فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 #میلاد_حضرت_معصومه
(سلامﷲعلیها)
♨️عظمت حضرت معصومه (سلامﷲعلیها)
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
جوانی پارچه ای را نزد پیرمرد خیاط برد و از او خواست با آن پارچه کت و شلوار برایش بدوزد خیاط قبول کرد؛ اجرت کار ۱۵ تومان مشخص شد و جوان چند روز بعد برای تحویل لباسش آمد و مبلغ ۱۵ تومان پرداخت کرد، پیرمرد خیاط با لبخند ۵ تومان پس داد!
جوان علت را جویا شد و گفت: ما طی نمودیم اجرت ۱۵ تومان باشد و من راضی هستم چرا ۵ تومان پس دادید ؟
پیرمرد خیاط گفت : گمان میکردم این کت و شلوار یک روز و نیم کار میبرد ولی یک روزه تمام شد دستمزد من در یک روز ده تومان کافی است .
✍این گونه است که پیرمرد خیاطی میشود شیخ رجبعلی خیاط و حضرت امام عصر علیه السلام برای دیدنش به مغازه اش میرود و با او نشست و برخاست میکند...
📚کیمیای محبت
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روز_دختر
🌸نماهنگ زیبای «دختر ایران» تقدیم به دختران ایران زمین
🎙عبدالرضا هلالی
🎙سجاد محمدی
بسیار زیبا👌
برای دختران عزیزمون ارسال کنید😍💌
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
❇️ کرامتی از حضرت معصومه علیها السّلام
🔘 صاحب (کتاب) انوار المشعشعین در کتابش به عنوان یک امر متواتر درج نموده:
▫️ یکی از خدّام آستانه مقدّسه حضرت معصومه به نام میرزا اسد اللّه، از ناحیه پا گرفتار بیماری شقاقلوس (بیحسّی و فاسد شدن عضوی از اندام) گشته، جراحان بالاتفاق نظر به قطع پای ایشان دادند، تا بیماری به دیگر اعضا سرایت نکند.
ایشان میگوید:
🔹 حال که بناست فردا پایم را قطع کنند، امشب مرا به حرم مطهر حضرت معصومه ببرید.
▫️ او را به دوش میکشند و به حرم میآورند. خدّام در رابسته و او را به حال خود وامیگذارند، وی از فشار درد تا صبح صادق فریاد میزند. هنگام صبح خوابش میبرد و در عالم خواب خانم مجلّلهای را مشاهده میکند که به او میگوید:
🔸 ترا چه میشود؟
▫️ جواب میدهد:
🔹 پایم فاسد شده و از خدا میخواهم که یا مرا مرگ دهد و یا شفا بخشد.
▫️ آن خانم گوشه مقنعه خود را چندین دفعه به پای او مالیده میفرماید:
🔸 تو را شفا دادیم.
▫️ عرض میکند:
🔹 شما کی باشید؟
▫️ میفرماید:
🔸 فاطمه دختر موسی بن جعفر.
✨ او از خواب بیدار میشود و خود را سالم مییابد. فریادش بلند میشود که در را باز کنید، شفا گرفتم. خدّام در را باز کرده، وی را خندان و سالم میبینند.
🌟 شگفت اینکه مقداری پنبه نزد او یافت میشود که هر مریضی آن را به موضع درد خود میمالید شفا مییافت، ولی در خرابی سیل قم آن پنبه مفقود گردید.(۱)
⬅️ آیینه اسرار، صفحه ی ۵۹ (در اینجا چکیده متن اصلی ذکر شده)
(۱). انوار المشعشعین صفحه ی ۲۱۷.
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
42.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻نماهنگ زهرای ایران🔻
🔸️کاری از گروه سرود ساقی کوثر
🔹️باصدای حسین اردستانی
🔹️کارگردان : محمد توکلی
🔹️تهیه کننده : هادی بادینلو
🔹️سرپرست: جواد البرزی
🔹️مدیر گروه : مصطفی خدری
💚با دل و جان گوش کنید
#روز_دختر
#ولادت_حضرت_معصومه سلامﷲعلیها
#دهه_کرامت
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
دور اقتدار...
🔴 وقتی با ناوشکن دنا،
تاریخ را به سبک ایرانی نوشتیم
علت اهمیت فوق العاده عملیات ۳۶۰ درجه چیست؟
ببینید و ببینانید...
#ایران_قوی #ظهور
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
38.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 #نماهنگ « دختر بابا »
🌸کاری از هیئت دخترانه های پاک شیراز
به مناسبت میلاد با سعادت حضرت معصومه(س) و روز دختر🎊
کارگردان: محمدصادق محمدیان
شاعر: دکتر عارفه دهقانی
تنظیم: علی اولیائی
میکس و مسترینگ: حسن برزگر
تصویر و تدوین: محمد فتحی نژاد،سید محمدحسین تابعی
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
29.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 #میلاد_حضرت_معصومه (سلامﷲعلیها)
💐ای جان جانانم
💐من دربهدر خواهر سلطانم
🎙 #حسین_طاهری
👏 #شور
👌فوق زیبا
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
⚡🏆⚡🏆⚡🏆⚡🏆⚡
دوستان و همراهان عزیز سلام 😊✋
برگزیدگان «مسابقه کتابخوانی ۴۴» به شرح زیر اعلام می گردد:
🏆 برگزیده اول :
👈 سرکار خانم معصومه رستگار
برنده ۱,۰۰۰,۰۰۰ ریال وجه نقد 🎁
🏆 برگزیده دوم :
👈 جناب آقای هادی آبگون
برنده ۹۰۰,۰۰۰ ﷼ وجه نقد 🎁
🏆 برگزیده سوم:
👈 جناب آقای فرید علیدوست اقدم
برنده ۸۰۰,۰۰۰ ریال وجه نقد 🎁
🏆 برگزیده چهارم:
👈 سرکار خانم هانیه اصلانی
برنده ۷۰۰,۰۰۰ ﷼ وجه نقد 🎁
🏆 برگزیده پنجم :
👈 جناب آقای متین گرگانی فیروز جاه
برنده ۶۰۰,۰۰۰ ﷼ وجه نقد 🎁
ضمن تبریک به برگزیدگان عزیز، امیدواریم شما برگزیده بعدی باشید.😉✌️
🍃موسسه فرهنگی قرآن و عترت فدک سبز طوس🍃
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
🎁📚🎁📚🎁📚🎁📚🎁ـ
#مسابقهٔ_آنلاین🏆
#مسابقه_کتابخوانی
📚 مسابقهٔ کتابخوانی (۴۵)
🎁 با جوایز نقدی و فرهنگی 🎁
📖 کتاب :
« یک قمقمه دریا»
صد قصه و صد نکته از زندگی امام رضا علیه السلام
✍️نویسنده: محمدهادی زاهدی
📖برشی از کتاب :
در بخشی از کتاب «یک قمقمه دریا» میخوانیم:
میگویند: «مأمون به پدر شما لقب رضا داده است!»
امام جواد (علیه السلام) فرمودند: ««نه! خدا این لقب را به او داد چون او در آسمان رضای خدا بود و در زمین رضای رسول خدا(صلیﷲعلیهوآله) و تمامی امامان پس از او ...»
بزنطی، یار دیرین امام رضا (علیه السلام) از جوادالائمه (علیه السلام) پرسید: «مگر همه پدران شما چنین نبودند؟»
حضرت فرمودند: «چرا!»
گفت: «پس چرا پدر شما از میان همه آنان رضا نامیده شد؟»
فرمودند: «زیرا مخالفان و دشمنانش نیز به او رضایت دادند؛ همانگونه که دوستان و موافقانش از او راضی و خشنود بودند و به همین دلیل از بین همه پدرانم تنها او رضا نامیده شد.»...
🔵 مهلت شرکت در مسابقه :
⏰ تا ۱۰ خردادماه ⏰
✅ برای شرکت در مسابقه از لینک زیر وارد شوید :
https://digiform.ir/w8784976f
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
ای کاش پادشاه، نظر بر گدا کند
من را مسافر حرم #کربلا کند
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌙 #شب_جمعه
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
مداحی_آنلاین_راز_اصلی_ارزش_زیارت_امام_حسین_علیرضا_پناهیان.mp3
5.7M
♨️ راز اصلی ارزش زیارت امام حسین(علیه السلام)
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏯ #نماهنگ احساسی
🍃میباره بارون
🍃روی سر مجنون
🎙 #سید_مجید_بنی_فاطمه
👌بسیار دلنشین
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
❇️ کمک به علویه سالخورده و توفیق زیارت و پذیرایی
☑️ یکی از اخیار زمان به نام حاج محمد علی فشندی تهرانی نقل کرد:
▫️ قریب سی سال قبل عازم کربلا شدیم برای زیارت اربعین، موقعی بود که برای هر نفر جهت گذرنامه چهارصد تومان میگرفتند، بعد از گرفتن گذرنامه، خانواده گفت من هم میآیم، ناراحت شدم که چرا قبلاً نگفته بود، خلاصه بدون گذرنامه حرکت نمودیم و جمعیت ما پانزده نفر بود چهار مرد و یازده زن و یک علویه (خانم از سادات) همراه بود که قرابت (و خویشاوندی) با دو نفر از همراهان (داشت) و عمر آن علویه ۱۰۵ سال بود، خیلی به زحمت او را حرکت دادیم و با سهولت و نداشتن گذرنامه، خانواده را از دو مرز ایران و عراق گذراندیم و کربلا مشرف شدیم قبل از اربعین و بعد از اربعین، به نجفاشرف مشرف شدیم و بعد از ۱۷ ربیعالاول قصد کاظمین و سامرا را نمودیم آن دو نفر مرد که از خویشان آن علویه بودند از بردن علویه ناراحت بودند و میگفتند:
🔸 او را در نجف میگذاریم تا (به کاظمین رفته و) برگردیم.
▫️ من گفتم:
🔹 زحمت این علویه با من است.
▫️ و حرکت نمودیم در ایستگاه ترن کاظمین برای سامرا جمعیت بسیار بود و همه در انتظار آمدن ترن بودند که از کرکوکِ موصل بیاید برود بغداد و بعد از بغداد بیاید و مسافرها را سوار کند و حرکت کنند و با این جمعیت تهیه بلیط و محل بسیار مشکل بود.
✨ ناگاه سید عربی که شال سبزی به کمر بسته بود نزد ما آمد و گفت:
🔶 حاج محمدعلی! سلامعلیکم! شما پانزده نفر هستید؟
▫️ گفتم:
🔹 بله،
▫️ فرمود:
🔶 شما اینجا باشید؛ این پانزده بلیط را بگیرید، من میروم بغداد، بعد از نیمساعت با قطار برمیگردم، یک اطاق دربست برای شما نگاه میدارم. شما از جای خود حرکت نکنید.
🚂 قطار از کرکوک آمد و سید سوار شد و رفت.
🕧 بعد از نیم ساعت قطار آمد، جمعیت هجوم آوردند، رفقا خواستند بروند؛ من مانع شدم. قدری ناراحت شدند. همه سوار شدند. آن سید آمد و ما را سوار قطار نمود. یک اطاق دربست (برایمان گرفته بود.) تا وارد سامرا شدیم، آن آقا سید گفت:
🔶 شما را میبرم منزل سیدعباس خادم.
▫️ و رفتیم منزل سیدعباس، من رفتم نزد سیدعباس گفتم:
🔹 ما پانزده نفر هستیم و دو اطاق میخواهیم و شش روز هم اینجا هستیم چه مقدار به شما بدهم؟
▫️ گفت:
🔸 یک آقا سیدی کرایه ی شش روز شما را داد؛ با تمام مخارج خوراک و زیارتنامه خوان، (قرار شد) روزی دو مرتبه هم شما را ببرم سرداب و حرم.
▫️ گفتم:
🔹 سید کجاست؟
▫️ گفت:
🔸 الآن از پلههای عمارت پایین رفت.
▫️ هرچند دنبالش رفتیم او را ندیدیم. گفتم:
🔹 از ما طلب دارد. پانزده بلیط برای ما خریداری نموده.
▫️ گفت:
🔸 من نمیدانم تمام مخارج شما را هم داد.
▫️ خلاصه بعد از شش روز آمدیم کربلا نزد مرحوم آقا میرزا مهدی شیرازی رفتم و جریان را گفتم سؤال نمودم راجع به بدهی نسبت به سید، مرحوم میرزا مهدی گفت:
🔸 با شما از سادات کسی هست؟
▫️ گفتم:
🔹 یک علویه است.
▫️ فرمود:
🔸 او امام زمان علیه السلام بوده وشما را مهمان فرموده.
▪️ حقیر (=شهید دستغیب) گوید:
💡 و محتمل است که یکی از رجالالغیب یا ابدال که ملازم خدمت (=در خدمت) آن حضرتند، بوده است.
⬅️ داستانهای شگفت، (تالیف شهید دستغیب)، جلد ۱، صفحه ۲۴۵
#امام_زمان علیه السلام
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
29.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
🔻نماهنگ الوعده وفا 🔻
🔸️کاری از گروه سرود ولایت روستای عربی،شهرستان دشتی،استان بوشهر
🔹️تهیه کننده:محمد معصومی
🔹️کارگردان:عليرضا استاد زاده
🔹️سرپرست گروه:محمد معصومی
🔹️شاعر:سید ایمان عباسی
🔹️آهنگساز :خانه سرود و موسیقی بسیج
🔹️تهیه شده توسط گروه سرود ولایت روستای عربی
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
🟢💐ـ﷽ـ💐🟢
#وصال ۵
چهل روایت از دلدادگی #شهدا به #امام_زمان (عجلﷲفرجه)
مبارز ۲
این خاطره را خود شهید اندرزگو برای آزاده ی گرامی حجت الاسلام سید علی اکبر ابوترابی نقل کرده اند:
یک بار زمانی که مشهد بودیم مجبور شدیم به صورت قاچاقی از طریق مشهد به افغانستان برویم.
بین راه، رودخانه وسیع و عمیقی وجود داشت که ما خبر نداشتیم. آب موج میزد. من دیدم با زن و بچه نمیتوانم عبور کنم. راه برگشت هم نبود؛ چون همه جا در ایران به دنبال من بودند. نمیدانستم چه کنم. همان جا نشستم متوسل به آقا امام زمان (عجلﷲفرجه) شدم. نمیدانستم چه بگویم از همه جا ناامید شده و گفتم: «آقا! این زن و بچه توی این بیابان غربت امشب نمانند!
آقا جان، اگر من مقصرم اینها تقصیری ندارند و ...»
لحظاتی از توسل من نگذشته بود همان وقت اسب سواری رسید! از ما سؤال کرد اینجا چه میکنید؟!
گفتم میخواهیم از آب عبور کنیم. آقایی که سوار بر اسب بود بچه را بلند کرد و در سینه خودش گرفت. من را هم پشت سر خود سوار کرد.
خانم من هم پشت سر من سوار شد. ایشان اسب را به سمت آب حرکت دادند. وارد آب شد. در حالی که من دیدم اسب شنا میکرد راه نمیرفت!
وقتی رسیدیم آن طرف ما را گذاشتند زمین و تشریف بردند. نمیدانی چه حالی داشتم. من سجده ی شکر به جا آوردم و در همان حال گفتم بهتر است از او بیشتر تشکر کنم.
از سجده برخواستم. دیدم اسب سوار نیست و رفته. تعجب کردم. یعنی این قدر سریع برگشت؟! در همین حال به خودم گفتم لباسهایمان را دربیاوریم تا خشک شود.
نگاه کردم دیدم به لباسهایمان یک قطره آب هم نپاشیده! به کفش و لباس و چادر همسرم نگاه کردم دیدم خشک است! نمیدانستم چه کنم دو مرتبه سجده ی شکر به جا آوردم. حالت خاصی به من دست داده بود که ...
وقتی هم که به روستای مجاور در افغانستان رفتیم کسی ما راتحویل نگرفت. تنها یک خانواده بودند که ما را برای یک شب قبول کردند.
نیمه شب پیرزن صاحبخانه گفت: «تنها دارایی ما یک گاو بود که آن هم شیرش خشک شده، نمیدانیم از کجا خرجی زندگی را تأمین کنیم؟»
آن شب در نمازم برای آنها دعا کردم خُب، فقط آنها بودند که زن و بچهٔ من را پناه داده بودند.
این زن شاهد بود که من برایش دعا کردم. صبح وقتی به سراغ گاو میرود با تعجب میبیند که شیر فراوانی دارد! از آن روز ورق برگشت. همه ی اهل روستا به ما عنایت داشتند و ما را تحویل میگرفتند. ما مدتی آنجا ماندیم.
***
فرزند آقای اندرزگو میگفت سال ۱۳۵۷ پدرم با مرحوم آیت الله کشمیری، از شاگردان آیت الله قاضی، تماس گرفت. این عالم به پدرم گفته بود که کارهایتان را بکنید، شما به زودی به دیدار جد شریفتان نائل میشوید.
پدرم از بیشتر دوستان و خانواده خداحافظی کرد و حلالیت طلبید.
ماه رمضان سال ۱۳۵۷ و در حالی که اندک زمانی تا پیروزی انقلاب مانده بود، در حلقه ی محاصره ی صدها مأمور امنیتی رژیم فاسد پهلوی گرفتار شد. این سید بزرگوار در لحظات قبل از افطار به دیدار امام زمانش شتافت.
یادش گرامی.
💌 ادامه دارد ...
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
درد فراق، ساده مداوا نمی شود
باید به هم رسید،وَ اِلّا نمی شود
مثل منِ گدا سر کویت زیاد هست
امّا کریم مثل تو پیدا نمی شود
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ باربری که در جوانی دلداده #امام_زمان (ارواحنافداه) شد...
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59