eitaa logo
Monabolandian_art
94 دنبال‌کننده
151 عکس
25 ویدیو
36 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️ نام و نام خانوادگی شهید: غلام‌عباس عباسی تولد: ۱۳۳۳/۷/۱۰، روستای سفلی، شهرستان خرامه، استان فارس. شهادت: ۱۴۰۲/۵/۲۲، حرم حضرت شاهچراغ علیه‌السلام، حمله تروریستی داعش. گلزار شهید: حرم حضرت احمدبن موسی‌الکاظم شاهچراغ علیه‌اسلام.. 🌳 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️ 📚روز وصال محاسنش را کوتاه کرد و عطر زد. قرار بود برای دیداری خاص آماده شود. مهر و تسبیحی را که داخل کشو بود به همسرش نشان داد. دلش نیامد به او بگوید اینها را میان کفنم بگذارید. یکی از آشناها را به دکتر برد و بعد هم خودش را رساند سر شفیت خدمتش در حرم. صدای اذان همراه همهمه و هیاهو، جیغ و ناله کودکان در حرم پیچید. دیگر وقتش شده بود. خودش را دید که ایستاده و بالای مزار شهدای حیاطِ حرم سلام می‌دهد. وقتش شده بود بعد از سال‌ها خادمی اهل‌بیت و خدمت در سپاه اسلام؛ برود پیش رفقا و همرزمانش. وقتش شده بود، دوستان قدیمی که به استقبالش آمده‌‌اند را در آغوش بگیرد. بوی عطر پیراهنش با خون مطهرش در حرم پیچید. ✍🏻فاطمه شعرا ۱۴۰۲/۱۱/۴ 👩🏻‍💻طراح: منا بلندیان 🎞تدوین: زهرا فرح‌پور 🌳 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌞 نام و نام خانوادگی شهید: محمدرضا کشاورز تولد: ۱۳۸۶/۱/۲۰، شیراز. شهادت: ۱۴۰۱/۸/۴، حرم حضرت شاهچراغ علیه‌السلام، شیراز. گلزار شهید: حرم حضرت شاهچراغ علیه‌السلام. 🌱 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌞 📚برای مادرم درد مادر و حال و هوای شهر که با ضربان قلبم همنوا بود غباری تاریک از غم، در دلم می‌نشاند. دلم می‌خواست کاری کنم. هم برای شهر و هم مادرم... مادر از کودکی به ما آموخت که به هنگام هجوم درد و غم به حرمِ امن فرزندِ باب الحوائج، حضرت شاهچراغ برویم. عازم حرم شدم. در راه، تعدادی از هم‌سن و سال‌هایم شعری را باهم می‌خواندند... برای خواهرم خواهرت خواهرامون برای آزادی... به ظاهر دردمان مشترک بود؛ اما درمان دردمان نه... به حرم حضرت رسیدم؛ قلبم کمی آرام گرفت و مشغول دعا شدم. صدایی مهیب و بعد جیغ کودکان و آه مادرانشان در هم پیچید؛ دیگر هیچ ندیدم... ناگهان رایحه‌ای بهشتی و عطر دل‌انگیز یاس به مشامم رسید. چشم باز کردم. چه باشکوه بود. مادرانی با چادرهای گلدار نمازشان، آماده‌‌ی سفر با مادری که چادر خاکی بر سر داشت بودند... از فرزندانشان خداحافظی کردند و مادرانه برای غبار غمی که در شهر نشسته بود، دعا می‌کردند. من هم همراهشان شدم. خدا را شکر این‌بار، من دعاگوی مادر در حرم بودم. ✍🏻سوده مهدیان ۱۴۰۲/۱۰/۱۱ 👩🏻‍💻طراح: منا بلندیان 🎞تدوین: زهرا فرح‌پور 🌱 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid