش قدومش همه فریاد کنید یاد از این مرغ گرفتارکنید ای مرغان چون تماشای گل و لاله و شمشاد کنید هرکه دارد ز شما مرغ اسیری به قفس برده در باغ و به یاد منش آزاد کنید آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک فکر ویران شدن خانه صیاد کنید شمع اگر کشته شد از باد مدارید عجب یاد پروانه هستی شده بر باد کنید بیستون بر سر راه است مباد از شیرین خبری گفته و غمگین دل فرهاد کنید جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه ای بزرگان وطن بهر خدا داد کنید گر شد از جور شما خانه موری ویران خانه خویش محالست که آباد کنید کنج ویرانه زندان شد اگر سهم بهار شکر آزادی و آن گنج خداداد کنید در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
پیشِ چَشمَت داشتی شیشه‌یْ کَبود زان سَبَب عالَم کَبودَت می‌نِمود گَر نه کوری، این کَبودی دان زِ خویش خویش را بَدگو، مگو کَس را تو بیش