روشنگرِ شبهایِ ظلمانی معلّم جان
احیاگرِ عشق و غزلخوانی معلّم جان
روحِ طراوت بر کویرِ خشک و بی حاصل
صبحِ بهار آلود و بارانی معلّم جان
عطرِ نفس هایِ تو پیچیده در این صحرا
یک عمر در این باغ می مانی معلّم جان
ما در فصولِ قحطی و ناباوری هستیم
ای پیکِ دنیایِ فراوانی معلّم جان
اینروزها که زخم و درد و جهل می تازند
ای کاش تو دستی بِیَفشانی معلّم جان
ما در مسیرِ سختی و دلتنگی و دردیم
تو راهبر شو رو به آسانی معلّم جان
ما را امیدِ زندگی هستی سرت خوش باد
در این هوایِ سرد و طوفانی معلّم جان
#مصطفی_مطهری_راد
روز معلم بر همه زحمت کشان عرصه تعلیم و تربیت مبارک باد😍🌸🍃🌸🍃
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
عارفان علـم عاشـــــق می شوند
بهـترین مردم معلـــــم می شـوند
عشـــق با دانش متمــم می شود
هر که عاشـــق شد معلم می شود
َ#ناشناس
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
اولین شرط معلم بودن، عاشق بودن است!
شیخ این مجلس کهنسال است اما پیر نیست
#فاضل_نظری
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
طولانی ؛ولی ارزش خوندنش رو داره
دفترت را می فروشی دخترم
باز شد درب کلاس و همچو رخش ..
قامت استاد زد بر دیده نقش ..
گفت بر پا مبصر و ، کلِّ کلاس ..
پر شد از یک ترس و یک بیم و هراس ..
درب را مبصر پس از یک لحظه بست ..
دست بالا برد و در جایش نشست ..
دیده گانی خشک و سرد و سخت گیر ..
بود در سیمای این استاد پیر ..
با تحکّم گفت برجا ای کلاس ..
یک صدا گفتند آنها هم سپاس ..
بعد از آن استاد با لبهای ریز ..
گفت دفترهای انشا روی میز ..
یک به یک سر زد به کل میزها ..
باز گشت از پشت رخت آویزها ..
سر زد و دید و سر جایش نشست ..
چانه را انداخت در چنگال دست ..
گفت جمعا از شماها راضی ام ..
راضی از تدریسهای ماضی ام ..
درس انشای شماها خوب بود ..
هم مرتب بود و هم مرغوب بود ..
گر چه این یک درصد از بین صد است ..
این وسط اما یکی خیلی بد است ..
آخرین بار تو باشد یاسمن ..
مادرت فردا بیاید پیش من ..
دفترت کلا سیاه است و کثیف ..
با چه رویی می گذاری توی کیف ؟..
گر چه انشای تو زیبا بود و بیست ..
نمره ات اما به جز یک صفر نیست ..
زودتر بیرون برو از این کلاس ..
تا نبینم صورتت را ناسپاس ..
یاسمن اما فقط لبخند زد ..
بغض را با خنده اش پیوند زد ..
شرمگین بود و نگاهش غصه دار ..
پشت لبخندش نگاهی بی قرار ..
گفت بابایم پریشب گفته است ..
دفتری در آرزویم خفته است ..
آرزو دارد که مال من شود ..
دفتر انشای سال من شود ..
گر که قسمت بود و او کاری گرفت ..
دستهایش را به دیواری گرفت ..
چون حقوقش را بدادند و نخورد ..
مثل آن قبلی که یکجا خورد و برد ..
پول صاحب خانه را باید دهیم ..
بعد از آن هم نانوا آقا رحیم ..
مانده ی بقالمان حاجی حبیب ..
ذیحسابی های این مرد نجیب ..
بعد از اینها هم که مادر ناخوش است ..
کوره ی آجر پزی پشتش شکست ..
بس که آجر برده در سرما و سوز ..
شب نشد بی ناله هایش وصل روز ..
کاش دارویی به مادر می رسید ..
درد جانکاهش به آخر می رسید ..
بعد از آن دیگر منم با دفترم ..
مطمئنا دفترم را می خرم ..
چون خریدم می نویسم توی آن ..
تانباشد از سیاهی ها نشان ..
نیست لازم تا کنم من بعد از این ..
پاک مشق قبلی ام را نازنین ..
بعد از آن بر دفتر و بر یاسمن ..
آفرین میگویی ای استاد من ..
با اجازه میروم پیش مدیر ..
رو سیاهم من ، ببخش استاد پیر
اشک در چشم معلم حلقه بست ..
نرم نرمک بغض قلبش را شکست ..
روی خود را برگرفت از بچه ها ..
شانه می لرزید و بغضش بی صدا ..
با همان چشمان بغض آلود گفت ..
وای از شهری که وجدانش بخفت ..
یاسمن بانو نمی خواهد نرو ..
جای خود بنشین ودیگر پا نشو ..
عینکم را شست اشک پاک تو ..
سوختم از سینه ی صد چاک تو ..
دفترت خوب و قشنگ است و تمیز ..
حیف باشد مانده باشد روی میز ..
مثل قران می گذارم بر سرم ..
دفترت را می فروشی دخترم ؟.
#شعبان_جیـریایی
🌺🌺🌺روز معلم مبارک 🌸🌸🌸
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
اولین شرط معلم بودن، عاشق بودن است!
شیخ این مجلس کهنسال است اما پیر نیست
#فاضل_نظری
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
من پُرم از خاطرات و قصه های کودکی
این که روباهی چگونه می فریبد زاغکی !
قصّهٔ افتادنِ دندانِ شیری از هُما
لاک پشت و تکّه چوب و فکرهای اُردکی !
قصّهٔ گاو حسن ، دارا و سارا و امین
روزٍ بارانی ، کتابٍ خیسٍ کُبری طِفلکی !
تیله بازی درحیاط و کوچه و فرشِ اتاق !
بر سرِ کبریت و سکه ، یا که درب تَشتکی !
چای والفجر و سماور نفتیِ کُنجِ اتاق
مادرم هرگز نیاورد استکان بی نعلبکی !
داستانِ نوک طلا با مخمل و مادر بزرگ !
در دهی زیبا که زخمی گشته بچّه لَک لَکی !
هاچ زنبور عَسل ، نِل در فراق مادرش !
یادٍ دوران اوشین و نقطه های برفکی !
هشت سال از دورهٔ شیرین امّا تلخِ ما
پر ز آژیرِ خطر با حمله های موشکی !
تا کجاها می برد این خاطره امشب مرا
کاش می رفتم به آن دورانِ خوبم ، دزدکی !
یاد آن دوره همیشه با من و در قلبٍ من
من به یاد و خاطراتت زنده ام ، ای کودکی !
دفترٍ مشقِ دبستانم ببین
پر ز مُهرِ آفرین ، صد آفرین !
راستی آن دفترِ کاهی کجاست ؟!
عکس حوض آبِ پُر ماهی کجاست ؟!
باز آیا ریز علی ها زنده اند ؟!
در حوادث جامه از تن کنده اند ؟!
کاش حالا خاله کوکب زنده بود !
عطرِ نانش خانه را آکنده بود !
ای معلّم خاطر و یادت به خیر
یادٍ درسِ آب بابایت به خیر !
هرکجا هستید ، هستی نوش تان !
کامیابی گرمیِ آغوشتان !
هم کلاسی های سالِ کودکم
دستهگلهایی ز یاس و میخکم !
باز از دل می کنم یادٍ شما
یادِ قلبِ سادهٔ شادِ شما
آدمی سر زنده از یاد است ، یاد !
رمزِ عمرِ آدمیزاد است یاد !
شادتان میخواهم و شادم کنید !
همکلاسی های من یادم کنید
تقدیم به :
#معلمان_عزیزخودم
#همکلاسیها
و
#دهه_شصتیها
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند
سخت بالا بروي، ساده بیایی پایین
قصه ی تلخ مرا سرسره ها می فهمند
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند
آنچه از رفتنت آمد به سرم را، فردا
مردم از خواندنِ این تذکره ها می فهمند
نه، نفهمید کسی منزلت شمس مرا
قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند
#كاظم_بهمنی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_6005937517738592899.m4a
3.41M
اے ڪاش
عطر خوش چاے و پولڪی
بر مے گشت
ان خاطرہ ها یڪے یڪی
بر مے گشت
اے ڪاش
دوبارہ ڪودڪے
روزهاے جمعه؛ خونہ مادر بزرگ
بازے ها و قصہ هاے شیرین پدر بزرگ
بر مے گشت
اے ڪاش ......
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
زبانِ سرخ سرِ سبز میدهد بر باد
به هوش باش که سر در سرِ زبان نکنی
#قطبالدین_ابنیمین
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5870497875837846398.mp3
5.43M
تصنیف «تاب بنفشه»
خواننده: مهدی بهزادپور
شعر: حافظ
آهنگ و تنظیم: احمدرضا مؤیدمحسنی
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
ای گل خوش نسيم من بلبل خويش را مسوز
کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی میکشم از برای تو
دولت عشق بين که چون از سر فقر و افتخار
گوشه تاج سلطنت میشکند گدای تو
خرقه زهد و جام می گر چه نه درخور همند
اين همه نقش میزنم از جهت رضای تو
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
کاين سر پرهوس شود خاک در سرای تو
شاهنشين چشم من تکيه گه خيال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو
خوش چمنيست عارضت خاصه که در بهار حسن
حافظ خوش کلام شد مرغ سخنسرای تو
#حافظ
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
ای پایان اشکها و شروع لبخندها؛
اللهم عَجِّل لِظُهورِه...
باید برای دیدنِ تو
«مهزیار»شد،
یعنی گذشتن
ازهمگان«محضِ یار»...
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
⚜⚜⚜⚜
نام من عشق است آیــا میشناسیدم؟
زخمیام -زخمی سراپا- میشناسیدم؟
⚜⚜⚜⚜
بـــا شما طیکـــــردهام راه درازی را
خسته هستم -خسته- آیا میشناسیدم؟
⚜⚜⚜⚜
راه ششصدســالهای از دفتر "حــافظ "
تا غزلهای شما، ها! میشناسیدم
⚜⚜⚜⚜
شانزدهم اردیبهشتماه، سالروز درگذشت ماه بلند غزل معاصر استاد حسین منزوی است؛
شاعر معاصری که نامش با عشق و غزل آمیخته است.
شعر «حسین منزوی» منحصر به خود شاعر است و شاعران معدودی این ویژگی را دارند. شعرهای بسیاری دارد که هر کدام میتواند نمونههای خوب شعر معاصر باشد؛
یعنی الگوی نوشتن و اندیشیدن باشد نه ساختن چیزی شبیه آنها (هرچند که کار آسانی نیست و اگر هم انجام شود سایه منزوی بر آن سنگینی خواهد کرد)،
تا با مطالعه هرچه بیشتر آنها و دقت در جنبههای مختلف زبانی، معنایی و اندیشگیشان، راهی برای بهتر دیدن و دقیقتر دیدن شعر، پیش پای خود هموار کنیم.
نام و يادشان گرامى و
ماندگار⚜⚜
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5771489770039415048.mp3
3.93M
غزل ۹۵ حافظ
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
خرابم میکند هر دم فریب چشم جادویت
پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت
سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخهای باشد ز لوح خال هندویت
تو گر خواهی که جاویدان جهان یک سر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت
و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت
من و باد صبا مسکین دو سرگردان بیحاصل
من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت
زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی
نیاید هیچ در چشمش به جز خاک سر کویت
🎙 #محمدرضاکاکائی
۷ فروردین ماه ۱۴۰۳ خورشیدی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا به دیوار و درش، تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم
#شهریار
ای که از کوچه معشوقه ما میگذری
برحذرباش که سر می شکند دیوارش
#حافظ
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
تا گرفتارم به دردِ عشق، وقتِ من خوش است
وقتِ آنکس خوش که بنیادِ گرفتاری نهاد
#فقیری_تبریزی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
ز آن شب که برفت و گفت: خوش باد شبت
هرگز شبِ محنتِ مرا روز نبود
#حکیم_انوری
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5890810708915918667.mp3
3.4M
غزل ۳۹۸ سعدی
نظر از مدعیان بر تو نمیاندازم
تا نگویند که من با تو نظر میبازم
آرزو میکندم در همه عالم صیدی
که نباشند رفیقان حسود انبازم
درد پنهان فراقم ز تحمل بگذشت
ور نه از دل نرسیدی به زبان آوازم
چون کبوتر بگرفتیم به دام سر زلف
دیده بردوختی از خلق جهان چون بازم
به سرانگشت بخواهی دل مسکینان برد
دست واپوش که من پنجه نمیاندازم
مطرب آهنگ بگردان که دگر هیچ نماند
که از این پرده که گفتی به درافتد رازم
کس ننالید در این عهد چو من در غم دوست
که به آفاق نفس میرود از شیرازم
چند گفتند که سعدی نفسی باز خود آی
گفتم از دوست نشاید که به خود پردازم
🎙 #محمدرضاکاکائی
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ خورشیدی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
گر بیدل و بیدستم وز عشق تو پابستم
بس بند که بشکستم آهسته که سرمستم
در مجلس حیرانی جانی است مرا جانی
زان شد که تو می دانی آهسته که سرمستم
#مولانا
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم
اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت
کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم
کیام؟ شکوفهٔ اشکی که در هوای تو هر شب
ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوه دویدم
مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم
چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم
چو شمع خنده نکردی، مگر به روز سیاهم
چو بخت جلوه نکردی، مگر ز موی سپیدم
بهجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم
ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم
نبود از تو گریزی چنین که بار غم دل
ز دست شکوه گرفتم، بدوش ناله کشیدم
جوانیام به سمند شتاب میشد و از پی
چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم
به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون
گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم
وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم
ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟
هفدهم اردیبهشت، سالگرد درگذشت مهرداد اوستا
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
abdolhossein_mokhtabad_shekveh 128.mp3
6.06M
وفا نکردی و کردم ....
مخت آباد
خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست...
#سهراب_سپهری
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
.
زندگی شستن یک بشقاب است.
زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است.
زندگی مجذور آینه است.
زندگی گل به توان ابدیت،
زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما،
زندگی هندسه ساده و یکسان نفسهاست.
هر کجا هستم ، باشم،
آسمان مال من است.
پنجره، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است.
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچهای غربت؟
من نمی دانم
که چرا می گویند: اسب حیوان نجیبی است ، کبوتر زیباست.
و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست.
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد.
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.
واژه ها را باید شست .
واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد.
چترها را باید بست.
زیر باران باید رفت.
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد.
با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت.
دوست را، زیر باران باید دید.
عشق را، زیر باران باید جست.
زیر باران باید با زن خوابید.
زیر باران باید بازی کرد.
زیر باید باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی ،
زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنوناست.
رخت ها را بکنیم:
آب در یک قدمی است.
روشنی را بچشیم.
شب یک دهکده را وزن کنیم، خواب یک آهو را.
گرمی لانه لکلک را ادراک کنیم.
روی قانون چمن پا نگذاریم.
در موستان گره ذایقه را باز کنیم.
و دهان را بگشاییم اگر ماه در آمد.
و نگوییم که شب چیز بدی است.
و نگوییم که شب تاب ندارد خبر از بینش باغ.
و بیاریم سبد
ببریم این همه سرخ ، این همه سبز.
صبح ها نان و پنیرک بخوریم.
و بکاریم نهالی سر هر پیچ کلام.
و بپاشیم میان دو هجا تخم سکوت.
و نخوانیم کتابی که در آن باد نمی آید
و کتابی که در آن پوست شبنم تر نیست
و کتابی که در آن یاخته ها بی بعدند.
و نخواهیم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد.
و نخواهیم پلنگ از در خلقت برود بیرون.
و بدانیم اگر کرم نبود ، زندگی چیزی کم داشت.
و اگر خنج نبود ، لطمه میخورد به قانون درخت.
و اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی می گشت.
و بدانیم اگر نور نبود ، منطق زنده پرواز دگرگون می شد.
و بدانیم که پیش از مرجان خلائی بود در اندیشه دریاها.
و نپرسیم کجاییم،
بو کنیم اطلسی تازه بیمارستان را.
و نپرسیم که فواره اقبال کجاست.
و نپرسیم چرا قلب حقیقت آبی است.
و نپرسیم پدرهای پدرها چه نسیمی، چه شبی داشته اند.
پشت سر نیست فضایی زنده.
پشت سر مرغ نمی خواند.
پشت سر باد نمی آید.
پشت سر پنجره سبز صنوبر بسته است.
پشت سر روی همه فرفره ها خاک نشسته است.
پشت سر خستگی تاریخ است.
پشت سر خاطره موج به ساحل صدف سر دسکون می ریزد.
لب دریا برویم،
تور در آب بیندازیم
و بگیریم طراوت را از آب.
ریگی از روی زمین برداریم
وزن بودن را احساس کنیم.
بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم
(دیده ام گاهی در تب ، ماه می آید پایین،
می رسد دست به سقف ملکوت.
دیده ام، سهره بهتر می خواند.
گاه زخمی که به پا داشته ام
زیر و بم های زمین را به من آموخته است.
گاه در بستر بیماری من، حجم گل چند برابر شده است.
و فزون تر شده است ، قطر نارنج ، شعاع فانوس.)
و نترسیم از مرگ
(مرگ پایان کبوتر نیست.
مرگ وارونه یک زنجره نیست.
مرگ در ذهن اقاقی جاری است.
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد.
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می گوید.
مرگ با خوشه انگور می آید به دهان.
مرگ در حنجره سرخ - گلو می خواند.
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است.
مرگ گاهی ریحان می چیند.
مرگ گاهی ودکا می نوشد.
گاه در سایه است به ما می نگرد.
و همه می دانیم
ریه های لذت ، پر اکسیژن مرگ است.)
در نبندیم به روی سخن زنده تقدیر که از پشت چپر های صدا می شنویم.
پرده را برداریم :
بگذاریم که احساس هوایی بخورد.
بگذاریم بلوغ ، زیر هر بوته که می خواهد بیتوته کند.
بگذاریم غریزه پی بازی برود.
کفش ها را بکند، و به دنبال فصول از سر گل ها بپرد.
بگذاریم که تنهایی آواز بخواند.
چیز بنویسد.
به خیابان برود.
ساده باشیم.
ساده باشیم چه در باجه یک بانک چه در زیر درخت.
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ ،
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ شناور باشیم.
پشت دانایی اردو بزنیم.
دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم.
صبح ها وقتی خورشید ، در می آید متولد بشویم.
هیجان ها را پرواز دهیم.
روی ادراک فضا ، رنگ ، صدا ، پنجره گل نم بزنیم.
آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستی.
ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم.
بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم.
نام را باز ستانیم از ابر،
از چنار، از پشه، از تابستان.
روی پای تر باران به بلندی محبت برویم.
در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم.
کار ما شاید این است
که میان گل نیلوفر و قرن
پی آواز حقیقت بدویم.
▪️کاشان، قریه چنار، تابستان ۱۳۴۳
#سهراب _ سپهری
نذر کردم که اگر سهم من از عشق شدی
دو سه رکعت غزل شاد بخوانم هر روز
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
بــا یــاد تــو گــــر آه بـــرآرم، نــه غمیــــن اسـت!
خوش آن سفر افتد، که در او همسفری هست
#سیمین_بهبهانی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫🌟مثل ستاره 🌟💫
✅گروه سرود اسوه
🎥#هلالی
💐💚🌹🌺💐
تقدیم به تمام دختران سرزمینم
#روزدخترمبارک
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎