eitaa logo
امتداد حکمت‌ و فلسفه
852 دنبال‌کننده
404 عکس
22 ویدیو
128 فایل
#اِمتدادِحِکمت‌وَفَلسَفِه، از ضرورت جریان یافتن اعتقادات تا عمل در مقیاس جامعه، بحث می‌کند. همان دغدغه‌ای که فَقیه‌ِحَکیم‌ِحاکمِ‌انقلاب از اهالی فلسفه مطالبه می‌کند.
مشاهده در ایتا
دانلود
✳ نشست علمی «هوش مصنوعی از دیدگاه فلسفه» 🔹 این نشست علمی حاوی نکات مهمی بود و در عین حال مجال نقد دارد که در ادامه مطرح می‌شود. 1⃣جهان غرب پیشرو در تولید هوش مصنوعی و پیشبرد پروژه آن است، بر همین اساس نیز فیلسوفان غربی اولین منتقدینی هستند که، وارد عرصه بررسی فلسفی هوش مصنوعی شده و آن را به نقد کشیده اند. مهمترین فیلسوف منتقد هوش مصنوعی از 1960 نقد فلسفی خود را آغاز کرده است، و ما در 2020 قرار داریم و با 60 سال تأخیر وارد این میدان شده‌ایم. حال بعد از این تأخیر و ورود دیرهنگام چه آورده‌ای در نقد فلسفی یا تبیین فلسفی هوش مصنوعی داریم؟ آیا این ورود دیرهنگام ملازم با ارائه مطالب عمیق و تبیین‌های فلسفی نوینی است؟ یا اینکه، مع‌الاسف، نه تنها با تأخیر در این میدان وارد شده‌ایم، بلکه آورده چندانی هم نداریم؟ 2⃣ این نشست می‌تواند برای کسی که در ابتدای راه آشنایی با هوش مصنوعی است، مفید باشد اما برای کسانی که آشنا هستند و طالب درک و دریافت نگاه فلسفه اسلامی به این موضوع هستند، بهره درخوری ندارد. آیا تمام بضاعت فلسفه اسلامی همین است که، در اثبات یا رد اینکه، ماشین می‌تواند هوشمند باشد یا از هوشمندی انسانی برخوردار باشد، سخن بگوید؟ یا بر مبنای فلسفه صدرایی و فلسفه سینوی از امکان چنین هوشی سخن گفت کافی است؟ اگر در برابر انکار فیلسوف صدرایی، ماشینی عرضه شد که توانست همه خصوصیات انسانی را داشته باشد، عاطفه داشته باشد، پاسخگوی سؤالات فلسفی باشد، خلاق باشد و تشخیص موقعیت بدهد، او چه می.کند؟ می‌تواند این واقعیت را انکار نماید؟ چه نقشی در مواجهه با این واقعیت پیدا می‌کند که ماشینی تولید شود که مانند فیلسوفان بیاندیشد و پاسخ پرسش‌های فلسفی را بدهد؟ 3⃣ متأسفانه فیلسوف صدرایی ما هیچ تحلیل درخوری درباره نمی‌تواند ارائه کند. و چون چنین است، درباره هوش مصنوعی به بیان کلیاتی اکتفا می‌کند. آقای غروی درباره هوش مصنوعی می‌گوید: «اگر ماشین حیات داشته باشد بله میتواند مثل هوش انسانی و روابط عاطفی انسانی را داشته باشد» خب این مقدار که برای دانشجوی فلسفه هم روشن است، تفاوت استاد فلسفه و دانشجوی فلسفه در تحلیل حقیقت هوش مصنوعی کجا ظاهر می‌شود؟ این همان فروبستگی و انسدادی است که به جان فلسفه اسلامی افتاده است و توان بیرون آمدن از آن را ندارد. اساتید تأمل‌های عمیقی را که در موضوعات کهن فلسفی انجام می‌دهند به این حوزه‌ها نمی‌کشانند و قدرت در تحلیل مثل هوش مصنوعی را ندارند. 4⃣ فیلسوف اسلامی باید بتواند همچنان که در فلسفی الگویی از انسان‌شناسی و طبقه‌بندی قوای نفس ارائه می‌کند، الگویی در تحلیل تکنولوژی و از جمله آن هوش مصنوعی ارائه نماید. حقیقت آن چیست؟ از چه عناصر فلسفی تشکیل میشود؟ غایت فلسفی هوش مصنوعی چیست؟ امکانات فلسفی آن چیست؟ فیلسوف اسلامی چه پیش‌بینی از آینده هوش مصنوعی دارد؟ چه نقدهایی بر آن دارد؟ مرز میان انسان و هوش مصنوعی را در کجا قرار می‌دهد؟ این پرسشها و نظایر آن بسیار است که، در این نشست علمی نه تنها طرح نشد بلکه برخلاف آن، آقای غروی از ضرورت فلسفه با علم تجربی سخن گفت. تصریح دارند که در حکمت مشاء، فلسفه شامل طبیعیات و ریاضیات بود اما امروزه شامل الهیات است. این سخن آقای غروی در حقیقت اعتراف به امتداد حکمت در ساحات عینی است. ایشان می‌گویند میتوانیم هوش مصنوعی را تعریف و تفسیر نماییم اما هیچ گاه نمی پ‌توانیم براساس فلسفه به نتایج ربات برسیم. سؤال؛ چگونه می شود که با مبنای فلسفی می‌توان حقیقت هوش مصنوعی را تحلیل نمود اما نمی‌توان مبنای فلسفی تولید هوش مصنوعی را به دست داد؟ مگر شما در تحلیل فلسفی خود به عناصر و مؤلفات سازنده هوش مصنوعی توجه نمی‌کنید؟ 5⃣ به نظر می‌رسد، فلسفه اسلامی علی‌الخصوص فلسفه صدرایی توان تحلیل فلسفی از هوش مصنوعی را هم نداشته باشد. پیش از این نیز در پرونده‌ای با موضوع به سرمایه‌های فلسفی اساتید فلسفه پرداخته شد و ملاحظه گردید که، آنچه که ایشان از حقیقت فضای مجازی دانسته و ارائه داده‌اند، آنقدر دور از واقعیت و مبتلا به انتزاعیات است که، باید توقع ارائه تحلیل فلسفی از ایشان را کناری گذاشت. علی ای حال، فلسفه اسلامی دچار عجیبی شده است و توان تبیین فلسفی خود از موضوعات جدید و واقعیات عینی را از دست داده است. و همین امر سبب می‌شود که، در دنیای هوش مصنوعی مطرح گردند بدون آنکه نظریه‌ای از جانب فلاسفه مسلمان طرح شده باشد‌ و منابع تحلیل دانشجویان و طلاب فلسفی نیز منابع غربی باشد. @monir_ol_din
؛ 1⃣ پاسخ به مغالطه انحصار؛ اولاً: یادداشت مذکور هیچ ادعای نداشت، بلکه می‌خواست و استطاعت حکمت صدرایی را در تبیین وحدت و کثرت حقیقی و واقعی که مشخصه اصلی ساختارها و نهادهای اجتماعی است، گزارش دهد و امتناع امتداد را از منظر فقدان تئوری در تحلیل وحدت و کثرت بیان نماید و هیچ ادعای انحصاری نشده است. ثانیاً: مهمترین ظرفیت حکمت صدرایی مفهوم است. دوست عزیزم، به این مسئله التفات نکرده‌اند که، توجه به ناتوانی حکمت صدرایی در تحلیل وحدت و کثرت ریشه در مفهوم وجود است که امکان امتداد عینی اجتماعی ندارد. پس بهتر بود که به آن نکته توجه ویژه‌تری داشته باشند و از خود بپرسند که؛ حقیقت وجود که مساوق با بساطت و وحدت است، چگونه می‌خواهد مفسر کثرات حقیقی باشد؟ 2⃣مغالطه عدم تکرار حد وسط؛ اولاً: دوست عزیزمان، از آن یادداشت یک قیاسی را ترتیب داده‌اند و اشاره کرده‌اند که در آن قیاس حد وسط تکرار نمی‌شود. در حالیکه اگر قیاس را به گونه‌ای دیگر تنظیم کنند که از درون آن یادداشت استخراج می‌شود، نمی‌توانند این مغالطه را نسبت دهند: صغری: نظامات اجتماعی وحدت و کثرت واقعی‌اند. کبری: وحدت و کثرت واقعی با نظریه وحدت شخصی وجود صدرایی قابل تفسیر نیست نتیجه؛ نظامات اجتماعی با نظریه وحدت شخصی وجود صدرایی قابل تفسیر نیست. 3⃣ ادل الدلیل علی امکان الشیء وقوعه؛ عجیب است که، ایشان مطلبی را دوباره تکرار می‌کنند. توضیح اینکه؛ همانطور که ایشان هم گفتند، ملاصدرا از کثرات عبور کرده و به وحدت وجود رسید لیکن او توان بازگشت به کثرات را ندارد. دلیل بر این ادعا همان یادداشت است. در آن یادداشت گفته شد که، اصلاً مفهوم وجود ظرفیت تبیین کثرات واقعی را ندارد و . چرا به فرمایش آیت الله جوادی آملی که، ایشان هم این نظر را دارند و در انتهای یادداشت آمده است توجهی نمی‌کنند؟؟ 4⃣در پاسخ به نکته سوم برادر بزرگوارمان باید از ایشان پرسید که مقصود ایشان از نظامات اجتماعی چیست؟ آیا برادر عزیز ما که در یک کشور و با نظامات متعدد سیاسی و فرهنگی و اقتصادی زندگی می‌کنند، هیچ کثرتی را مشاهده نمی‌کنند؟ در ساختارهای اجتماعی هیچ کثرت واقعی وجود ندارد و هیچ‌گونه تکثر واقعی دارای آثار واقعی را بالوجدان نمی‌یابند؟ اگر چنین است که، ادامه بحث درست نیست. فرض این است که، ما قبول داریم که، نظامات اجتماعی مرکب از وحدت و کثرتند. هر ساختار و سیستمی دارای اجزاء متکثر واقعی است که به وحدت می‌رسد. حال ادعا این است که، فلسفه صدرایی با وحدت‌گرایی محضی که دارد آیا توان تحلیل سیستم‌های اجتماعی که مرکب از وحدت و کثرت واقعی هستند را دارد؟ آیا اینکه مردم یک کشور در یک انتخابات فراگیر عمومی یک دولت تعیین می‌کنند یا با یک انقلاب، حکومتی را ساقط می‌کنند، اعتباری و وهمی‌اند؟ اگر اعتباری نیستند، واقعی‌اند و آثار واقعی دارند؟ اگر واقعی‌اند، دارای وحدت و کثرت حقیقی‌اند؟ اگر چنین است، با نظریه وحدت شخصی وجودیا نظریه می‌توانند انقلابات اجتماعی یا اصلاحات اجتماعی را تحلیل فلسفی نمود؟ اگر آری، پس باید درباره انقلاب مردم ایران در سال ۵۷ گفت که؛ این انقلاب از واجب الوجود است همانطور که انقلاب مردم فرانسه از شئونات واجب الوجود است همانطور که انقلاب‌های کمونیستی دنیا از شئونات واجب الوجود است؟ آیا مقصود دوستان از امکان تحلیل وحدت و کثرت‌های اجتماعی براساس فلسفه صدرا همین بود؟ طیب الله انفاسکم که کافر و مؤمن یکی شد. @monir_ol_din