"خلاصه این که: مراد از محتوم در این خبر آن است که به حسب ظاهر اخبار حتمی باشد چون متوقف بودنش بر چیزی بیان نشده پس تغییر دادن آن ضرری ندارد، ومنظور از محتومی که در آن بداء واقع نمی شود، آن است که حتمی بودنش تصریح شده واین تغییر وتبدیلی ندارد، زیرا که تبدیل آن، تکذیب خود وپیغمبران وفرشتگان خداوند است. واین مطلب را خداوند سبحان به برکت مولایم صاحب الزمان (علیه السلام) به من الهام فرمود وندیده ام کسی پیش از من این نکته را گفته باشد.
و یکی از محدثین بین این خبر واخبار دیگری که دلالت می کند، بداء در محتوم واقع نمی شود، نحوه دیگری جمع کرده که به نظر من خالی از اشکال نیست، بهتر آن است که تمام سخن وی را نقل کنیم سپس اشکالاتی که به نظر قاصر رسیده بیان نمایم."
"محدث مزبور - که خداوند مقامش را عالی تر گرداند - در اواخر باب یازدهم کتابش - النجم الثاقب - چنین گفته: غیر ظهور وخروج حضرت حجة بن الحسن بن علی المهدی - صلوات الله علیه - (که حال از عمر شریفش هزار وچهل سال وچیزی می گذرد) که خواهد شد وتبدیل وخلفی در او نخواهد شد، مابقی آنچه رسیده از آیات وعلامات پیش از ظهور ومقارن آن، همه قابل تغییر وتبدیل وتقدیم وتأخیر وتأویل به چیز دیگر که از اهل بیت عصمت (علیهم السلام) رسیده باشد، هست. حتی آن ها که در شمار محتوم ذکر شده، چه ظاهراً مراد از محتوم در آن اخبار نه آن است که هیچ قابل تغییر نباشد، وظاهر همان را که فرمودند به همان نحو بیاید، بلکه مراد (والله یعلم) مرتبه ای است از تأکید در آن، که منافاتی با تغییر در مرحله ای از انحای آن وجود نداشته باشد، مؤید این مقال است: آنچه شیخ نعمانی در غیبت خود از ابی هاشم داوود بن قاسم جعفری روایت کرده...(۸۲۰). - سپس ترجمه روایت یاد شده را آورده است .
"می گویم: این سخن از چند جهت قابل بحث ومناقشه است:
اول این که جزم کردن به این که تمام علائم ظهور قابل تغییر است با روایات بسیار بلکه متواتری که تصریح دارند بعضی از آنها محتوم است که تغییر وتبدیلی در آن نیست، منافات دارد، از جمله این روایات آن که: نعمانی از عبد الملک بن اعین آورده که گفت: نزد حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) بودم. پس ذکر قائم (علیه السلام) به میان آمد، به آن حضرت عرض کردم: امیدوارم که این امر به زودی واقع شود وسفیانی هم نباشد فرمود: خیر، به خدا این از محتوم است که ناگزیر باید بشود(۸۲۱).
و نیز نعمانی به سند خود از حمران بن اعین از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) درباره آیه شریفه: ﴿قضی أجلا وأجل مسمی عنده﴾ (سوره انعام: ۲)؛ اجلی تقدیر کرد واجلی نام برده شده نزد او. فرمود: این ها دو اجل هستند یک اجل محتوم، واجل دیگر موقوف است. حمران به آن حضرت عرضه داشت: محتوم چیست؟ فرمود: آن است که غیر از آن نمی شود. عرض کرد: موقوف چیست؟ فرمود: آن است که خداوند را در آن مشیت هست. حمران گفت: من امیدوارم اجل سفیانی از موقوف باشد. امام باقر (علیه السلام) فرمود: خیر، به خدا این از محتوم است(۸۲۲).
و از فضیل بن یسار از حضرت امام باقر (علیه السلام) آورده که فرمود: به تحقیق که اموری موقوف هست واموری محتوم، والبته سفیانی از امور محتوم است که ناگزیر باید بیاید(۸۲۳)."
"همچنین به سند خود از خلاد صائغ آورده که حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود: سفیانی، ناگزیر خواهد آمد.
و صدوق در کمال الدین به سند خود از ابوحمزه ثمالی آورده که گفت: به حضرت صادق (علیه السلام) عرض کردم: حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) می فرمود: خروج سفیانی از محتوم است. فرمود: آری. عرض کردم: از محتوم است؟ فرمود: آری.
و اختلاف بنی العباس از محتوم است وقتل نفس زکیه نیز از محتوم است وخروج قائم (علیه السلام) نیز از محتوم است(۸۲۴).
و در بحار از قرب الاسناد به سند خود از علی بن اسباط است که گفت: به حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) عرض کردم: فدایت شوم، ثعلبة بن میمون از علی بن المغیره از زید عمی برایم گفت که حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) فرموده است: قائم ما در یکی از سال ها برای ادای کامل حقوق مردم قیام خواهد کرد. امام کاظم (علیه السلام) فرمود: قائم بدون سفیانی قیام کند؟ عرض کردم: فدایت شوم، پس در این سال است؟ فرمود: هرچه خدا خواهد، گفتم: آیا در دوران عمر من به حکومت می رسد؟ فرمود: خدا هرچه خواهد انجام دهد(۸۲۵).
و نیز در بحار از غیبت شیخ طوسی به سند خود از محمد بن مسلم آورده که گفت: شنیدم حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) فرمود: سفیانی پس از آن که بر مناطق پنج گانه مسلط می شود، به مقدار حمل یک زن زمامداری می کند، سپس فرمود: استغفرالله به مقدار حمل یک شتر حکومت خواهد کرد، وماجرای او از محتوم است(۸۲۶).🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🔰قسمت 2⃣0⃣1⃣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 به بهانه ۱۷ دی ماه و #کشف_حجاب رضاخانی
🌹ببینید خانمی که امام زمان (عج) بر پیکر او حاضر شد
♦️ این بانو هفت سال بخاطر کشف حجاب در دوره رضاخان از منزل بیرون نرفت...
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
*فضائل امیر المومنین علیه السلام*
✅رسول مکرَّم خدا صلی الله علیه و آله فرمودند جبرئیل نزد من آمده و عرضه داشت :
📝يا مُحمّدُ ! إنّ اللّهَ يَقولُ : فَرَضتُ الصَّلاةَ و وَضَعتُها عَنِ المَريضِ و فَرَضتُ الصِّيامَ و وَضَعتُهُ عَنِ المَريضِ و المُسافِرِ و فَرَضتُ الحَجَّ و وَضَعتُهُ عَنِ المُقِلِّ المُدقِعِ و فَرَضتُ الزَّكاةَ و وَضَعتُها عَمَّن لايَملِكُ النَّصابَ و جَعَلتُ حُبَّ عَلي بنِ ابيطالبٍ و لَيسَ فيهِ رُخصَةٌ .
✍ای محمد ! خدا میفرماید : نماز را واجب کردم و آن را از مریض برداشتم ، و روزه را واجب کردم و آن را از مریض و مسافر برداشتم ، و حج را واجب کردم و آن را از فقیر و مریض برداشتم ، و زکات را واجب کردم و آن را از کسی که مالک حد نصاب نیست برداشتم ، و دوستی علی بن ابیطالب(علیه السلام) را قرار دادم و هیچ رخصتی در آن نیست.
📘بحارالأنوار ۱۲۹/۲۷ .
#ولایت #امیرالمومنین
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
A0030.mp3
15.43M
اذان
📝طنین دلنشین اذان
🎤 حاج سلیم موذن_زاده_اردبیلی
حی علی الصلاه🕌
هدیه به چهارده معصوم
🔸🌸🔸🌸🔸🌸🔸
⁉️چرا کسانی که در آخرالزمان زندگی می کنند رزق و روزیشان تنگ است؟
➕مردی به خدمت امام صادق(ع) آمد و عرضه داشت:
من مرتکب گناهی شده ام.
➖امام صادق(ع) فرمود: خدا می بخشه
➕ آن شخص عرضه داشت: گناهی که مرتکب شده ام خیلی بزرگ است.
➖امام فرمود: اگر به اندازه ی کوه باشد خدا می بخشد.
➕آن شخص عرضه داشت: گناهی که مرتکب شده ام خیلی بزرگتر است
➖امام فرمود: مگر چه گناهی مرتکب شده ای؟
و آن شخص به شرح ماجرا پرداخت.
➖پس از اتمام سخن امام صادق(ع) رو به آن مرد کرد و فرمود: خدا می بخشد، من ترسیدم که نماز صبح را قضا کرده باشی
➕ از امام صادق(ع) پرسیدند که چرا کسانی که در آخر زمان زندگی می کنند رزق و روزیشان تنگ است؟
➖فرمودند: به این دلیل که غالبا نمازهایشان قضا است...
📚 کتاب رزق و روزی از دیدگاه قرآن و حدیث
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
خانواده آسمانی 06.mp3
11.19M
#خانواده_آسمانی ۶
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_پناهیان
#شهید_بهشتی
🌎 تمام قصهی فراموشیِ بشر بعد از سفرش به زمین،
و محصور شدن او در زندان دنیا؛ که تصور میکند خیلی بزرگ است، فقط محصول این است که؛ ↓
⚡️ با چشمی که به همه چیز عادت کرده، به همه چیز مینگرد ... و در حقیقت به هیچ چیز فکر نمیکند!
※ #اهل_تفکر چگونه اند؟
- به چه چیزی فکر میکنند؟
#انسان_شناسی
#حجاب_عادت
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ #استاد_رائفی_پور
" جنگ آخرالزمـــــــــــانی "
جنگ خانواده دارها با بی خانواده ها...
#تجاوز_به_مرزهای_فرهنگی
توصیه میکنم حتماگوش کنید.که چکونه مملکت ماکه مردمش اینهمه بدبختی کشیدندبابی توجهی مسئولین بی فکرافتاده دست آدمهای کاملابی منطق وغربگرا.
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
رمان: از سیم خاردار های نفست عبور کن
نویسنده: لیلا فتحی پور
تعداد قسمتها: 360
با ما همـــراه باشیـــــن💛
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
#رمان
#از_سیم_خاردار_نفست_عبور_کن
#قسمت_اول
جلو در دانشگاه با دوستهایم در حال حرف زدن بودیم که یاد جزوه ام افتادم، رو به سارا گفتم:
– پس این جزوه ام چی شد؟
سارا هینی کشیدو گفت:
– دست راحیله، صبر کن الان می گم بیاره.
گوشی را از جیبش در آوردو از ما فاصله گرفت، بعد از چند دقیقه امد.
– الان میاره.
نگاه دلخوری به او انداختم.
–ببخشید که جزوتو بی اجازه دادم به یکی دیگه، اونوقت راحیل کیه؟
–راحیل یکی دیگه نیست،خیلی منظمه،راستش نمیشد که بهش ندم،گفت یه روزه میده، خیالت راحت حرفش حرفه،آرش باور کن جوری شد که نشد بگم جزوه مال توئه، الانم امد به روش نیاریا.
پوفی کردم و گفتم:
– حالا الان کجاست؟ من می خوام برم. نگاهی به در دانشگاه انداخت.
–تودانشگاهه، عه، امدش.
مسیر نگاهش را دنبال کردم، یک دختر چادری که خیلی باوقارو متین به نظر می رسید، نزدیک میشد، اونقد چهره ی جذابی داشت که نتوانستم نگاهم را صورتش بردارم، ابروانی مشگی با چشمهایی به رنگ شب، پوست صورتش رنگ گندم بود،بینی کشیده که به نظر عمل کرده بود ولی وقتی نزدیک امددیدم این طور نیست. با یک روسری سرمه ایی زیبا، صورتش رو قاب گرفته بود، برعکس دخترهای دیگه که در دانشگاه مغنعه می پوشند،او روسری سرش بودومدل خاصی آن را بسته بود، مدل بستنش را خیلی خوشم امد.
نوع چادرش خاص بود. با لبخندی که به سارا می زد با اشاره سر سارا را صدا کرد، تا جزوه را به دستش دهد.سارا به طرفش رفت و باهم دست دادند وخوش وبش کردند، سرش را به طرف کیفش برد که جزوه راازداخل کیف برون بکشد.
همون لحظه فکر شیطنت باری به سراغم امد.
نمی دانم چرا، ولی می خواستم متوجه بشودکه جزوه مال من است. شاید می خواستم من را ببیندو توجه اش را به طرف خودم جلب کنم. جلو رفتم و سلام کردم، سرش رابالا آوردو ونگاه گذرایی به من انداخت و زیرلبی جوابم راداد، لبخند از روی لبهایش جمع شد، قیافه ی جدی تری به خودش گرفت وجزوه را مقابل سارا گرفت و تشکر کرد.
همانطور که محو صدای آرام و قشنگش شده بودم، قبل از سارا جزوه را گرفتم و گفتم:
–خواهش می کنم، بعد خنده ایی کردم و گفتم:
– جزوه ام شده مارکوپولو، بالاخره به دستم رسید.
با چشمهای گرد شده، سارا را نگاه کردوگفت:
–منظورت از دوستت ایشون بودند؟
سارا با دست پاچگی گفت:
–حالا چه فرقی داره، با دلخوری به سارا گفت:
–کاش می گفتی، بعدهم برگشت به طرفم وبا حالتی شرمنده گفت:
–حلال کنید من نمی دونستم...نذاشتم حرفش راادامه دهد، فوری گفتم:
–اشکالی نداره، اصلا مهم نیست.
سرش را پایین انداخت و چیزی نگفت، کمی بیشتر به طرف سارا متمایل شدو باهاش دست دادو گفت:
–کلاس آخررو نمیای؟
سارا گفت:
– نه، با بچه ها می خواهیم بریم بیرون.
نگاهی به من و بقیه ی بچه ها انداخت وهمانطور که دستش را از دست سارا بیرون می کشید گفت:
–پس من میرم کلاس.
سرش را به طرف من برگرداند و بدون این که نگاهم کند گفت:
–ممنون بابت جزوه.
فوری خداحافظی کردو رفت.
بعد از رفتنش به سارا گفتم:
–چرا نگفتی اونم با شما بیاد؟
سارا پوزخندی زدو گفت:
–اون این جور جمع هارو نمی پسنده.
اخم کردم.
– کدوم جور؟
-مختلط...
-یعنی چی؟
-یعنی اون پسر جماعت را حساب نمی کنه، چه برسه باهاشون بیرون بره.
–سارا!این دختره تو کلاس ماست؟
–آره.
با تعجب گفتم:
– چرا من تا حالا متوجه اش نشدم؟ سارا همانطور که نگاهم می کرد گفت:
–کلا راحیل با کسی کاری نداره،آرومه و سرش تو کار خودشه.
سارا پیش بقیه رفت که گرم حرف زدن بودندو گفت:
–بچه ها بریم دیگه.
نمی دانم چرا این دختر، چی بود اسمش، راحیل،
توجهم را جلب کرد.
چقدر جذبه داشت، فکر کنم کمی از خود شیفته هم بود، حتی در چشم هایم نگاه هم نکرد.صدای سارا در سرم اکو می شد،"او پسر جماعت را حساب نمی کند."
دلم خواست رفتارش با من متفاوت باشد تابقیه بخصوص سارا شوکه بشوند...منی که همه ی دخترها دوست دارند هم کلامم شوند و تحویلم می گیرند،او حتی افتخار ندادکه نگاهم کند...
سارا با تکون دادن دستش مقابل چشم هایم، گفت:
– کجایی آرش؟ تو نمیای؟
– گفتم که نه، کار دارم باید برم.
-باشه پس خداحافظ ما رفتیم.
از بقیه ی بچه ها هم خداحافظی کردم و به طرف خانه راه افتادم...
🍁به_قلم_لیلا_فتحی_پور🍁
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
برنامه درس حافظ
" شرح و تفسیر غزلیات حافظ "
توسط #استاد_محمد_رضا_رنجبر
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c