eitaa logo
محفل شعر و ادب
372 دنبال‌کننده
202 عکس
65 ویدیو
2 فایل
کی شعرتر انگیزد خاطر که حزین باشد صدنکته از این معنی گفتیم وهمین باشد ارتباط با ما 👈🏼 https://eitaa.com/rmfd6292 لینک دعوت 👇👇 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
مشاهده در ایتا
دانلود
بی دوست شبی نیست که دیوانه نباشیم مستیم اگر ساکن میخانه نباشيم ما را چه غم ار باده نباشد که دمی نیست از عمر که با ناله مستانه نباشیم سرگشته محضیم و دراین وادی حیرت عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم چون می نرسد دست به دامان حقیقت سهل است اگر در پی افسانه نباشیم هر شب به دعا می طلبیم اینکه نیاید آن روز که ما در غم جانانه نباشیم در خواب نبینیم پریشانی آن شب کاشفته گیسویِ تو دُردانه نباشیم نامیم تو را شمع مُراد خود و ننگ است گر زآنکه به شیدایی پروانه نباشیم مهدی_اخوان_ثالث در ما قدمی رنجه کنید 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد   در دام مانده باشد صیاد رفته باشد آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله  در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد امشب صدای تیشه از بیستون نیامد شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد از آه دردناکی سازم خبر دلت را   وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت؟ با صد امیدواری ناشاد رفته باشد شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد پرشور از «حزین» است امروز کوه و صحرا  مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد.... حزین_لاهیجی در ما قدمی رنجه کنید 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
رفتی وُ بعد از تو تمام شهر خــــــــالیست حتی برایـــم زنده مانـــدن احــتـــمالیست آنقدر شــب ها در نبودت گریـــــــــه کردم در برکه ی چشم سیاهم خشــــکسالیست عطــر غـــــــزل های کسی پیچیده اینجا ؟ یا ردپـــــــــــای غصه ای دراین حوالیست؟ آماده اند تا خونِ شعـــــــــرم را بــــــریزند حال و هوای هر شـــــب من پرتقالیـــــست بعد از تو هر فصلی که من دیدم خزان بود دور و برعشـــــــقت فقط گل های قالیست دیــــشب گرفتی دستــــــــهای خسته ام را تا آمـــدم بــــــــاورکنم دیدم خیـــــــالیست سمیه_ملکی در ما قدمی رنجه کنید 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
📚 گویند روزی ناصر الدین شاه تمام ادیبان را جمع کرد و گفت : تمام اشعارحافظ را خوانده و فهمیده‌ام اما معنای این بیت را نفهمیده‌ام که درغزلی گفته است : 🍃بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت 🥀و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌های زار داشت اگر این بلبل خوش بوده، پس چرا ناله‌های زار داشته؟! شعرا و ادبای فراوانی آمدند و هرکس از ظن خود توضیحاتی داد، اما پاسخ هیچیک شاه را راضی نکرد. بنابراین نامه‌ای برای شاعر بزرگ معاصر خود، وصال شیرازی نوشت و معنای دقیق این غزل حافظ را جویا شد. نامه زمانی بدست وصال رسید که او عزادار فرزندش بود. وصال، نامه ناصرالدین شاه را در نیمه شب مطالعه میکند و برای کشف معنای حقیقی این ابیات، رجوعی به اعداد ابجدی حروف الفبا که روح حروف و کلماتست میکند وغزلی برهمان وزن و قافیه میسراید و در میابد که عدد ابجدی بلبلی برگ گلی، با ابجد حروفِ حضرات علی، حسن، حسین علیهم السلام مطابقت دارد، چرا که بلبلی به ابجد میشود 74، برگ 222، گلی 60، جمع اینها: 356 همچنین: علی هم به ابجد110، حسن118، حسین128، جمع 356 به عبارتی حافظ خواسته به استعاره در آن زمانیکه شیعه درخفا بوده این حقیقت را بیان کند. لذا وصال شیرازی که عزادار فرزند خود نیز بوده است پاسخ پادشاه را بزبان شعر به اینصورت بیان میکند : 🍃صاحبا درحالتی کین بنده را غم یار داشت. 🥀یادم آمد کز سؤالی آن جناب اظهار داشت 🍃درخصوص شعر حافظ گرچه پرسیدی زمن 🥀بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت 🍃فکرها بسیارکردم هیچ مفهومم نشد 🥀چونکه شعرش درمیان، راز نهان بسیار داشت 🍃نیمه شب غواص گشتم درحروف ابجدی 🥀تا ببینم این صدف چندين گهر در بار داشت 🍃بلبلی برگ گلی شد سیصد و پنجاه و شش 🥀باعلی و باحسین و باحسن معیار داشت 🍃بلبلی باشد علی کزحسرت زین برگ و گل 🥀دائما آه و فغان و ناله بسیار داشت 🍃برگ گل سبز است دارد آن نشانی ازحسن 🥀چونکه در وقت شهادت سبزی رخسار داشت 🍃رنگ گل سرخ است دارد او نشانی از حسین 🥀چونکه هنگام شهادت عارضی گلنار داشت 🍃روز عاشورا حسین بن علی در کربلا 🥀اصغر زار و ضعیف خویش در منقار داشت 🍃🥀السلام علیک یا اباعبدالله الحسین یا قتیل العبرات در ما قدمی رنجه کنید 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید   گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز گفتا ز خوبرویان اینکار کمتر آید   گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید   گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید   گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید   گفتم که نوش لعلت ما رابه آرزو کشت گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید   گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد گفتا مگوی با کس تا وقت ان درآید   گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید    _حافظ دلتون بی غم در ما قدمی رنجه کنید 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیز تا خرقه‌ی صوفی به خرابات بریم شطح و طامات به بازار ِ خرافات بریم سوی رندان ِ قلندر به ره آورد ِ سفر دلق ِ بسطامی و سجاده‌ی طامات بریم تا همه خلوتیان جام ِ صبوحی گیرند چنگ ِ صبحی به در ِ پیر ِ مناجات بریم با تو آن عهد که در وادی ِ ایمن بستیم همچو موسی ارنی گوی به میقات بریم کوس ِ ناموس ِ تو بر کنگره‌ی عرش زنیم عَلم ِ عشق ِ تو بر بام ِ سماوات بریم خاک ِ کوی تو به صحرای قیامت فردا همه بر فرق ِ سر از بهر ِ مباهات بریم ور نهد در ره ِ ما خار ِ ملامت زاهد از گلستانش به زندان ِ مکافات بریم شرممان باد ز پشمینه‌ی آلوده‌ی خویش گر بدین فضل و هنر نام ِ کرامات بریم قدر ِ وقت ار نشناسد دل و کاری نکند بس خجالت که از این حاصل ِ اوقات بریم فتنه می‌بارد از این سقف ِ مقرنس برخیز تا به میخانه پناه از همه آفات بریم در بیابان ِ فنا گم شدن آخر تا کی ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم حافظ! آب ِ رخ ِ خود بر در ِ هر سفله مریز حاجت آن به که بر ِ قاضی ِ حاجات بریم روزتان لبریزازشادیهای مکرر در ما قدمی رنجه کنید 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
هــر کس زبان حـال خـودش را تــرانــه گـفت: گـل بـا شکــوفه، خــوشـــهٔ گنــــــدم به دانــه‌هـا شبنم به شرم و صبح به لبخند و شب به راز دریـا بـه مـــــوج و مــــوج بـه ریـگ کــــرانـه‌هــــا «استاد قیصر امین پور» 🍃 سلام و روز خوش 🌹 در ما قدمی رنجه کنید 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
که حمدآتش نمی گیردوالرحمان نمی سوزد. در ما قدمی رنجه کنید 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
دمی با حضرت مولانا آتشینا آب حیوان از کجا آورده‌ای دانم این باری که الحق جان فزا آورده‌ای مشرق و مغرب بدرد همچو ابر از یک دگر چون چنین خورشید از نور خدا آورده‌ای خیره گان روی خود را از ره و منزل مپرس چون بر ایشان شعله‌های کبریا آورده‌ای احمقی باشد اگر جانی بمیرد بعد از این چون چنین دریای جوشان از بقا آورده‌ای از قضا و از قدر مر عاشقان را خوف نیست چون قدر را مست گشته با قضا آورده‌ای می‌نگنجد جان ما در پوست از شادی تو کاین جمال جان فزا از بهر ما آورده‌ای شمس تبریزی جفا کردی و دانم این قدر کز میان هر جفایی صد وفا آورده‌ای در ما قدمی رنجه کنید 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
‍ چنان به موی تو آشفته‌ام به بوی تو مست که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست دگر به روی کسم دیده بر نمی‌باشد خلیل من همه بت‌های آزری بشکست مجال خواب نمی‌باشدم ز دست خیال در سرای نشاید بر آشنایان بست در قفس طلبد هر کجا گرفتاریست من از کمند تو تا زنده‌ام نخواهم جست غلام دولت آنم که پای‌بند یکی‌ست به جانبی متعلق شد از هزار برست مطیع امر توام گر دلم بخواهی سوخت اسیر حکم توام گر تنم بخواهی خست نماز شام قیامت به هوش بازآید کسی که خورده بود می ز بامداد الست نگاه من به تو و دیگران به خود مشغول معاشران ز می و عارفان ز ساقی مست اگر تو سرو خرامان ز پای ننشینی چه فتنه‌ها که بخیزد میان اهل نشست برادران و بزرگان نصیحتم مکنید که اختیار من از دست رفت و تیر از شست حذر کنید ز باران دیده سعدی که قطره سیل شود چون به یک دگر پیوست خوش است نام تو بردن ولی دریغ بود در این سخن که بخواهند برد دست به دست سعدی در ما قدمی رنجه کنید 💎https://eitaa.com/molookfarib💎 ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎
هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا بر منتهای همت خود کامران شدم ای گلبن جوان بر دولت بخور که من در سایه تو بلبل باغ جهان شدم اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود در مکتب غم تو چنین نکته دان شدم قسمت حوالتم به خرابات می‌کند هر چند کاین چنین شدم و آن چنان شدم آن روز بر دلم در معنی گشوده شد کز ساکنان درگه پیر مغان شدم در شاهراه دولت سرمد به تخت بخت با جام می به کام دل دوستان شدم از آن زمان که فتنه چشمت به من رسید ایمن ز شر فتنه آخرزمان شدم من پیر سال و ماه نیم یار بی‌وفاست بر من چو عمر می‌گذرد پیر از آن شدم دوشم نوید داد عنایت که حافظا بازآ که من به عفو گناهت ضمان شدم - غزل شمارهٔ ۳۲۱ در ما قدمی رنجه کنید 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
سَر ِ ارادت ِ ما و آستانِ حضرت ِ دوست که هر چه بر سر ِ ما می‌رود ارادت ِ اوست نظیر ِ دوست ندیدم اگر چه از مَه و مِهر نهادم آینه‌ها در مقابلِ رخِ دوست صبا ز حالِ دلِ تنگ ِ ما چه شرح دهد که چون شکنجِ ورق‌های غنچه تو بر توست نه من سبوکش ِ این دیر ِ رندسوزم و بس بسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبوست مگر تو شانه زدی زلف ِ عنبرافشان را که باد غالیه سا گشت و خاک عنبربوست نثار ِ روی تو هر برگ ِ گل که در چمن است فدای قد ِ تو هر سروبن که بر لب ِ جوست زبانِ ناطقه در وصف ِ شوق نالان است چه جای کلک ِ بریده زبانِ بیهده گوست؟ رخِ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت چرا که حالِ نکو در قفای فالِ نکوست نه این زمان دلِ حافظ در آتش ِ هوس است که داغدار ِ ازل همچو لاله‌ی خودروست 58 در ما قدمی رنجه کنید 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
نور جان در ظلمت‌آباد بدن گم کرده‌ام آه از این یوسف که من در پیرهن گم کرده‌ام چون نمِ اشکی که از مژگان فرو ریزد به خاک خویش را در پای نقش خویشتن گم کرده‌ام از زبان دیگران درد دلم باید شنید کز ضعیفی‌ها چو نی راه سخن گم کرده‌ام موج دریا در کنارم، از تک و پویم مپرس آن‌چه من گم کرده‌ام نایافتن گم کرده‌ام چون نفس از مدعای جست‌و‌جو آگه نی‌ام این‌قَدَر دانم که چیزی هست و من گم‌ کرده‌ام یافتن گم‌کردنی می‌خواهد اما چاره نیست کاش گم گردم، چه سازم گم شدن گم کرده‌ام در ما قدمی رنجه کنید 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
4_5922573808841003713.mp3
5.76M
آوایش : چنان قحط سالی شد اندر دمشق که یاران فراموش کردند عشق چنان آسمان بر زمین شد بخیل که لب تر نکردند زرع و نخیل بخوشید سرچشمه‌های قدیم نماند آب جز آب چشم یتیم نبودی به‌جز آه بیوه زنی اگر بر شدی دودی از روزنی چو درویش بی‌رنگ دیدم درخت قوی بازوان سست و درمانده سخت نه در کوه سبزی نه در باغ شخ ملخ بوستان خورده مردم ملخ در آن حال پیش آمدم دوستی از او مانده بر استخوان پوستی وگرچه به مکنت قوی حال بود خداوند جاه و زر و مال بود بدو گفتم ای یار پاکیزه‌خوی چه درماندگی پیشت آمد بگوی بغرید بر من که عقلت کجاست چو دانی و پرسی سؤالت خطاست نبینی که سختی به غایت رسید مشقت به حد نهایت رسید نه باران همی آید از آسمان نه برمی‌رود دود فریادخوان بدو گفتم آخر تو را باک نیست کشد زهر جایی که تریاک نیست گر از نیستی دیگری شد هلاک تو را هست بط را ز توفان چه باک نگه کرد رنجیده در من فقیه نگه کردن عالم اندر سفیه که مرد ارچه بر ساحل است ای رفیق نیاساید و دوستانش غریق من از بینوایی نیم روی زرد غم بینوایان رخم زرد کرد نخواهد که بیند خردمند ریش نه بر عضو مردم نه بر عضو خویش در ما قدمی رنجه کنید 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
محفل شعر و ادب
یارب به نَسلِ طاهرِ اُولادِ فاطِمه یارب به خُونِ پاکِ شَهیدانِ کربلا یارب به صِدقِ سینه ی پیران راستگوی یارب به آب دیده ی مَردان آشنا دلهای خَسته را به کرَم مَرهمی فرست ای نام اعظمَت در گنجینه ی شفا گر خَلق تکیه بر عمل خویش کرده‌اند ما را بس است رحمت و فضل تو مُتّکا یارب خلاف امر تو بسیار کرده‌ایم و امید بسته از کرَمَت عفوِ مامَضی چشم گناهکار بود بر خطای خویش ما را ز غایت کرَمَت چشم در عَطا یارب به لطف خویش گناهان ما بپُوش روزی که رازها فتَد از پرده برمَلا همواره از تو لطف و خُداوندی آمدست وز ما چنانکه در خُور ما فعل ناسِزا عدل است اگر عُقُوبَت ما بی‌گنه کنی لطف است اگر کِشی قَلم عَفو بر خطا گر تقویت کُنی ز مَلَک بگذرد بَشَر ور تربیت کنی به ثریا رسد ثَری دلهای دوستان تو خون می‌شود ز خُوف باز از کمال لطف تو دل می‌دهد رَجا یارب قبول کن به بزرگی و فضل خویش کان را که رَد کنی نبود هیچ مُلتَجا ما را تو دست گیر و حَوالَت مَکُن به کَس الّا اِلَیک حاجَت دَرماندگان فَلا ما بندگان حاجتمَندیم و تو کریم حاجت همیشه پیش کریمان بود رَوا کردی تو آنچه شرط خداوندی تو بود ما در خُور تو هیچ نکردیم رَبّنا سهل است اگر به چشم عنایت نظر کُنی اصلاحِ قلب را چه مَحل پیش کیمیا؟ اولی تر آنکه هم تو بگیری به لُطفِ خویش دستی، وگرنه هیچ نیاید زِ دست ما کاری به مُنتَها نرسانیده در طلَب بردیم روزگار گرامی به مُنتها فی‌الجمله دستهای تُهی بر تو داشتیم خود دست جز تُهی نَتَوان داشت بر خدا یا دُولَتا  اگر به عنایت کنی نظر واخِجلَتا اگر به عُقُوبت دهد جَزا ای یار جَهد کن که چو مَردان قَدم زنی ور پای بسته‌ای به دعا دست بَرگُشا پیدا بود که بنده به کوشش کجا رسد بالای هر سَری قلمی رفته از قَضا گر بر وجود عاشقِ صادق نَهند تیغ گوید بکُش که مال سَبیل است و جان فدا 🖌 سعدی 🎙 با صدای زنده یاد استاد در ما قدمی رنجه کنید 💎https://eitaa.com/molookfarib💎 ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
4_5981037079767810749.mp3
3.99M
چون گل همراه نسیم می رقصد دل به برم من مست و باد صبا می ریزد گل به سرم چون پروانه عشق گل به سر دارم صحراها را زیر بال و پر دارم بینم هر شب من به عالم رویا آید سویم آشنایی از صحرا بخدا در انتظار تو ام تو بیا که بیقرار تو ام بازا تو گل بشو من گلشن بگذار سرت به دامان من بازا تو می بشو من ساغر گرمی بده تو بر جان من دستم بگیر و یک دم بشنو رازی زقلب سوزان من بخدا در انتظار تو ام تو بیا که بیقرار تو ام ای از عشقم نگرفته خبر یک دم بر ما بگذر بگذر من برگ گل چو نسیم سحر دستم با ناز تو بگیر و ببر چون پروانه عشق گل به سر دارم صحرا ها را زیر و بال و پر دارم بخدا در انتظار تو ام تو بیا که بیقرار تو ام در ما قدمی رنجه کنید 💎https://eitaa.com/molookf
از دریچه با دلِ خسته، لبِ بسته، نگاهِ سرد می‌کنم از چشمِ خواب‌آلوده‌ی خود صبح دم بیرون نگاهی: در مه آلوده هوای خیسِ غم‌آور پاره‌پاره رشته‌های نقره در تسبیحِ گوهر… در اجاقِ باد، آن افسرده‌دل آذر کاندک‌اندک برگ‌های بیشه‌های سبز را بی‌شعله می‌سوزد… من در این‌جا مانده‌ام خاموش بر جا ایستاده سرد جاده خالی زیرِ باران! در ما قدمی رنجه کنید 💎https://eitaa.com/molookf
بلدم شـعر ببافم ، بلـدم ناز کـنم بلدی گیس ببافی؟... بلدی باز کنی؟! تو که استاد سخن نام گرفتی امروز بلدی عشق خودت را به من ابراز کنی؟ دل من مُرده ، نفسهاش همه عاریت است بلدی همچو مسیحا شده ، اعجاز کنی؟ تا بگویم که :"دلم از همه عالم شده رنـ...." حرف من قطع نمایی و تو آغاز کنی و بگویی که :" دلم قاصد ِ مِهر است.، فقط بلدم عشق ببافم ، بلدی ناز کنی... ؟؟ در ما قدمی رنجه کنید 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
‌ به یک پلک تو می‌بخشم تمام روز و شب‌ها را که تسکین می‌دهد چشمت غم جانسوز تب‌ها را بخوان! با لهجه‌ات حسّی عجیب و مشترک دارم فضا را یک‌نفس پُر کن به هم نگذار لب‌ها را به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم! تو واجب را به جا آور رها کن مستحب‌ها را دلیلِ دل‌خوشی‌هایم! چه بُغرنج است دنیایم! چرا باید چنین باشد؟... نمی‌فهمم سبب‌ها را بیا این‌بار شعرم را به آداب تو می‌گویم که دارم یاد می‌گیرم زبان با ادب‌ها را غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقب‌ها را     در ما قدمی رنجه کنید 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
من به بعضی چهره‌ها چون زود عادت می‌کنم پیششان سر برنمی‌آرم، رعایت می‌کنم   همچنان که برگ خشکیده نماند بر درخت مایه‌ی رنج تو باشم، رفع زحمت می‌کنم این دهان باز و چشم بی‌تحرک را ببخش آنقدر جذابیت داری که حیرت می‌کنم کم اگر با دوستانم می‌نشینم، جرم توست هر کسی را دوست دارم در تو رؤیت می‌کنم فکر کردی چیست موزون می‌کند شعر مرا ؟ در قدم برداشتن‌های تو دقت می‌کنم یک سلامم را اگر پاسخ بگویی می‌روم لذتش را با تمام شهر قسمت می‌کنم ترک افیونی شبیه تو اگر چه مشکل است روی دوش دیگران یک روز ترکت می‌کنم توی دنیا هم نشد، برزخ که پیدا کردمت می‌نشینم تا قیامت با تو صحبت می‌کنم   کاظم بهمنی در ما قدمی رنجه کنید 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
اینکه خاک سیهش بالین است اختر چرخ ادب پروین است گر چه جز تلخی از ایام ندید هر چه خواهی سخنش شیرین است صاحب آنهمه گفتار امروز سائل فاتحه و یاسین است دوستان به که ز وی یاد کنند دل بی دوست دلی غمگین است خاک در دیده بسی جان فرساست سنگ بر سینه بسی سنگین است بیند این بستر و عبرت گیرد هر که را چشم حقیقت بین است هر که باشی و زهر جا برسی آخرین منزل هستی این است آدمی هر چه توانگر باشد چو بدین نقطه رسد مسکین است اندر آنجا که قضا حمله کند چاره تسلیم و ادب تمکین است زادن و کشتن و پنهان کردن دهر را رسم و ره دیرین است خرم آن کس که در این محنت‌گاه خاطری را سبب تسکین است در ما قدمی رنجه کنید 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
شبی با صراحی همی گفت شمع که ای هر شبی مجلس آرای دوست تو را با چنین فضل پیش قدح سجود دمام بگو از چه روست صراحی بدو گفت : نشنیده ای؟ «تواضع ز گردن فرازان نکوست » . امیر شاهی سبزواری در ما قدمی رنجه کنید 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
هدایت شده از آوای جوانان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی رقص نجیبی ست که بر چشمه ی بودن جاریست رقص ِ یک شاپرک بازیگوش لای یک دست گل ِ یاس ِ معطر در باغ رقص ِ یک نغمه ی آرام ِ اذان که شبی باد میان من و این قبله پراکنده کند رقص کِرمی شب تاب، که شبیه ِ تپش ِ خورشید است زندگی شعر ِ نجیبی ست که در دفتر ِ اندیشه ی این گنبد ِ دَوار پر از قافیه است چه کسی گفت خدا شاعر نیست اکرم بهرامچی به ما بپیوندید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1068302372Cd483600109
4_5834604864209948175.mp3
7.46M
صلاح از ما چه می‌جویی که مستان را صلا گفتیم به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتیم در میخانه‌ام بگشا که هیچ از خانقه نگشود گرت باور بود ور نه سخن این بود و ما گفتیم من از چشم تو ای ساقی خراب افتاده‌ام لیکن بلایی کز حبیب آید هزارش مرحبا گفتیم اگر بر من نبخشایی پشیمانی خوری آخر به خاطر دار این معنی که در خدمت کجا گفتیم قدت گفتم که شمشاد است بس خجلت به بار آورد که این نسبت چرا کردیم و این بهتان چرا گفتیم جگر چون نافه‌ام خون گشت کم زینم نمی‌باید جزای آن که با زلفت سخن از چین خطا گفتیم تو آتش گشتی ای حافظ ولی با یار درنگرفت ز بدعهدی گل گویی حکایت با صبا گفتیم در ما قدمی رنجه کنید 💎https://eitaa.com/molookfarib💎