این که گناه نیست 28.mp3
4.9M
#این_که_گناه_نیست 28
یه سؤال؛
لطفاً صادق باش❗️
بیشتر مراقب اتومبیلت هستی
یا مراقب روحت؟
بیماریهای روحت بیشتر آزارت میدن؛
🚘یا تصادف ماشینت؟
بی توجهی به سلامت روح،
❌یه فَحشای بزرگه
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌹 منتظران ظهور 🌹
داستان«ماه آفتاب سوخته» #قسمت_سی_نهم 🎬: ساعت حدود هشت صبح است و لبهای کاروان حسین تشنه است، که صدای
داستان«ماه آفتاب سوخته»
#قسمت_چهلم🎬:
حربن یزید به شهادت میرسد آنهم در حالی که فوجی از لشکر عمرسعد را به درک واصل کرده، روحیهٔ لشکر بهم ریخته، عمر سعد مکارانه به یسار و سالم اشاره میکند تا این دو غلام ابن زیاد که حلقه نوکری شیطان به گوش دارند غوغایی به پا کنند تا روحیه از دست رفته سپاه برگردد، یسار و سالم جلو می آیند و هل من مبارز می طلبند و یسار فریاد میزند: کجایی بریر؟ کجایی حبیب ؟ که دلم می خواهد در یک مبارزه جانانه سراز تنتان جداسازیم.
حبیب و بریر که یسار و سالم در میدان جنگ به چشمشان نمی اید از جای برمیخیزند تا با یک برق شمشیر آنها را کن فیکون کنند که امام اشاره می کند به جای خود برگردند، در این هنگام عبدالله کَلبی که با همسرجوانش به کربلا آمده، پیش میرود و اذن میدان میگیرد، امام اجازه می دهد و برایش دعا می کند.
عبدالله کلبی جلو می رود، یسار نگاهی به بازوان پهلوانی عبدالله و صورت جوانش می کند و به گمانش که او جوانی خام است پس پوزخندی میزند و میگوید: بریر و حبیب را به مبارزه طلبیده بودیم چه شد که تو مار بچه را به میدان فرستادند؟! حتما از آوازه ما ترسیدند؟!
هنوز حرف در دهان یسار است که شمشیر عبدالله کلبی حوالهٔ یسار می شود و او بر زمین می افتد و سالم در این حال فرصت را غنیمت میشمرد و از پشت به عبدالله حمله ور میشود و شمشیر سالم، انگشتان دست چپ عبدالله را قطع میکند.
ناگهان عبدالله به خروش می افتد و با یک حمله مرگبار، سالم را به درک واصل میکند و سپس رو در روی سپاه کوفه می ایستد و با لبان تشنه مبارز میطلبد، اما سپاه عمر سعد که جنگاوری عبدالله را دیده اند، پا پس میکشد، هیچ کس نمی خواهد با همچین یل شجاعی به پیکار برخیزد.
عبدالله دلش هوای حسین را میکند، به سمت ایشان می آید و حسین در گوشش چیزی زمزمه میکند که لبهای ترک خورده اش به لبخندی زیبا باز می شود و بار دیگر عبدالله به سمت لشکر دشمن می آید.
عمر سعد که میداند سپاهیان زهره شان ترکیده، گروهی را میفرستد تا دست جمعی و به یکباره به عبدالله که خون از دست چپش جاریست حمله کنند، فوجی سرباز به سمت عبدالله حمله می کند، نو عروس عبدالله که شاهد صحنه است و دل دل می کند برای دفاع از حسین و همسرش، در یک حرکت چونان شیرزنی بی باک، عمود خیمه اش را میکشد و با عمود به سمت سربازان عمر سعد حمله میکند، امام دستور میدهد او برگردد و این زن بعد از حمله ای شجاعانه، به سمت خیمه ها برمیگردد، ناگهان گروهی دیگر عبدالله را دوره میکنند و از هر طرف باران تیر و نیزه باریدن میگیرد و سپس پیکر پهلوانی عبدالله بر زمین می افتد.
همسر عبدالله بی تاب میشود، خود را به پیکر عبدالله میرساند، گویی می خواهد از او طلب شفاعت کند، صدایش بلند میشود و مرثیه ها می خواند، هر بند مرثیه ای که بر زبان جاری می کند انگار تیری زهرآگین است که بر بدن عمر سعد مینشیند و اشعه ای روشنایی بخش است که بیم بیدار شدن خفته ای از سپاه میرود
باید کاری کرد وگرنه نیم سپاه با مرثیه های این زن متوجه عمق مظلومیت و حقانیت حسین میشوند، پس شمر غلامش را میفرستد تا این ندای حق را نیز خاموش کنند و این شیرزن دشت کربلا با عمود چوبی که غلام شمر بر سرش فرود می آورد از نفس می افتد و به همسر شهیدش پیوند میخورد.
این صحنه خون مُجمع کوفی را که با تنی چند از دوستانش به سپاه حسین پیوسته اند، به جوش می آورد.
پس مجمع میخواهد با دوستانش کاری کند کارستان...
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌿🖤🌿🖤🌿🖤🌿🖤
🌹 منتظران ظهور 🌹
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_دوم🎬: روح الله که انگار از چیزی گیج بود، سری تکان داد، کیف دستش را روی
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_سوم🎬:
فاطمه دو دستش را بالا برد و می خواست بر سرش بکوبد که روح الله متوجه نیتش شد، فوری جلو آمد و دستهای سرد فاطمه را در دست گرفت و گفت: این کارا چی هستن می کنی؟! مگه چه اتفاقی افتاده؟!
فاطمه دندانی به هم سایید و گفت: یعنی به نظرت اتفاقی نیافتده؟! اومدی میگی برام هوو آوردی...تازه اونم کی؟! شراره؟!!!! زن داداش مرحومت...زن محمد ،داداش کوچکت که خودش را کشت و تو هم با افتخار رفتی اونو گرفتی؟ مگه نمی دونستی من و شراره مثل دو تا خواهر میمونیم؟! آخه چطور باور کنم...شراره؟! آخه من چی کم برات گذاشتم؟! تو یه روحانی هستی و منم طلبه، میدونم که وظایفی را که دین مشخص کرده برای یه زن چی هست و همه را یک به یک انجام دادم، نکنه تو یک زن افسار گسیخته و برهنه و بی حجاب مثل شراره می خواستی و من نمی دونستم؟! نکنه دوست داشتی منم مثل شراره چادر از سر بندازم و با هفتاد قلم آرایش توی کوچه و خیابون راه بیافتم و دل مردهای شهر را بلرزونم؟!...اگه همچی می خواستی چرا زودتر نگفتی؟! چرا گذاشتی کار به اینجا بکشه و بعد ناباورانه فریاد زد: روح الله! واقعا شراره را عقدش کردی؟!
روح الله سرش را پایین انداخت ، همانطور که به سمت صندلی جلوی دراور میرفت تا کت را برداره گفت: آره پنجاه ساله صیغه اش کردم...
فاطمه سرش را روی دستهایش گذاشت و های های گریه می کرد.
روح الله از اتاق بیرون آمد و حسین و عباس و زینب را دید که پشت در با چشمانی گریان چمپاتمه زده اند.
بی توجه و بدون حرف به طرف در ساختمان رفت.
صدای بسته شدن در هال که بلند شد، فاطمه از جا برخواست...باید کاری می کرد، دوست داشت از ته سرش جیغ و داد بزند ، اما چون توی خانه سازمانی بود و میدانست که همسایه ها همه از کارمندان زیر دست شوهرش هستند ، باز هم حجب وحیا به خرج داد و راضی نشد آبروی همسرش جلوی همکارها و زیر دست هاش برود.
فاطمه گوشی به دست ، مثل مرغ سرکنده ، طول و عرض اتاق را می پیمود، شماره خواهرش زهرا را گرفت تا باهاش حرف بزنه شاید آروم بشود،اما هر چی زنگ می خورد زهرا گوشی را بر نمی داشت.
ناخوداگاه دستش رفت روی اسم صدیقه، صدیقه یکی از طلبه هایی بود که روح الله با همسرش رفاقت داشت و فاطمه هم رفیق گرمابه و گلستان صدیقه شد،اما الان اونا قم بودند و فاطمه و همسرش هم تبریز...
صدیقه با دومین زنگ گوشی را برداشت: سلام عزیززززم، آفتاب از کدوم طرف سر زده...
صدای هق هق فاطمه بلند شد و صدیقه ادامه حرفش را خورد...
فاطمه گریه کرد و گریه....چند دقیقه ای که گذشت صدای محزون صدیقه توی گوشی پیچید: چی شده فاطمه جان؟! چرا گریه می کنی عزیز دلم؟ بگو دارم از بغض خفه میشم...
فاطمه تمام نیرویش را جمع کرد و با صدای کم جانی گفت: روح الله...روح الله
صدیقه با بی تابی گفت: خدا مرگم بده همسرت طوریش شده؟
فاطمه دوباره تلاشش را کرد: روح الله زن گرفته و دوباره زد زیر گریه...
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂
🌹 منتظران ظهور 🌹
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_سوم🎬: فاطمه دو دستش را بالا برد و می خواست بر سرش بکوبد که روح الله مت
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_چهارم🎬:
صدیقه که لحنش حاکی از تعجب بود گفت: چی میگی فاطمه؟! حالت خوبه؟! روح الله زن گرفته؟!! اصلا باورم نمیشه، مگه میشه با وجود زن زیبا و مومن و هنرمندی مثل تو به طرف زن دیگه ای بره؟ اصلا این وصله ها به همسرت نمیچسپه، مراقب باش دچار تهمت زدن به یک مومن، نشی عزیزم
فاطمه بینی اش را بالا کشید و گفت: چه تهمتی صدیقه؟! خودش امروز اومده با گردنی برافراشته و با افتخار میگه زن گرفته...اونم کی...شراره...زن داداش محمدش که خودش را کشت...صدیقه تو در جریان هستی من به خاطر حمایت از شراره چه حرف ها و بد و بیراه هایی را که تحمل نکردم، چقدر از فتانه، زن بابای روح الله زخم زبان شنیدم و به خاطره شراره رابطه ام با خانواده روح الله بهم ریخت، شراره هم چه مظلوم نمایی ها که پیش من نمی کرد، هر چی فکرش را میکنم صدیقه، با عقلم جور در نماید روح الله بره شراره را بگیره..
صدیقه از اونور خط حرف فاطمه را تایید کرد و گفت: به نظر من روح الله یا باهات شوخی کرده، یا اینکه می خواد تو رو امتحان کنه وگرنه گروه خونی روح الله و شراره بهم نمی خوره روح الله معمم و طلبه و مذهبی ،اونم با این پست و مقامی که داره، هرگز به طرف شراره که یک زن آزاد و رها و تقریبا بی بند و بار هست نمیره...
حرفهای صدیقه انگار آبی بود بر آتشی که در وجود فاطمه برافروخته شده بود، فاطمه که اندکی آرام شده بود، از صدیقه تشکری کرد و گوشی را قطع کرد.
از اتاق بیرون رفت و تا چشمش به بچه ها که با نگاه مظلومانه و اشک آلودشان، مادرشان را نگاه می کردند، لبخندی زد و یکی یکی بچه ها را بوسید و بعد رو به عباس و زینب گفت: نگران نباشید بچه ها، چیزی نشده ، انگار باباتون با من شوخیش گرفته، الانم شما برین بخوابین و بعد به حسین گفت: برو توی اتاق من و بابا، رو تخت بخواب من الان میام..
حسین با اینکه سنش کم بود، اما انگار موقعیت های خطیر را خوب درک می کرد، سری تکان داد و به سمت اتاق رفت.
فاطمه که از خوابیدن زینب و عباس مطمئن شد به طرف سرویس ها رفت تا وضو بگیرد.
فاطمه در حالیکه آب وضو از دست هایش می چکید از سرویس ها بیرون آمد، آهسته به سمت اتاق رفت، داخل اتاقش شد و متوجه شد که حسین روی تخت خواب رفته است، نگاهی به چهره مظلوم حسین انداخت و زیر لب گفت: تو چقدر سختی کشیدی! نمی دونم از وقتی به دنیا آمدی چت بود؟! شبها یکسره بی قراری می کردی، به چهل روز هم نشده دیگه سینه مادر را نمیگرفتی و حتی شیر خشک هم نمی خوردی، انگار یکی طلسمت کرده بود و بعد به سمت چادر سفید نمازش رفت چادر را بر سر انداخت و زیر لب تکرار کرد: انگار نه حسین که همهٔ خانواده من را طلسم کردند، اما هیچ طلسمی نمی تونه رابطه من و خدایم را از هم پاره کند و به نماز ایستاد، فاطمه می خواست دو رکعت نماز برای آرامش خود و خانواده اش بخواند و امیدوار بود که هر چه روح الله گفته،همه اش یک شوخی تلخ باشد،یک امتحان برای فاطمه تا میزان محبتش را بسنجد.
نماز فاطمه تمام شد که صدای درب هال ،خبر از آمدن روح الله میداد.
فاطمه مشغول جمع کردن سجاده بود که روح الله وارد اتاق شد..
فاطمه در حالیکه سجاده را روی پاتختی می گذاشت، لبخند زنان به سمت روح الله رفت، دستان سرد روح الله را در دستش گرفت و روی تخت نشاند و خودش هم کنارش نشست و گفت: روح الله، من میدونم که باهام شوخی کردی، اصلا امکان نداره تو همچی کاری کرده باشی، بعدم شراره تهران هست و ما تبریز، تو اصلا وقت همچی کاری را نداشتی...
روح الله که انگار خالی از احساسات و عواطف انسانی شده بود، دست فاطمه را کناری زد و گفت: هر چی گفتم راست گفتم، من شراره را عقد کردم، همون روزی که برای شرکت در کلاس دکترا به تهران رفتم، اونو عقد کردم.
ذهن فاطمه برگشت به عقب، اون روز را خوب به خاطر داشت، بعد از مدتها کلاس مجازی به خاطر کرونا، روح الله امد و گفت که استثنائا کلاسش یه مدت حضوری برگزار میشود، فاطمه که خوب میدانست همسرش تازه خانه خریده و پولی در بساط نداره، پول های عیدی بچه ها را که خاله و مامان بزرگ و بابابزرگ بهشون داده بودند و بیش از پونصد هزارتومان هم نمیشد، توی جیب همسرش گذاشت و خودش با دست خودش پیراهن به تن روح الله کرد،دکمه ها را یکی یکی با عشق بست و کت را روی شانه هاش قرار داد و نمیدانست که همسرش نه برای شرکت در کلاس دانشگاه بلکه به مجلس عقد خودش و شراره میرود.
عرق از سر و روی فاطمه می چکید ، لرزشی عجیب سراسر وجودش را گرفته بود، فاطمه از جا بلند شد، بی هدف بیرون اتاق رفت و یکراست به سمت آشپزخانه رفت، بدون اینکه بفهمد در کابینت ها را باز می کرد و دسته دسته ظرفهای چینی و بلور و کریستال را که روزی با عشق خریده بود بر میداشت و روی سرامیک های کف آشپزخانه خورد و خمیر می کرد، از صدای شکستن ظرفها عباس و زینب که انگار خودشون را به خواب زده بودند داخل هال آمدند، روح الله که حرکات جنون آمیز فاطمه متعجبش کرده بود..
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_پنجم🎬:
بچه ها جلوی در آشپزخانه کز کرده بودند و روح الله به طرف فاطمه رفت، داخل آشپزخانه شد و طوری قدم برمیداشت تا خورده شیشه ها به پایش نروند، خودش را به فاطمه رساند و دستهٔ بشقابی را که دست فاطمه بود، بیرون کشید و گذاشت روی کابینت و بعد دو دست فاطمه را گرفت و از آشپزخانه که پر از خورده شیشه بود بیرون آورد.
کنار اوپن ایستاد و گفت: فاطمه جان، عزیزم، چرا این کارا را با خودت میکنی؟! یعنی این موضوع اینقدر برات سنگین هست؟! مگه چند سال پیش که اون بیماری عضلانی را گرفتی خودت روی برگه ننوشتی و به من اجازه ازدواج مجدد ندادی؟!
فاطمه با خشم نگاهی به روح الله کرد، دستهایش را از دست های روح الله در آورد و محکم او را به عقب پرت کرد، به طوریکه که قامت مردانهٔ روح الله،تلو تلو خوران به دیوار پشت سرش برخورد کرد.
فاطمه جلوتر رفت و برای اولین بار بعد از پانزده سال زندگی مشترک، همانطور که با مشت های گره کرده اش به سر و سینهٔ روح الله میزد گفت: مگه همین توی مکار نبودی که اونزمان میگفتی زن یکی و خدا یکی،مگه نمی گفتی فاطمه از سرم هم زیاده، مگه نمی گفتی فاطمه دیوونه شده اینو نوشته مگه نمی گفتی روح الله میمیره اما روی فاطمه هوو نمیاره، بعدم این موضوع مال چند سال پیش که من بیمار بودم، هست، اونزمان زن نگرفتی، حالا که من خوب خوب شدم و دیگه اثری از اون بیماری نیست و نخواهد بود، رفتی زن گرفتی؟!
فاطمه یک لحظه ساکت شد، انگار ذهنش درگیر موضوعی شده بود، ناخودآگاه کتاب ریاضی زینب که روی اوپن بود را برداشت و به طرف روح الله پرتاب کرد و گفت: ببینم اون برگ اجازه نامه را از کجا پیداش کردی؟! دست من بود و من اصلا یادم نمیاد اونو کجا گذاشتم.
روح الله کتاب را از جلوی پایش برداشت و گفت: شراره جاش را بهم گفت، گفت تو صندوقچه چوبی تو انبار کنار یه سری دفتر که مال زمان تحصیل تو بوده، هست و من اونو درست همونجایی که شراره گفته بود پیدا کردم.
چشام را ریز کردم و در عین عصبانیت گفتم: چرا اینقدر دروغ میگی؟! شراره از کجا میدونست همچی نامه ای وجود داره؟! من که راجع به این نامه با کسی حرف نزدم، فقط تو میدونستی من همچی چیزی نوشتم.
روح الله شانه هایش را بالا داد و گفت: به جان فاطمه من اصلا یادم نبود، من این موضوع را فراموش کرده بودم، خود شراره گفت، جای دقیقش هم که آدرس داد، من فکر کردم خودت بهش گفتی...
ذهن فاطمه هنگ کرده بود و با خود فکر میکرد، اگه روح الله راست بگه که میگه چون روح الله اهل هر چی بود ، اهل دروغ نبود، شراره از کجا فهمیده؟! من که به احدالناسی این موضوع را نگفتم!!
با تکرار نام شراره، دوباره خون فاطمه به جوش آمد، دنبال گوشیش میگشت تا جلوی روح الله به شراره زنگ بزند، اما پیدایش نمی کرد، همه جا را بهم ریخت، یادش نبود که گوشی را آخرین بار توی اتاق دستش بوده، به طرف آشپزخانه رفت، روح الله از ترس اینکه دوباره بشکن بشکن راه بیاندازد و صدا به بیرون خانه برود راه فاطمه را سد کرد.
فاطمه با مشتش روی سینهٔ روح الله کوبید وگفت: نمی بخشمت....نمی بخشمت من چی برات کم گذاشتم که در همین حین صدای زینب بلند شد: مامان! حسین خودش را کشت، نیم ساعته داره مثل دیوونه ها جیغ میکشه، تو رو خدا تمومش کنید.
فاطمه نگاهی به چشم های سرخ از گریه زینب کرد و به طرف اتاق راه افتاد.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
4_5881867126716761981.mp3
11.2M
#راضی_به_رضای_تو ۳۱
تَــهِ مسابقه های دنیا و موفقیتهاش
تا دمِ وفات، همراه ماست!
بیا بریم در یه میدان بزرگتر
که موفقیتش تا ابد باماست...
کدوممون میتونه خدا رو بیشتر از خودش راضی کنه؟
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
مجموعه نمایش صوتی " یک آیه یک قصه "
"آموزش مفاهیم قرآن به کودکان با قصه
تهیه شده در رادیو قرآن
#یک_آیه_یک_قصه
#مفاهیم_قرآن
✅ مخصوص #کودک_و_نوجوان
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
یک آیه یک قصه (34).mp3
3.61M
قسمت 4️⃣3️⃣
📜سوره مبارکه قلم آیه ۴۸
🔹فاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَىٰ وَهُوَ مَكْظُومٌ🔹
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پایان بخش برنامه کانال
#زمزمه دعای#فرج
#تصویری
شب خوش
التماس دعا
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
▪️تقویم شیعه▪️
شمسی: چهارشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۲ هجری شمسی
میلادیWednesday 16 August 2023
قمری: الأربعاء ۲۹ محرم الحرام ١٤٤۵
🌘 امروز متعلق است به:
🔸حضرت امام موسی بن جعفر كاظم عليه السّلام
🔸حضرت امام علی بن موسی الرضا عليهما السّلام
🔸حضرت جواد الائمه؛ محمد بن علي التقي عليهما السّلام
🔸حضرت امام هادي، علي بن محمد النقي عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
👈صد مرتبه یا حى یا قیوم
👈۵۴۱مرتبه یا متعال بگوید تا عزت دائمی یابد.
🙏بارالها در فرج حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف تعجیل فرما و گره از مشکلات همه مردم باز کن ، خداوندا در آخر الزمان دین ما را حفظ کن
✅ وقایع روز:
مناسبت خاصی ثبت نشده است
🗓روز شمار تاریخ:
💐⏳۰۴ روز مانده به تولد حضرت امام محمد باقر علیه السلام(به روایتی ۵۷ه ق)
◼️⏳۰۶ روز تا شهادت حضرت رقیه سلام الله عليها(۶۱ ه ق)
◼️⏳۰۸ روز تا سالروز شهادت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام به روایتی (۰۵ ه ق )
◼️⏳۲۱ روز مانده به اربعین حسینی
◼️⏳۲۹ روز مانده به سالروز شهادت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم(۰۱ه ق)
و سالروز شهادت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام (۰۵ ه ق)
⬛️⏳۳۱ روز تا سالروز شهادت حضرت امام رضا علیه السلام(۲۰۳ه ق)
◼️⏳۳۲ روز مانده به سالروز شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام به روایتی
◼️⏳۳۶ روز مانده به سالروز وفات حضرت سکینه خاتون سلام الله علیها دختر امام حسین علیه السلام(۱۱۷ه ق)
#أَیْنَ_الطّالِبُ_بِدَمِ_الْمَقْتُولِ_بِکَرْبَلاءَ
#لبیک_یا_خامنه_ای
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
May 11
💠بسته ی معنوی کانال منتظران ظهور در روز چهارشنبه💠
🔹صلوات بر چهارده معصوم علیهم السلام
🔸دعای عهد با مولایمان حضرت مهدی (عج)
🔹صلوات و دعاهای مجرب و روزانه
🔸نکند شب و روزی از شما بگذرد و این چهار آیه را تلاوت نکنید
🔹عهد ثابت روز چهارشنبه
🔸دعا و زیارت مخصوص روز چهارشنبه
🔹 دعاهای بعد از تلاوت قرآن
🔸دعای نور
بَر چِهرِه یِ پُر زِ نورِ مَهدِی صَلَوَات🙏💛🙏
❣#سلام_امام_زمانم ❣✋🏻
📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رُکْنَ الْإِیمَانِ...
🌱چه سست خانه ای است ایمان بدون یاد امام حیّ و حاضر!
سلام بر تو و بر بلندای حضور تو که جز بر آن عمارت، ایمان استوار نمی ایستد.
🍂✨🌹
🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج بحق حضرت زینب کبری سلام الله علیها
🌹برای سلامتی و تعجیل در فرج صلوات
🌸 الهـی
ادای شکر تو را هیچ زبان نیست
و دریای فضل تو را هیچ کران نیست
و سر حقیقت تو بر هیچکس عیان نیست
هدایت کن بر ما رهی که بهتر از آن نیست
یا رب ز ره راست نشانی خواهم
باز باده آب و خاک جانی خواهم
از نعمت خود چو بهرهمندم کردی
در شکر گزاریت زبانی خواهم
🌸 الهـی
به مهربانی تو چشم دوختهام
و دست به سوی بخشش تو دراز کردهام
پس محرومم مدار که تو را میخوانم
و در عذابم مخواه که از تو بخشایش میطلبم
🌸 الهـی
بر من ببخشا که تو بر من آگاهی
و عذابم مکن که بر من توانایی
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#احادیث_حسینی
✨امام رضا عليه السلام فرمودند:
كسى كه قبر امام حسين عليه السلام را در كرانه فرات زيارت كند، مثل كسى است كه خدا را زيارت كرده است.✨
#ستارگان_دشت_کربلا
⇦ حلاس بن عمرو راسبی
از شهدای کربلاست و در زمان امام علی علیه السلام در کوفه رئیس ماموران انتظامی این شهر بود. او و برادرش نعمان به همراه عمر سعد به کربلا آمدند. اما بعد از اینکه ...
●سماوي، محمد، إبصار العين في أنصار الحسين عليه السلام، ج1، ص187
○اعیان الشیعه، ج 6، ص 216
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#السلام_علیک_یا_اصحاب_الحسین_ع
🔷سوره مبارکه قیامه
⭐️الباقر (علیه السلام)- مَنْ أَدْمَنَ قِرَاءَهًْ لا أُقْسِمُ وَ کَانَ یَعْمَلُ بِهَا بَعَثَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) مِنْ قَبْرِهِ فِی أَحْسَنِ صُورَهًْ وَ یُبَشِّرُهُ وَ یَضْحَکُ فِی وَجْهِهِ حَتَّی یَجُوزَ عَلَی الصِّرَاطِ وَ الْمِیزَانِ.
✍️امام باقر (علیه السلام)- هرکس به خواندن سورهی لا أُقْسِمُ عادت کند و به آن عمل کند، خداوند عزّوجلّ وی را همراه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به بهترین حالت از قبر مبعوث میکند، و به وی بشارت میدهد و خنده بر چهره او می آورد تا اینکه از صراط و میزان گذر کند.
📚تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۷، ص۲۰۲
دعای مجرب برای دفع ساحر و جادوگر
📚در حاشیه منهاج علامه از مولایمان حضرت علی علیه السلام روایت است که فرموده اند :
👈🏻اگر از ظالم یا ساحری بترسی بعد از نماز شب و قبل از نماز صبح روی به جانب خانه آن ظالم و ساحر کن و هفت نوبت بگو :
بِسمِ اللهِ وَ بِاللهِ
سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ
وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَانًا
فَلَا يَصِلُونَ إِلَيْكُمَا بِآيَاتِنَا
أَنْتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغَالِبُونَ
📚کلیات مفاتیح الحاجات صفحات۱۹۸-۱۹۹
ــــــــــــــــــ☫﷽☫ــــــــــــــــــ
🦋 🦋
ــــــــــــــــــــــــــــــــ🌹ــ
📗تفسیر
📖هـرروز انس با قرآن مجید
🌸 ✾࿐༅✧🍃🌺🍃✧ ༅࿐✾🌸
❀ موضوع ❀
🗒️ﺍﻧﻜﺎﺭ، ﺯﻣﻴﻨﻪ ﻱ ﺍﻓﺴﺎﺩ ﺍﺳﺖ.
ـــــــــــــــــــــــــــ🌹_
📖❀ سوره النمل/ آیہ (۱٤)
اَعُوذُ بِٱݪلّٰهِ مِنَ ٱݪشَیْطٰان ٱݪرَّجیٖمْ
بِسْمِ ٱݪلّٰهِ ٱݪرَّحْمٰنِ ٱݪرَّحیٖمِ
🔺«١٤» ﻭَﺟَﺤَﺪُﻭﺍْ ﺑِﻬَﺎ ﻭَﺍﺳْﺘَﻴْﻘَﻨَﺘْﻬَﺂ ﺃَﻧﻔُﺴُﻬُﻢْ ﻇُﻠْﻤﺎً ﻭَﻋُﻠُﻮّﺍً ﻓَﺎﻧﻈُﺮْ ﻛَﻴْﻒَ ﻛَﺎﻥَ ﻋَﺎﻗِﺒَﺔُ ﺍﻟْﻤُﻔْﺴِﺪِﻳﻦَ
🔻ﻭ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻳﻘﻴﻦ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ، ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﺳﺘﻢ ﻭ ﺑﺮﺗﺮﻱ ﺟﻮﻳﻲ ﺍﻧﻜﺎﺭﺵ ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﭘﺲ ﺑﻨﮕﺮ ﻛﻪ ﻓﺮﺟﺎم ﺗﺒﻬﻜﺎﺭﺍﻥ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺳﺖ.
🌸 ✾࿐༅✧🍃🌺🍃✧ ༅࿐✾🌸
🔍❀ تفسیرنمونه❀🔎
ـــــــــــــــــــــــــــ🌹_
🔹✍🏻ﻧﻜﺘﻪ ﻫﺎ:🔹
ﺍﺑﻮﻋﻤﺮ ﺯﺑﻴﺮﻱ ﺍﺯ ﺍﻣﺎم ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎم ﺍﻧﻮﺍﻉ ﻛﻔﺮ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﺳﺆﺍﻝ ﻛﺮﺩ، ﺍﻣﺎم ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻛﻔﺮ ﭘﻨﺞ ﻧﻮﻉ ﺍﺳﺖ: ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺍﻗﺴﺎم ﺁﻥ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺑﺎﻭﺭ ﻭ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺩﺍﺭﺩ، ﻭﻟﻲ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺍﻧﻜﺎﺭ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ. ﺳﭙﺲ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﺭﺍ ﺗﻠﺎﻭﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: «ﻭﺟﺤﺪﻭﺍ ﺑﻬﺎ ﻭﺍﺳﺘﻴﻘﻨﺘﻬﺎ ﺍﻧﻔﺴﻬﻢ»
📌ﭘﻴﺎم ﻫﺎ:
١- ﺍﻧﻜﺎﺭ، ﺯﻣﻴﻨﻪ ﻱ ﺍﻓﺴﺎﺩ ﺍﺳﺖ. «ﺟﺤﺪﻭﺍ ... ﻣﻔﺴﺪﻳﻦ»
٢- ﻋﻠﻢ ﻭ ﻳﻘﻴﻦ، ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺗﻘﻮﺍ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻛﺎﺭﺳﺎﺯ ﻧﻴﺴﺖ. «ﻭﺍﺳﺘﻴﻘﻨﺘﻬﺎ - ﻇﻠﻤﺎً ﻭ ﻋﻠﻮّﺍً»
٣- ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﻛﻔّﺎﺭ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﻧﮕﻴﺰﻩ ﻱ ﺍﻧﻜﺎﺭﺷﺎﻥ ﺟﻬﻞ ﻧﻴﺴﺖ، ﺑﻠﻜﻪ ﻇﻠﻢ ﻭ ﺑﺮﺗﺮﻱ ﺟﻮﻳﻲ ﺍﺳﺖ. «ﻇﻠﻤﺎً ﻭ ﻋﻠﻮّﺍً»
٤- ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻭ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻱ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻱ ﻋﺒﺮﺕ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﻴﺪ. «ﻓﺎﻧﻈﺮ»
٥ - ﻓﺮﺟﺎم ﻛﺎﺭ ﻣﻔﺴﺪﺍﻥ، ﺳﻘﻮﻁ ﻭ ﺗﺒﺎﻫﻲ ﺍﺳﺖ. «ﻛﻴﻒ ﻛﺎﻥ ﻋﺎﻗﺒﺔ ﺍﻟﻤﻔﺴﺪﻳﻦ»
🌸 ✾࿐༅✧🍃🌺🍃✧ ༅࿐✾🌸
🔹❀ حدیث روز 🔹❀
ـــــــــــــــــــــــــــ🌹_
🕋امام حسن مجتبى عليه السلام :
🔺لَوْ اَنَّ النّاسَ سَمِعوا قَوْلَ اللّه ِ عَزَّوَجَلَّ وَ رَسولِهِ لاََعْطَتْهُمُ السَّماءُقَطْرَها وَ الاَْرْضُ بَرَكَـتَها وَ لَمَا اخْتَلَفَ فى هذِهِ الاُْمَّةِ سَيْفانِ وَ لاََكَلوها خَضْراءَخَضِرَةً اِلى يَوْمِ القيامَةِ؛
🔻اگر مردم سخن خدا و پيامبرش را مى شنيدند، آسمان بارانش را و زمين بركتش را به آنان مى بخشيد و هرگز در اين امّت، اختلاف و زدوخورد پيش نمى آمد و همه از نعمت سر سبز دنيا تا روز قيامت، برخوردار مى شدند.
📚✍🏻امالى طوسى، ص 566، ح 1174
🌸 ✾࿐༅✧🍃🌺🍃✧ ༅࿐✾🌸
🗓️ امروز:چهارشنبہ
☀️٢۵/مرداد/١٤٠٢/٠۵
🌙٢٩/محرم/١٤٤۵/۰۱
2023/08/16 🌲
🌸 ✾࿐༅✧🍃🌺🍃✧ ༅࿐✾🌸
📿❀ذڪـرِ روز
ـــــــــــــــــــــــــــ🌹
📿 یا حی یا قیوم
ای زنده، ای پاینده
💠ذکرخاص روز چهارشنبه
حسبنا الله ونعم. الوکیل. ۱۰۰۰ مرتبه
ذکر روز چهار شنبه موجب عزت دائمی می شود. ذکر روز چهارشنبه به اسم
🌹موسی بن جعفر(عليهالسلام) و
🌹علی بن موسی(عليهالسلام) و
🌹محمد بن علی(عليهالسلام) و
🌹علی بن محمد(عليهالسلام) است.
روایت شده در این روز زیارت چهار امام خوانده شود.
🌸 ✾࿐༅✧🍃🌺🍃✧ ༅࿐✾🌸
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
🤲*اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
🚩🌥️ هـر روز صبح
به رسم ادب و ارادت
✋🏻 سـلام میدهیم به ارباب بی کفن:🚩
🚩اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائڪَ عَلَیْڪَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِڪُمْ
🚩 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعلے اولاد الحسين وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
🌸 ✾࿐༅✧🍃🌺🍃✧ ༅࿐✾🌸
💎 تقویم نجومی 💎
✴️ چهارشنبه 👈25 مرداد / اسد 1402
👈29 محرم 1445 👈 16 اوت 2023
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🐪 رسیدن کاروان اسرا به شام.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی .
❇️ امروز روز خوبی برای امور زیر است :
✅خرید حیوان و چهار پایان.
✅دیدار دوستان و اقوام.
✅تاسیس امور خیریه.
✅فصد و خون دادن.
✅و تعمیر شهر و روستا خوب است.
👶 برای زایمان مناسب و نوزاد مبارک ون شجاع و صالح خواهد بود.
🚘مسافرت :مسافرت مکروه و درصورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🔭 احکام نجوم .
🌗 امروز قمر در برج اسد و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است :
✳️شروع امور دائمی و همیشگی.
✳️آغاز معالجات و درمان.
✳️جابجایی و نقل و انتقال.
✳️عمل جراحی.
✳️خرید حیوان و چهارپایان.
✳️و درخواست از روساء خوب است.
🟣نوشتن ادعیه احراز و نماز حرز و بستن آن خوب است.
👩❤️👨 حکم مباشرت امشب ( شب پنج شنبه ) ، ممکن است هلاکت گروهی به دست فرزند امشب صورت گیرد.
💉💉 حجامت.
خون دادن فصد باعث نجات از بیماری می شود.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت
باعث گوشه گیری و انزوا می شود
😴🙄 تعبیر خواب:
خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 30 سوره مبارکه " روم" است.
فاقم وجهک للدین حنیفا...
و مفهوم آن این است که خواب بیننده را امری پیش آید و عده ای میخواهند او را از آن کار منع کنند و او سخن آنان را گوش نکند و همین درست است . ان شاءالله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن
❇️ چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت و دوز.
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله
✴️️ وقت #استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌸زندگیتون مهدوی 🌸
🌸به امید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
🌸زندگیتون مهدوی