⚡🏆⚡🏆⚡🏆⚡🏆⚡
دوستان و همراهان عزیز سلام 😊✋
برگزیدگان «مسابقه کتابخوانی ۴۴» به شرح زیر اعلام می گردد:
🏆 برگزیده اول :
👈 سرکار خانم معصومه رستگار
برنده ۱,۰۰۰,۰۰۰ ریال وجه نقد 🎁
🏆 برگزیده دوم :
👈 جناب آقای هادی آبگون
برنده ۹۰۰,۰۰۰ ﷼ وجه نقد 🎁
🏆 برگزیده سوم:
👈 جناب آقای فرید علیدوست اقدم
برنده ۸۰۰,۰۰۰ ریال وجه نقد 🎁
🏆 برگزیده چهارم:
👈 سرکار خانم هانیه اصلانی
برنده ۷۰۰,۰۰۰ ﷼ وجه نقد 🎁
🏆 برگزیده پنجم :
👈 جناب آقای متین گرگانی فیروز جاه
برنده ۶۰۰,۰۰۰ ﷼ وجه نقد 🎁
ضمن تبریک به برگزیدگان عزیز، امیدواریم شما برگزیده بعدی باشید.😉✌️
🍃موسسه فرهنگی قرآن و عترت فدک سبز طوس🍃
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
🎁📚🎁📚🎁📚🎁📚🎁ـ
#مسابقهٔ_آنلاین🏆
#مسابقه_کتابخوانی
📚 مسابقهٔ کتابخوانی (۴۵)
🎁 با جوایز نقدی و فرهنگی 🎁
📖 کتاب :
« یک قمقمه دریا»
صد قصه و صد نکته از زندگی امام رضا علیه السلام
✍️نویسنده: محمدهادی زاهدی
📖برشی از کتاب :
در بخشی از کتاب «یک قمقمه دریا» میخوانیم:
میگویند: «مأمون به پدر شما لقب رضا داده است!»
امام جواد (علیه السلام) فرمودند: ««نه! خدا این لقب را به او داد چون او در آسمان رضای خدا بود و در زمین رضای رسول خدا(صلیﷲعلیهوآله) و تمامی امامان پس از او ...»
بزنطی، یار دیرین امام رضا (علیه السلام) از جوادالائمه (علیه السلام) پرسید: «مگر همه پدران شما چنین نبودند؟»
حضرت فرمودند: «چرا!»
گفت: «پس چرا پدر شما از میان همه آنان رضا نامیده شد؟»
فرمودند: «زیرا مخالفان و دشمنانش نیز به او رضایت دادند؛ همانگونه که دوستان و موافقانش از او راضی و خشنود بودند و به همین دلیل از بین همه پدرانم تنها او رضا نامیده شد.»...
🔵 مهلت شرکت در مسابقه :
⏰ تا ۱۰ خردادماه ⏰
✅ برای شرکت در مسابقه از لینک زیر وارد شوید :
https://digiform.ir/w8784976f
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
ای کاش پادشاه، نظر بر گدا کند
من را مسافر حرم #کربلا کند
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌙 #شب_جمعه
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
مداحی_آنلاین_راز_اصلی_ارزش_زیارت_امام_حسین_علیرضا_پناهیان.mp3
5.7M
♨️ راز اصلی ارزش زیارت امام حسین(علیه السلام)
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
15.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⏯ #نماهنگ احساسی
🍃میباره بارون
🍃روی سر مجنون
🎙 #سید_مجید_بنی_فاطمه
👌بسیار دلنشین
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
❇️ کمک به علویه سالخورده و توفیق زیارت و پذیرایی
☑️ یکی از اخیار زمان به نام حاج محمد علی فشندی تهرانی نقل کرد:
▫️ قریب سی سال قبل عازم کربلا شدیم برای زیارت اربعین، موقعی بود که برای هر نفر جهت گذرنامه چهارصد تومان میگرفتند، بعد از گرفتن گذرنامه، خانواده گفت من هم میآیم، ناراحت شدم که چرا قبلاً نگفته بود، خلاصه بدون گذرنامه حرکت نمودیم و جمعیت ما پانزده نفر بود چهار مرد و یازده زن و یک علویه (خانم از سادات) همراه بود که قرابت (و خویشاوندی) با دو نفر از همراهان (داشت) و عمر آن علویه ۱۰۵ سال بود، خیلی به زحمت او را حرکت دادیم و با سهولت و نداشتن گذرنامه، خانواده را از دو مرز ایران و عراق گذراندیم و کربلا مشرف شدیم قبل از اربعین و بعد از اربعین، به نجفاشرف مشرف شدیم و بعد از ۱۷ ربیعالاول قصد کاظمین و سامرا را نمودیم آن دو نفر مرد که از خویشان آن علویه بودند از بردن علویه ناراحت بودند و میگفتند:
🔸 او را در نجف میگذاریم تا (به کاظمین رفته و) برگردیم.
▫️ من گفتم:
🔹 زحمت این علویه با من است.
▫️ و حرکت نمودیم در ایستگاه ترن کاظمین برای سامرا جمعیت بسیار بود و همه در انتظار آمدن ترن بودند که از کرکوکِ موصل بیاید برود بغداد و بعد از بغداد بیاید و مسافرها را سوار کند و حرکت کنند و با این جمعیت تهیه بلیط و محل بسیار مشکل بود.
✨ ناگاه سید عربی که شال سبزی به کمر بسته بود نزد ما آمد و گفت:
🔶 حاج محمدعلی! سلامعلیکم! شما پانزده نفر هستید؟
▫️ گفتم:
🔹 بله،
▫️ فرمود:
🔶 شما اینجا باشید؛ این پانزده بلیط را بگیرید، من میروم بغداد، بعد از نیمساعت با قطار برمیگردم، یک اطاق دربست برای شما نگاه میدارم. شما از جای خود حرکت نکنید.
🚂 قطار از کرکوک آمد و سید سوار شد و رفت.
🕧 بعد از نیم ساعت قطار آمد، جمعیت هجوم آوردند، رفقا خواستند بروند؛ من مانع شدم. قدری ناراحت شدند. همه سوار شدند. آن سید آمد و ما را سوار قطار نمود. یک اطاق دربست (برایمان گرفته بود.) تا وارد سامرا شدیم، آن آقا سید گفت:
🔶 شما را میبرم منزل سیدعباس خادم.
▫️ و رفتیم منزل سیدعباس، من رفتم نزد سیدعباس گفتم:
🔹 ما پانزده نفر هستیم و دو اطاق میخواهیم و شش روز هم اینجا هستیم چه مقدار به شما بدهم؟
▫️ گفت:
🔸 یک آقا سیدی کرایه ی شش روز شما را داد؛ با تمام مخارج خوراک و زیارتنامه خوان، (قرار شد) روزی دو مرتبه هم شما را ببرم سرداب و حرم.
▫️ گفتم:
🔹 سید کجاست؟
▫️ گفت:
🔸 الآن از پلههای عمارت پایین رفت.
▫️ هرچند دنبالش رفتیم او را ندیدیم. گفتم:
🔹 از ما طلب دارد. پانزده بلیط برای ما خریداری نموده.
▫️ گفت:
🔸 من نمیدانم تمام مخارج شما را هم داد.
▫️ خلاصه بعد از شش روز آمدیم کربلا نزد مرحوم آقا میرزا مهدی شیرازی رفتم و جریان را گفتم سؤال نمودم راجع به بدهی نسبت به سید، مرحوم میرزا مهدی گفت:
🔸 با شما از سادات کسی هست؟
▫️ گفتم:
🔹 یک علویه است.
▫️ فرمود:
🔸 او امام زمان علیه السلام بوده وشما را مهمان فرموده.
▪️ حقیر (=شهید دستغیب) گوید:
💡 و محتمل است که یکی از رجالالغیب یا ابدال که ملازم خدمت (=در خدمت) آن حضرتند، بوده است.
⬅️ داستانهای شگفت، (تالیف شهید دستغیب)، جلد ۱، صفحه ۲۴۵
#امام_زمان علیه السلام
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
29.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
🔻نماهنگ الوعده وفا 🔻
🔸️کاری از گروه سرود ولایت روستای عربی،شهرستان دشتی،استان بوشهر
🔹️تهیه کننده:محمد معصومی
🔹️کارگردان:عليرضا استاد زاده
🔹️سرپرست گروه:محمد معصومی
🔹️شاعر:سید ایمان عباسی
🔹️آهنگساز :خانه سرود و موسیقی بسیج
🔹️تهیه شده توسط گروه سرود ولایت روستای عربی
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59