🔺شهید #ابراهیم_هادی در یکی از مغازه ها مشغول کار بود.
یک روز در وضعیتی دیدمش که خیلی تعجب کردم. دوکارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود.
جلوی یک مغازه کارتن ها را روی زمین گذاشت. وقتی کارِ تحویل تمام شد جلو رفتم و سلام کردم.
بعد گفتم: آقا ابرام برای شما زشته، این کار باربرهاست نه کار شما!
نگاهی به من کرد و گفت: کار که عیب
نیست، بیکاری عیبه، این کاری هم که
من انجام میدم برای خودم خوبه،
مطمئن میشم که هیچی نیستم.
جلوی غرورم رو می گیره!
گفتم: اگه کسی شما رو اینطوری ببینه
خوب نیست! شما ورزشکاری و...
خیلی ها می شناسنت.
ابراهیم خندید و گفت: ای بابا، همیشه کاری کن که، اگه #خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم!
#شهدا
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
✨﷽✨ـ
🍂 #مهرمادر
🔘 شهید ابراهیم هادی و خواب حضرت زهرا سلام الله علیها
🌾 ابراهیم گفت: نیمه های شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه ی طاهره علیهاالسلام تشریف آوردند و گفتند؛ نگو نمی خوانم، ما تو را دوست داریم،هرکه گفت بخوان تو هم بخوان.
🌾 جواد مجلسی می گوید: پائیز سال ۱۳۶۱ بود. بار دیگر به همراه ابراهیم عازم مناطق عملیاتی شدیم. این بار نَقل همه ی مجالس توسل های ابراهیم به حضرت زهرا علیهاالسلام بود. هرجا میرفتیم حرف از او بود!
🌾 خیلی از بچه ها داستان ها و حماسه آفرینی های او را در عملیات ها تعریف می کردند. همه ی آن ها با توسل به حضرت صدیقه ی طاهره علیهاالسلام انجام شده بود.
🌾 به منطقه ی سومار رفتیم. به هر سنگری می رفتیم از ابراهیم میخواستند که برای آن ها مداحی کند و ازحضرت زهرا علیهاالسلام بخواند.
🌾 شب بود. ابراهیم در جمع بچه های یکی از گردان ها شروع به مداحی کرد.صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود!
بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد.
🌾 آن شب قبل از خواب ابراهیم خیلی عصبانی بود و گفت: من مهم نیستم، این ها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمی کنم!
هر چه می گفتم: حرف بچه ها را به دل نگیر، آقا ابراهیم تو کار خودت را بکن، امافایده ای نداشت.
آخر شب برگشتیم مقر، دوباره قسم خورد که: دیگر مداحی نمی کنم!
🌾 ساعت یک نیمه شب بود.خسته و کوفته خوابیدم.
قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می دهد. چشمانم را به سختی باز کردم. چهره ی نورانی ابراهیم بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو الان موقع اذانه.
🌾 من بلند شدم. با خودم گفتم: این بابا انگار نمی دونه خستگی یعنی چی؟! البته می دانستم که او هر ساعتی بخوابد، قبل از اذان بیدار می شود و مشغول نماز.
ابراهیم دیگر بچه ها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا کرد.
🌾 بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحی حضرت زهرا علیهاالسلام!!
🌾 اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه ی بچه ها را جاری کرد. من هم که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیش تر تعجب کردم! ولی چیزی نگفتم.
🌾 بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه ها به سمت سومار برگشتیم. بین راه دائم در فکر کار های عجیب او بودم.
ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می خواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟!
گفتم: خب آره، شما دیشب قسم خوردی که... پرید تو حرفم و گفت: چیزی که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن.
🌾 بعد کمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب خواب به چشمم نمی آمد، نیمه های شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام تشریف آوردند و گفتند:
نگو نمی خوانم، ما تو را دوست داریم.
هرکه گفت بخوان تو هم بخوان.
دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی داد. ابراهیم بعد از آن به مداحی کردن ادامه داد.
📖 سلام بر ابراهیم ، ص ۱۹۰
زندگینامه و خاطرات پهلوان بیمزار شهید #ابراهیم_هادی
#حضرت_فاطمه سلامﷲعلیها
#حضرت_زهرا سلامﷲعلیها
#مادر
#فاطمیه
#مهر_مادر
▫️۸▫️
🍂قسمتهای پیشین👉
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤"مداحی برای خانوم فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها)"
با صدای دل انگیز "شهید ابراهیم هادی"
#فاطمیه
شهید#ابراهیم_هادی
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
🕊 قلب رئوف
🔻حوالی میدان خراسان از داخل پیاده رو با سرعت در حال حرکت بودیم. یکباره ابراهیم سرعتش را کم کرد. برگشتم عقب و گفتم: چی شد، مگه عجله نداشتی؟!
🍀 همین طور که آرام حرکت می کرد، به جلوی من اشاره کرد و گفت: یه خورده یواش تر ، بریم تا از این آقا جلو نزنیم من برگشتم به سمتی که ابراهیم اشاره کرد.
👤 یک نفر کمی جلوتر از ما در حال حرکت بود که به خاطر معلولیت، پایش را روی زمین می کشید و آرام را می رفت.
➖ ابراهیم گفت: اگر ما تند از کنار او رد شویم، دلش می سوزد که نمی تواند مثل ما راه برود. کمی آهسته برویم تا او ناراحت نشود.
️◽️گفتم: ابراهیم جون، ما کار داریم، این حرفا چیه؟ بیا سریع بریم. اصلا بیا از این کوچه بریم که از جلوی این معلول رد نشیم.
💗 آنچنان قلب رئوف و مهربانی داشت که به ریزترین مسائل توجه می کرد. او در حالی که عجله داشت، اما راضی نشد حتی دل یک معلول را برنجاند!
📚 سلام بر ابراهیم۲/ ص۳۱
شهید#ابراهیم_هادی
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
🌺 اینجور آدمها شهید میشوند...
▪️ کسانی که خیلی دوست دارند برای هدایت دیگران تلاش کنند و عشق به سعادت آدمها داشته باشند به جای اینکه بمیرند شهید میشوند. این شهادت آنها را صاحب قدرتی جادوانه و تأثیری گسترده برای کمک به انسانها برای رسیدن به سعادت خواهد کرد. شهدا بهتر از فرشتهها به کمک ما آدمهای مُردنی میشتابند.
شهید#ابراهیم_هادی
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
✨﷽✨ـ
#فهرست_مطالب
📚 رزق حلال
📜 شوق به خدا
📜 رحمت خدا
📜 نیاز ما به ولایت
📚 دوستی با امام عصر ارواحنافداه
📚 انتظار عامیانه، عالمانه، عارفانه
📜 اثر تفکر در افزایش محبت به امام زمان(عجلﷲفرجه)
📚 وصال
📜 امام زمان علیه السلام در صحرای عرفات
(تشرفی از حاج محمد علی فشندی)
📜 آداب تربیت فرزند (٧سال اول)
📚 سیاحت غرب
📚 سه دقیقه در قیامت
📚 شنود
🎙 مستند صوتی شنود
📚 با بابا (تجربهٔ نزدیک به مرگ)
📚 سلام بر ابراهیم
🎞 انیمیشن سلام بر ابراهیم
📜 زندگینامه سراسر مبارزه و مجاهدت شهید سید حسن نصرالله
📜 نوروز و معنویت
📜 همه نمیرسند
📜 مدیریت ذهن در مسیر خدا
📜 ارزش عمل
📜 رزق حلال
📜 رفاقت در راه خدا
📜 حضرت زهرا سلامﷲعلیها الگوی خانوادهها
📜 مهر مادر
📜 حجاب
📜 مدیریت نفس در مسیر خدا. به سوی آرامش
📜 قناعت و تاثیر آن بر تحکیم خانواده
📜 انقلاب مقدمهٔ ظهور
#یاد_خدا
#با_خوبان
#قرآن
#همسرداری
#تربیت_فرزند
#یادشهدابخیر
#خانواده
#فاطمیه
#حجاب
#مادر
#پدر
#شهدا
#تصویری
#صوتی
#کلیپ
#پادکست
#استوری
#نماهنگ
#استودیویی
#امام_زمان علیه السلام
#امام_حسین علیه السلام
#حضرت_زهرا سلامﷲعلیها
#حضرت_فاطمه سلامﷲعلیها
#امام_رضا علیه السلام
#چهارشنبه_های_امام_رضایی علیه السلام
#جمعه_های_دلتنگی
#زندگی_پس_از_زندگی
#آخرالزمان
#اسلام_ستیزی
#ایران_قوی
#قهرمان #hero #سلیمانی #حاج_قاسم #حاج_قاسم_سلیمانی
#مدرنیته
#غرب_گدایی
#دشمن_شناسی
#اسرائیل
#ثبات_قدم
#شیطان
#قلب
#شعر_و_ادبیات_و_قرآن #شعر #ادبیات
#هوای_نفس
#معاشرت
#محرم_و_نامحرم #محرم #نامحرم
#دنیا_مزرعه_آخرت
#برزخ
#تسلیم
#عبودیت
#دین
#هدایت
#رفاقت
#آخرت
#معاد
#شکر
#صبر
#اهلبیت علیهم السلام
#همسرداری
#مناسبت
#شب_جمعه
#ظهور
#ایمان
#امام_حسن_عسکری علیه السلام
#احکام_به_زبان_ساده
#احکام
#حجاب
#دلنوشته_مهدوی علیه السلام
#مهدویت
#فرزند_پروری
#صداقت
#قناعت
#بندگی
#کرونا
#مهدی_ستیزی علیه السلام
#موانع_ظهور
#شیعه
#رهبر #رهبر_انقلاب
#سلام_بر_ابراهیم #ابراهیم_هادی #شهید_ابراهیم_هادی
#صدقه
#غروب_جمعه
#شور
#روضه
#زمینه
#نوستالژی
#استعاذه_به_خدا
#خدا
#تاریخ_اسلام
#منافق
#ماه_رجب #رجب
#ماه_شعبان #شعبان
👈جهت مطالعه هر موضوع روی آن کلیک نمایید.
✅ این فهرست دائماً بروزرسانی میشود.
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
┅═✼🕊✼═┅
✋ #سلام_بر_ابراهیم
🚶همراه ابراهيم راه می رفتيم عصر يک روز تابستان بود رسیدیم جلوی يک کوچه، بچه ها مشغول فوتبال بودند به محض عبور ما، پسر بچه ای محکم توپ⚽ را شوت کرد توپ مستقيم به صورت ابراهيم خوردبه طوری که ابراهيم لحظه ای روی زمين نشست.
🔻صورت ابراهيم سرخ سرخ شده بود، خيلی عصبانی شدم به سمت بچه ها نگاه كردم، همه در حال فرار بودند تا از ما کتک نخورند.
🥅 ابراهيم همين طور که نشسته بود دست کرد توی ساك خودش، پلاستيک گردو را برداشت، داد زد: بچه ها کجا رفتيد؟! بياييد گردوها رو برداريد!؟ بعد هم پلاستيک را گذاشت کنار دروازه فوتبال و حرکت كرديم.
🔸 توی راه با تعجب گفتم: داداش ابرام اين چه کاری بود!؟ گفت: بنده های خدا ترسيده بودند. از قصد که نزدند. بعد به بحث قبلی برگشت و موضوع را عوض کرد! اما من می دانستم انسان های بزرگ در زندگی شان اين گونه عمل می کنند.
#شیعه #انسان #ابراهیم_هادی
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
✨﷽✨ـ
🍂 #مهرمادر
🔘 شهید ابراهیم هادی و خواب حضرت زهرا سلام الله علیها
🌾 ابراهیم گفت: نیمه های شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه ی طاهره علیهاالسلام تشریف آوردند و گفتند؛ نگو نمی خوانم، ما تو را دوست داریم،هرکه گفت بخوان تو هم بخوان.
🌾 جواد مجلسی می گوید: پائیز سال ۱۳۶۱ بود. بار دیگر به همراه ابراهیم عازم مناطق عملیاتی شدیم. این بار نَقل همه ی مجالس توسل های ابراهیم به حضرت زهرا علیهاالسلام بود. هرجا میرفتیم حرف از او بود!
🌾 خیلی از بچه ها داستان ها و حماسه آفرینی های او را در عملیات ها تعریف می کردند. همه ی آن ها با توسل به حضرت صدیقه ی طاهره علیهاالسلام انجام شده بود.
🌾 به منطقه ی سومار رفتیم. به هر سنگری می رفتیم از ابراهیم میخواستند که برای آن ها مداحی کند و ازحضرت زهرا علیهاالسلام بخواند.
🌾 شب بود. ابراهیم در جمع بچه های یکی از گردان ها شروع به مداحی کرد.صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود!
بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد.
🌾 آن شب قبل از خواب ابراهیم خیلی عصبانی بود و گفت: من مهم نیستم، این ها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمی کنم!
هر چه می گفتم: حرف بچه ها را به دل نگیر، آقا ابراهیم تو کار خودت را بکن، امافایده ای نداشت.
آخر شب برگشتیم مقر، دوباره قسم خورد که: دیگر مداحی نمی کنم!
🌾 ساعت یک نیمه شب بود.خسته و کوفته خوابیدم.
قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می دهد. چشمانم را به سختی باز کردم. چهره ی نورانی ابراهیم بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو الان موقع اذانه.
🌾 من بلند شدم. با خودم گفتم: این بابا انگار نمی دونه خستگی یعنی چی؟! البته می دانستم که او هر ساعتی بخوابد، قبل از اذان بیدار می شود و مشغول نماز.
ابراهیم دیگر بچه ها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا کرد.
🌾 بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحی حضرت زهرا علیهاالسلام!!
🌾 اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه ی بچه ها را جاری کرد. من هم که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیش تر تعجب کردم! ولی چیزی نگفتم.
🌾 بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه ها به سمت سومار برگشتیم. بین راه دائم در فکر کار های عجیب او بودم.
ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می خواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟!
گفتم: خب آره، شما دیشب قسم خوردی که... پرید تو حرفم و گفت: چیزی که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن.
🌾 بعد کمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب خواب به چشمم نمی آمد، نیمه های شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام تشریف آوردند و گفتند:
نگو نمی خوانم، ما تو را دوست داریم.
هرکه گفت بخوان تو هم بخوان.
دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی داد. ابراهیم بعد از آن به مداحی کردن ادامه داد.
📖 سلام بر ابراهیم ، ص ۱۹۰
زندگینامه و خاطرات پهلوان بیمزار شهید #ابراهیم_هادی
#حضرت_فاطمه سلامﷲعلیها
#حضرت_زهرا سلامﷲعلیها
#مادر
#فاطمیه
#مهر_مادر
▫️۸▫️
🍂قسمتهای پیشین👉
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۶بهمن ۱۳۶۱ همچین شبی
✨شهید #ابراهیم_هادی✨
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
اول اردیبهشت سالروز تولد شهید #ابراهیم_هادی
🌺 ابراهیم جان تولدت مبارک، برای ما هم دعا کن علمدار خوبی برای مولایمان باشیم.
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید 🌷 #ابراهیم_هادی، هادی دلها!
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
✨﷽✨ـ
🍂 #مهرمادر
🔘 شهید ابراهیم هادی و خواب حضرت زهرا سلام الله علیها
🌾 ابراهیم گفت: نیمه های شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه ی طاهره علیهاالسلام تشریف آوردند و گفتند؛ نگو نمی خوانم، ما تو را دوست داریم،هرکه گفت بخوان تو هم بخوان.
🌾 جواد مجلسی می گوید: پائیز سال ۱۳۶۱ بود. بار دیگر به همراه ابراهیم عازم مناطق عملیاتی شدیم. این بار نَقل همه ی مجالس توسل های ابراهیم به حضرت زهرا علیهاالسلام بود. هرجا میرفتیم حرف از او بود!
🌾 خیلی از بچه ها داستان ها و حماسه آفرینی های او را در عملیات ها تعریف می کردند. همه ی آن ها با توسل به حضرت صدیقه ی طاهره علیهاالسلام انجام شده بود.
🌾 به منطقه ی سومار رفتیم. به هر سنگری می رفتیم از ابراهیم میخواستند که برای آن ها مداحی کند و ازحضرت زهرا علیهاالسلام بخواند.
🌾 شب بود. ابراهیم در جمع بچه های یکی از گردان ها شروع به مداحی کرد.صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود!
بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد.
🌾 آن شب قبل از خواب ابراهیم خیلی عصبانی بود و گفت: من مهم نیستم، این ها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمی کنم!
هر چه می گفتم: حرف بچه ها را به دل نگیر، آقا ابراهیم تو کار خودت را بکن، امافایده ای نداشت.
آخر شب برگشتیم مقر، دوباره قسم خورد که: دیگر مداحی نمی کنم!
🌾 ساعت یک نیمه شب بود.خسته و کوفته خوابیدم.
قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می دهد. چشمانم را به سختی باز کردم. چهره ی نورانی ابراهیم بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو الان موقع اذانه.
🌾 من بلند شدم. با خودم گفتم: این بابا انگار نمی دونه خستگی یعنی چی؟! البته می دانستم که او هر ساعتی بخوابد، قبل از اذان بیدار می شود و مشغول نماز.
ابراهیم دیگر بچه ها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا کرد.
🌾 بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحی حضرت زهرا علیهاالسلام!!
🌾 اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه ی بچه ها را جاری کرد. من هم که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیش تر تعجب کردم! ولی چیزی نگفتم.
🌾 بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه ها به سمت سومار برگشتیم. بین راه دائم در فکر کار های عجیب او بودم.
ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می خواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟!
گفتم: خب آره، شما دیشب قسم خوردی که... پرید تو حرفم و گفت: چیزی که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن.
🌾 بعد کمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب خواب به چشمم نمی آمد، نیمه های شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام تشریف آوردند و گفتند:
نگو نمی خوانم، ما تو را دوست داریم.
هرکه گفت بخوان تو هم بخوان.
دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی داد. ابراهیم بعد از آن به مداحی کردن ادامه داد.
📖 سلام بر ابراهیم ، ص ۱۹۰
زندگینامه و خاطرات پهلوان بیمزار شهید #ابراهیم_هادی
#حضرت_فاطمه سلامﷲعلیها
#حضرت_زهرا سلامﷲعلیها
#مادر
#فاطمیه
#مهر_مادر
▫️۸▫️
🍂قسمتهای پیشین👉
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59