eitaa logo
محفل شعر و ادب
372 دنبال‌کننده
202 عکس
65 ویدیو
2 فایل
کی شعرتر انگیزد خاطر که حزین باشد صدنکته از این معنی گفتیم وهمین باشد ارتباط با ما 👈🏼 https://eitaa.com/rmfd6292 لینک دعوت 👇👇 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
مشاهده در ایتا
دانلود
اني احبك عند ما تبكينا. من تو را هنگامِ گریستنت دوست دارم. «عاشقِ چشمانِ اشک آلودت هستم.» واحب وجهك غائماً وحزينا. «و چهرهء گرفته و اندوهناکت را دوست دارم.» الحزن يصهرنا معاً. اَندوه ما را با هم خویشاوند می‌کند. «ما را ذوبِ یکدیگر می‌کند.» من حيث لا ادري ولا تدرينا. «از جایی که نه من میدانم نه تو!» بعض النساء وجوههن جميلة. «برخی زنان زیبا رویند.» وتصير اجمل... عند ماتبكينا. «و زیباتر می‌شود... زمانی که گریه می‌کنند.» در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است باد خنک از جانب خوارزم وزان است آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزان است گویی به مثل پیرهن رنگ رزان است ... آغاز سال تحصیلی بر همه ی معلمان و اساتید و رهروان راه حقیقت و عشق مبارک باد💖 در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
پاییز آمده ست که خود را ببارمت! پاییز:نام ِ دیگر ِ «من دوست دارمت» . برباد مے دهم همه ے بود ِ خویش را یعنے تو را به دست خودت مے سپارمت! باران بشو،ببار به کاغذ،سخن بگو... وقتیکه در میان خودم مے فشارمت پایان تو رسیده گل ِ کاغذے ِ من حتے اگر که خاڪ شوم تا بکارمت اصرار مے کنے که مرا زودتر بگو گاهے چنان سریع که جا مے گذارمت! پایےزمن،عزیز ِ غم انگیز ِ برگریز! یکروز مے رسم...و تو را مے بهارمت!! . سیدمهدی‌موسوی در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
جان و جهان چو روی تو در دو جهان کجا بود گر تو ستم کنی به جان از تو ستم روا بود چون همه سوی نور تست کیست دورو به عهد تو چون همه رو گرفته‌ای روی دگر کجا بود آنک بدید روی تو در نظرش چه سرد شد گنج که در زمین بود ماه که در سما بود با تو برهنه خوشترم جامه تن برون کنم تا که کنار لطف تو جان مرا قبا بود ذوق تو زاهدی برد جام تو عارفی کشد وصف تو عالمی کند ذات تو مر مرا بود هر که حدیث جان کند با رخ تو نمایمش عشق تو چون زمردی گر چه که اژدها بود هر که رخش چنین بود شاه غلام او شود گر چه که بنده‌ای بود خاصه که در هوا بود این دل پاره پاره را پیش خیال تو نهم گر سخن وفا کند گویم کاین وفا بود چون در ماجرا زنم خانه شرع وا شود شاهد من رخش بود نرگس او گوا بود از تبریز شمس دین چونک مرا نعم رسد جز تبریز و شمس دین جمله وجود لا بود مولانا در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
ما داستان هاي مگو بسيار داريم صدها شقايق خفته در گلزار داريم اين خاك خونين سالياني استوار است ِ چون ما دوصد سردار دل بيدار داريم گرچه سليماني ميان جمع ما نيست ِ صد حاج قاسم تشنه ي پيكار داريم ِ از دشمن خونخوار عمري در دل خود ِ ما داغ ديوار و در و مسمار داريم شد كربلايي و علمداري و دستي افتاد ، اما ما دو صد مختار داريم دشمن بداند در مصاف بدر و خندق مـــا سـرفـرازان ، حيدر كرار داريم ✅برگرفته از کتاب غزل اقتدار شاعر (ام.خزان) در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
. خاک را دامان پر زر می‌کند فصل خزان بادها را کیمیاگر می‌کند فصل خزان شاخساران را به رنگ عود برمی‌آورد برگ‌ها را صندل تر می‌کند فصل خزان طوطیان سبزپوش عالم ایجاد را حله طاوس در بر می‌کند فصل خزان از رخ زرین، بساط خاک را در یک نفس آسمان پر ز اختر می‌کند فصل خزان می‌پرد چون نامه اعمال، برگ از شاخسار باغ را صحرای محشر می‌کند فصل خزان رتبه ریزش بود بالاتر از اندوختن از بهاران جلوه خوشتر می‌کند فصل خزان برگ را چون میوه‌های پخته می‌ریزد به خاک پای خواب‌آلود را پر می‌کند فصل خزان بوسه بر دستش، که از نقش و نگار دلفریب برگ‌ها را دست دلبر می‌کند فصل خزان گرچه از دست زر افشانش زمین کان طلاست خرقه صد پاره در بر می‌کند فصل خزان از رخ چون زعفران، چین جبین خاک را خنده‌رو چون سکه زر می‌کند فصل خزان در کهنسالی عیار فکرها روشن‌ترست آب‌ها را پاک گوهر می‌کند فصل خزان شوق آتش را هوای سرد، دامان صباست رغبت می را فزونتر می‌کند فصل خزان می‌کند از پیکر بستان لباس عاریت برگ‌پوشان را قلندر می‌کند فصل خزان بر امید خط پاکی از جهان رنگ و بو هرچه دارد خرج دفتر می‌کند فصل خزان می‌زند بتخانه گلزار را بر یکدگر کار ابراهیم آزر می‌کند فصل خزان برگ‌ها را می‌کند در کف زدن بی‌اختیار چون سماع بی‌خودی سر می‌کند فصل خزان گر چنین از آه سرد آتش زند در بوستان عندلیبان را سمندر می‌کند فصل خزان از برات عیش، صائب دامان آفاق را با پریشانی توانگر می کند فصل خزان در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎 ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
. تو سرنوشت منی ، از تو من کجا بگریزم ؟ کجا رها شوم از این طلسم ؟ تا بگریزم اسیر جاذبه ی بی امان ات آن پر کاهم که ناتوانمت از طیف کهربا ، بگریزم تو خویش راز اساطیر و قصه های محالی و گر به کشور سیمرغ کیمیا بگریزم به جز تو نیست هر آن کس که دوست داشته بودم اگر هر آینه سوی گذشته ها ، بگریزم هوا گرفته ی عشق توام ، چگونه از این دام ، به بال بسته دوباره سوی هوا بگریزم ؟ به خویش هم نتوانم گریخت ، از تو که عیب است ز آشناتری اکنون به آشنا ، بگریزم کجا روم که نه در حلقه ی نگین تو باشد ؟ مگر به ساحتی از سایه ی شما بگریزم به هر کجا که رَوَم ، رنگ آسمان من این است سیاه مثل دو چشم تو ! پس چرا بگریزم ؟   در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
دلی که داشتم از دستِ من ربودی و رفتی برو،که دفترِ دل را به غم گشودی و رفتی شکست پشتِ مرا قصّه یِ زمانه یِ دون همین که دار ندارِ دلم تو بودی و رفتی هزار غم به دلم بود و با تو باز نگفتم تو نیز باز غمی بر دلم فزودی و رفتی غزل غزل که نوشتم تو را،به خوابِ تو رفتم تو هم غزل غزل اینگونه ام سرودی و رفتی خوشا به حالِ منی که دلم به عشقِ تو زنده ست بَدا به حالِ تو که با خودت نبودی و رفتی در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
‍ ❑ فصلِ دیگر بی‌آن‌که دیده بیند، در باغ احساس می‌توان کرد در طرحِ پیچ‌پیچِ مخالف‌سرای باد یأسِ موقرانه‌ی برگی که بی‌شتاب بر خاک می‌نشیند. ـ□  بر شیشه‌های پنجره آشوبِ شبنم است. ره بر نگاه نیست تا با درون درآیی و در خویش بنگری. با آفتاب و آتش دیگر گرمی و نور نیست، تا هیمه‌خاکِ سرد بکاوی در رؤیای اخگری. ـ□ این فصلِ دیگری‌ست که سرمایش از درون درکِ صریحِ زیبایی را پیچیده می‌کند.  یادش به خیر پاییز با آن توفانِ رنگ و رنگ که برپا در دیده می‌کند!  ـ□ هم برقرارِ منقلِ اَرزیزِ آفتاب، خاموش نیست کوره چو دی‌سال:  خاموش خود منم! مطلب از این قرار است: چیزی فسرده است و نمی‌سوزد امسال در سینه در تنم!  ‏۱۳۴۹ ■ از دفتر شُکفتن در مِه در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
▫️ سخن‌ها دارم از دست تو در دل ولیکن در حضورت بی زبانم
▫️ مکن هرگز بدی تا بد نبینی چنین دان راز اگر صاحب یقینی در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
شعر بهانه میشود , که با تو گفتگو کنم برای درد دل فقط به شعر و واژه رو کنم تمام لحظه ها شود پر از شمیم خاطرت شبیه غنچه های گل تو را دوباره بو کنم شکایتی ندارم و , گلایه هم نمیکنم گلایه از تو یا خودم , زمانه یا از او کنم !!؟ نمانده راه و چاره ایی , برای دردهای من بغیر از این که بغض را , شکسته در گلو کنم هنوز آرزو به دل , نمانده ای و مانده ام نگو که بی تو مرگ را , دوباره آرزو کنم تمام روزگار من شبیه شب سیاه شد چقدر شام تیره را , به گریه شُستشو کنم به آسمان نمیرسد , دعا و ضجه های من مگر نماز عشق را , به خون دل وضو کنم در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5807661228692082665.mp3
1.74M
بغضم شکست و فرصت آهی نیافتم از دست اشک وقت نگاهی نیافتم هر قدر کوله بار تو را گشتم ای فلک چون بخت خویش شام سیاهی نیافتم من کوه را شکافتم ای بی وفا ولی آخر به قلب سنگ تو راهی نیافتم وقتی دلیل خواستی از من برای عشق غیر از خود تو هیچ گواهی نیافتم گفتی کسی پناه به دشمن نمی‌برد آری! ولی به جز تو پناهی نیافتم ✍ 🎙 در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
پلکِ تنهایی " درمن کسی آهسته می‌گرید"، گمانم غم بامن این جا آشنا، روز وشبانم بغضی گلوی واژه‌هارا می‌فشارد عاجزشده از شرح وتفسیر وبیانم گفتند چنینی و چنانی و همه عیب آری  فراتــر از چنیــن و ازچنـانم تاپلکِ تنهاییِ من، صدسـال راه است کــی می‌رود یک آشنــا، راهِ نهانم؟ جامانده ام از شهریارو وشهر ویاران چـون طایـــرِ بشکستــه بالِ آسـمانم ازگوشهٔ چشم غزل یک قطره افتاد "درمن کسی آهسته می‌گرید"، گمانم     ۹۹/۸/۶ در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5965569395001395706.mp3
1.83M
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند هر آن که خدمت جام جهان نما بکند طبیب‌عشق مسیحادم است‌ومشفق لیک چو درد در تو نبیند که را دوا بکند تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند ز بخت خفته ملولم بود که بیداری به وقت فاتحه صبح یک دعا بکند بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد مگر دلالت این دولتش صبا بکند آوایش : در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
یک بیت و یک نکته از صائب سخنی کز سرِ اندیشه نباشد ، پوچ‌است شعر ، پر مغز نگردد ز دهن پر کردن . در این بیت صائب می خواهد به جایگاه و مقام با ارزش اندیشه و تفکر در سخن اشاره کرده و می گوید: هر سخنی (چه به صورت گفتار و نوشتار و یا نثر و نظم ) اگر از روی اندیشه و تفکر و دارای بار معنایی و پیام و پندی نبوده و در مخاطب تاثیر گذار نباشد؛ واقعا پوچ و بی معناست و ارزش شنیدن نخواهد داشت . در مصراع دوم با مثالی گفته ی خود را روشن تر ساخته و می گوید: با زور و استفاده از سخنان دهن پر کن و کلیشه ای نمی توان به یک شعر بی مفهوم و ضعیف ، معنا بخشید و آن را زیباتر و قابل قبول تر جلوه داد . بخاطر این که پیش ادیبان و دانایان (که اهل فن هستند ) دستشان رو می شود و آبرویشان می رود. و در مفهوم دیگر : با سخنان دهن پر کن ( قُلُمبه سُلُمبه ) نمی توان یک شعر نغز و پر مغز سرود. هر چند که از لحاظ ظاهری (عروضی و وزنی) ایرادی نداشته باشد ولی اگر حامل یک پیام مفید و ارزشمند نباشد ؛ هیچ ارزشی ندارد و مایه ی دردسر و تلف کردن وقت است . در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
خرما نتوان خوردن از این خار که کشتیم دیبا نتوان کردن از این پشم که رشتیم بر حرف معاصی خط عذری نکشیدیم پهلوی کبائر حسناتی ننوشتیم افسوس بر این عمر گرانمایه که بگذشت ما از سر تقصیر و خطا درنگذشتیم دنیا که در او مرد خدا گل نسرشته‌ست نامرد که ماییم چرا دل بسرشتیم ایشان چو ملخ در پس زانوی ریاضت ما مور میان بسته دوان بر در و دشتیم پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم واماندگی اندر پس دیوار طبیعت حیف است دریغا که در صلح بهشتیم چون مرغ بر این کنگره تا کی بتوان خواند یک روز نگه کن که بر این کنگره خشتیم در شعری ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
ای زلف تو مسکن دل شیدائی وی روی تو مجموع همه زیبائی جان در تن هیچکس نماند ز نهار آن عارض و زلف را بکس بنمائی از حسرت آن لبم بلب آمد جان از فکرت آن دهان شدم شیدائی بیمار شدم ز آرزوی چشمت گشتم ز خیال خال تو سودائی ایمان بسواد کفر زلفت دادم بستم زنار و بستدم ترسائی از حسرت آن میان شدم چون موئی باشد روزی که در کنارم‌ آئی گر در نظر تو فیض پستست ولی دارد ز خیال قد تو بالائی در شعری ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
من صبورم اما بی دلیل از قفس كهنه ی شب می ترسم بی دلیل از همه‌ی تیرگی رنگ غروب و چراغی كه تو را از شب متروک دلم دور كند من صبورم اما آه، این بغض گران صبر چه می داند چیست... در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
احساس می‌‌کنم امروز نیازمندِ آنم که به ‌‌نام بخوانمت. احساس می‌کنم نیازمندِ حـروفِ اسـمِ تو هستم. چون کودکی در شوقِ تکه‌‌ای شیرینی... دیرزمانی‌ست که نامت را بر تارکِ نامه‌هایم ننوشته ‌ام، امروز که پاییز بر من هجوم آورده و روزن‌‌هایم را در برگرفته احساس می‌کنم که باید بخوانمت .. در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
به اخمت خستگی در می رود ،لبخند لازم نیست  کنـــــار سینی چــــای تـــــو اصلا قند لازم نیست    همیشـه دوستت دارم ـ بــــــــه جــــــان مــادرم ـ امــــا تو از بس ساده ای ، خوش باوری ، سوگند لازم نیست   به لطف طعم لبهای تو شیرین می شود شعرم غــــزل را با عسل می آورم ،هرچند لازم نیست    مرا دیوانــــه کردی و هنــــــــوز از من طلبکاری بپوشان بافه های گیسویت را ،بند لازم نیست   "به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را " عزیزم ، بس کن ، از این بیشتر ترفند لازم نیست   فدای آن کمانهای به هم پیوسته ات ، هر یک ـ جـــدا دخل مـــــرا می آورد پیــوند لازم نیست   در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
از خویش می گریزم در این دیار، باران دلتنگ روزگارم  بر من ببار، باران بغض گلوی ما را باری تو ترجمان باش ای بی شکیب باران ای بی قرار، باران در هق هق شبانه ماند بعاشقی مست نجوای ناودانها در رهگذار باران از همرهان درین باغ با من چه مهربان بود بیدی که گریه میکرد در جویبار باران بر فرق کوه بشکن مینای همتت را خشکید چشم چشمه از انتظار، باران با خنجر زلالت بشکاف پرده ها را اسب و سوار گم شد در این غبار، باران از آن غزال زخمی برگیر خستگی را با کاسه های سنگاب در کوهسار، باران وه زانکه دل بریدن از خویش و با تو بودن تا روزهای پیچان تا آبشار، باران دلتنگ این دیارم ای غمگسار پرتو در من ترانه سرکن با این بهار، باران   در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
‍ ‍ آخرین شعر مرا خوب بخوان بعد برو قدر یک گریه ی خاموش بمان بعد برو بی خداحافظی آتش زده ای دردل و جان آتش حسرت دل را بنشان بعد برو دل به مهر تو سپرده است دلم ؛ صبح دگر باز کن چشم،به رخسارجهان بعد برو چشم در حسرت باران به افق دوخته ام قدر یک پنجره باران برسان بعد برو صبر کن در شب تنهایی من، ماه دلم! تا موذن برود سوی اذان بعد برو مجلس آراسته با این غزلم بلبل مست لحظه ای صبر کن ای سرو روان بعد برو واژه واژه غزلم درد دل تنهایی است گوش کن شعر مرا از دل و جان بعد برو دردی از بی‌کسی افتاده به جانم؛ تو بمان تا بگویم به تو این درد نهان بعد برو رفتنت تلخ ترین حادثه‌ی عمر من است صبر کن بگذرد این فصل خزان بعد برو یادِ عزیزان رفته به خیر🖤 در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
مصرع دامان و دست و گیسوی پاییزی ات با انار سرخ زیبایی چه شعری می شود در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
یوسفم، کاش کسی برسر چاهم برسد یک کسی سربرسد، برسر راهم برسد یا که در بسته شود، پشت زلیخای دلم دست یک حادثه بر دامن آهم برسد موی یعقوب نگاهم، شده ازغصه سفید کو سواری که به این بخت سیاهم برسد چشم احساس من از ظلمت دل کور شده اشک، باید که به امداد نگاهم برسد هر که در مصر وجودش،شده زندانی دل به عزیزی من و شوکت وجاهم برسد دست من تازه ، به یک دانه گندم نرسید باد ، باید به سر خرمن کاهم برسد خواب دیدم که ستاره به زمین آمده بود تاکه دستان دل خسته ، به ماهم برسد (راحیل کرمانی) در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎