eitaa logo
منادی
1.6هزار دنبال‌کننده
324 عکس
51 ویدیو
0 فایل
🔴 محفل نویسندگان منادی 🔴 اینجا محوریت با کتاب است و کلمه ارتباط با ادمین @m_ali_jafari8
مشاهده در ایتا
دانلود
همه با بچه آمده‌اند، دل قرص دارند به آینده‌شان به امنیت‌شان... خون حسن نژادها پای درخت انقلاب ریخته شد تا این نظام و انقلاب بماند. ✍️ 🆔 محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
دخترک را برشانه‌اش سوار کرده. از این دورها روسری صورتی‌اش را می‌بینم. گاهی سرش به طرف پایین خم می‌شود. درست کنار گوش بابا... حرف‌های پدردختری‌ست حتمی. شاید هم کمی بزرگتر از سنش باشد. ذهن خوانی می‌کنم برای خودم: «بابا جان! ببین! اینجا درخت‌های تنومند با خون آبیاری می‌شود. اینجا زنان، مردانشان را را بال و پر می‌دهند برای پرواز...باید کارهای بزرگ یاد بگیری از همین حالا...» 🆔 محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرمانده گروه جهادی شهید محمدخانی بود. نیروهایش در نیمه‌شب با ذکر و توسل خانه ابدی‌اش را آماده می‌کنند. 🆔 محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
سالن تغسیل خلدبرین یزد ساعت ۲:۳۰ بامداد سیل عاشقان و حسرت‌زدگان. به این امید که یک‌بار دیگر چهره را زیارت کنند. 🆔 محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
قبل از اعزام با همسرش مشرف می‌شوند زیارت شهدا. بالای قبری می‌ایستد و وصیت می‌کند: "اگر شهید شدم منو کنار این شهیدِ سید دفن کنید!" 🆔 محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 من عکس رو خراب می‌کنم از همون اول صبح که عکس‌ او را دیدم، سوالی در سرم افتاد که کجا دیدمش. صفحات آلبوم ذهنم را ورق می‌زدم و چهره آدم‌ها را از جلوی چشمانم رد می‌کرد. یادم نیامد. احتمال دادم که او را در چند ثانیه کوتاه در هیئت اردو جهادی باید دیده باشم. تا لحظه‌ای که این عکس را در استوری یکی از بچه‌ها دیدم. رفتم به آن روز و به آنجا. پارسال. زیر آفتاب شدید نجف. موکب شهدای محمدآباد. مشغول مصاحبه با مسئول موکب، آقاصالح بودم. گوشه ایستاده بود تا مصاحبه‌ام تمام شود. آخر مصاحبه، می‌خواستم عکس بگیرم. آقاصالح گفت: «تنهایی که عکس نمی‌گیرم. محسن، تو هم بیا.» خندید، اشاره‌ای به سر تا پایش کرد و گفت: «من با این وضعم عکس رو خراب می‌کنم‌.» شلوار کردی مشکی خاک گرفته‌ای پوشیده بود، با تیشرت مشکی که گوشه، گوشه‌اش از خیسی عرق شور، سفیدک بسته بود. آخر سر قبول کرد و آمد جلوی دوربین. عکس را گرفتم، نگاهی به آن انداخت و گفت: «دیدی گفتم عکس رو خراب می‌کنم.» حالا امروز صبح‌ عکس‌های امیرمحسن حسن‌نژاد همه جا پخش شد. در اوج زیبایی. و این عکسش شد زیباترین عکسی گرفتم، در زیباترین مکان. ✍️ 🆔 محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻۹۹۴ مایل ۹۹۴ مایل، یا ۱۴۰۰ کیلومتر، حدودا. این فاصله‌ی ماست تا خاکی که اشغالیست. فاصله‌ی زیادیست، حتی همسایه هم نیستیم. یادم هست وقتی کلاس هفتم بودم و درمورد یهود میخواندم، آرزو داشتم یک روز بروم آنجا، ببینم چه شکلی است. خواب آزادی مناطق مختلفش را می‌دیدم، اینکه میتوانم توی کوچه پس کوچه هایش بچرخم و تاریخ ادیان را ببینم. حتی همین الان هم آرزو دارم اولین مسافرتم، به فلسطین باشد، به قدس. خلاصه که کلی درموردش رویا می‌بافتم. درگوشی میگویم، کداممان آرزو ندارد که شهید‌القدس شود. بگذریم‌ امروز، فهمیدم این فاصله میتواند خیلی نزدیک تر از این حرف ها باشد. میتواند بیخ‌گوشمان باشد، همین بغل. کافیست خدا بخواهد، تو توی ایران می‌شوی شهید راه قدس. همین چند ساعت پیش، کل سپاهی های یزد عزادار شدند. طبق اطلاعات واصله از منابع معتبر، سپاه مناطق مرکزی معمولا کمک کار سپاه مناطق مرزی است. یعنی مثلاً سپاه الغدیر، مسئول تأمین امنیت سیستان و بلوچستان است و با سپاه آنجا همکاری می‌کند. سپاهی های یزدی هم برای طرحشان می‌روند آنجا. اگر آشنای سپاهی داشته باشید احتمالا یک سفر توریستی طولانی مدت رفته است زاهدان، یا چابهار. بعید هم نیست اصلا نفهمید چطور یکهو غیبشان می‌زند و دوباره بر می‌گردند. یکی از بچه ها تعریف میکرد شب قدر، یا خانواده‌ی شهید حسن نژاد، کنار همدیگر نشسته بودند. شهید هم بود. شهید انتظاریان، رفیق فاب بچه های سپاه میبد بود. شهید سرسنگی، تازه وارد سپاه شده بود. حالا روی کفن هرسه‌تایشان نوشته شهید‌القدس. متوجهید دارم چه میگویم؟ نیازی هست دوباره توضیح بدهم؟ اینها بیخ گوشمان بودند. کنار دستمان. بعضی هایشان آنقدر معمولی بودند که اصلا بهشان نمی‌خورد چنین فاصله‌ای را اینقدر سریع طی کنند. آنها شهید مکانی شدند که ۹۹۴ مایل با ما فاصله داشت، ۱۴۰۰ کیلومتر. آنها را اسراییل زد، با خنجر منفورترین موجودات عالم کشته شدند. شهادت ظاهراً آنقدر ها هم سخت نیست، ما عرضه‌اش را نداریم. کاش خدا به داد ما بی‌عرضه ها هم برسد. فردا قرار است تشییعشان کنند. مارا روسفید کردند. حداقل میتوانیم سر بلند کنیم و بگوییم ماهم داریم میجنگیم. پ.ن: نمی‌دانم این چند شب چه رزقی را خدا پخش کرده بین بنده های مقربش. همینقدر میدانم که دیر رسیدم، دیر فهمیدم، دیر دریافتمش، همین... 🆔 محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
💠 حاشیه‌نوشت‌هایی از تدفین شهدای عملیات تروریستی را در کانال بخوانید. 🆔 محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
🌿 عید است و بازار دیدوبازدید گرم. مردم آمده‌اند تماشا! دیروز عصر تا حالا اینجا عجیب، رونق گرفته! چشم‌ها میخکوب این خاک‌ها و دل‌ها خوناب. از صبح داربست زده‌اند برای آماده‌سازی قبور مطهر شهدا. 🆔 محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
🚩 اول‌بار حضرت زهرا(س) از خاک قبر حمزه سیدالشهدا تسبیح سی‌وسه دانه‌ای درست کردند. یعنی که بعضی خاک‌ها قرب دارند جلوی خدا! نشد بشمارم. مردم کلی تربت شهید برای خودشان به غنیمت بردند؛ برای روز مبادا! 🆔 محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
🚩 خانه هر کسی را طوری زینت می‌دهند که دلش باشد! بخواهی‌نخواهی آدمی روانه این خانه می‌شود. حواستان جمع باشد چی پسندتان است! 🚩 خانه ابدی 🆔 محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
27.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩 بعید می‌دانم ریز برنامه فوت آدم را بشود از قبل هماهنگ کرد. چون در اصل همه‌چیز در یک ابهام کامل است؛ مگر یک حالت! مثلأ شهیدی باشی و عمری دست و سینه‌ات سوخته غم ارباب باشد. طوری که همیشه داشته باشی دم و دستگاه آقا را ردیف کنی. آن‌وقت همه برنامه‌ات را با جان و دل، با دقت و رقت که اگر خودت هم بودی نمی‌شد، جور می‌کنند. 🚩 داوطلبانه آمده بود! گفت روی کفن و سنگ لحد شهدای گمنام همیشه می‌نوشتم؛ دلم می‌خواست برای این شهدا هم بنویسم. 🆔 محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
🚩 قبر برای بعضی حفره وحشت است؛ برای بعضی چاله گور، برای عده‌ای آرامگاه ابدی و برای جماعتی از ابناء بشر زیارتگاه عشاق و دلدادگان. 🚩 شهید سرسنگی را قرار بود ببرند علی‌آباد دیار آباء و اجدادی. از سعادت ما یزدی‌ها بود که کنار تربت رفیقش زیارت شود! 🆔 محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
🚩 امام یک تکمله پیدا و پنهان داشت آخر همه حرف‌هایش! دنیا چیزی نیست؛ علاجی برای آخرت کنید. 🚩 پدرجان! خوش به حالت! چه شفیع محکم و مبارکی برای خودت دست و پا کردی... 🚩 خانواده شهید و پدر و مادرش که آمدند انگار تمام غم‌های دنیا را ریختند توی سینه سوگوارها... 🆔 محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
🚩 از زمانی‌که کلنگ زدند برای حفر محل دفن تا حالا که چیزی به آوردن پیکر شهدا به تربت‌شان نمانده یک لحظه این خانه‌‌ی آباد خالی از ذکر نشده؛ رفقای شهید یکی‌یکی و دسته‌جمعی یک‌ریز برای‌شان عاشورا خوانده‌اند و اشک‌های‌شان را روانه این خاک پاک کرده‌اند. اشک‌هایی که بیشتر بوی التماس می‌داد. 🆔 محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
🚩 تا آمد توی قاب چشم‌ها، همه را آتش زد. دختر تو مرام ما خیلی عزیز است و بابایی! از اول تا آخر مراسم حواسم پرتش بود. خیسی چشمش خشک نشد. از بغل همه می‌رفت تا برسد به مادر داغدارش. شانه زن‌ها تا رو برمی‌گرداند شروع می‌کرد به تکان خوردن. روضه‌ای مجسم و مسلم بود زینب خانم دو ساله؛ نازدانه شهید امیرمحسن! 🆔 محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
🚩 دل کندن سخت است حتی اگر از پرنده‌ای توی خانه باشد. دل کندن سخت است و ما شیعه‌ها خیلی سوخته‌ایم از این دل کندن‌ها! 🚩 مولای رمضان وقتی دل از فاطمه‌اش برید کف دست‌ها را زد به هم؛ یعنی که کارم تمام است، یعنی دیگر چیزی برای از دست‌دادن ندارم! یک حالتی هم دارد علی(ع) وقتی غم‌هایش را به خورد خاک می‌داد! 🚩 نمی‌دانم این رفقای شهدا چه حالی بودند وقتی می‌خواستند بیایند بیرونِ قبر. کف دو دست را محکم می‌زدند روی خاک. شاید التماس می‌کردند دست‌شان را بگیرند! 🆔 محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
🚩 و گفت مستحب است با کفش نروی داخل قبر میت! نگفت اگر قبر مال میت نبود، خاک بهشت بود واجب است کفش‌ها را بکنی! نگفت اگر مال رفیق شهیدت بود اصلا خجالت بکش که پابرهنه و سربرهنه نباشی! 🚩 اینجا را تا چند لحظه دیگر حسین(ع) تبرک می‌کرد و ملائک حسرتش را می‌خوردند! 🆔 محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 از دیشب مثل پروانه دور قبر می‌چرخید. پرسیدم: "چرا رفتی تو قبر خوابیدی؟" 🚩 گفت: "وقتی کسی خونه نو می‌سازه، کادو براش میبرن. این منزل نو برعکسه! ما برا رفیق‌مون ساختیم! اولم خودمون توش می‌خوابیم که کادو ازش بگیریم. خیلی سخته برا رفیقت خونه‌ای بسازی که دیگه نمی‌بینیش! ته قبر شهید آرامش خاصیه! دردِدل نگفته‌تو میتونی اونجا بگی!" 🆔 محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
🚩 وقتی روی چفیه‌ها می‌نوشت نمی‌دانستم برای کجا می‌خواهندشان. تمام که شد نصب کردند داخل قبر شهید سرسنگی. 🚩 انسان است و اُنسَش. عمری توی این یادواره و آن مجلس، با نام و نشان نورهای مقدس عالم هم‌صحبت باشی معلوم است دلتنگشان می‌شوی... 🆔 محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef