eitaa logo
🏴 منتظران ظهور 🏴
2.8هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
9.3هزار ویدیو
296 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی وَ یُحیِ الاَرض مِن بَعدِ مَوتِها مدیر: @Montazer_zohorr تا امر فرج شود میسّر بفرست بهر فرج و ظهور مهدی صلوات🌱🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
شکر در سختی ها 36.mp3
7.66M
36 بعضی وقتها که داری بِسـ🏃ـرعت، ازخدا دور میشی ودیگه چشمات نشونه های خدا رو نمیبینن؛ 💠یهو یه مصیبت یامشکل میشه یه ترمزِ محکم وکمکت میکنه؛ برگردی! ازشون نترسیا https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دو توصیه مهم برای زوج‌ها ١- هیچوقت به انتخاب‌های همسرتان نخندید؛ شما یکی از آنها هستید! ٢- هیچوقت به انتخاب‌های خودتان افتخار نکنید؛ همسرتان یکی از آنهاست! جمله سنگین بود! پنج دقیقه تنفس اعلام می‌کنم 😂 https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
سه چیز رو در زندگیتون، به کسی نگین؛ 👈عیب های همسرت رو 👈کم و کسری های خونت و 👈وام و بدهی های همسرت سه چیز رو با همسرت شریک شو؛ 👈شادی هایت رو 👈درد و دلهایت رو 👈پول و ثروتت رو سه چیز رابطه رو نابود میکنه 👈خیانت 👈دروغ 👈؛بی توجهی سه کار رو بعد از ازدواج نکن؛ 👈خبر بردن برای خانوادت 👈فحاشی و توهین 👈زیر قولهای دوران عقدت زدن https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
✔️✔️وقتی همسرتون حالش بده چی کار کنیم ؟ وقتی کسی حالش بده بهش نگید ای بابا اینم می گذره، نگید درست می شه، نخواهید با جوک های مسخره بخندونیدش نمی خواد بخنده. خنده اش نمیاد غصه داره. می فهمین؟ غصه. براش از فلسفه ی زندگی حرف نزنین. از انرژی مثبت و مثبت باش و به چیزهایی که داری فکر کن حرف نزنید. وقتی کسی ناراحته اصلا این شما نیستین که باید حرف بزنین. شما در حقیقت باید حرف نزنید! باید دستش رو بگیرید. بغلش کنید. تو چشم هاش نگاه کنید. براش چایی بریزید براش یک چیزی که دوست داره بریزید یا بپزید. بذارید جلوش. بعد حرف نزنید. بذارید اون حرف بزنه و شما گوش کنید. هی فکر نکنید باید نظریه صادر کنید و نصیحت کنید. فکر نکنید اگه حرف نزنید خیلی اتفاق بدی می افته. شما جای اون آدم نیستید. شما زندگی اون آدم رو از وقتی به دنیا اومده زندگی نکردید. پس نظریه ها و حرف هاتون به درد خودتون می خوره. بله. دستش رو بگیرید. بغلش کنید. سکوت کنید. اگه دلش خواست، خودش حرف می میرنه https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
📛👈🏻 هرگز دعوا را کش ‌ندهید _ وقتی بحثتون میشه و دلخوری پیش میاد نزار دلخوری به روز بعد بکشه از دلش دربیار و بی تفاوت نخواب این حس بی تفاوتی از تلخ تریناست که روان همسرتو ازار میده. همون شب ناراحتیو چالش کن و روز بعدتونو با شادی و رضایت از هم شروع کن وگرنه روزی که با ناراحتی از شب قبل شروع بشه، اون روز هم هدر میره 💌 *با مهربونی از دلش در بیار* اگه گذشت آدمو کوچیک میکرد خدا با این همه گذشتش انقد بزرگ نبود ... احسنت به این زن و شوهرایی که حتی تو لحظات ناراحتی و دلخوری کنار هم هستن و جاشون رو از هم جدا نمیکنند. https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 راهکاری برای گناه نکردن 🔵 امام علی علیه السلام فرمودند: 🌕 هر کس بعد از نماز صبح در جایش بنشیند و سوره توحید را یازده مرتبه قبل از طلوع خورشید قرائت کند، آن روز مرتکب گناه نمی شود هر چند شیطان به سوی او طمع کند. 📚 ثواب الاعمال شیخ صدوق ص ۳۴۱ 🟢 تلاش کنیم به خاطر کسب رضایت امام عصر ارواحنا فداه از گناهان فاصله بگیریم. https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داخل گروه هایی که عضوین بذارین لطفا تا بر محمد و آل محمد 🌺🌸صلوات فرستاده شود https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 طب سنتی 🌹درمان ۷۰ درصد بیماری ها فقط با یک کار ساده! 🌹 دارویی که فقط در بدن انسان تولید می شود! 🌹حکیم خیر اندیش https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻مقام معظم رهبری: ▫️شهید حسین فهمیده سیزده ساله بود؛ امّا با رشد، با شعور، با اراده و مصمّم. جسم او رفت؛ امّا روحش زنده ماند ... 🌹 محمدحسین فهمیده و روز نوجوان و بسیج دانش آموزی گرامی باد. شهید 🕊🌹اللهم صل علي محمدوآل محمدوعجل فرجهم🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹 https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
01 Az Heyvaniyat Ta Hayat (1402-06-20)Mashhade Moghaddas.mp3
38.99M
🔉 🔰فصل هشتم؛ از فرعون تا مأمون | جلسه اول * ارتباط سوره فجر با امام حسین علیه‌السلام * فسادی که منجر به قیام امام حسین علیه‌السلام شد * طاغوت؛ ریشه فساد * همه انبیاء اصلاح طلب واقعی بودند * خیال‌باف فخر فروش؛ کسی که اهل احسان نیست * فرعون؛ عنوانی که در زمان‌های مختلف تطبیق پیدا می‌کند * هر امتی فرعون دارد * شرط همراهی با امام حسین علیه‌السلام؛ مطابقت نگاه و تفکر انسان با حضرت * خداوند حق محض است * هنر لازم در جهاد تبیین؛ کشف تناقضات در گفتار و رفتار طاغوت * فرعونیان؛ خرافاتی‌ترین روشنفکران عالم * شیخ عبد النبی تهرانی؛ روضه امام رضا علیه‌السلام در شب عاشوراء! * فرعون خانه‌ات را پیدا کن! * کراماتی از زندگی همسر علامه طباطبایی * و لا تنسَ قتيل العِدا بطفِّ العِراقِ ... ⏰مدت زمان:٧٣:٣٧ 📆١۴٠٢/٠۶/٢٠ https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 منتظران ظهور 🏴
و سپس دست پیرزن مهربان را گرفت و گفت: بانو رکسانا شما هم با من بیایید و غذا را صرف نمایید، خشایار شا
«روز کوروش» 🎬: در خانه باز شد، دختر موهای بلند و نرمش را از دستان کنیزک خانه که داشت آنها را میبافت بیرون کشید و به سرعت خود را به عمویش رساند. سلامی کرد و دست بزرگ و گوشتی عمویش را در دستانش گرفت و گفت: چقدر دیر آمدی! چه خبر دارید؟! مردخای نفسش را محکم بیرون داد و گفت: از یک سرباز چه خبری میتوانی بگیری؟ غیر از نگهبانی وکار و کار و کار.. دخترک لبخند شیطنت آمیزی زد و گفت: هیاهویی که در شهر است و پچ‌پچ های زنان و کوچه و بازار چیز دیگری می گویند، خبرهایی هست که مرا لایق دانستن نمی دانی... مردخای چشمانش را بازتر و ترسناک تر از همیشه کرد و گفت: نکند به بیرون از خانه رفته ای؟! مگر من نگفتم حق نداری پایت را از در بیرون بگذاری مگر... دختر سرش را پایین انداخت و همانطور که بغضی در صدایش موج میزد، گفت: من بیرون نرفته ام، اما از صبح گوشم را پشت این در چسپاندم و حرفهای رهگذران را میشنوم و الان کاملا می دانم چندین روز است که در شهر شوش و قصر خشایار شاه جشن های بزرگ و بریز و بپاش های زیادی برپاست و من فقط بی خبر بودم و همه می روند به دیدن این زیبایی ها، فقط انگار من باید به حکم عمویم که جای پدر و مادرم را دارد و مرا از کودکی بزرگ کرده و دختر خود خوانده، در این چهار دیواری دلگیر اسیر باشم...آخر کی من از این بند و زندان آزاد می شوم؟! مردخای به سمت چاه اب وسط خانه رفت و همانطور که دلو پر از آب کنار چاه را بر میداشت به دختر اشاره کرد و‌گفت: بیا اندکی آب بر روی دستانم بریز و فراموش نکن من هر کاری که می کنم برای خوشبختی توست، به زودی به هر چه که می خواهی، حتی بالاتر از تصورت میرسی ، به من اعتماد کن عزیزم... هنوز حرف در دهان مردخای بود که در خانه را زدند، دختر خوب می دانست که باید در پستوی اتاقی پنهان شود، چون طبق مصلحت اندیشی عمویش، کسی او را در این خانه نمی بایست ببیند. مردخای به طرف در رفت و در را گشود،پشت در دو مرد که گاریی در پشت سرشان به چشم می خورد بودند. یکی از مردها جلو آمد و گفت: شراب های نابی که سفارش داده بودید آماده شد، چندین خمره بزرگ که برای مدهوشی شهری کافی ست.. مرد خای لبخند گل گشادی زد و گفت: صبر کنید باید اینها را به قصر ببریم و آن کوزه ای که از همه ناب ترست و میزان مدهوشی اش بیشتر است را خودم با دستان خود حمل می کنم. مرد چشمی گفت و آرام تر ادامه داد: ان کوزه که سفارش خاص شماست، قیمتش برابری می کند با تمام این خمره ها...آخر خاص ترین و ناب ترین شراب در این دنیاست... مرد خای دستی به پشت مرد زد و گفت: من به خواسته ام برسم، بیش از آنچه که به تو وعده کرده ام خواهم داد.. ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی https://eitaa.com/montazeraan_zohorr 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🐾🪨🐾🪨🐾🪨🐾 رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: فاطمه اسپندهایی را که از بیابان های اطراف تبریز با ریشه بیرون آورده بود،در چهار گوشهٔ خانه آویزان کرد، به گفتهٔ دایی جواد این اسپندها حتما میبایست از ریشه بیرون آورده شود و داخل خانه اویزان شوند چون اجنه از بوته اسپند با ریشه بدشان می آید. حالا نوبت توصیهٔ بعدی دایی جواد بود، فاطمه به سمت آشپز خانه رفت و دبهٔ سرکه که سرکهٔ خانگی انگور بود را جلو آورد و از آن داخل پیاله ای ریخت و از جا بلند شد و دوباره از سرکه ها به چهار گوشهٔ خانه پاشید، این سرکه ها را با مشقت و‌جستجوی زیاد پیدا کرده بودند، زیرا سرکه صنعتی در این مورد هیچ اثری نداشت و اجنه به شدت از هر نوع سرکه طبیعی گریزان هستند و با شنیدن بوی سرکه از خانه ای که آن بو می اید فراری میشوند. مرحلهٔ بعدی توصیه های دایی جواد را، زینب دختر خانه، انجام داد و همانطور که کندر و اسپند روی ذغال های سرخ شده میریخت مقداری پشم شتر را روی آن قرار داد، دود غلیظی به هوا برخواست و زینب منقل کوچکی را که در آن ذغال ریخته بود را روی سینی استیل، قرار داد و آن را داخل هال و تمام اتاقها چرخاند،بطوریکه همه جا را بوی خوش اسپند و کندر فرا گرفت و در روایات آمده که اجنه از بوی اسپند و کندر بدشان می آید.. فاطمه خودش را روی مبل انداخت و همانطور که نفسش را محکم بیرون میداد رو به زینب گفت: بیا دخترم بشین، خسته شدی هااا زینب لبخندی زد و گفت: نه وقتی شما حالتون خوب باشه، خستگی از تن منم در میره، حالا الان باید چکار کنیم؟ فاطمه از جا بلند میشد و همانطور که به سمت آشپزخانه می رفت گفت: حالا برا امروز کافیه، تا من یه دمنوش میریزم و میبرم اتاق کار بابات، تو هم چند بار آیه الکرسی را بخون و داخل خونه فوت کن.. فاطمه با سینی دمنوش سیب وارد اتاق شد، روح الله غرق در کتاب پیش رویش بود،به طوریکه اصلا متوجه ورود فاطمه نشد. فاطمه سینی را روی میز شیشه و بزرگ جلوی روح الله گذاشت و گفت: خسته نباشی آقا ! به کجاها رسیدی؟ روح الله سرش را بالا گرفت و گفت: علوم غریبه خیلی پیچیده اند، اسامی این کتاب ها را چند تا از اساتید حوزه بهم معرفی کردند و با هزارتا مکافات پیداشون کردم، تازه چند جلد بود که اصلا پیداشون نکردم، چه توی کتابخونه ها قم و چه اینجا و‌حتی تهران، هیچ‌جا نبودن، اما همین ها هم‌که به دستم رسیدن خیلی سختن، یعنی اگر بخوایم....اوووف فاطمه چه کنم؟! فاطمه لبخندی زد و گفت: تحقیق و‌پژوهش، کنکاش و جستجو و بدان عاقبت جوینده یابنده است و مطمین باش ما می تونیم یک راهی برای مقابله دائمی با دنیای شیاطین جنی و انسی پیدا کنیم.. ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی بر اساس واقعیت 🐾🪨🐾🪨🐾🪨🐾🪨 https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا