eitaa logo
🏴 منتظران ظهور 🏴
2.8هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
9.3هزار ویدیو
296 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی وَ یُحیِ الاَرض مِن بَعدِ مَوتِها مدیر: @Montazer_zohorr تا امر فرج شود میسّر بفرست بهر فرج و ظهور مهدی صلوات🌱🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆🕋🔆ادیان ابراهیمی وآخرالزمان 👤🎥جناب استادحجت الاسلام امیررضاطاهایی 📡قسمت 1⃣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به بهانه سالگرد شهادت 🎥 سخنرانی بسیار زیبا از شهید مهدی زین الدین| از کجا معلوم امام زمان همینجایی نباشد که ما هستیم... شهید🕊🌹اللهم صل علي محمدوآل محمدوعجل فرجهم. https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏚 اثری از مشرکین جز اقامتگاهشان نخواهد ماند ✅ از امام باقر (ع) در مورد تفسیر آیه شریفه: 📜 «وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّهً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّهً»: 📃 (با همه مشرکان بجنگید، چنانکه آنان همگی با شما می‌جنگند) (۱) سؤال کردند، فرمود: 🔸 «هنوز تأویل این آیه نیامده است، هنگامی که قائم ما پس از ما قیام کند، آنانکه زمان او را درک کنند، تأویل این آیه را خواهند دید. که بی‌تردید آئین محمّد (ص) به هر نقطه‌ای که شب و روز می‌رسد، خواهد رسید و دیگر اثری از شرک روی زمین نمی‌ماند؛ چنانکه خدای تبارک و تعالی می‌فرماید: 📜 [فَأَصْبَحُوا لا یُری‌ إِلَّا مَساکِنُهُمْ‌] 📃 [دیگر نشانی از آنها به جز اقامتگاههایشان دیده نمی‌شود] (۲)، 🌱 زمین به وسیله مهدی (عج) آباد، خرّم و سرسبز می‌شود، و به وسیله او چشمه‌سارها روان گردد، فتنه‌ها و چپاولگری‌ها از بین رود و خیرات و برکات بسیار باشد». (۳) ⬅️ روزگار رهایی، ج‌۲، ص: ۶۰۳ (۱). توبه: ۳۶. (۲). احقاف: ۲۵. (۳). ینابیع المودّه جلد ۳ صفحه ۷۸ و ۱۳۲، الامام المهدی صفحه ۴۱، و ... 🏷 (عج) https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شکرانه 44.mp3
8.57M
44 هر وقت دیدی غُصه هات دارن زیاد میشن، و قلبـ💔ـت زیر بار غصه هات لِـه شده؛ یه کم فکـــر کن؛ شاید شکـر نعمتهاتو فراموش کردی! فقط شکـر، نعمتها رو تثبیت میکنه https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انسان شناسی 150.mp3
10.69M
۱۵۰ 🔺من می‌خوام حرکتم رو بسمت تکامل انسانی، شروع کنم... باید از کجا شروع کنم؟ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توحید مفضل 14.mp3
26.48M
📗کتاب صوتی پای درس امام صادق(ع) ترجمه قسمت 4️⃣1️⃣ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
توحید مفضل 15.mp3
24.63M
📗کتاب صوتی پای درس امام صادق(ع) ترجمه قسمت 5⃣1⃣ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
مرگ من چه وقتیه؟
🏴 منتظران ظهور 🏴
رمان واقعی«تجسم شیطان۲» #قسمت_بیستم_نهم 🎬: روزی سرنوشت ساز بود، هم برای شراره و هم روح الله و فاطمه
رمان واقعی«تجسم شیطان۲» 🎬: شراره طبق نقشه قبلی می خواست شماره روح الله را بگیرد و به طریقی که از ترفندهای شیطانی او بود، فاطمه را داخل دادگاه بکشاند و در یک لحظه حسین را برباید و برود، هنوز شماره نگرفته بود که متوجه شد عباس به سمت مغازه ای کمی دورتر از فضای سبز که از قضا شراره همانجا ماشینش را پارک کرده بود رفت، یک لحظه فکری جدید از ذهنش گذشت، بله بهترین کار همین بود، او می خواست جگری از روح الله و فاطمه بسوزاند، پس با ربودن عباس بهتر به آن خواسته اش میرسید. نگاهی انداخت به سمت عباس که هنوز از خیابان رد نشده بود و بعد خیره شد به حرکات فاطمه، فاطمه غرق حسین بود و حواسش بیشتر به سمت در دادگاه بود و اصلا متوجه عباس نبود. شراره چادرش را زیر بغل هایش جمع کرد تا سرعت قدم هایش را نگیرد و با شتاب خود را به آن طرف خیابان رساند. عباس جلوی در مغازه بود، شراره خودش را به او رساند و با لحنی مهربان رو به او‌گفت: خوبی خاله؟! عباس با دیدن شراره انگار کمی ترسیده بود، عقب عقب رفت تا پشتش به در شیشه ای مغازه خورد و نگاهی از آن فاصله به مادرش که اصلا رویش به آن سمت نبود انداخت و با لکنت گفت:چ...چ...چکار من داری؟! شراره جلو‌ رفت و‌همانطور که گونهٔ نرم و تپل عباس را نوازش می کرد گفت: چرا از من میترسی؟! یعنی من اینقدر ترسناکم؟! آخه پدر و مادرت چی از من تو گوش تو‌خوندن که... عباس آب دهانش را قورت داد و وسط حرف او پرید و‌گفت: به من دست نزن، چیکار داری؟! برو تو دادگاه بابام اونجاست.. شراره همانطور که هنوز لبخند کمرنگی روی صورتش نشسته بود گفت: کاری ندارم یه پیغام با یه بسته برا بابات دارم، از قول من بهش بگو‌که من دیگه کاری به زندگی شماها ندارم، میخوام یه جایی برم که هیچ کس نباشه، می دونی من دارم میمیرم، مریضم... و چند لحظه صبر کرد تا اثر حرفش را ببیند و بعد که حس کرد عباس کمی نرم شده با اشاره به ماشینش، ادامه داد: یک سری وسائل هست من گذاشتم توی کارتون صندلی عقب ماشین ، مال بابات هست، سنگینه بیا بردار ببر و پیغام منم بهش برسون.. عباس ناباورانه به شراره نگاهی انداخت و شراره زیر لب وردی خواند عباس بی صدا به سمت ماشین شراره رفت، در عقب ماشین را باز کرد و در همین حین دستان شراره با دستمالی سفید جلوی دهان و بینی اش قرار گرفت و او چشمانش سیاهی رفت و چیزی از دور و برش نفهمید.. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◼️🍃◼️🍃◼️🍃 *فرا رسیدن سالروز شهادت مظلومانۀ أمّ‌أبیها، بنت رسول‌ٱللّٰه، زوجة ولیّ‌ٱللّٰه، أمّ‌ٱلأئمّة، حضرت سیّدةٱلنّساء فاطمة‌ٱلزّهراء صلوات‌ٱللّٰه علیها را به حضرت ولیّ‌عصر عجّل‌ٱللّٰه تعالیٰ فرجهُ‌ ٱلشّریف، شیعیان و موالیان حضرتش تسلیت و تعزیت عرض می‌کنیم.* ‏https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا