✨﷽✨
#پندانه
🔴بهترین سوغات مکه، خواندن چند رکعت نماز کنار کعبه است
✍کاروانی از حجاج در بازار مکه مشغول انتخاب کفن برای تبرک بودند.
پیرمردی در بازار دنبال کفنی خاص میگشت. از صبح دنبال کفن بود و هر کفنی را نمیپسندید چون از جهالت و حماقت فکر میکرد اگر روی کفنش دعا یا ذکر خاصی نوشته شده باشد، بهشتی میشود، و باید کفن نیک با خود سوغات از مکه ببرد.
نزدیک اذان ظهر در مغازهای مشغول خرید کفن بود، چون اذان ظهر شد، صاحب مغازه دست حاجی را از روی کفنها برداشت و گفت:
حَیِّ عَلی خَیرِ العَمل وَ لَا حَیِّ عَلی خَیرِ الكَفَن.
یعنی ای حاجی! مکه آمدهای و میبینی منادی ندا میدهد بشتاب به سوی انجام بهترین عمل، ولی تو (از بس احمقی در این سن پیری) برای انجام خرید بهترین کفن شتافتهای و وقت عبادت خود را هدر میدهی که هیچ سودی برای تو ندارد.
بهترین سوغات مکه خواندن چند رکعت نماز در کنار کعبه است نه پیداکردن چند متر پارچه برای کفن که همه جای دنیا پیدا میشود.
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
✨﷽✨
#تعطروا_بالاستغفار
✍تا حالا دقت کردید که بعضی ها تا یه گرفتاری ومشکلی براشون پیش میاد میگن خـدایا مگه مـا چه گناهی کرده بودیـم که باید این طوری بلا سرمون میومد؟
واقعیت اینه که کسی که سیر خورده باشه، خودش بوی سیر رو احساس نمیکنه. کسی این بو رو حس می کنه که خودشون سیر نخورده باشه. گناه هم همینطوره. بوی بدی داره که خودِ گناهکارا، بوی اونو احساس نمیکنند
بـوی بدِ گناهِ ماها رو فقط امـام زمان کاملا احساس میکنه چون امام زمان گناه نکرده. اگر ما بخواهیم که بوی گناه از بین بره ، باید استغفار کنیم.
امیرالمومنین علیه السـلام ، از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله نقل میکند: تعطروا بالاستغفار لاتفضحنکم روائح الـذنوب . با استغفار ، خود را #معطر و خوشبو کنید، تا بوی متعفن گناهان شما را رسوا نسازد.
📚وسائل الشیعه ،ج 16 ،صفحه 70
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
4_5773691443289785990.mp3
3.74M
#تلنگری
#استاد_شجاعی
👈 این فایل صوتی یک راهکار طلایی اما آسان، برای برکت و طول عمر ارائه میدهد!
▫️ اتفاقاً همین روزها بهانه برای بدست آوردن این کلید طلایی، به دستمان دادهاند... از کنارش ساده رد نشویم.
#فقط_به_عشق_علی ع
🌾ده پند از امام رضا علیه السلام:
🌱اول: در خوشحال کردن مردم بسیار
بکوشید تا در قیامت خدا خوشحال تان
کند.
🌱دوم: تا می توانید سکوت اختیار کنید
که سکوت موجب محبت می شود
و راهنمای هر خیری است.
🌱سوم: در خواندن سوره حمد استمرار
بورزید که جمیع خیردرامور دنیا و
آخرت درآن گرد آمده است.
🌱چهارم: به روزی اندک خدا راضی باشید
تا خدا نیز از عمل کم شما راضی باشد.
🌱پنجم: در برقرار کردن صله رحم ثابت
قدم باشید که بهترین نوع آن خودداری
از آزار خویشاوندان است.
🌱ششم: به کسی که از خدا نمی ترسد
امید نداشته باشید که نه تعهد دارد،
نه نجابت و نه کرم.
🌱هفتم: بسیار احسان کنید که خداوند
در قیامت یک نصفه خرما را مانند
کوه احد بزرگ می کند.
🌱هشتم: حق الناس را رعایت کنید
که دوستی محمدوآل محمد بدون
آن پذیرفته نیست.
🌱نهم: از بخششی که زیانش برای تو
بیش از سودی است که به دیگران
میرسد، حذر کن.
🌱دهم: بسیارمراقب کردار خودباشید تا
مورد تهمت واتهام قرار نگیرید،
که در آن صورت حق ملامت ندارید.
📙تحف العقول، صفحه 443
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌱
*✅ #روزبرگ_شیعه*
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
السَّلاَمُ عَلَى مَهْدِيِّ الْأُمَمِ وَ جَامِعِ الْكَلِم
*موضوع امروز: «پیوند آسمانی (۴)»*
*روز دوشنبه، ١۴٠١/٠۴/١٣*
*✍️ مناسبت روز:* چهارم ذیالحجه در تقویم وقایعالایام و توضیحالمقاصد به عنوان «روز زینت» ثبت شده است، و شیخبهایی (ره) آورده که «یَوْمُ الزِّینَة» روزی است که حضرت موسی (ع) با معجزه و امداد الهی بر ساحرانِ فرعون پیروز شدند، و ساحران و حاضران را هدایت نمودند که در آیه ۵٩ سوره طه به این روز اشاره شده است: «قَالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَة...»
«روز زینت» در میان مردم مصر مشهور بوده و از سیاق آیه استفاده میشود که مردم، آن روز را جشن گرفته و خود را زینت کرده، و معابر و بازارها را آذین میبستند. [التبیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۱۸۱] لذا میتوان گفت که «یَوْمُ الزِّینَة» روز جشن همهی پیروان راه الهی است چرا که روز پیروزی خداپرستان بر طاغوت و طاغوتیان است.
✍️ اما در هفته ازدواج قرار داریم و در چند روز گذشته به مناسبت ایام ازدواج امیرالمؤمنین (ع) و حضرت زهرا (س) از ضرورت الگوگیری از سیره این خانوادهی آسمانی سخن گفتیم، و سپس به چهار اصل تربیتی از این زندگی الگو، تحت عناوین:
1️⃣ «خدامحوری و عبادت»
2️⃣ «ساده زیستی و بیاعتنایی به دنیا»
3️⃣ «ایثار و انفاق خانوادگی»
4️⃣ «دفاع همه جانبه از حریم ولایت و امامت»، اشاره نمودیم و اینک ادامه مبحث:
5️⃣ پنجمین اصل از اصول تربیتی در این خانواده آسمانی، «اصل دانش پژوهی خانوادگی» است؛
چنانچه حضرت زهرا و امیرالمؤمنین (ع) محیط خانه را به دانشگاهی بینظیر برای تعلیم و تربیت فرزندان و همچنین تعلیم همسایگان و مردم، و تشکیل کلاسهای علمی و دینی تبدیل کرده بودند؛
حضرت امیر (ع) که امام و هادی امت بودند و همواره در مسیر دانشافزایی مردم حرکت میکردند، و حضرت زهرا (س) نیز در نهایت مهربانی و دلسوزی به تعلیم و تربیت دینی بانوان امت اسلامی همت میگماردند؛ چنانچه در یک روایت تاریخی که گزارشگر آن مولای متقیان حضرت علی (ع) هستند، چنین آمده که: «روزی یکی از زنان مدینه خدمت حضرت زهرا (س) رسید و گفت: مادر پیری دارم که در مسائل نماز، پرسشهای فراوانی دارد و مرا فرستاده است تا آن مسائل شرعی را از شما بپرسم؛
حضرت فرمودند: بپرس؛
آن زن، مسایل بسیاری طرح کرد و برای هر یک از آنها، پاسخ شنید، تا آنکه به واسطهی فراوانی پرسشها خجالت کشید و گفت: ای دختر رسول خدا، از اینکه با پرسشهای فراوان شما را به زحمت میاندازم، معذرت میخواهم؛
حضرت فرمودند: باز هم بیا و هر آنچه سؤال برایت پیش آمد، بپرس... (بحارالانوار، ج٢، ص٣)
6️⃣ «اصل عفت ورزی و عفاف محوری»:
در زندگی حضرت زهرا (س) و امیرالمؤمنین (ع) به دستور پیامبر خدا، تقسیم کار شده بود و کارهای درون منزل، بهعهده حضرت فاطمه (س) بود تا حضرت، کمترین صحبت و مراوده را با نامحرم داشته باشند و بیبی دوعالم نیز از این موضوع، بسیار خوشحالی بودند؛
همچنین در روایت آمده که روزی رسول خدا (س) از جمع مسلمانان حاضر در مسجد پرسیدند: به نظر شما، چه روش و سیرهای برای زندگانی بانوان بهتر و برتر است و خير و سعادت آنان را در پی دارد؟
پس هرکس به فراخور معرفت خویش جوابی داد، ولی هیچ جوابی، رسول خدا را قانع نکرد؛ تا اینکه حضرت سلمان فارسی (ره) در بین اظهار نظرهای گوناگون، خود را به درب خانه حضرت زهرا (س) که متصل به مسجد بود، رسانید و پرسش پیامبر (ص) را به محضر حضرت عرضه داشت؛ و حضرت زهرا (س) در پاسخ او فرمودند: «برای زنان بهترین روش زندگی این است که کاری کنند که مردان نامحرم را نبینند و مردان نامحرم نیز ایشان را نبینند»؛ پس حضرت سلمان به مسجد بازگشته و پاسخ سؤال را مطرح نمود؛ رسول خدا فرمودند: آری؛ اما این جواب را از که آموختی؟ سلمان (ره) عرضه داشت: دختر گرامیتان حضرت زهرا (س) این پاسخ را فرمودند؛ پس پیامبر (ص) فرمودند: «پدرش به فدایش باد؛ به راستی که فاطمه پارهای از وجود من است». (بحارالأنوار، ج۴٣، ص۵۴)
این روایت گویای این حقیقت است که نظر دین مبین اسلام این است که در شرایط و کارهایی که نیازی به حضور زنان در جامعه و ارتباط آنان با مردان نیست، شایسته است که بانوان، «ملکهی خانه خود» باشند تا کارگر در بیرون خانه! لذا این یک توصیه بزرگ اخلاقی است که با عنایت به شأن و جایگاه والای زن از دیدگاه اسلام صادر گردیده و زنان هرگز نباید آن را فراموش نمایند.
✍️ این مبحث ادامه دارد...
📚 برگرفته از «کتاب خانواده و تربیت مهدوی» نوشته محمدباقر حیدری کاشانی.
━━━━⊱♦️⊰━━━━
11.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 استاد رائفی پور:
👈 بهترین جشنها باید برای روز غدیر باشه...
👌کاری کنید روز #غدیر توی ذهن همه متفاوت بشه..!
🌺#عید_غدیر
#غدیری_ام😍
#احیای_غدیر😊
#بزرگترین_عید_خدا😊
#تبلیغ_غدیر_واجب_است
شما برای #غدیر چه کاری انجام میدید؟
✅ گاهی در توجیه کارهایی که می کنیم میگوییم:
*اکثر مردم این کار را میکنند...*
💬 اکثر مردم اینطور یا آنطور هستند
یا اکثر مردم فلان مدل میپوشند
⭕اما اگر به کلمه ی "اکثرالناس" در قرآن نگاه کنید خواهید دید:
❌ اکثر الناس لایعلمون (نمیدانند)
❌ اکثر الناس لایشکرون (شکرگزاری نمیکنند)
❌ اکثر الناس لایومنون (ایمان نمیآورند)
➖و اگر کلمهی"أکثرهم" را بنگریم:
⭕ أکثرهم فاسقون (فاسق هستند)
⭕ أکثرهم یجهلون (جهل میورزند)
⭕ أکثرهم معرضون (روی برگردانند)
⭕ أکثرهم لایعقلون (اندیشه نمیکنند)
⭕ أکثرهم لایسمعون (نمیشنوند)
🔴 "بندگان صالح" از افراد "قلیل و اندک" میباشند که خدای بلند مرتبه فرمود:
🔻 و قلیل من عبادی الشکور
(اندکی از بندگانم سپاسگزارند)
🔻 و ما آمن معه الا قلیل
(و همراه او جز عدهای قلیل ایمان نیاوردند)
🔻 ثلة من الاولین و قلیل من الآخرين)
(گروه کثیری از امت های نخستین هستند و گروه اندکی از امت آخرین)
❌ *بدانیم که همیشه اکثر بودن" معیار حق بودن نیست..* حواسمان باشد
♦️یادمان باشد، بر طبق روایات در آخرالزمان عده اندکی بر دین حق ثابت قدم میمانند و گمراه نمیشوند...
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌹 منتظران ظهور 🌹
هاشمی: روایت دلدادگی قسمت ۱۱۰🎬: ننه صغری ، هراسان از جابرخواست و به سمت راه باریکی که به طرف دره می
روایت دلدادگی
قسمت ۱۱۱🎬:
ننه صغری متوجه حال زار فرنگیس شد و سریع مانند یک مردی کهنه کار ، هیکل لاغر و سبک فرنگیس را بر شانه کشید و با چادری که مانند تمام زنان روستا بر کمر می بست ، او را بر کمرش بست و چوب دستی اش را بر داشت و آرام آرام از همان راه باریکی که آمده بود ، شروع به بالا رفتن نمود.
ننه صغری که گویی شادترین روز عمرش فرا رسیده ،همانطور که آوازهای محلی را زیر لب می خواند، مابین ابیات شعر با دخترش حرف میزد : خدا را شکر دیدمت ، بخواب مادر ، بخواب که کول این پیرزن بینوا آماده است تا تو را تا آخر دنیا به دوش کشد ، مانند کودکی هایت بخواب....الان پدرت عبدالله و آن شوهر بی چشم رویت که هنوز یک سال از گم شدنت نگذشته ، زن اختیار کرد ، اگر تو را ببینند ، بی شک باورشان نخواهد شد ، بی شک فکر می کنند که من از آسمان تو را به زمین کشاندم ،قربان قدمت بشوم من که ،آمدنت یک مشت محکمی ست بر دهان یاوه گویان روستا که مرا مجنون و دیوانه می خواندند...همانهایی که کودکانشان را یاد داده بودند تا شعرهای مسخره آمیز برایم بخوانند...
فدایت شوم که دور آمدی ،اما خوب آمدی ، کم کم باید به تمام نذر و نیازهایم عمل کنم...
پیرزن حرف میزد و حرف میزد و زمانی که چشم باز کرد ، نا خوداگاه خود را بر سر زمین خودشان دید.
عبدالله که از دور آمدن او را با کوله باری بر دوش دیده بود ، دوان دوان با دسته ای علف در دستش جلو آمد و گفت : ننه صغری ،این چیه؟؟ !!
ادامه دارد...
📝به قلم :ط_حسینی
🌨💦🌨💦🌨💦
هاشمی:
روایت دلدادگی
قسمت۱۱۲🎬:
ننه صغری همانطور که نفس نفس میزد ، خنده بلندی کرد و گفت : عبدالله! نگفتم امروز جمیله میاد !! حالا هم جای اینکه اینجا وایستی و من را نگاه کنی برو چند تا خرشک از بین این علفا پیدا کن ، بچه ام سرش شکسته باید مرهم براش درست کنم.
عبدالله که هاج و واج مانده بود ، تا شنید که سر این دخترک شکسته ،سریع به سمت زمین رفته ومشغول جمع کردن گیاه برای ضماد شد و ننه صغری هم به طرف خانه اش حرکت کرد.
انگار امروز این پیرزن ، توانی دیگر یافته بود و به مانند پهلوانی نوظهور ، فرنگیس را به کول می کشید و اصلا هم احساس خستگی نمی کرد.
ننه صغری که به آبادی رسید ، روستایی ها همانند عبدالله با تعجب سراپای او را نگاه می کردند و در گوش هم پچپچ می کردند.
ننه صغری که خوشحالی از چهره اش می بارید در حین رفتن بلند بلند می گفت تا همگان بشنوند : دو سال است همه تان مرا نیشخند می کنید و کوچک و بزرگتان به من صغری دیوونه می گفتید ، دیدید که حرف من درست بود ، اینهم جمیله ام با همان رخت زیبای عروسی...
هنوز ننه صغری به درگاه اتاق زندگی اش نرسیده بود که خبر دهان به دهان وگوش به گوش رسید : ننه صغری ، دختری را کول کرده و به خانه آورده....
وارد اتاق شد ، عبدالله با دسته ای گیاه در دستش ،نفس زنان خود را به او رساند.
ننه صغری با فریاد گفت : چرا ایستاده ای ، زود تشک نو ،همان که جهاز جمیله بود را بیانداز و با اشاره به کپهٔ رختخواب ها ادامه داد: زیر زیر گذاشتمش..
عبدالله که حال دخترک بیهوش را می دید، سریعا دستورهای زن مجنونش را که معلوم نبود این دختر بینوا را از کجا آورده ، اجرا می کرد.
تشک نو ،که بوی نا می داد ، پهن شد و پیکر بیهوش و نحیف فرنگیس که لاغرتر از همیشه می نمود بر آن قرار گرفت.
ننه صغری که زنی کارکشته و باهوش بود و قبل از مردن دخترش جمیله ، عاقله زنی بود که هزار هنر در آستین داشت ، مانند طبیبی حاذق ، مشغول تهیه ضماد شد.
خرشک ها را داخل هاون سنگی جلوی اتاق ریخت و در چشم بهم زدنی کوبید و سپس بادنبه و زرد چوبه و چند گیاه خشک دیگر قاطی کرد و در کمترین زمان ممکن ،مرهمی قوی درست کرد.
آرام چارقد خودش را که بر سر فرنگیس بسته بود باز کرد ،می خواست روسری فرنگیس را که با خون سرش رنگ گرفته بود باز کند که عبدالله متوجه سوزن طلایی رنگ که زنجیرهای کوچک طلایی به آن وصل بود و گیرهٔ زیر چارقد بود شد و گفت :
ادامه دارد...
📝به قلم : ط_حسینی
🌨💦🌨💦🌨💦🌨