#بشقابهای_سفره_پشت_باممان
#قسمت ۳
📡 ابعاد فروپاشی خانواده در برنامههای ماهوارهای
1. شکسته شدن قبح طلاق
در فیلمها🎥، سریالها🎞و برنامههای ماهوارهای📡، فضایی برای ذهن مخاطب تولید میشود که طلاق، قبح چندانی برای مخاطب ندارد
📛و به جای این که آخرین راه حل باشد، سادهترین و نقدترین راهکار میشود.
‼️در ده سریال عاشقانهای که در بهار ۱۳۹۳ تنها از شبکۀ «جم تی وی» پخش گردید، ۲۲ طلاق و یا بر هم خوردن عقد و نامزدی رخ داده است.
⚠️ بر اساس برخی از تحقیقات میدانی، بیش از هفتاد درصد زنان و مردانی که در حال گذراندن مراحل طلاق خود بودهاند، در خانه ماهواره📡داشتهاند.
🔴 در حالی که در سال ۱۳۷۳، تنها سه شبکۀ تلویزیونی فارسیزبان، شامل شبکۀ تلویزیونی گروهک نفاق و دو شبکۀ لس آنجلسی مشغول فعّالیت بودند،
▫️در سال ۱۳۹۱، این تعداد به ۱۲۵ شبکه فارسیزبان رسیده
▫️و تا نیمۀ اوّل سال ۱۳۹۳ نیز تعداد این شبکهها از یکصد و شصت، عبور کرد.
💔همزمان با رشد سریع شبکههای ماهوارهای و همچنین گسترش استفاده از ماهواره در خانوادهها، شاهد رشد معنادار آمار طلاق هم هستیم،
👈به طوری که از سال ۱۳۷۵ تا به امروز، تقریباً هر سال شاهد رشد آمار طلاق نسبت به سال پیش از آن هستیم.
📚بشقابهای سفره پشت باممان، ص۳۲-۳۴
#بشقابهای_سفره_پشت_باممان
#ماهواره
@montazer_koocholo
16.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون #مهارت_های_زندگی
این قسمت: انتخاب شریک
پیام اخلاقی: اعتماد
@montazer_koocholo
shodeam9saleh_14.mp3
3.6M
#قصــــہ_های_حــنــاجون
📚عنوان: قضا شدن نماز صبح
🎤گوینده: خانم وزیری
دوستهای خداجون🌟
حناجون مهربون امشب هم با یکی دیگه از حکایت های شیرین قرآنی اومدن پیش ما💫🔸🌸
حناجون با این حکایت ها ما رو وارد دنیایی از اطلاعات و آگاهی میکنن و اتفاقاتی رو که در گذشته های دور افتاده، داستانش رو برامون تعریف میکنن🗣 که نه تنها شنیدنش👂 شیرین و جذابه بلکه کلی چیزهای خوب خوب هم ازش یاد می گیریم🧡💚
بریم با هم بشنویم این حکایت های رنگی رو❓💫
@montazer_koocholo
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#انس_با_قرآن
خداوند مهربان در ایه ۱۱ سوره حجرات میفرماید:
✨لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ
✨ یعنی نباید گروهی از مردم گروهی دیگر را مسخره کنند.
☀️ یک دستور از خداوند در حُجَرات نوشته
🌼 دوری کنید از یک کار که خیلی خیلی زشته
🌷 در ایه یازدهم فرموده: کسی نباید
🌸 سایر بنده هایم را مسخره نماید
@montazer_koocholo
#پنجشنبه_های_شهدایی 🌷
#جای_او_خالی_بود
قسمت اول
منصور از بچّههای «سهراهِ دلگُشا» بود.
منصور سیزده سال داشت؛ فقط سیزده سال.😊
منصور، معنیِ کلمهی «انقلاب» را نمیدانست. فقط این را میدانست که انقلاب، چیزیست که او را بزرگ کرده است، مَرد کرده است، واردِ میدان کرده است، و از او یک جَنگجو ساخته است. انقلاب چیزیست که به او اجازه داده است حَرف بزند، فِکرش را بگوید، و از خَشمِ پدر و فریادِ مادر هم نترسد😌
هر شب که به خانه برمیگَشت، حِس میکرد که بُزُرگتر شده است؛ بزرگتر، عاقِلتر، فَهمیدهتر، و شاید آقاتر! حِس میکرد چیزهای تازهیی یاد گرفته است و چیزهای تازهیی دیده است، چیزهایی نو و عجیب.😌
سَرِ سه راهِ دلگشا، ده دوازده تا از بچّهها جمع شده بودند. منصور که رسید با آنها سَلام و عَلیکی کرد و ایستاد. پیش از انقلاب، هیچکدامشان را ـ بِجُز جواد و اکبر و مهدی ـ نمیشناخت و با هیچکدامشان ـ بِجُز همین سه نفر ـ
سلام و عَلیکی نداشت؛ امّا حالا خیال میکرد که سالهاست با همهی آنها دوست بوده است.🌷
توی چشمهای مهربانِ همهی آنها شور و حَرارت و غَم بود. همهشان مثلِ هم حرف میزدند و مثلِ هم فریاد🗣 میکشیدند. مثلِ هزار شمعِ 🕯کوچکِ یک شِکل بودند. میسوختند و زندگیشان را با این سوختن، روشن میکردند.
همین سه روزِ پیش بود که یکی از بچّهها تیر خورده بود😟؛ امّا خُدا را شُکر که تیر به پایش خورده بود. همهی بچّهها در هَر فُرصتی به دیدنش میرفتند، صورتِ پدرش را میبوسیدند و به مادرش تبریک میگفتند.
نمیدانستند چرا باید تبریک بگویند؛ اما حِس میکردند که پدر و مادرِ پسرک، از این حادثه، ناراحت نیستند. کمی هم اِحساس غُرور و سربُلندی میکنند👏
منصور اسمِ پسرکِ تیر خورده را تازه یاد گرفته بود، و گاهی هم فراموش میکرد؛ امّا اسم، مُهم نبود. این مُهم بود که پسرک را خیلی دوست داشت.❤️
هَمزَمان با آمدنِ منصور، چند تا بچّهی دیگر هم از کوچه پَس کوچهها رسیدند و به گروه اِضافه شدند. بعد باز هم آمدند و آمدند تا عِدهّی آنها به صد نفر رسید. چند تا عکسِ لوله شدهی «آقا» را داشتند و چند تِکّه هم مُقوا. هنوز راه و رَسمِ کار را درست و حسابی یاد نگرفته بودند و وَضعِ چندان مُرتّبی نداشتند.😉
عکسها را روی مّقوّاها چسباندند، سَرِ چوب کردند و راه اُفتادند
#ادامه_دارد...
@montazer_koocholo
9.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون #مهارت_های_زندگی
این قسمت: مسافر بی ادب
پیام اخلاقی: برخورد با افراد بی نزاکت
@montazer_koocholo