eitaa logo
صفیر بشاگرد
21 دنبال‌کننده
12 عکس
3 ویدیو
0 فایل
ساکن بشاگرد از سال 75 جهت ارتباط با بنده: @s_m_momeni
مشاهده در ایتا
دانلود
ادامه ⬇️ بعد تمام شدن مداحی، خانمی که مسئول بود و حجاب کاملی هم نداشت، گفت: کار این پسر را خودم انجام میدهم. یک نامه ای به زبان عربی به ما داد. نامه را بردیم کنسولگری. گفتند کمی صبر کنید. • 🔹از خانواده پرسیدم چطور شد محمدباقر مداحی کرد؟ گفتند: خاله اش به آن خانم مسئول گفت این پسر، مداحمان است. کارش را راه بیندازید تا با ما بیاید. او هم گفته بود: اگر بلد است بیاید اینجا مداحی کند! • 🔹چند دقیقه منتظر ماندیم. ویزایش صادر شد! به ما گفتند هزینه اش را باید به بدهید. دلاری در بساطمان نبود. خودشان دومرتبه کارمان را راه انداختند. یکی را فرستادند تا دلارهای ویزای محمدباقر را بدهد. محمدباقر لذت میبرد. حس میکرد کار او با ، توسط علیه السلام امضا شده بود. ✍️ • پ.ن: عکس مربوط به پیاده روی همان سال است. نشسته بودیم. دیدم چند عکاس از محمدباقر عکس میگیرند. آن موقع تازه متوجه این صحنه شدم و خودم هم عکس گرفتم. • 🆔 @momeniseyedmohsen
📌بیمه توسّل • 🔹چند سال باران نباریده بود. آبی پشت نبود. از این فرصت استفاده کرد. تاج سد را با نظر متخصصین بالا برد. بعد از مدتها بارندگی شدیدی آمد. همه با ذوق دویدند سمت سد. اما حاجی حتی از اتاقش هم بیرون نیامد! من هم رفتم کنار سد. بعد از ۴۵ دقیقه سد پر از آب شد. به دوستان گفتم: به حاجی بگویید بیاید. حتما از دیدن این صحنه خوشحال میشود. اما حاج عبدالله قبول نکرد از اتاقش خارج بشود. برایم سؤال شد. حاجی که منتظر این بارندگی بود. پس چرا بیرون نمیآید؟ بعدا فهمیدم که این بزرگمرد نگران سد است. با هزینه فراوانی تاج سد درست شد. از طرفی بنایش دو تکه شده بود. در گوشه ای از اتاق رو به قبله نشسته و دست به دامان علیهم السلام شده بود. 🔹بعد از مدتی که آب لبریز شد و مشکلی پیش نیامد، حاجی آمد. دید از کناره های سد و از لای سنگها، آب با فشار بیرون میآید. دلهره و اضطراب را در او حس کردم. دستم را گرفت و مرا به گوشه ای از تاج برد. گفت: اینجا برایم سلام الله علیها بخوان. تمام شد. دست بر زانوانم گذاشت و گفت: بلند شو! دیگر خاطرم جمع است که اتفاقی برای این سد نمیافتد! همیشه اینطور بود. کارهایش را با بیمه میکرد. • ✍️ 🆔 @momeniseyedmohsen https://www.instagram.com/p/CGp8wAQlxce/?igshid=12jm7mbqbcc72