#محفل
همانطور که مشغول آماده کردن سفره افطاری هستم یک چشمم به کوکوییست که سرخ میشود، یک گوشم به برنامهی محفلیست که از شبکهی ۳ در حال پخش است.
مهمان برنامه، مرد سبیلکلفتی است که اصلا نفهمیدم از کجا و برای چه به این برنامه آمده. فقط لاتی حرفزدنش، توجهم را به خود جلب کردهاست. لوتی مسلک است. و از پهلوانیهایش دادِ سخن میدهد. نه ریش بلندی دارد و نه یقهی بستهای. اتفاقا سبیلهایش کمی غلطانداز است. آخرهای برنامه از جایی حرف میزند که بعد از روضهی امامحسین(ع) با لباسهای عرقکرده برای رضایت خانواده مقتول رفته و اتفاقا موفق به اخذ رضایت تنها چندساعت قبل از اجرای حکم شدهاست. ذهنم درگیر بود، درگیرتر هم شد.
ذهنم عجیب درگیر پروندهایست که، قاتل به قول خودش آدمِ بدی نبوده اما کارهای بسیار بدی کرده که قابل بخشش نیست.
قبل از پایان سال، همهچیز برای اجرای حکمش فراهم بود اما به طرز عجیبی به مشکلی برخورد که در پروندههای قبلی، خبری از این مشکلات وجود نداشت.
هرچند مادرِ مقتول، پیگیرترین ولیدمی است که این سالها دیدهام اما قبل از نوروز که اجازهی اجرای حکمش، با مانع روبرو شد، فقط برای چندثانیه از ذهنم گذشت، شاید شبِقدر تقدیرِ دیگری برایش رقم بخورد.
روی کاغذ و ظواهر پرونده، احتمال رضایتِ مادر مقتول با توجه به نحوهی قتل و اقدامات بعدی قاتل، چیزی نزدیک به غیرممکن است.
حتی اخلاقِ تند و تیز مادر مقتول با همکارقضاییام، نشان از کوتاه نیامدنش دارد. و او سفت و سخت پیگیرِ اجرای حکم قصاص قاتل است.
خود من هم قبل از دیدن قاتل در زندان و حتی همین الان هم میگویم اگر جای مادرش بودم حتما نمیبخشیدم، اما از آن روزی که با قاتل صحبت کردهام، پشیمانیاش را که دیدهام، یک جورهایی دلم میخواهد، شبِقدر برای رها شدنش از قصاص دعا کنید. شاید تقدیرش جور دیگری رقم خورد.
#هانیه_پارسائیان
🆔 محفل نویسندگان منادی
https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef