وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (8)
و در آن روز (قيامت،) سنجش (اعمال بر پايه ى) حقّ است. پس هر كس كارهاى سنجش شده اش سنگين باشد، پس آنان همان رستگارانند.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
«ميزان»، وسيله ى سنجش است و هر چيزى وسيله ى سنجش خاصّى دارد،
مثلاً ديوار را با شاقول، گرمى و سردى هوا را با دماسنج، ميوه را با كيلو و پارچه را با متر مى سنجند،
همان گونه كه وسيله ى سنجش انسان هاى عادّى، انسان هاى كامل مى باشند.
🔸ميزانِ روز قيامت حقّ و حقيقت است.🔸
در آن روز هم حاكميّت با حقّ است، «هنالك الولاية للّه الحقّ» (کهف،۴۴)
هم روز حقّ است، «ذلك اليوم الحقّ» (نبأ، ۳۹)
و هم ميزانِ سنجش، حقّ است. «و الوزن يومئذ الحقّ»
امام صادق عليه السلام در تفسير آيه ى «ونضع الموازين القسط» (انبیاء، ۴۷) فرمود: ميزان، انبيا و اوصيا مى باشند.
چنانكه در زيارت مطلقه ى حضرت امير عليه السلام مى خوانيم:
«السّلام على ميزان الاعمال» يعنى اينان، معيار و ميزان سنجش اعمال ديگرانند.
حضرت على عليه السلام فرمودند:
حسنات، موجب سنگينى ميزان
و سيّئات و گناهان، موجب سبكى آن است.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌹 تشكيلات قيامت، حساب شده و قانونمند است و حسابرسى، قضاوت، صدور حكم و پاداش و كيفر، همه بر اساس حقّ است.
«والوزن يومئذ الحقّ»
🌹 خداوند، خواهان رسيدن انسان به حقّ و دستيابى به عقايد و كردارهاى شايسته و صحيح است.
«والوزن يومئذ الحقّ»
🌹 براى هر كس، چندين وسيله و معيار سنجش و محاسبه در كار است.
«موازينه»
🌹 توقّع سعادت و پاداش بدون عمل، بيهوده است.
«فمَن ثَقُلت ... المفلحون»
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌹 منتظران ظهور 🌹
این دعاهای زیبا تقدیم به شما هم گروهی های ...💕 🌸اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن 📖 اللّهُمَّ
این دعاهای زیبا تقدیم به شما
هم گروهی های ...💕
🌸اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن
📖 اللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن
🌸اللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن
📖اللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ اَکْرِمْنا بِکَرامَةَ الْقُرآن
📖اللّهُمَّ ارْحَمْنا بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ اخْذُلِ الْکُفّارَ وَالْمُنافِقینَ بِالْقُرآن
📖اللّهُمَّ اشْفِ مَرضانا بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ ارْحَم مَوْتانا بِالْقُرآن
📖اللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوفیقَ الطّاعَةَ بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ ارْزُقنا حَجَّ بَیتِکَ الْحَرامَ بِالْقُرآن
📖اللّهُمَّ تَقَبَّل صَلاتَنا بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ تَقَبَّل تِلاوَتَنا بِالْقُرآن
📖اللّهُمَّ اسْتَجِب دُعاءَنا بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الْمُصَلّینِ بِالْقُرآن
📖اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الْمُتَّقینِ بِالْقُرآن
*کانال منتظران ظهور*
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📔 نهج البلاغه و شرح آن 🔸 خطبه 69🔆بخش 4،: هر گاه به شما حمله شود به خانه هایتان می گریزید 🎤 مفسر استاد دکتر محمد علی انصاری 🕰9:22
بند۹ ف
فَاعْلَمُوا مَعاشِرَ النّاسِ (ذالِکَ فیهِ وَافْهَموهُ وَاعْلَمُوا) أَنَّ الله قَدْ نَصَبَهُ لَکُمْ وَلِیّاً وَإِماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَی الْمُهاجِرینَ وَالْأَنْصارِ وَ عَلَی التّابِعینَ لَهُمْ بِإِحْسانٍ، وَ عَلَی الْبادی وَالْحاضِرِ، وَ عَلَی الْعَجَمِی وَالْعَرَبی، وَالْحُرِّ وَالْمَمْلوکِ وَالصَّغیرِ وَالْکَبیرِ، وَ عَلَی الْأَبْیَضِ وَالأَسْوَدِ، وَ عَلی کُلِّ مُوَحِّدٍ.
ماضٍ حُکْمُهُ، جازٍ قَوْلُهُ، نافِذٌ أَمْرُهُ، مَلْعونٌ مَنْ خالَفَهُ، مَرْحومٌ مَنْ تَبِعَهُ وَ صَدَّقَهُ، فَقَدْ غَفَرَالله لَهُ وَلِمَنْ سَمِعَ مِنْهُ وَ أَطاعَ لَهُ.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ آخِرُ مَقامٍ أَقُومُهُ فی هذا الْمَشْهَدِ، فَاسْمَعوا وَ أَطیعوا وَانْقادوا لاَِمْرِ(الله) رَبِّکُمْ، فَإِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ هُوَ مَوْلاکُمْ وَإِلاهُکُمْ، ثُمَّ مِنْ دونِهِ رَسولُهُ وَنَبِیُهُ الُْمخاطِبُ لَکُمْ، ثُمَّ مِنْ بَعْدی عَلی وَلِیُّکُمْ وَ إِمامُکُمْ بِأَمْرِالله رَبِّکُمْ، ثُمَّ الْإِمامَةُ فی ذُرِّیَّتی مِنْ وُلْدِهِ إِلی یَوْمٍ تَلْقَوْنَ الله وَرَسولَهُ.
هان مردمان! بدانید این آیه درباری اوست. ژرفی آن را فهم کنید و بدانید که خداوند او را برایتان صاحب اختیار و امام قرار داده، پیروی او را بر مهاجران و انصار و آنان که به نیکی از ایشان پیروی می کنند و بر صحرانشینان و شهروندان و بر عجم و عرب و آزاد و برده و بر کوچک و بزرگ و سفید و سیاه و بر هر یکتاپرست لازم شمرده است.
[هشدار که] اجرای فرمان و گفتار او لازم و امرش نافذ است. ناسازگارش رانده، پیرو و باورکننده اش در مهر و شفقت است. هر آینه خداوند، او و شنوایان سخن او و پیروان راهش را آمرزیده است.
هان مردمان! آخرین بار است که در این اجتماع به پا ایستاده ام. پس بشنوید و فرمان حق را گردن گذارید؛ چرا که خداوند عزّوجلّ صاحب اختیار و ولی و معبود شماست؛ و پس از خداوند ولی شما، فرستاده و پیامبر اوست که اکنون در برابر شماست و با شما سخن می گوید. و پس از من به فرمان پروردگار، علی ولی و صاحب اختیار و امام شماست. آن گاه امامت در فرزندان من از نسل علی خواهد بود. این قانون تا برپایی رستاخیز که خدا و رسول او را دیدار کنید دوام دارد.
✨﷽✨
#پندانه
🔴بهترین سوغات مکه، خواندن چند رکعت نماز کنار کعبه است
✍کاروانی از حجاج در بازار مکه مشغول انتخاب کفن برای تبرک بودند.
پیرمردی در بازار دنبال کفنی خاص میگشت. از صبح دنبال کفن بود و هر کفنی را نمیپسندید چون از جهالت و حماقت فکر میکرد اگر روی کفنش دعا یا ذکر خاصی نوشته شده باشد، بهشتی میشود، و باید کفن نیک با خود سوغات از مکه ببرد.
نزدیک اذان ظهر در مغازهای مشغول خرید کفن بود، چون اذان ظهر شد، صاحب مغازه دست حاجی را از روی کفنها برداشت و گفت:
حَیِّ عَلی خَیرِ العَمل وَ لَا حَیِّ عَلی خَیرِ الكَفَن.
یعنی ای حاجی! مکه آمدهای و میبینی منادی ندا میدهد بشتاب به سوی انجام بهترین عمل، ولی تو (از بس احمقی در این سن پیری) برای انجام خرید بهترین کفن شتافتهای و وقت عبادت خود را هدر میدهی که هیچ سودی برای تو ندارد.
بهترین سوغات مکه خواندن چند رکعت نماز در کنار کعبه است نه پیداکردن چند متر پارچه برای کفن که همه جای دنیا پیدا میشود.
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
✨﷽✨
#تعطروا_بالاستغفار
✍تا حالا دقت کردید که بعضی ها تا یه گرفتاری ومشکلی براشون پیش میاد میگن خـدایا مگه مـا چه گناهی کرده بودیـم که باید این طوری بلا سرمون میومد؟
واقعیت اینه که کسی که سیر خورده باشه، خودش بوی سیر رو احساس نمیکنه. کسی این بو رو حس می کنه که خودشون سیر نخورده باشه. گناه هم همینطوره. بوی بدی داره که خودِ گناهکارا، بوی اونو احساس نمیکنند
بـوی بدِ گناهِ ماها رو فقط امـام زمان کاملا احساس میکنه چون امام زمان گناه نکرده. اگر ما بخواهیم که بوی گناه از بین بره ، باید استغفار کنیم.
امیرالمومنین علیه السـلام ، از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله نقل میکند: تعطروا بالاستغفار لاتفضحنکم روائح الـذنوب . با استغفار ، خود را #معطر و خوشبو کنید، تا بوی متعفن گناهان شما را رسوا نسازد.
📚وسائل الشیعه ،ج 16 ،صفحه 70
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
4_5773691443289785990.mp3
3.74M
#تلنگری
#استاد_شجاعی
👈 این فایل صوتی یک راهکار طلایی اما آسان، برای برکت و طول عمر ارائه میدهد!
▫️ اتفاقاً همین روزها بهانه برای بدست آوردن این کلید طلایی، به دستمان دادهاند... از کنارش ساده رد نشویم.
#فقط_به_عشق_علی ع
🌾ده پند از امام رضا علیه السلام:
🌱اول: در خوشحال کردن مردم بسیار
بکوشید تا در قیامت خدا خوشحال تان
کند.
🌱دوم: تا می توانید سکوت اختیار کنید
که سکوت موجب محبت می شود
و راهنمای هر خیری است.
🌱سوم: در خواندن سوره حمد استمرار
بورزید که جمیع خیردرامور دنیا و
آخرت درآن گرد آمده است.
🌱چهارم: به روزی اندک خدا راضی باشید
تا خدا نیز از عمل کم شما راضی باشد.
🌱پنجم: در برقرار کردن صله رحم ثابت
قدم باشید که بهترین نوع آن خودداری
از آزار خویشاوندان است.
🌱ششم: به کسی که از خدا نمی ترسد
امید نداشته باشید که نه تعهد دارد،
نه نجابت و نه کرم.
🌱هفتم: بسیار احسان کنید که خداوند
در قیامت یک نصفه خرما را مانند
کوه احد بزرگ می کند.
🌱هشتم: حق الناس را رعایت کنید
که دوستی محمدوآل محمد بدون
آن پذیرفته نیست.
🌱نهم: از بخششی که زیانش برای تو
بیش از سودی است که به دیگران
میرسد، حذر کن.
🌱دهم: بسیارمراقب کردار خودباشید تا
مورد تهمت واتهام قرار نگیرید،
که در آن صورت حق ملامت ندارید.
📙تحف العقول، صفحه 443
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌱
*✅ #روزبرگ_شیعه*
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
السَّلاَمُ عَلَى مَهْدِيِّ الْأُمَمِ وَ جَامِعِ الْكَلِم
*موضوع امروز: «پیوند آسمانی (۴)»*
*روز دوشنبه، ١۴٠١/٠۴/١٣*
*✍️ مناسبت روز:* چهارم ذیالحجه در تقویم وقایعالایام و توضیحالمقاصد به عنوان «روز زینت» ثبت شده است، و شیخبهایی (ره) آورده که «یَوْمُ الزِّینَة» روزی است که حضرت موسی (ع) با معجزه و امداد الهی بر ساحرانِ فرعون پیروز شدند، و ساحران و حاضران را هدایت نمودند که در آیه ۵٩ سوره طه به این روز اشاره شده است: «قَالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَة...»
«روز زینت» در میان مردم مصر مشهور بوده و از سیاق آیه استفاده میشود که مردم، آن روز را جشن گرفته و خود را زینت کرده، و معابر و بازارها را آذین میبستند. [التبیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۱۸۱] لذا میتوان گفت که «یَوْمُ الزِّینَة» روز جشن همهی پیروان راه الهی است چرا که روز پیروزی خداپرستان بر طاغوت و طاغوتیان است.
✍️ اما در هفته ازدواج قرار داریم و در چند روز گذشته به مناسبت ایام ازدواج امیرالمؤمنین (ع) و حضرت زهرا (س) از ضرورت الگوگیری از سیره این خانوادهی آسمانی سخن گفتیم، و سپس به چهار اصل تربیتی از این زندگی الگو، تحت عناوین:
1️⃣ «خدامحوری و عبادت»
2️⃣ «ساده زیستی و بیاعتنایی به دنیا»
3️⃣ «ایثار و انفاق خانوادگی»
4️⃣ «دفاع همه جانبه از حریم ولایت و امامت»، اشاره نمودیم و اینک ادامه مبحث:
5️⃣ پنجمین اصل از اصول تربیتی در این خانواده آسمانی، «اصل دانش پژوهی خانوادگی» است؛
چنانچه حضرت زهرا و امیرالمؤمنین (ع) محیط خانه را به دانشگاهی بینظیر برای تعلیم و تربیت فرزندان و همچنین تعلیم همسایگان و مردم، و تشکیل کلاسهای علمی و دینی تبدیل کرده بودند؛
حضرت امیر (ع) که امام و هادی امت بودند و همواره در مسیر دانشافزایی مردم حرکت میکردند، و حضرت زهرا (س) نیز در نهایت مهربانی و دلسوزی به تعلیم و تربیت دینی بانوان امت اسلامی همت میگماردند؛ چنانچه در یک روایت تاریخی که گزارشگر آن مولای متقیان حضرت علی (ع) هستند، چنین آمده که: «روزی یکی از زنان مدینه خدمت حضرت زهرا (س) رسید و گفت: مادر پیری دارم که در مسائل نماز، پرسشهای فراوانی دارد و مرا فرستاده است تا آن مسائل شرعی را از شما بپرسم؛
حضرت فرمودند: بپرس؛
آن زن، مسایل بسیاری طرح کرد و برای هر یک از آنها، پاسخ شنید، تا آنکه به واسطهی فراوانی پرسشها خجالت کشید و گفت: ای دختر رسول خدا، از اینکه با پرسشهای فراوان شما را به زحمت میاندازم، معذرت میخواهم؛
حضرت فرمودند: باز هم بیا و هر آنچه سؤال برایت پیش آمد، بپرس... (بحارالانوار، ج٢، ص٣)
6️⃣ «اصل عفت ورزی و عفاف محوری»:
در زندگی حضرت زهرا (س) و امیرالمؤمنین (ع) به دستور پیامبر خدا، تقسیم کار شده بود و کارهای درون منزل، بهعهده حضرت فاطمه (س) بود تا حضرت، کمترین صحبت و مراوده را با نامحرم داشته باشند و بیبی دوعالم نیز از این موضوع، بسیار خوشحالی بودند؛
همچنین در روایت آمده که روزی رسول خدا (س) از جمع مسلمانان حاضر در مسجد پرسیدند: به نظر شما، چه روش و سیرهای برای زندگانی بانوان بهتر و برتر است و خير و سعادت آنان را در پی دارد؟
پس هرکس به فراخور معرفت خویش جوابی داد، ولی هیچ جوابی، رسول خدا را قانع نکرد؛ تا اینکه حضرت سلمان فارسی (ره) در بین اظهار نظرهای گوناگون، خود را به درب خانه حضرت زهرا (س) که متصل به مسجد بود، رسانید و پرسش پیامبر (ص) را به محضر حضرت عرضه داشت؛ و حضرت زهرا (س) در پاسخ او فرمودند: «برای زنان بهترین روش زندگی این است که کاری کنند که مردان نامحرم را نبینند و مردان نامحرم نیز ایشان را نبینند»؛ پس حضرت سلمان به مسجد بازگشته و پاسخ سؤال را مطرح نمود؛ رسول خدا فرمودند: آری؛ اما این جواب را از که آموختی؟ سلمان (ره) عرضه داشت: دختر گرامیتان حضرت زهرا (س) این پاسخ را فرمودند؛ پس پیامبر (ص) فرمودند: «پدرش به فدایش باد؛ به راستی که فاطمه پارهای از وجود من است». (بحارالأنوار، ج۴٣، ص۵۴)
این روایت گویای این حقیقت است که نظر دین مبین اسلام این است که در شرایط و کارهایی که نیازی به حضور زنان در جامعه و ارتباط آنان با مردان نیست، شایسته است که بانوان، «ملکهی خانه خود» باشند تا کارگر در بیرون خانه! لذا این یک توصیه بزرگ اخلاقی است که با عنایت به شأن و جایگاه والای زن از دیدگاه اسلام صادر گردیده و زنان هرگز نباید آن را فراموش نمایند.
✍️ این مبحث ادامه دارد...
📚 برگرفته از «کتاب خانواده و تربیت مهدوی» نوشته محمدباقر حیدری کاشانی.
━━━━⊱♦️⊰━━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 استاد رائفی پور:
👈 بهترین جشنها باید برای روز غدیر باشه...
👌کاری کنید روز #غدیر توی ذهن همه متفاوت بشه..!
🌺#عید_غدیر
#غدیری_ام😍
#احیای_غدیر😊
#بزرگترین_عید_خدا😊
#تبلیغ_غدیر_واجب_است
شما برای #غدیر چه کاری انجام میدید؟
✅ گاهی در توجیه کارهایی که می کنیم میگوییم:
*اکثر مردم این کار را میکنند...*
💬 اکثر مردم اینطور یا آنطور هستند
یا اکثر مردم فلان مدل میپوشند
⭕اما اگر به کلمه ی "اکثرالناس" در قرآن نگاه کنید خواهید دید:
❌ اکثر الناس لایعلمون (نمیدانند)
❌ اکثر الناس لایشکرون (شکرگزاری نمیکنند)
❌ اکثر الناس لایومنون (ایمان نمیآورند)
➖و اگر کلمهی"أکثرهم" را بنگریم:
⭕ أکثرهم فاسقون (فاسق هستند)
⭕ أکثرهم یجهلون (جهل میورزند)
⭕ أکثرهم معرضون (روی برگردانند)
⭕ أکثرهم لایعقلون (اندیشه نمیکنند)
⭕ أکثرهم لایسمعون (نمیشنوند)
🔴 "بندگان صالح" از افراد "قلیل و اندک" میباشند که خدای بلند مرتبه فرمود:
🔻 و قلیل من عبادی الشکور
(اندکی از بندگانم سپاسگزارند)
🔻 و ما آمن معه الا قلیل
(و همراه او جز عدهای قلیل ایمان نیاوردند)
🔻 ثلة من الاولین و قلیل من الآخرين)
(گروه کثیری از امت های نخستین هستند و گروه اندکی از امت آخرین)
❌ *بدانیم که همیشه اکثر بودن" معیار حق بودن نیست..* حواسمان باشد
♦️یادمان باشد، بر طبق روایات در آخرالزمان عده اندکی بر دین حق ثابت قدم میمانند و گمراه نمیشوند...
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌹 منتظران ظهور 🌹
هاشمی: روایت دلدادگی قسمت ۱۱۰🎬: ننه صغری ، هراسان از جابرخواست و به سمت راه باریکی که به طرف دره می
روایت دلدادگی
قسمت ۱۱۱🎬:
ننه صغری متوجه حال زار فرنگیس شد و سریع مانند یک مردی کهنه کار ، هیکل لاغر و سبک فرنگیس را بر شانه کشید و با چادری که مانند تمام زنان روستا بر کمر می بست ، او را بر کمرش بست و چوب دستی اش را بر داشت و آرام آرام از همان راه باریکی که آمده بود ، شروع به بالا رفتن نمود.
ننه صغری که گویی شادترین روز عمرش فرا رسیده ،همانطور که آوازهای محلی را زیر لب می خواند، مابین ابیات شعر با دخترش حرف میزد : خدا را شکر دیدمت ، بخواب مادر ، بخواب که کول این پیرزن بینوا آماده است تا تو را تا آخر دنیا به دوش کشد ، مانند کودکی هایت بخواب....الان پدرت عبدالله و آن شوهر بی چشم رویت که هنوز یک سال از گم شدنت نگذشته ، زن اختیار کرد ، اگر تو را ببینند ، بی شک باورشان نخواهد شد ، بی شک فکر می کنند که من از آسمان تو را به زمین کشاندم ،قربان قدمت بشوم من که ،آمدنت یک مشت محکمی ست بر دهان یاوه گویان روستا که مرا مجنون و دیوانه می خواندند...همانهایی که کودکانشان را یاد داده بودند تا شعرهای مسخره آمیز برایم بخوانند...
فدایت شوم که دور آمدی ،اما خوب آمدی ، کم کم باید به تمام نذر و نیازهایم عمل کنم...
پیرزن حرف میزد و حرف میزد و زمانی که چشم باز کرد ، نا خوداگاه خود را بر سر زمین خودشان دید.
عبدالله که از دور آمدن او را با کوله باری بر دوش دیده بود ، دوان دوان با دسته ای علف در دستش جلو آمد و گفت : ننه صغری ،این چیه؟؟ !!
ادامه دارد...
📝به قلم :ط_حسینی
🌨💦🌨💦🌨💦
هاشمی:
روایت دلدادگی
قسمت۱۱۲🎬:
ننه صغری همانطور که نفس نفس میزد ، خنده بلندی کرد و گفت : عبدالله! نگفتم امروز جمیله میاد !! حالا هم جای اینکه اینجا وایستی و من را نگاه کنی برو چند تا خرشک از بین این علفا پیدا کن ، بچه ام سرش شکسته باید مرهم براش درست کنم.
عبدالله که هاج و واج مانده بود ، تا شنید که سر این دخترک شکسته ،سریع به سمت زمین رفته ومشغول جمع کردن گیاه برای ضماد شد و ننه صغری هم به طرف خانه اش حرکت کرد.
انگار امروز این پیرزن ، توانی دیگر یافته بود و به مانند پهلوانی نوظهور ، فرنگیس را به کول می کشید و اصلا هم احساس خستگی نمی کرد.
ننه صغری که به آبادی رسید ، روستایی ها همانند عبدالله با تعجب سراپای او را نگاه می کردند و در گوش هم پچپچ می کردند.
ننه صغری که خوشحالی از چهره اش می بارید در حین رفتن بلند بلند می گفت تا همگان بشنوند : دو سال است همه تان مرا نیشخند می کنید و کوچک و بزرگتان به من صغری دیوونه می گفتید ، دیدید که حرف من درست بود ، اینهم جمیله ام با همان رخت زیبای عروسی...
هنوز ننه صغری به درگاه اتاق زندگی اش نرسیده بود که خبر دهان به دهان وگوش به گوش رسید : ننه صغری ، دختری را کول کرده و به خانه آورده....
وارد اتاق شد ، عبدالله با دسته ای گیاه در دستش ،نفس زنان خود را به او رساند.
ننه صغری با فریاد گفت : چرا ایستاده ای ، زود تشک نو ،همان که جهاز جمیله بود را بیانداز و با اشاره به کپهٔ رختخواب ها ادامه داد: زیر زیر گذاشتمش..
عبدالله که حال دخترک بیهوش را می دید، سریعا دستورهای زن مجنونش را که معلوم نبود این دختر بینوا را از کجا آورده ، اجرا می کرد.
تشک نو ،که بوی نا می داد ، پهن شد و پیکر بیهوش و نحیف فرنگیس که لاغرتر از همیشه می نمود بر آن قرار گرفت.
ننه صغری که زنی کارکشته و باهوش بود و قبل از مردن دخترش جمیله ، عاقله زنی بود که هزار هنر در آستین داشت ، مانند طبیبی حاذق ، مشغول تهیه ضماد شد.
خرشک ها را داخل هاون سنگی جلوی اتاق ریخت و در چشم بهم زدنی کوبید و سپس بادنبه و زرد چوبه و چند گیاه خشک دیگر قاطی کرد و در کمترین زمان ممکن ،مرهمی قوی درست کرد.
آرام چارقد خودش را که بر سر فرنگیس بسته بود باز کرد ،می خواست روسری فرنگیس را که با خون سرش رنگ گرفته بود باز کند که عبدالله متوجه سوزن طلایی رنگ که زنجیرهای کوچک طلایی به آن وصل بود و گیرهٔ زیر چارقد بود شد و گفت :
ادامه دارد...
📝به قلم : ط_حسینی
🌨💦🌨💦🌨💦🌨
هاشمی:
روایت دلدادگی
قسمت ۱۱۳🎬:
عبدالله کنار دست زنش نشست و با اشاره به فرنگیس گفت : زن ! این کیه؟! از کدام جهنم دره ای پیداش کردی؟ اصلا زنده است؟ از رخت و لباسش معلومه که از بزرگان هست ، بالاخره کس و کارش میان دنبالش...
ننه صغری با غضب به عبدالله نگاهی انداخت وگفت : جمیله را نمی بینی؟!
و سپس دست فرنگیس را در دست گرفت و گفت : زبانت را گاز بگیر بچه ام زنده است ، نگاه کن ،دستانش دم به دم گرم تر می شود ، انگار خون در بدنش جاری میشود...
رخت و لباسش هم همان رخت عروسی اش است..کمتر حرف بزن و بگذار کارم را بکنم.
عبدالله که دوست داشت ،زودتر این دخترک چشم باز کند و خودش پرده از حقیقت خود و اصالتش بردارد، ساکت شد، خود را به گوشهٔ اتاق کشید و می خواست حرکات تند و فرز ،زنش را نگاه کند که تازه متوجه همهمهٔ بیرون شد.
ننه صغری ،ضماد را بر سر فرنگیس گذاشت ، دستی به گردنبند زیبایی که بر گردن او بود کشید و گفت :حکمن ،اجنه او را برده بودند و این طلاهای زیبا هم هدیهٔ آنان است و رو به عبدالله کرد وگفت : مگر دروغ می گویم ؟! همه می دانند که از ما بهتران ، چشمشان دنبال دخترهای زیبا هست ، پس روز عروسی جمیله او را دزدیدند....ننه صغری بوسه ای از گونهٔ جمیله گرفت و ادامه داد: اما جمیله ام ، دختر عزیزم آنقدر زرنگ بوده که از چنگ از ما بهتران گریخته و خود را به آب انداخته ،چون می دانسته من همیشه در کوه کمر و کنار رودخانه به انتظار آمدن او هستم.
عبدالله با شنیدن این حرف ، آهی کشید ، اوحالا متوجه شده بود که زنش ، این دختر نگون بخت را از کجا به چنگ آورده و از دلایلی که ننه صغری برای توجیه نبودن جمیله ،قطار می کرد ،شگفت زده شد و در حالیکه زیر لب تکرار می کرد :هه، از ما بهتران!! خدایا توبه...به سمت درب چوبی اتاق رفت و با باز شدن لنگ درب، دسته ای سر از بین آن نمایان شد که گوش خوابانده بودند و می خواستند ببینند در آن اتاق چه می گذرد..
ادامه دارد...
📝به قلم :ط_حسینی
💦🌨💦🌨💦🌨💦
هاشمی:
روایت دلدادگی
قسمت ۱۱۴🎬:
عبدالله بیرون رفت و صدای ننه صغری بلند شد : هووی مرد ، این در را ببند ، اینجا مردمش فضولن، حالا که دیدن جمیله سالم برگشته ، یه بهانه دیگه رو می کنن تا صغری را دیوونه خطاب کنن...
عبدالله آهی کشید و همان طور که با تأسف سرش را تکان می داد ، درب اتاق را بست و روی حیاط خانه که سقف خانهٔ همسایهٔ پایین محسوب می شد ، آمد .
جمعیت دوره اش کردند و هر کدام سؤالی می پرسید و همهمه ای به پا شده بود، عبدالله دستش را بالا برد و گفت : به خدا منم نمی دونم ،ننه صغری این دخترک را از کجا آورده ، اما تا جایی که از حرفاش فهمیدم ، گویا این دختر بینوا را آب رودخانه آورده ، الانم زنده است ،اما بیهوشه ، ان شاء الله که بهوش آمد ،خودش لب به سخن باز می کند و حرف می زند و آنموقع می دانیم که کیست وچکاره است و کمکش می کنیم تا به نزد کس و کارش برود.
در این هنگام ،پیرزنی که کاسه ای آغوز در دست داشت و از اهالی مهربان روستا بود جلو آمد و گفت : عبدالله، ننه صغری حالش روبه راه است ؟ می خواهم این ظرف آغوز را بهش برسانم تا به میهمانش بخوراند ، آغوز مقوی ست و زود بیمار را سرحال می آورد.
عبدالله ،نگاه خیره اش را به پیرزن دوخت وگفت : ننه حلیمه ، اگر قصدت اینه کنار صغری باشی ،بفرما ، فکر نکنم با وجود تو در کنارش مخالفتی کند ،چون تا جایی می دونم ، تو تنها کسی بودی که توی این دو سال که صغری زخم خورده و داغ دیده بود ، نیشخندش نکردی ، اما اگر غرضت خوراندن این غذا به دخترک است ،گفتم که ،او هنوز بی هوش است..
ننه حلیمه ،نفسش را با شدت بیرون داد و از کنار عبدالله گذشت و همانطور که جمعیت خیره نگاهش می کرد ، جلو رفت و درب اتاق را باز کرد و بدون اینکه حرفی بزند وارد اتاق شد و درب را بست.
عبدالله بر تخته سنگی که کمی آن طرف تر بود نشست و جمعیت هم که هر لحظه بیشتر می شد ، به تبعیت از او نشستند...
هرکسی پیرامون فرنگیس حرفی میزد و اظهار نظری می کرد ، انگار این دختر از آسمان نازل شده بود که فضای تکراری روستا را هیجانی تازه ببخشد،هرکسی در رابطه با خانواده او نظری می داد، اما همه با هم بر این موضوع توافق داشتند که این دخترک هر که هست از خانواده اعیان و اشراف است ،چون لباس های گل آلود و حریر وگرانبهایی که بر تن او بود، گواه این موضوع بود.
همه گرم گفتگو بودند که درب اتاق باز شد و سر ننه حلیمه از بین درگاه بیرون آمد و گفت : هووی عبدالله...
عبدالله مثل فنر از جاپرید و گفت : چی شد ننه حلیمه ،من همینجا هستم ،نیاز نیست های وهوی کنی
ننه حلیمه که انگار مسولیت شاقی به او داده باشند ، گلویی صاف کرد وگفت : صغری میگه ، الان وقت ادا کردن نذر شده ، نذر کردم ،جمیله که برگشت برایش قربانی کنم، فی الفور ،سر یکی از بره ها را ببر ، در ضمن بدن این دختر ضعیف شده باید سوپ گرمی برایش فراهم کنیم و بهوش که آمد ، غذایی به او بدهیم که توان و نیرویش برگردد.
عبدالله که درست است آنچنان دارا نبود اما برای همان که داشت ،سخاوتمند بود ، نفسش را بیرون داد و در حالیکه هعی هعی می کرد ، رو به یکی از اطرافیانش کرد وگفت : جعفر، اون چاقوی شاخی تیزت را بیار، وقتی ننه صغری یکچیزی بخواد ،باید براش فراهم کنم ، عبدالله توان مخالفت با ننه صغری را ندارد...
با این حرف عبدالله ، قهقهٔ جمع به هوا رفت و جعفر با شتاب به سمت خانه اش روان شد.
ادامه دارد
📝به قلم :ط_حسینی
🌨💦🌨💦🌨💦🌨💦
هاشمی:
روایت دلدادگی
قسمت ۱۱۵🎬:
شور و شوقی عجیب در روستا در گرفته بود ، بوی آتش اجاق و جلز و ولز گوشتهایی که در دنبه تفت داده می شد تا آبگوشتی خوشمزه به بار آید ، تمام فضا را برداشته بود ، همه می دانستند که امشب میهمان سفره نذری ننه صغری هستند.
زنان با تجربه ده هم ، یکی یکی بر بالین دخترک بی هوش حاضر می شدند و هر کس برای زودتر بهوش آمدن این دختر نظریه ای می داد .
تمام صورت ننه صغری از شادی میدرخشید ، وقتی ننه صغری ،فرنگیس را به زنها نشان می داد و می گفت جمیله از چنگ از ما بهتران گریخته و خودش را به مادرش رسانده ، زنان ده که می دیدند این دخترک زیبا رو ، کسی غیر از جمیله است ، در دل ،ننه صغری را مسخره می کردند ولی در ظاهر، حرف او را تایید و به به و چه چه ،می زدند.
برق طلاهای سر و دست فرنگیس ، النگو و گردنبند و گوشواره و حتی زیر گلویی و حلقهٔ بینی او که نشان میداد شاید نوعروسی نگون بخت بوده و دست تقدیر او را به این کوره ده کشانده، چشمان هر بیننده ای را خیره می کرد.
ننه صغری ، چند متکا پشت سر فرنگیس گذاشته بود و او را به حالت نشسته ،قرار داده بود و آرام آرام ، شربت گلاب و عسل ناب کوهی را به دهان این دخترک بیهوش می ریخت.
وقت اذان مغرب بود ، بوی آبگوشتی که در فضا پیچیده بود ،نشان می داد که غذا حاضر است ، اما هنوز فرنگیس در عالم بی خبری و بیهوشی بود.
ننه صغری که دلش نمی آمد ، حتی برای لحظه ای دخترش را تنها بگذارد.
ظرف آبی خواست ، و همان جلوی درگاه اتاق ،وضو گرفت، سپس داخل آمد و همانطور که بین زنانی که چفت هم با فشار داخل اتاق نشسته بودند، چشم می گرداند گفت : من خوشحالم که همسایه های خوبی مثل شما دارم ، به گمانم آبگوشت حاضر است ، اگر می شود بروید و سهمتان را بگیرید و مرا با دخترم تنها بگذارید، قول می دهم هر وقت بهوش آمد ، خبرتان کنم.
این حرف ننه صغری یعنی ، مرحمت زیاد و مشرف..
زنها یکی یکی از جا بر خواستند و همانطور که زیر چشمی فرنگیس را می پاییدند از اتاق بیرون رفتند.
و در پشت درب اتاق ، نیشخنده های فرو خورده شان را رها می کردند و پشت سر ننه صغری برای خود لطیفه ها می گفتند و بعضی ها غبطه می خوردند که چرا این دخترک پری رو که سرتا پایش را طلا پوشانیده ، جلوی راه آنها قرار نگرفت..
اتاق خلوت شد، ننه صغری ماند و فرنگیس...پیرزن درب اتاق را بست، چادر سفید گل گلی اش را بر سر انداخت و کنار بستر فرنگیس رو به قبله نشست، جانمازش را باز کرد و مشغول خواندن نماز شد
ننه صغری در کل ،انسان با ایمانی بود و هیچ وقت از نمازش غافل نمی شد و شاید برای همین بود که دوباره بعد از آن داغ کمرشکن، خداوند به او لطف کرده بود و انگار دخترش را به او برگردانده بود.
نماز تمام شد و ننه صغری به سجده شکر رفته بود که حس کرد صدای ضعیفی از کنارش می آید...
ادامه دارد...
📝 به قلم :ط_حسینی
🌨💦🌨💦🌨💦🌨
*📘داستان ظهور قسمت(2)*
*ﺳﻴّﺪ ﻣﺤﻤّﺪ ﺷﻬﻴﺪ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ!*
ﺍﻣﺮﻭﺯ،ﺭﻭﺯ ﺑﻴﺴﺖ ﻭ ﭘﻨﺠﻢ «ﺫﻯ ﺍﻟﺤﺠّﻪ» ﺍﺳﺖ. ﻣﺎ ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻥ ﻇﻬﻮﺭ،ﭘﺎﻧﺰﺩﻩ ﺭﻭﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﺩﺍﺭﻳﻢ. ﻫﻤﺴﻔﺮ ﺧﻮﺑﻢ! ﺁﻳﺎ ﻣﻮﺍﻓﻘﻰ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻛﻮﻩ «ﺫﻯ ﻃُﻮﻯ» ﺑﺮﻭﻳﻢ؟
ﺣﺘﻤﺎ ﺩﺭ ﺩﻋﺎﻯ ﻧﺪﺑﻪ، ﺍﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺭﺍ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﻯ: «ﺃﺑِﺮَﺿْﻮﻯ ﺃﻡ ﻏﻴﺮﻫﺎ ﺃﻡ ﺫﻱ ﻃُﻮﻯ». ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺑﺮﺧﻴﺰ ﻭ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻛﻮﻩ «ﺫﻯ ﻃُﻮﻯ» ﺑﻴﺎ. ﻭﻗﺘﻰ ﺍﺯ ﻛﻌﺒﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺣﺮﻛﺖ ﻛﻨﻴﻢ، ﺣﺪﻭﺩ ﭘﻨﺞ ﻛﻴﻠﻮﻣﺘﺮ ﻛﻪ ﺑﺮﻭﻳﻢ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻛﻮﻩ ﻣﻰ ﺭﺳﻴﻢ.
ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻦ ! ﺩﻩ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﺍﻣﺎﻡ، ﺩﺭ ﺑﺎﻟﺎﻯ ﺍﻳﻦ ﻛﻮﻩ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ.
ﺷﺎﻳﺪ ﺑﮕﻮﻳﻰ:ﻣﮕﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺳﻴﺼﺪ ﻭ ﺳﻴﺰﺩﻩ ﻳﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ،ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺁﻧﻬﺎ ﻓﻘﻂ ﺩﻩ ﻧﻔﺮﻧﺪ؟ ﺍﻳﻦ ﺩﻩ ﻧﻔﺮ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺍﻭ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﺍﻧﺪ؛ ﺍﻣّﺎ ﺁﻥ ﺳﻴﺼﺪ ﻭ ﺳﻴﺰﺩﻩ ﻧﻔﺮ،ﺣﺪﻭﺩ ﭼﻬﺎﺭﺩﻩ ﺭﻭﺯ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﻣﻜّﻪ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺁﻣﺪ.ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺮ ﻓﺮﺍﺯ ﻛﻮﻩ ﺫﻱ ﻃُﻮﻯ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻇﻬﻮﺭ ﺑﺪﻫﺪ.ﺁﻳﺎ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻰ ﺁﻥ ﻋﺒﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﻋﺒﺎﻯ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﺪ؟
ﺁﻥ ﺍﻳﻦ ﻳﻚ ﻣﺄﻣﻮﺭﻳّﺖ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ. ﭼﻪ ﻛﺴﻰ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﻩ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻜّﻪ ﺧﻮاهد ﺭﻓﺖ؟ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﻋﻤﻮﻫﺎﻯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﻣﻬﻢ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ.ﻧﺎﻡ ﺍﻭ «ﺳﻴّﺪ ﻣﺤﻤّﺪ» ﺍﺳﺖ. ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻜّﻪ ﺑﺮﻭﺩ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﻰ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ. ﺁﻳﺎ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﺍﻳﻦ ﭘﻴﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﻯ؟
ﮔﻮﺵ ﻛﻦ! ﭘﻴﺎﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ:«ﻣﻦ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﺪﺍﻧﻰ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻭ ﺍﺯ ﻧﺴﻞ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻳﺎﺭﻯ ﺩﻳﻦ ﺧﺪﺍ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ. ﺍﻯ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻜّﻪ، ﻣﺮﺍ ﻳﺎﺭﻯ ﻛﻨﻴﺪ». ﺗﻮ ﺧﻮﺩ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ عج، ﻧﻴﺎﺯﻯ ﺑﻪ ﻛﻤﻚ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻜّﻪ ﻧﺪﺍﺭﺩ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻇﻬﻮﺭ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻯ ﻭﻋﺪﻩ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﺍ ﻣﻰ ﺭﺳﺪ ﻭ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﻪ ﻳﺎﺭﻯ ﺍﻭ ﻣﻰ ﺁﻳﻨﺪ.
ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺍﻣﺎﻡ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻜّﻪ ﺗﻘﺎﺿﺎﻯ ﻛﻤﻚ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ؟ ﺍﻣﺎﻡ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺭﺍﺳﺖ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺻﻮﺭﺕ،ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺷﻬﺮ ﻫﻴﭻ ﺧﻮﻧﻰ ﺭﻳﺨﺘﻪ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ.
ﺁﺭﻯ،ﺍﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻰ ﻫﺎﺳﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻤﻴﻦ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺻﺪﺍﻗﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻜّﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻳﺎﺭﻯ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ. ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻦ! ﺳﻴّﺪ ﻣﺤﻤّﺪ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺣﺮﻛﺖ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻰ ﺩﺭ ﭘﻮﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﻰ ﮔﻨﺠﺪ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﻣﺄﻣﻮﺭﻳّﺘﻰ ﻣﻬﻢ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﻭ ﺑﺎ ﻣﻮﻟﺎﻯ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﻰ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﺴﺠﺪ ﺍﻟﺤﺮﺍﻡ ﺭﻫﺴﭙﺎﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ.ﻣﻦ ﻛﻤﻰ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻫﺴﺘﻢ،ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻜّﻪ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺟﻮﺍﻥ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻛﺮﺩ؟
ﺳﺎﻋﺘﻰ ﻣﻰ ﮔﺬﺭﺩ،ﺧﺒﺮﻯ ﺍﺯ ﺳﻴّﺪ ﻣﺤﻤّﺪ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﺩ،ﻛﻢ ﻛﻢ ﺑﻪ ﻧﮕﺮﺍﻧﻰ ﻣﻦ ﺍﻓﺰﻭﺩﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ، ﺧﺪﺍﻳﺎ! ﭼﺮﺍ ﺳﻴّﺪ ﻣﺤﻤّﺪ ﺍﻳﻦ ﻗﺪﺭ ﺩﻳﺮ ﻛﺮﺩ؟ ﻭ ﻟﺤﻈﺎﺗﻰ ﺑﻌﺪ ﻳﻚ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺧﻴﻠﻰ ﭘﺮﻳﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻧﺰﺩ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻰ ﺁﻳﺪ.
ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﺒﺮ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ﻛﻪ ﺳﻴّﺪ ﻣﺤﻤّﺪ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺴﺠﺪ ﺍﻟﺤﺮﺍﻡ ﺷﺪ ﻭ ﭘﻴﺎﻡ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻜّﻪ ﺭﺳﺎﻧد،اما ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻜّﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻛﻨﺎﺭ ﻛﻌﺒﻪ ﺷﻬﻴﺪ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﺁﺧﺮ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺟﺮﻣﻰ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺭﺳﻴﺪ؟
ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻦ ﺷﻬﺮ، ﺣﺮﻡ ﺍﻣﻦ ﺍﻟﻬﻰ ﻧﻴﺴﺖ؟ ﻣﮕﺮ ﺣﺘّﻰ ﺣﻴﻮﺍﻧﺎﺕ ﻫﻢ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺩﺭ ﺍﻣﻦ ﻭ ﺍﻣﺎﻥ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ؟
ﻣﮕﺮ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﻩ ﺍﻣﺎﻡ ﭼﻪ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻜّﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﺧﺮﻭﺷﻴﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻈﻠﻮﻣﺎﻧﻪ ﻛﺸﺘﻨﺪ؟ ﺍﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﻬﻴﺪﻯ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﺣﺎﺩﻳﺚ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ «ﻧﻔﺲ ﺯَﻛﻴﱢﱢﻪ» ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﺎﻡ ﺑﺮﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
ﺣﺘﻤﺎً ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﺑﺪﺍﻧﻰ ﻣﻌﻨﺎﻯ ﺁﻥ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﻧﻔﺲ ﺯَﻛﻴﱢﱢﻪ ﻳﻌﻨﻰ: ﻓﺮﺩﻯ ﺑﻰ ﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﭘﺎﻙ ﻛﻪ ﻣﻈﻠﻮﻣﺎﻧﻪ ﻛﺸﺘﻪ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ.
*✒️ادامه دارد...."*
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
*🌤️ويژگيهاي زمينه سازان ظهور(۱)*
*1️⃣شناخت پروردگار:*
*✍خداوند متعال فلسفه اساسي آفرينش انسانها را عبادت و بندگي معرفي فرموده است. آنجا که ميفرمايد:* «وَمَا خَلَقْتُ الجِّنَ والاِنسَ اِلاّ لِيَعبُدُونَ» .. ؛ «جن و انس را جز براي اينکه عبادت کنند خلق نکردم».
اين مهم زماني حاصل ميگردد که شناخت نسبت به آن ذات مقدس فراهم آيد، پس از شناخت خداوند است که راه رشد، هموار و موانع بر طرف ميشود.
زمينه سازان ظهور و ياران امام مهدي عليه السلام، از جمله کسانياند که خداوند را آن گونه که شايسته است ميشناسند. حضرت علي عليه السلام اين شناخت والاي خداوند را در ايشان اين گونه وصف فرموده است: «رِجالٌ مُؤمِنُونَ عَرِفُوا اللَّهَ حَقَّ مَعرِفَتِهِ وَهُمْ اَنْصارُالمَهْدِيِّ فِي آخِرِ الزَّمانِ»..«مرداني مؤمن که خدا را چنان که شايسته است شناخته اند و آنان، ياران مهدي عليه السلام در آخرالزمانند».
امام صادق عليه السلام قلبهاي آنان را بسان پولاد دانسته، ميفرمايد: «رِجالٌ کَاَنَّ قُلُوبَهُم زُبُرُ الحَدِيدِ لايَشُوبُها شَکٌ فِي ذاتِ اللَّهِ اَشَدُّ مِنَ الحَجَرِ...»؛..«آنان مردانياند که دلهايشان گويا پاره هاي آهن است. هيچ ترديدي نسبت به خداوند قلبهايشان را نيالايد و قلبهايشان از سنگ استوارتر است».
*2️⃣شناخت امام زمان:*
*✍يکي ديگر از برجسته ترين ويژگيهاي زمينه سازان ظهور، شناخت حضرت مهدي عليه السلام است.* البته شناخت امام در هر زمان بر پيروان لازم و ضروري است؛ ولي آنچه شناخت رهبر آخرين را از اهميتي دو چندان برخوردار ميسازد، شرايط ويژه او است. ولادت پنهان، زيست پنهان، امتحانات سخت و دشوار، و... برخي از اين ويژگيها است.
زمينه سازان - که همان ياران حضرت مهدي عليه السلام هنگام ظهور هستند - امام خويش را به بهترين وجه ميشناسند و اين شناخت آگاهانه در تمامي وجودشان رسوخ کرده است. بنابراين زمينه سازي براي ظهور آن حضرت، بدون شناخت آن بزرگوار امکانپذير نخواهد بود.
در روايات فراواني بيان شده است «... مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَعرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِيتَةً جَاهِليَّةً»؛.. «هر که بميرد و امام زمان خويش را نشناسد به مرگ جاهلي خواهد مرد».
امام صادق عليه السلام فرمود:
«...اِعرِفْاِمامَکَ فَاِذا عَرَفْتَهُ لَمْ يَضُرُّکَ؛ تَقَدَّمَ هَذا الامرُ اَمْ تَأَخَّرَ... فَمَنْ عَرَفَ اِمامَهُ کانَ کَمَنْ هُوَ فِي فُسْطاطِ القائِمِ»؛.. «امام زمان خويش را بشناس، پس وقتي او را شناختي پيش افتادن و يا تأخير اين امر [ظهور] آسيبي به تو نخواهد رساند... پس هر آن کس که امام خويش را شناخت، مانند کسي است که در خيمه قائم عليه السلام باشد».
حضرت مهدي عليه السلام هر چند در پس پرده غيبت است؛ ولي هرگز جمال وجودش براي انسانهاي مهدي باور و مهدي ياور پنهان نبوده است. اگر معرفت به آن حضرت نباشد، ديدن ظاهري ايشان نيز سودي در بر نخواهد داشت، چنان که کساني بودند که همواره جمال دلنشين پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله و ائمه اطهارعليهم السلام را زيارت ميکردند؛ ولي بهره معرفتي چنداني از آن اسوه هاي آفرينش نبردند.
امام صادق عليه السلام فرمود: «وَمَنْ عَرَفَ اِمامَهُ ثُمَّ ماتَ قَبْلَ اَنْ يَقُوْمَ صاحِبُ هَذا الاَمرِ کانَ بِمَنزِلَةِ مَنْ کانَ قاعِداً فِي عَسْکَرِهِ لا بَل بِمَنزِلَةِ مَنْ قَعَدَ تَحْتَ لِوائِهِ».. ؛ «هر آن کس که امامش را شناخت و قبل از قيام صاحب اين امر از دنيا رفت، بسان کسي است که در سپاه آن حضرت خدمتگزاري خواهد کرد؛ نه، بلکه مانند کسي است که زير پرچم آن حضرت است».
امام صادق عليه السلام با تأکيد، شيعيان را به شناخت خداوند، پيامبر و حجّتهاي الهي فرا خوانده، از جمله دعاهاي دوران غيبت را اين گونه توصيه فرموده است:
«اَللّهُمَّ عَرِّفْني نَفْسَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَم تُعَرِّفْني نَفْسَکَ لَمْ اَعْرِفْ نَبِيَّکَ، اَللَّهُمَّ عَرِّفْني رَسُولَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني رَسُولَکَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَکَ، اَللَّهُمَّ عَرِّفْني حُجَّتَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ ديني».
اين دعا علاوه بر امام صادق عليه السلام از نواب اربعه نيز نقل شده که احتمال دارد ايشان از خود حضرت مهدي عليه السلام نقل کرده باشند. .
*📚منـــــابـع:*
*[1] ذاريات (51)، آيه 56.*
*[2] بحارالانوار، ج 57، ص 229.*
*[3] بحارالانوار، ج 52، ص 307.*
*[4] کمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 409.*
*[5] الغيبة، ص 331.*
*[6] الکافي، ج 1، ص 371.*
*[7] الکافي، ج 1، ص 337؛ کمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 342؛ الغيبة، ص 166.*
*[8] ر.ک: کمالالدين، ج 2، ص 512.*
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c