#سیاحتغرب ۲۴
یک ولوله و زلزله غریبی رخ داده بود، عمله جات (کارگران) آنها تمام سیاه بودند و این مکینه که چرخ و پر آنها از آهن های سنگین بود، مثال موتورهای قوی در این صحرای وسیع در حرکت بودند.
یکی از آنها (کارخانه ها) به نزدیکی راه رسید و آقای جهالت نیز مثل دود سیاه حاضر گردید.
نگاه کردم به عقب سر و دیدم هادی خیلی عقب افتاده، و از نزدیک شدن سیاه (جهالت) و دور افتادن هادی به وحشت افتادم.
سیاه گفت: به این مکینه ای که نزدیک شده است، تماشا کن که چنین مکینه ای در دنیا دیده نشده.
اگر چه دلم خیلی می خواست که بایستم و تماشا کنم، ولی به واسطه آنکه سیاه به جز شرّ چیزی به من نرسانده بود، گوش به حرفش ندادم و اسب را راندم و خواندم:
⚠️ «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الفَلَقِ مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ» (فلق/۱-۲)
⚠️ بگو پناه می برم به پروردگار سپیده صبح، از شرّ تمام آنچه آفریده است. تا به آخر.
سیاه گفت: بیچاره! در دنیا که می خواستی «قل أعوذ» بخوانی و عمل کنی، نکردی، حالا چه فایده دارد؟
چون که عمرت بود دیو فاضحه
بی نمک باشد اعوذ و فاتحه
ترس بیشتر مرا فرا گرفت، سیاه جلو افتاد و به پشت تپّه ای پنهان شد، من خیال کردم که از طرف او آسوده شده و در این فکر بودم که چرا هادی دور شده است و به من نمی رسد.
سیاه به شکل جانوری مهیب از کمین درآمد و اسب را رم کرد و از راه بیرون شد و در نزدیکی آن مکینه به زمین خورد و من هم افتادم، به طوری که اعضایم از حس رفت و نتوانستم حرکت نمایم.
آن مکینه های دوردست به من نزدیک شدند، گویا می خواستند مثل اژدها مرا ببلعند و شعله های آتش از دهنه آنها به سوی من پرتاب می شد و آن سیاه خبیث استهزا می کرد و به من می خندید و می رقصید و می خواند:
🔺 «وَمِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ» (فلق/۴)؛ و از شرّ هر حسود هنگامی که حسد می ورزد.
ای بدبخت حاسد! چه کسی از علما از حسد نجات یافته؟
و می گفت: در این چند منزل که از دست من خلاص شدی، خون به جگر من کردی. خیال کردی که تیری به ترکش من نمانده، حالا بچش که إن شاء اللَّه خلاصی نخواهی یافت.
من با آن حال ضعفی که داشتم، خون در عروقم به جوش آمد و با صدای بلند گفتم: یا علی!
مکینه های آتشفشان که اطراف مرا گرفته بودند و نزدیک بود کار مرا تمام کنند، رو به فرار گذاردند و در فرار از یکدیگر سبقت می گرفتند، و چندی به یکدیگر تصادم نموده وخرد خرد شدند و سیاهک هم رفت که فرار کند، ولی به زیر چرخ یک مکینه گیر کرد و استخوان هایش درهم شکست.
🌱 «وَلا یَحِیقُ المَکْرُ السَّیِّی ءُ إِلّا بِأَهْلِهِ» (فاطر/۴۳)؛ نیرنگ بد تنها دامان صاحبش را می گیرد.
گفتم: عجب شده! مرا مسخره می کنی؟
🌱 «فَإِنّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَما تَسْخَرُونَ» (هود/۳۸)
🌱 پس چنان که شما ما را (در دنیا) مسخره می نمودید، ما نیز شما را مسخره می کنیم.
از گرمی فضا و تعفّن دود کبریت (گوگرد) عطش بر من غلبه نموده بود.
در آنجا دیدم که هادی به طرف من می دود و به زودی رسید و خورجینی را که هدیه حضرت علی علیه السلام در آن بود باز نمود.
تُنگ بلوری را بیرون آورد که از برق او صحرا روشن شد و در آن آب سرد و خوش گواری بود، از آن به من داد خوردم، تشنگی رفع و دردمندی از اعضاء مرتفع گردید و رنگم افروخته و باطنم صفا پیدا نمود.
🌱 «إِنَّ الأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً» (انسان/۵)
🌱 ابرار و نیکان از جامی می نوشند که با (گیاه خوش بوی) کافور آمیخته است.
آمدیم دیدیم که اسب سَقََط شده. توبره پشتی را به پشت بستم و هادی خورجین را برداشت و پیاده به راه افتادیم. و آن صحرا با آنکه مانند صحرای کبیر آفریقا بود، از کثرت دود مکینه ها آدم های آتشین بیرون می ریزد، مانند سیگار که از لوله کارخانه سیگار سازی خارج می شود.
هادی گفت: حسودانی که حسد خود را با زبان و دست نسبت به مؤمنین اظهار نموده اند، در این مکینه ها سخت فشار می خورند که آتش باطنشان ظاهر بشره شان را نیز فرا می گیرد، زیرا حسد به منزله آتش است.
🔴 «همان گونه که آتش هیزم را می خورد؛ حسد ایمان آدمی را به کام خود می کشد».
چون راه را نیز تاریکی فرا گرفته بود، هادی جلو جلو می رفت و من به تقلید او می رفتم...
...ادامه دارد
#معاد #آخرت #زندگی_پس_از_زندگی
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🕊
#مناجات_نامه
🌾 الهی دانایی ده که در راه نیفتیم و بینایی ده که در چاه نیفتیم.
خواجه عبدﷲ انصاری
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
✨﷽✨ـ
🌷 السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْإِمامُ الْمَأْمُونُ (فرازیاززیارتآلیس)
#سلام_یا_مهدی 🤚
🌷 سلام بر شما ای پیشوای امین و امانت دار الهی.
تو آن نِهای که چو غایب شوی ز دل بروی
تفاوتی نکند قُربِ دل، به بُعدِ مکان
سعدی
#امام_زمان علیه السلام #شعر #ادبیات
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
مداحی_آنلاین_نذر_دیدار_رخت_را_کی_ادا_خواهم_کرد_حاج_منصور_ارضی.mp3
1.58M
🌱 #مناجات با #امام_زمان علیه السلام
نذر دیدار رخت را
کی ادا خواهم کرد
همه را بین تو یک روز
رها خواهم کردم
حاج#منصور_ارضی
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
💠دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هـیـچ ز بـهـر هـیـچ بـر هـیچ مـپـیـچ
🔹همهاش هیچ است! مرحوم آقا (علامه طهرانی) به دوستانشان این مطلب را خیلی تذکّر میدادند و میفرمودند: «دنیا را برای اهل دنیا بگذارید!»...
🔹البتّه منظور از دنیا، منزل و ساختمان نیست؛ اینها مراتب پایینی از دنیا است. انسان باید بر حسب ضرورت خود، آنچه را اقتضا میکند انجام بدهد.
🔹منظور از دنیا یعنی بهدنبال ریاسات و کثرات بودن، سر و کلّه زدن با مردم، بگیر و ببند، شب تا صبح در نماز و خواب نقشه کشیدن و اینکه «اینطور و آنطور میکنم»، «فردا این کار را میکنم»، «بروم و زودتر این معامله را انجام بدهم و از دست او دربیاورم و بدیننحو تجارت کنم»؛ اینها همه دنیا است!
🔹بندۀ خدا، دنیا را به اهلش بسپار! خیال نکن که اگر دنیا را رها کنی دنیا خراب میشود؛ نه، خاطرَت جمع باشد که خدا یک عدّه قبراق، عالی، سر زنده و بانشاط برای دنیا درست کرده است و اگر تو به دنیا نپردازی، آنها میپردازند.
🔹اینقدر، غصّۀ دنیا را نخور، برو غصّۀ خودت را بخور! دنیا را باید برای اهل دنیا گذاشت. اگر کسی نمیخواهد بیاید، آقا رهایش کن؛ چون اگر رهایش نکنی، معطّل ماندهای و کلاهَت پسِ معرکه است!
📝 حضرت آیةالله حاج سید محمدمحسن حسینی طهرانی قدّساللهسرّه
ـــــــــــــــــ
📚 #آموزههای_معرفت، ج 3، ص 324.
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
9.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❗️ترکیه و ظهور سفیانی!
🔻چه ارتباطی بین نقشآفرینی ترکیه و حوادث آخرالزمان وجود دارد؟
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59