من با تو نگویم كه تو پروانهی من باش
چون شمع بیا روشنی خانهی من باش
در كلبهی من رونق اگر نیست صفا هست
تو رونق این كلبه و كاشانهی من باش
من یاد تو را سجده كنم ای صنم اكنون
برخیز و بیا ، خود بت بتخانهی من باش
دانی كه شدم خانه خراب تو حبیبا
اكنون دگر آبادی ویرانهی من باش
لطفی كن و در خلوت محزون من ای دوست
آرام و قرار دل دیوانهی من باش
چون باده خورم با كف چو برگ گل خویش
ای غنچه دهان ساغر و پیمانهی من باش
چون مست شوم بلبل من سازهم آهنگ
با زیر و بم ناله مستانهی من باش
من شانه زنم زلف تو را و تو بدان زلف
آرایش آغوش من و شانهی من باش
ای دوست چه خوب است كه روزی تو بگویی
امید بیا با من و پروانهی من باش
#مهدی_اخوانثالث
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
ما به دنیا نه پی ناز و نعم آمده ایم
بهر تحصیل غم و درد و الم آمده ایم
دامن از ما مکش ای ساحل امید که ما
به زمین بوس تو از بحر عدم آمده ایم
قطع و وصل شب و روز از نفس روشن ماست
نور صبحیم که با تیغ دودم آمده ایم
باش گو وقت سفر تنگتر از شق قلم
ما کمر بسته برون همچو قلم آمده ایم
نعل وارون نشود رهزن ماراست روان
کز ره دیر مکرر به حرم آمده ایم
بی نیازی ز دل یار گدایی داریم
ما به این در نه به امید درم آمده ایم
صائب از تیغ ز درگاه کرم پا نکشیم
ما درین راه به سر همچو قلم آمده ایم
(صائب تبریزی)
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۵۶۶۶
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
آن کس که تو را دارد از عیش چه کم دارد؟
وان کس ڪه تو را بیند ای ماه! چه غم دارد؟
#مـولانـا
و خدا خواست که یعقوب نبیند یک عمر
شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد؟
#شهریار
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
کارِ جهان نگر! که جفای که میکشم
دل را به پیش عهد وفای که میکشم
این نعرههای گرم ز عشق که میزنم
این آههای سرد، برای که میکشم
بهرِ رضای دوست ز دشمن جفا کشند
چون دوست نیست، بهر رضای که میکشم
دل در هوایِ او ز جهانی کرانه کرد
آخر نگویدم که هوای که میکشم؟
ای روزگار عافیت! آخر کجا شدی
باری بیا ببین که برای که میکشم
شهری است #انوری و شب و روز این غزل
کارِ جهان نگر! که جفای که میکشم
#انوری
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
🌧
بی تو باران هم ببارد خشک سالی می شود
زندگانی سرد و زرد و خشک و خالی می شود
گر نباشد آسمانِ دلکشِ شیرینِ دوست
عشق همچون توده ی ابری خیالی می شود
آنکه در هر تار و پودش رنگ و رویی دیگر است
زیر پا افتاده چون گلهای قالی می شود
از خیابانِ جنون تا عشق راهی کوته است
عاشقِ دلداده گاهی لاابالی می شود
هیچ عنوانی در این دنیا شبیهِ عشق نیست
منصبِ دنیا و دین با عشق عالی می شود
خشک مغزان جهان چون بادبادک ها خوشند
آدم بی عشق یا رب ! زود خالی می شود
آه ای مه رو نگاهم کن که می کاهم به شب
ماه هم در شام هجرانش هلالی می شود
#پایانی_حیات_اله
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
.
اگر دادگر باشی و پاکْدین
ز هر کس نیابی جز از آفرین
و گر بدنِهان باشی و بدکُنش
ز چرخِ بلند آیدت سرزنش
جهاندار اگر دادگر باشدی
ز فرمان او کی گذر باشدی
کنون گر شدی آگه از روزْگار
روان و خرد بادت آموزْگار
#فردوسی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
عاشقانههای سعدی
دیدارِ تو حلِ مشکلات است
صبر از تو، خلافِ ممکنات است
بر کوزهٔ آب نِهْ دهانت،
بردار که کوزهٔ نبات است*
*از بس لب و دهانت شیرین است، وقتی دهانت را بر لبِ کوزۀ آب میگذاری، کوزۀ آب تبدیل به کوزۀ نبات میشود.
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
چند واژه و چند مفهوم از واژگانی که در غزلهای حافظ و سعدی به کار رفته است.
#جمع ، #مجمع ، #مجموع ، #مجموعه ، #جمعیت
✅ #مجموعه
۱- دفتر و دیوان و جُنگ شعر ( یاداشتهای علامه دهخدا)
۲_سینی را گویند و آن ظرفی باشد مدور و کلان که در آن پیاله ها و مانند آن نهند(آنندراج)
۳_ گردآوری شده (ناظم الاطبا)
نکته :مفهوم #مجموعه با #مجموع فرق دارد
✅ #مجموع : فراغ بال ، گرد آمده ، خاطر جمع
✅ #مجمع : جای جمع شدن ، محل اجتماع ، انجمن
✅ #جمع : گردآوری ، آرامش ، رستاخیز ، قیامت
✅ #جمعیت :
۱_الفت و وفاق
۲_ گروهی از مردم؛ انبوهی از مردم.
۳_ (اسم مصدر) [قدیمی، مجاز] آسودگی خاطر
۴_(اسم مصدر) [قدیمی] فراهم آمدن و مجتمع شدن ، متحد گشتن
۵_(اسم مصدر) [قدیمی] معاشرت ، همنشینی
✅چند بیت و شاهد مثال
حضور خلوت انس است و دوستان #جمعند
و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید
#حافظ
هرگز وجود حاضر غایب شنیدهای
من در میان #جمع و دلم جای دیگر است
#سعدی
تا سر زلف پریشان تو در #جمع آمد
هیچ #مجموع ندانم که پریشان تو نیست
#سعدی
چراغ افروز چشم ما نسیم زلف جانان است
مباد این #جمع را یارب غم از باد پریشانی
#حافظ
#جمع کن به احسانی حافظ پریشان را
ای شکنج گیسویت #مجمع پریشانی
#حافظ
#مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش
لیکنش مهر و وفا نیست خدایا بدهش
#حافظ
عشق و شباب و رندی #مجموعه ی مراد است
چون #جمع شد معانی گوی بیان توان زد
#حافظ
هر که #مجموع نباشد به تماشا نرود
یار با یار سفرکرده به تنها نرود
#سعدی
کی دهد دست این غرض یارب که همدستان شوند
خاطر #مجموع ما زلف پریشان شما
#حافظ
هر آن کو خاطر #مجموع و یار نازنین دارد
سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد
#حافظ
خاطر به دست تفرقه دادن نه زیرکیست
#مجموعهای بخواه و صراحی بیار هم
#حافظ
چون صبا #مجموعه ی گل را به آب لطف شست
کجدلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر کنم
#حافظ
خم زلفت بنامیزد کنون #مجموعه ی دلهاست
از آن باور نمی دارم که انگیزد پریشانی
#حافظ
منال ای دل که در زنجیر زلفش
همه #جمعیت است آشفته حالی
#حافظ
در خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب #جمعیت از آن زلف پریشان کردم
#حافظ
✍ #محمدرضاکاکائی
۲۷ دی ماه ۱۴۰۲ خورشیدی _ تهران
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
تاوان عشق را دل ما هرچه بود داد
چشم انتظار باش در این ماجرا توهم
#فاضل_نظری
به #دست_خط استاد امیر مرادی راد
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
اي ساقي آرامم کن ديوانه ام رامم کن
من خسته ايامم ساقي تو آرامم کن
#معینی_کرمانشاهی
یا رب این بوی که امروز به ما میآید
ز سراپرده اسرار خدا میآید
بوستان را کرمش خلعت نو میپوشد
خستگان را ز دواخانه دوا میآید
مولانا
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
گر دست دهد هزار جانم
در پای مبارکت فشانم
آخر به سرم گذر کن ای دوست
انگار که خاک آستانم
هر حکم که بر سرم برانی
سهلست ز خویشتن مرانم
تو خود سر وصل ما نداری
من عادت بخت خویش دانم
هیهات که چون تو شاهبازی
تشریف دهد به آشیانم
گر خانه محقرست و تاریک
بر دیده روشنت نشانم
گر نام تو بر سرم بگویند
فریاد برآید از روانم
شب نیست که در فراق رویت
زاری به فلک نمیرسانم
آخر نه من و تو دوست بودیم
عهد تو شکست و من همانم
من مهره مهر تو نریزم
الا که بریزد استخوانم
من ترک وصال تو نگویم
الا به فراق جسم و جانم
مجنونم اگر بهای لیلی
ملک عرب و عجم ستانم
شیرین زمان تویی به تحقیق
من بنده خسرو زمانم
شاهی که ورا رسد که گوید
مولای اکابر جهانم
ایوان رفیعش آسمان را
گوید تو زمین من آسمانم
دانی که ستم روا ندارد
مگذار که بشنود فغانم
هر کس به زمان خویشتن بود
من سعدی آخرالزمانم
#سعدی
- غزل ۴۱۸
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
برسان سلامِ ما را،
به رفو گرانِ هجران
ڪه هنوز پاره ی دل، دو سه بَخیه
ڪار دارد ...
#استاد_شهریار
به رفو گران ، بگویید
ز ، رفو ، گذشت ، این دل،
چه رفو کنم ، دلی را ؟
که هزار پاره دارد
#راحم_تبریزی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
دوش میآمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزدهای سوخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جامهای بود که بر قامت او دوخته بود
جان عشاق سپند رخ خود میدانست
و آتش چهره بدین کار برافروخته بود
گر چه میگفت که زارت بکشم میدیدم
که نهانش نظری با من دلسوخته بود
کفر زلفش ره دین میزد و آن سنگین دل
در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی
گر پیر مناجات است ور رند خراباتی
هر کس قلمی رفتهست بر وی به سرانجامی
فردا که خلایق را دیوان جزا باشد
هر کس عملی دارد من گوش به انعامی
ای بلبل اگر نالی من با تو هم آوازم
تو عشق گلی داری من عشق گل اندامی
سروی به لب جویی گویند چه خوش باشد
آنان که ندیدستند سروی به لب بامی
روزی تن من بینی قربان سر کویش
وین عید نمیباشد الا به هر ایامی
ای در دل ریش من مهرت چو روان در تن
آخر ز دعاگویی یاد آر به دشنامی
باشد که تو خود روزی از ما خبری پرسی
ور نه که برد هیهات از ما به تو پیغامی
گر چه شب مشتاقان تاریک بود اما
نومید نباید بود از روشنی بامی
سعدی به لب دریا دردانه کجا یابی
در کام نهنگان رو گر میطلبی کامی
(سعدی)
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۵۹۷
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
من مست وتو دیوانه ما را کی برد خانه
صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه
در شهر یکی کس را هشیار نمیبینم
هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه
جانا به خرابات آ تا لذت جان بینی
جان را چه خوشی باشد بیصحبت جانانه
هر گوشه یکی مستی دستی ز بر دستی
و آن ساقی هر هستی با ساغر شاهانه
تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می
زین وقف به هشیاران مسپار یکی دانه
ای لولی بربط زن تو مستتری یا من
ای پیش چو تو مستی افسون من افسانه
از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد
در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه
چون کشتی بیلنگر کژ میشد و مژ میشد
وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه
گفتم ز کجایی تو تسخر زد و گفت ای جان
نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه
نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دل
نیمیم لب دریا نیمی همه دردانه
گفتم که رفیقی کن با من که منم خویشت
گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه
من بیدل و دستارم در خانه خمارم
یک سینه سخن دارم هین شرح دهم یا نه
در حلقه لنگانی میباید لنگیدن
این پند ننوشیدی از خواجه علیانه
سرمست چنان خوبی کی کم بود از چوبی
برخاست فغان آخر از استن حنانه
شمس الحق تبریزی از خلق چه پرهیزی
اکنون که درافکندی صد فتنه فتانه
مولانا
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
.
دیدمت......
وه ؛
چه تماشایی و
زیبا شده اے......
ماه من ، آفت دل ، فتنهےِ
جانها شده اے.....!!
خوبی وُ
دلبرے وُ
حُسن ,
حسابی دارد.....
بی حساب از چه سبب
اینهمه زیبا شدهاے....؟
#شهریار
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
میبینمت از دور و زیاد است همین هم
این سوختهدل ساخته با کمتر از این هم
صدبار صدایت زدم اما نشنیدی
یک چشم بگردان به من گوشهنشین هم
عشقی که زمینی نشود فایدهاش چیست؟
ای ماه بینداز نگاهی به زمین هم
گفتی که ز خود بگذر و دیدی که گذشتم
از روح و روان هم، تن و جان هم، دل و دین هم
از پیچ و خم رود گذشتیم و رسیدیم
از چشمهی تردید به دریای یقین هم
ای زاهد اگر منکر عشقی به جهنم !
ما با تو نیاییم به فردوس برین هم
#فاضل_نظری
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
گفتم که خدایا
چه کسی را « بپرستم »
گفتا « پدر» َت را
پدرت را
پدرت را
-اشک ِ قلم -
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
ای طفل که دفع مگس از خود نتوانی
هر چند که بالغ شدی آخر تو آنی
شکرانهٔ زور آوری روز جوانی
آنست که قدر پدر پیر بدانی
#سعدی
به نام عشق که زیباترین سرآغاز است
هنوز شیشه ی عطرِ غزل، درش باز است
جهان تمام شد و ماهپاره های زمین
هنوز هم که هنوز است کارشان ناز است
هزار پند، پدر به گوشم فشرد و نگفت
که عشق حادثه ای خانمان برانداز است
#سعید_بیابانکی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
من که امروز، در باغ گیتی
چون درختی همه برگ و بارم
رنجهای گران پدر را
با کدامین زبان پاس دارم؟!
سر به پای پدر می گذارم
جان به راه پدر می سپارم
او خدا نیست، اما وفایش
کمتر از لطف و مهر خدا نیست...
#فریدون_مشیری
💫🍃─═┅✰❣✰┅═─🍃💫
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
.
پدر یعنی دو دست صاف و ساده
و نان آور برای خانواده
به ظاهر فرد معمولی ولیکن
پدر یک قهرمانِ فوق العاده
#علی_قهرمانی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
#به_یاد_پدران_آسمانی 🥀
شاید دعای خیر تو از روی عادت است
وقتی هوای خانه پر از استجابت است
در دفترم به شوقِ طوافت قدم زدم
در دینِ من به دور تو گشتن زیارت است
با یک قلم که گوشهی محرابِ عاشقی
از آیههای اشک غَمت در تلاوت است
روح غزل برای تو پر میکشد هنوز
پروازِ عاشقانه به سویت عبادت است
حتی اگر که سر بکشد تا فلک سرم
این سر بدونِ سایهی تو بیسعادت است
از داغ بوسه ای که نشاندم به گونهات
با هر جهنمی تنِ من در رقابت است
زحمت اگر که نیست بهخوابم سری بزن
باید ببینمت که ، نبودت اسارت است .
#شیوا_صالحی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎