"در آن هنگام باطل جویان به تردید افتند وهتک کنندگان حرمت های الهی از هم پایشیده شوند - که اندک خواهند بود - عجله کنندگان هلاک گردند وآن ها که فرج را نزدیک دانند نجات یابند. از این جهت است که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به علی (علیه السلام) فرمود: تو برادر منی ووعده من وتو وادی الاسلام باشد(۸۸۸).
وجه استشهاد به این روایت این که، پیش تر اشاره کرده ایم، ونیز بیان خواهیم کرد که دعا برای حضرت قائم (علیه السلام) وتعجیل فرج آن حضرت مایه کمال ایمان وثبوت آن تا هنگام مرگ باشد. پس سبب غیر مستقیم است برای رستگاری به این فضیلت، اضافه بر این که خود این دعا تمسک به عصمت کبری - یعنی ولایت علی بن ابی طالب (علیه السلام) - است، پس سبب رسیدن به این مقام می باشد. ونیز از دلایل این موضوع روایتی است که در اصول کافی به سند صحیحی از ابن ابی عمیر از حکم مسکین از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: هرکس به مؤمنی سروری رساند خداوند (عزّ وجلّ) از آن سرور مخلوقی می آفریند که هنگام مرگ دیدارش کند وبه او گوید: مژده باد تو را ای دوست خدا به کرامت ورضوان او. وهم چنان با او خواهد بود تا این که داخل قبرش شود، باز همان سخن را گوید وچون از قبرش بر خیزد بار آن سخن را تکرار نماید. سپس همواره با او بماند ودر مواقع ترس او را مژده دهد وهمان سخن را بگوید. مؤمن از او پرسد: تو کیستی خدایت رحمت کند؟ می گوید: من آن سرور وشادمانی هستم که بر فلانی وارد ساختی(۸۸۹).
"می گویم: وجه دلالت این که: بدون تردید مولایمان صاحب الزمان وپدران گرامی اش (علیه السلام) از این دعا خرسند ومسرور می شوند، پس این ثواب به نحو اتم بر آن مترتب است.
۳۶ - اجابت دعوت خدا ورسول او (صلی الله علیه وآله وسلم):
خداوند (عزّ وجلّ) می فرماید: ﴿یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله وللرسول اذا دعاکم لما یحییکم﴾ (سوره انفال: ۲۴)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! اجابت کنید خدا ورسول را، هرگاه شما را فراخوانند بدانچه شما را زنده می کند. بدون شک منظور از زندگی در این آیه، زندگی ابدی ومعیشت خوش وخرم است که با پیروی کردن از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) حاصل می گردد، وقبلا بیان کرده ایم که تمام آنچه جانشینان معصوم پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) امر نموده یا انجام داده اند، امر وفرمان خدا ورسول است واز مباحث گذشته وآینده اهتمام بنده در این امر بزرگ اجابت دعوت خدا ورسول او (صلی الله علیه وآله وسلم)می باشد.
این معنی تحت عناوین دیگری نیز در آیات قرآن آمده است، از جمله فرموده خدای تعالی: ﴿یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامر منکم﴾ (سوره نساء: ۵۹)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید!
اطاعت کنید خدا را واطاعت کنید رسول واولی الامر از خودتان را.
"و نیز تمام آیاتی که به انجام کارهای نیک امر می کند وتأسی جستن وپیروی واظهار محبت نسبت به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) را دستور می دهد.
۳۷ - قرار گرفتن در درجه امیر المؤمنین (علیه السلام):
دلیل بر این که دعا کننده برای تعجیل فرج وظهور مولی صاحب الزمان (علیه السلام) روز قیامت همراه امیر مؤمنان (علیه السلام) در درجه اش خواهد بود، روایتی است که در کمال الدین از آن حضرت آمده فرمود: قائم (علیه السلام) ما را غیبتی است که مدتش طول می کشد، گویی شیعه را می بینم که در دوران غیبت او بسان گوسفندی که دنبال چراگاه می گردد، دنبال چراگاهند اما آن را نمی یابند. توجه کنید که هر یک از آنان بر دین خود ثابت بماند ودلش بر اثر طول غیبت امامش قساوت نگیرد، روز قیامت با من در درجه ام خواهد بود. سپس فرمود: به درستی که چون قائم ما (علیه السلام) بپاخیزد، برای احدی در گردنش بیعتی نخواهد بود، به همین جهت ولادتش مخفیانه انجام می گیرد وخودش از انظار غایب می شود(۸۹۰)."
"بیان استدلال به دو وجه است:
یکم: این که دعا برای تعجیل فرج وظهور مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) نشانه پایداری وثبات ایمان ودین است. چون اگر - العیاذ بالله - در این امر تردید داشت برای تحقق یافتن آن تضرع ودعا نمی کرد، بنابراین در عداد کسانی است که بر دین خود ثابت مانده اند وامیر مؤمنان (علیه السلام) به ایشان آن ثواب بزرگ را وعده داده است.
دوم: این که این دعا سبب کامل شدن ایمان وثبوت آن برای انسان می شود، به این گونه که از فتنه های آخر الزمان نجات می یابد. همان طور که مولای ما ابو محمد امام حسن عسکری (علیه السلام) به احمد بن اسحاق قمی فرمود: به خدا سوگند! غیبتی طولانی خواهد داشت که در آن دوران از هلاک نجات نمی یابد مگر کسی که خداوند او را بر اقرار به امامتش ثابت بدارد، وبه دعا کردن برای تعجیل فرجش توفیق دهد. که تمام این حدیث در بخش چهارم کتاب گذشت.
پس دعا برای آن حضرت سبب آن است که دعا کننده در درجه امیر المؤمنین (علیه السلام) باشد، چون سبب ثابت ماندن ایمان در زمان غیبت صاحب الزمان (علیه السلام) است.
"مؤید این که این دعا سبب کمال ایمان است آن که: این عمل خیر اندیشی برای اهل بیت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) می باشد که مایه کامل شدن ایمان است. چنان که صدوق (رحمة الله) در مجالس خود از مولای ما حضرت کاظم (علیه السلام) از پدرانش از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آورده که فرمود: هرکس وضویش را کامل گیرد ونمازش را خوب بخواند، وزکات دارایی اش را بپردازد، وزبانش را حفظ نماید وخشمش را فرو نشاند، وبرای گناهش استغفار کند، وخیر خواهی اش را نسبت به خاندان پیامبرش (صلی الله علیه وآله وسلم) انجام دهد، حقایق ایمان را کامل گردانیده ودرهای بهشت برایش گشوده است(۸۹۱).
🌅۳۸ - محبوب ترین خلایق نزد خداوند:💐🌷💐🌷💐🌷💐🌷
💠قسمت 4⃣1⃣1⃣
امام زمان 001.mp3
2.12M
✍️غم نامه؛
امام زمان، از ما گله می کند...
با همه رحمتش،
با همه عشقش...
اول دعایمان می کند؛ بعد گلایه...
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
#استاد_شجاعی
#شیطان_شناسی
جلسه اول
جلسه دوم
جلسه سوم
جلسه چهارم
جلسه پنجم
جلسه ششم
جلسه هفتم
جلسه هشتم
جلسه نهم
جلسه دهم
جلسه یازدهم
جلسه دوازدهم
جلسه سیزدهم
جلسه چهاردهم
جلسه پانزدهم
جلسه شانزدهم
جلسه هفدهم
جلسه هجدهم
جلسه نوزدهم
جلسه بیستم
جلسه بیست و یکم
جلسه بیست و دوم
جلسه بیست و سوم
جلسه بیست و چهارم
جلسه بیست و پنجم
جلسه بیست و ششم
جلسه بیست و هفتم
جلسه بیست و هشتم
جلسه بیست و نهم
جلسه سی ام
جلسه سی و یکم
جلسه سی و دوم
جلسه سی و سوم
جلسه سی و چهارم
جلسه سی و پنجم
جلسه سی و ششم
جلسه سی و هفتم
جلسه سی و هشتم
جلسه سی و نهم
جلسه چهلم
جلسه چهل و یکم
جلسه چهل و دوم
جلسه چهل و سوم
جلسه چهل و چهارم
جلسه چهل و پنجم
جلسه چهل و ششم
جلسه چهل و هفتم
جلسه چهل و هشتم
جلسه چهل و نهم
جلسه پنجاهم
جلسه پنجاه و یکم
جلسه پنجاه و دوم
جلسه پنجاه و سوم
جلسه آخر
💠https://eitaa.com/montazeraan_zohorr💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 سلسله جلسات #مهدویت_و_معرفت 14
👈علما و مراجع ، نائبان امام در دوران غیبت
🎤 استاد #محمدرضا_نصوری معاونت فرهنگ و آموزش و پژوهش بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج) کشور
بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود عج استان مازندران
وعده دیدار سیدالشهدا علیه السلام به محمدباقر
قبل اذان صبح با حالت عجیبی از خواب پرید؛ گفت: خواب دیدم! قاصد امام حسین ع بود.
به من گفت: آقا سلام رساندند و فرمودند: بزودی به دیدارت خواهم آمد
یه نامه هم از طرف آقا داد که نوشته بود: چرا این روزها کمتر زیارت عاشورا می خوانی؟
همینطور کـه داشت حرف می زد
گریه میکرد؛ دیگه تو حال خودش نبود.
چند شب بعد هم شهید شد
آقـا بـه عهدش وفـا کرد ..
شهید #محمدباقر_مومنی_راد🕊🌹اللهم صل علي محمدوآل محمدوعجل فرجهم🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌹🌹🌹
📙کتاب خط عاشقی
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
تصاویر شهدای حادثه تروریستی امروز
💔💔💔
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
📌رئیس جمهور در پیامی با محکوم کردن جنایت اخیر رژیم صهیونیستی در حمله به یک منطقه مسکونی در دمشق و شهادت ۵ تن از مستشاران نظامی سپاه در این حمله تأکید کرد: جمهوری اسلامی، جنایات رژیم صهیونیستی را بیپاسخ نخواهد گذاشت
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
♨️مبادا فکر کنی امام زمان علیه السلام به دعای تو محتاج است...
🔸سید بن طاووس به فرزندش محمد مینویسد؛ مبادا فکر کنی امام زمان علیه السلام به دعای تو محتاج است؛ هرگز چنین نیست و هرکس چنین فکری کند بیمار است، این که میگویم برای او دعا کن، فقط برای این است که او حق بزرگی بر تو دارد و بسیار در حق تو احسان نموده است،
🔸و اگر قبل از دعا برای خودت برای او دعا کنی، ابواب اجابت زودتر به رویت گشوده میشود.
زیرا تو با گناهت باب دعا را بر روی خود بستهای، ولی هنگامی که برای آن مولایی دعا کنی که از خواص درگاه خداست.
به احترام او باب اجابت به رویت گشوده میشود و آنگاه خود و همهی کسانی که در حقشان دعا میکنی بر خوان احسان او مینشیند و مشمول رحمت، کرم و عنایت الهی میشوید، چون خود را به او مرتبط کردهاید!
📚 فلاح السائل، سید بن طاووس
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🏴 منتظران ظهور 🏴
#رمان ازسیمخاردارنفستعبورکن #قسمت_13 با ویلچرش طرف آشپزخانه رفت از اپن گرفت و به سختی بلند شد. ن
#رمان
ازسیمخاردارنفستعبورکن
#قسمت_14
مادرم وقتی خیلی جوان بود و من و خواهرم کوچک بودیم بیوه می شود. پدرم بر اثرتصادف ضربه مغزی می شود ودر جا فوت می کند.
مادرم تمام زندگیاش را پای ما ریخته است و همیشه میگوید دلم می خواهد مثل پدرتان بنده ی خدا باشید.
تنها نصیحتی که از بچگی از اوشنیده ام همین است... «بنده باش»...
اوایل نمی فهمیدم منظورش چیست؟
ولی هر چقدر بزرگ تر شدم فهمیدم چقدر سخت است بنده بودن و چقدر حرف در این دو کلمه است.
چقدر می شود در موردش کتاب نوشت وحرف زد و باز به قول عطار اندر خم یک کوچه ماند.
صدای گریهی ریحانه که آویزان پاهایم شده بود، من را از اقیانوس فکرهایم بیرون آورد.
نگاهی به ساعت انداختم نزدیک اذان بود.
همیشه پیش ریحانه نماز را می خواندم بعد به خانه می رفتم.
ریحانه را بغل کردم تا آرامش کنم.
نمی دانستم چه کنم. ریحانه بی قراری می کردو از من جدا نمیشد. اذان گفته بود ومن هنوز بچه به بغل فکرمی کردم چطورراضی اش کنم که روی زمین بنشیندوآرام باشد. آقای معصومی ازاتاقش بیرون آمدتا وضو بگیرد. نمی خواستم ببینمش خجالت می کشیدم. یادشعری که برایم نوشته بودافتادم وسرم راپایین انداختم.
–خانم رحمانی بچه رو بدید من نگه دارم، اذانه شما نمازتون رو بخونید، من بعدا می خونم. امروز حالش خوب نیست اذیتتون می کنه.
اصلا رویم نشد حرفی بزنم. بدون این که نگاهش کنم بچه رادرآغوشش گذاشتم و برای وضوگرفتن به سرویس رفتم.
وقتی بیرون آمدم نبود. بچه راداخل اتاقش برده بود.
بعد از نماز لباس پوشیدم که بروم.
چند تا تقه به در زدم از همان پشت اتاق گفتم:
–آقای معصومی با اجارتون من دارم میرم، فقط اگه دوباره تب کرد داروش رو بهش بدید.
خواستم بروم که دراتاقش راباز کردو گفت:
–دستتون درد نکنه. زحمت کشیدید. دیدم بچه در بغلش بی قراری می کند.
گفتم:
–من بچه رو نگه می دارم تا شماهم نمازتون رو بخونید بعد میرم.
ــ نه شما برید ما با هم کنار میاییم.
ــ بی توجه به حرفش دستهایم را دراز کردم برای گرفتنش، که خود ریحانه مشتاقانه خودش را دربغلم انداخت و نگذاشت پدرش تعارف کند.
بعد از تمام شدن نمازش، تشکر کردو گفت:
–صبر کنید زنگ بزنم آژانس.
–نه با مترو راحت ترم.
بلند شدم تاخداحافظی کنم دیدم به کتاب روی اپن، خیره شده، با سرش اشاره کرد به کتاب و گفت:
–نمی برینش؟
ــ روز آخر که خواستم برم با بقیه ی وسایل هام می برم. یکم سنگینه. (چون چند تا لباس و چادر نمازو کتاب و غیره آورده بودم اینجا.)
با بستن در خروجی و وارد شدن به کوچه، دنیایی از افکاربه ذهنم هجوم آوردند. غرق در افکارم بودم که با صدای سلامی به خودم امدم.
با دیدن آرش که دست به سینه ایستاده بودوبه ماشینش تکیه داده بود شوکه شدم. به نظر یک خشم پنهانی هم داشت که نمی توانست خوب مهارش کند.
🍁بهقلملیلافتحیپور🍁
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
#رمان
ازسیمخاردارنفستعبورکن
#قسمت_15
–خانم رحمانی لطفا بفرمایید من می رسونمتون.
بعد رفت در ماشین را باز کردو اشاره کردکه بشینم.
با اخم گفتم:
–شما از اون موقع اینجا بودید؟
یه کم هول کردو گفت:
–راااستش نگرانتون بودم.
وقتی سکوتم را دید ادامه داد:
–خوب با یه مرد تنها با یه بچه...
حرفش را قطع کردم و پرسیدم:
–شما از کجا می دونید؟
ــ دونستنش زیاد سخت نبود،لطفا شما سوار شید براتون توضیح می دم.
عصبانی گفتم:
–کارتون اصلا درست نبود، شما حق ندارید تو کارای من دخالت کنید وبعد راهم راگرفتم و رفتم.
دنبالم امد و گفت:
–شما درست میگید، من معذرت می خوام.لطفا بیایین سوارشید براتون توضیح میدم.
ولی من گوش نکردم و به راهم ادامه دادم.
به دو خودش را به مقابلم رساند وکف دستهایش را به صورت عذر خواهی به هم رساند وسرش راکمی پایین آورد وگفت:
–خواهش می کنم.
قلبم درجاایستاد، زیادی نزدیکم شده بود،لرزش دستهایم را وقتی خواستم چادرم را جلوتر بکشم دید و یک قدم عقب رفت.
به رو به رو خیره شدم وطوری که متوجه حال درونم نشود گفتم:
–همین جا توضیح بدید من سوار نمیشم.
صدای لرزانم را که شنید، دوباره یک قدم دیگر عقب تر رفت و گفت:
–خواهش می کنم، اینجا جای مناسبی نیست برای حرف زدن مردم نگاهمون می کنند.
باورم نمی شد این همان آرش است که خودش را دراین حدکوچک می کند.
دلم نمی خواست بیشتر از این ناراحتش کنم.
دلم می گفت سوار شو، و من به حرفش گوش کردم.تنبیه سختی برای این دلم خواهم داشت که این روزها سوارم بود.
ــ فقط تا ایستگاه مترو.
چیزی نگفت، ماشین حرکت کرد.
می دانست وقتش کم است پس زود شروع به صحبت کرد.
–راستش بعد از این که پیادتون کردم و رفتم کنجکاو شدم،بعد مکثی کردوادامه داد:
–می خواستم ببینم کجا کار می کنید، برگشتم و دیدم رفتید اون خونه که درش سبزه.
جلو امدم و دیدم که روی زنگ اسم صاحب خونه نوشته شده، خب برام عجیب شدکه چرا اسمش روی زنگه، بعد به حالت پرسشی نگاهم کرد.
با عصبانیت به روبه روم نگاه کردم و گفتم:
–خب!
هیچی دیگه چون اسمش رو در بود تحقیق در موردش برام راحت شد، بعد زیر لبی ادامه داد با تحقیق میدانی فهمیدم که بر اثر تصادف سال پیش همسرش رو از دست داده و...
سعی می کردم خودم را کنترل کنم و آرامشم راحفظ کنم.
آرام حرفش را قطع کردم.
–اونوقت الان اینا به شما مربوط میشه؟
نگاهش به دست هایم کوک شد.
–شما برام خیلی مهم هستیدراستش من قصد بدی ندارم واقعا نگرانتونم، من...
ماشین را کنار خیابان پارک کردوادامه داد:
–من می خوام نظر شمارو راجع به خودم بدونم.
و این که قضیه ی اینجا امدنتون رو، اگه نگید، خواب و خوراک رو ازم می گیرید.
نگاهش کردم تا حقیقت حرفایش را از چشمهایش بفهمم.
آنقدرنگران نگاهم می کرد، نتوانستم فکری جزصداقت درموردش داشته باشم.
🍁بهقلملیلافتحیپور🍁
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c