eitaa logo
هیئت‌منتظران‌موعود‌(عج)
151 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
310 ویدیو
79 فایل
"بښم‌اللہ‌الرحݦن‌الرحیم" ټاهښت‌جہان‌،ۺـورݦحڔم‌باقیست‌... ایڹ‌جڶوه‌ۍ‌جان‌دڔ‌همه عالݥباقیست... 💠جلسات‌هفتگی: پنجشنبه‌ها‌بعد‌از‌نماز‌مغرب‌و‌عشاء 👨‍💻ارتباط با ما: @ali1900 پردیسان،خ‌استقلال،کوی‌دوم‌‌،مسجدامام‌محمد‌باقر(ع) هیئت‌منتظران‌موعود(عج)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢برگزاری دعای پر فیض عرفه سه شنبه: ۱۴۰۰/۴/۲۹ مسجد امام محمد باقر علیه‌السلام @montazeran_1391 @shahid_alamdar11 http://eitaa.com/masjediha110
هدایت شده از تربیت معنوی
از تشرفات مرحوم فشندي، ديدار با امام زمان(ع) در صحراي عرفات است. اين تشرف از مهمترين و روح افزاترين رويدادهاي زندگاني مرحوم فشندي (ره) است. تشرف حاضر، به سبب بعضي از جنبه هاي منحصر به فرد ـ كه به برخي از آنها اشاره خواهد شد، مورد توجه تعداد زيادي از شيفتگان امام عصر (ع) قرار دارد. آيت‌الله ناصري دولت آبادي كه خود مستقيما از زبان حاجي شنيده و در كتاب «آب حيات» آورده است. همچنين جناب قاضي زاهدي نيز آن را از زبان آن مرحوم شنيده و در كتاب خود نقل كرده است. اينك تلفيق اين دو روايت براي خوانندگان نقل مي‌شود. حاج محمد علي فشندي تهراني مي‌گويد: سال اولي كه به مكه مكرمه مشرف شدم، از خداي مهربان در آنجا خواستم كه توفيق دهد تا در سالهاي بعد نيز، تا بيست سفر به مكه بيايم تا شايد امير الحاج و امام زمان (ع) را هم زيارت كنم. خداوند هم توفيقي بخشيد و منتي نهاد كه من علاوه بر آن بيست سفر، چند بار ديگر نيز به زيارت خانه خدا موفق شدم. سالياني بود كه به همراه كارواني ـ به عنوان خدمه و كمكي كاروان ـ مشرف مي‌شدم تا اينكه در سالي (ظاهرا 1353شمسي) مدير كاروان به من اطلاع داد كه امسال از ديدن من معذور است. شايد تصور و پندار او اين بود كه سن من رو به پيري رفته و نگران بود كه نتوانم در كارهاي خدماتي كاروان به او ياري برسانم. از شنيدن اين خبر خيلي افسرده و پژمرده شدم. لذا به سوي مشهد مقدس حركت كردم تا دست توسلي به دامان سلطان طوس، حضرت رضا (ع) بزنم و از ايشان بخواهم كه سفر معنوي حج را امسال نيز نصيب من كند. در حرم خيلي منقلب و مضطرب بودم و به سختي مي‌گريستم و از آن حضرت روايي حاجت خود ر ا مي‌خواستم. پس از زيارت جانانه، به قصد بازگشت به تهران با آن حضرت وداع كرده، از حرم خارج شدم. در اين حين، سيدي مرا صدا زد و فرمود: «آقا! سفر شما را حضرت حجت(ع) امضا كردند و فرمودند: به حاج محمد علي بگو برو !منتظر تو هستند!» من از سيد پرسيدم :خود حضرت اين سخن را فرمودند؟ سيد گفت: بله! من نيز بدون درنگ به منزل خود در تهران بازگشتم. به محض آنكه به خانه رسيدم، همسرم با عجله گفت :اين چند روز را كجا بودي؟ مرتب از كاروان زنگ مي‌زنند و مي‌خواهند شما را همراه خود ببرند. من هم بلافاصله به مدير كاروان مراجعه كردم و پرسيدم: شما كه نيت بردن مرا نداشتيد، حالا چه شده كه مي‌خواهيد مرا هم در اين سفر همراه كنيد؟! مدير كاروان سربسته اشاره كرد كه از تصميم قبلي خود پشيمان شده و مي‌خواهد من نيز در اين سفر طبق معمول سالهاي گذشته به عنوان خدمه با او همراهي كنم. به هر ترتيب به عنوان كمكي كاروان به مكه مشرف شديم. شب هشتم ماه، كه فرداي آن روز حاجيان مي‌بايد در عرفات باشند، مدير كاروان مرا خواست و گفت: وسايل كاروان را زودتر از ديگر كاروان ها به منا منتقل كن و در عرفات در كنار «جبل الرحمة» خيمه ها را بر پا ساز تا كاروان ما در بهترين جاي ممكن سكنا گزيند. من نيز فوراً لوازم و خيمه ها را با اتومبيلي به آنجا منتقل كردم، چادرها را برافراشتم و فرش ها را گستردم. در اين حال يكي از شرطه هاي سعودي (پليس هاي عربستان) نزد من آمد و به زبان عربي گفت :چرا حالا آمدي؟ اينجا كه كسي نيست! من هم با زبان عربي شكسته بسته ـ كه تقريبا در اين سفرها آموخته بودم ـ بدو گفتم :براي انجام مقدمات كار، زودتر آمدم. گفت: «پس امشب نبايد بخوابي!» پرسيدم: چرا؟ گفت: به خاطر اينكه ممكن است دزداني پيدا شوند و به وسايل حجاج دستبرد بزنند يا اينكه شما را بكشند. بايد خيلي مراقب باشي! با شنيدن اين سخنان ترس عميقي وجود مرا فرا گرفت. در اين حال به ياد حضرت ولي عصر(عج) افتادم. به آن حضرت التجا و پناه بردم و پيوسته و پياپي نام مقدس آن قبله عالم را بر زبان مي‌آوردم. مي‌گفتم: «يا حجة بن الحسن أدركني! يا خليفة الله الأعظم أغثني!» تصميم گرفتم شب را نخوابم. به همين دليل براي نماز و نافله شب وضويي ساختم و به نماز ايستادم. آن شب در آن بيابان تنهايي، به ياد آمام زمان(ع) حال خوشي پيدا كردم. در همين حال صداي پايي شنيدم و به دنبال آن پرده چادر كنار رفت. آقايي در آستانه خيمه بعد از سلام فرمود: «حاج محمد علي تنها هستي؟» عرض كردم: بله آقا، تنهايم! و ناخود آگاه از جا برخاستم و پتويي را چند لا كرده، زير پاي آقا افكندم. آقا نشست و فرمود: «حاج محمد علي! خوب جايي را براي سكونت كاروان انتخاب كرده اي! اينجا همان جايي است كه جدم حسين بن علي (ع) در روز عرفه خيمه زده بودند!» بعد فرمودند: «حاج محمد علي! يك چايي درست كن!»عرض كردم: اتفاقا همه وسايل چاي فراهم است جز چاي خشك كه آن را از مكه نياورده ام. فرمود:«شما آب جوش تهيه كنيد، چاي خشك آن برعهده من!» آب كه جوش آمد مقداري چاي ـ كه در حدود صد گرم بود به من مرحمت كردند. چاي كه دم كشيد و آماده شد، فنجاني به ايشان تعارف كردم. نوشيدند و فرمودند: «شما هم بفرماييد!»من هم با اجازه آقا، فنجاني از آن چاي نوشيدم كه لذت خوبي براي
هدایت شده از تربیت معنوی
من داشت. در اين هنگام، دو جوان زيباروي نوراني (در روايت هاي قاضي زاهدي چهار جوان )جلوي چادر آمدند و همان جا با احترام ايستادند و به آقا سلامي عرض كردند. آقا از من خواستند كه به ايشان چاي تعارف كنم. من نيز اطاعت كردم و برايشان چاي بردم. آنان چاي را نوشيدند. آقا از من خواستند كه چاي ديگري نزد ايشان ببرم كه من نيز دوباره چاي براي آن دو جوان بردم. در اين وقت آقا به آنان فرمود: «شما برويد! آنان نيز خداحافظي كرده و رفتند». در اين زمان، آقا نگاهي به من كردند و سه بار فرمودند: «خوشا به حالت حاج محمد علي!»گريه راه گلويم را بست. عرض كردم: از چه جهت؟ فرمود :«چون امشب كسي براي بيتوته در اين بيابان نمي‌آيد. امشب شبي است كه جدم امام حسين(ع) در اين بيابان آمده است» بعد فرمود: «دلت مي‌خواهد نماز و دعاي مخصوصي را كه از جدم رسيده بخواني؟» عرضه داشتم: بله آقا جان! فرمود: «برخيز و غسلي به جا آور و وضو بگير!» عرض كردم: هوا طوري است كه نمي‌توانم با آب سرد غسل كنم. فرمود :«من بيرون مي‌روم تو آب را گرم كن و غسل نما!» من هم بدون اينكه متوجه قضايا باشم و اينكه اين آقا كيست؟ مقداري آب را گرم كردم و غسل و وضويي ساختم. چون از غسل فارغ شدم، آقا به خيمه برگشتند و فرمودند: «حالا دو ركعت نماز با اين كيفيت كه مي‌گويم بخوان: بعد از حمد، در هر ركعت، يازده مرتبه سوره توحيد را بخوان كه اين نماز جدم امام حسين (ع)در اين مكان است». و بعد از نماز فرمودند: «جدم، امام حسين(ع) در اين بيابان دعايي خوانده است كه من آن را مي‌خوانم، تو هم با من بخوان!» اطاعت كردم. دعاي آقا نزديك به بيست دقيقه به درازا كشيد و در حال دعا، اشك از چشمان مباركش مانند ناودان فرو مي‌ريخت. هر جمله اي را كه مي‌خواند در ذهن من مي‌ماند و من فوراً آن را حفظ مي‌كردم. ديدم عجب دعاي خوبي بود و چه مضامين عالي دارد. من با اينكه با كتاب هاي دعا آشنا بودم، اما تا كنون به چنين دعايي برنخورده بودم در همين وقت به ذهنم رسيد كه فردا براي روحاني كاروان مضامين اين دعا را بخوانم تا او آنها را يادداشت كند به محض خطور اين فكر در خاطر من آقا فرمودند: «اين دعا مخصوص امام (ع)است و در هيچ كتابي نوشته نشده و كسي غير از امام نمي‌تواند آن را بخواند و از ياد تو نيز مي‌رود!» با گفتن اين سخن، ناگهان تمامي عبارات دعا از ذهن، زبان، خيال و خاطر من محو شد. و حتي كلمه اي از آن در ذهن من باقي نماند. پس از پايان دعا به آقا عرضه داشتم: آقا اين توحيد من ـ به نظر شما ـ خوب است ؟من مي‌گويم كه همه هستي را از درخت و گياه و زمين و...خداوند آفريده است. فرمودند: «خوب است! و بيش از اين از شما انتظار نمي‌رود!» عرض كردم: آيا من حقيقتا دوستدار اهل بيت هستم؟ فرمودند: «آري! و تا آخر هم خواهي بود. اگر آخر كار شياطين بخواهند فريب دهند، آل محمد(ص) به فرياد مي‌رسند». پرسيدم: آيا امام زمان(ع) در اين بيابان تشريف مي‌آورند؟ فرمودند: «امام الان در چادر نشسته است»! من با همه اين نشانه ها و قرينه ها باز متوجه نشدم. به نظرم رسيد منظور اين است كه امام(ع) اكنون در چادر مخصوص خود نشسته اند. دوباره پرسيدم: آيا فردا امام با حاجيان به عرفات مي‌آيند؟ فرمودند: «آري» عرض كردم: كجا مي‌روند؟ فرمودند: «جبل الرحمة» دوباره عرضه داشتم: اگر رفقاي كاروان بروند، امام (ع) را مي‌بينند؟ فرمود: «مي‌بينند اما نمي‌شناسند!» عرض كردم: فردا شب امام زمان(ع) به چادر حاجيان هم سر مي‌زنند و عنايتي مي‌كنند؟ فرمود: «در چادر شما، آنگاه كه روضه عمويم عباس (ع) خوانده مي‌شود مي‌آيد». بعد از اين سخنان و پاسخ به اين سؤالها، آقا برخاستند تا از خيمه خارج شوند. در اين حال رو به من نموده فرمودند: «حاج محمد علي! شما امسال به نيابت از كسي حج مي‌گزاريد؟» عرض كردم: خير آقاجان! فرمودند: «مي‌شود از طرف پدر من امسال نيابت كنيد». عرضه داشتم: بله آقاجان! در اين حال دو اسكناس صد ريالي سعودي به من مرحمت كردند و فرمودند: «اين پول را بگير و حج امسالت را به نيابت پدر من انجام بده!» پرسيدم: آقا نام پدر شما چيست؟ فرمودند «حسن!»عرض كردم: نام خودتان چيست؟ فرمود «سيد مهدي!» آقا را تا دم چادر بدرقه كردم. در اين وقت آقا براي معانقه و روبوسي جهت خداحافظي برگشتند و با هم معانقه اي كرديم. خوب به ياد دارم كه خال طرف راست صورتش را بوسيدم. آقا دوباره مقداري پول خرد ديگر به من مرحمت كردند و فرمودند: «اين پول ها را نيز به همراه داشته باش و برگرد!» عرض كردم: آقا جان من شما را كي و كجا ملاقات خواهم كرد؟ فرمود: «وقتي كه حاجيان نماز مغرب و عشاي خود را خواندند و مداح كاروان شروع به ذكر مصيبت عمويم قمر بني هاشم (ع) كرد من به چادر شما مي‌آيم». در اين وقت آقا از خيمه خارج شد و من ديگر او را نديدم هر چه به اين طرف و آن طرف نظر كردم، ديگر كسي را نيافتم. داخل چادر شدم و به فكر فرو رفتم. راستي او كه بود؟ سيد مهدي فرزند حسن! از كجا نام مرا
هدایت شده از تربیت معنوی
مي‌دانست؟ چند بار فرمود: جدم حسين، عمويم عباس ... قرينه ها و نشانه ها را يكي پس از ديگري كنار هم نهادم. خيلي منقلب و بي تاب شده بودم. فهميدم كه با امام زمان (ع)هم سخن بوده ام. از صداي گريه و ناله من شرطه سعودي (پليس عربستان) سراسيمه آمد و گفت چه شده؟ دزدها آمده‌اند و اثاثيه‌ات را غارت كرده‌اند؟ گفتم: نه! مشغول مناجات با خدايم. او با تعجب به من نگاه مي‌كرد و سرانجام رهايم كرد و رفت. تا صبح به ياد حضرت گريستم. فرداي آن روز قصه را براي روحاني كاروان تعريف كردم و او هم براي حاجيان نقل كرد و گفت: اي حجاج!متوجه باشيد كه اين كاروان مورد توجه و عنايت امام زمان(ع) است. همه مطالب را به روحاني كاروان گفتم جز آنكه فراموش كردم بگويم، آقا وعده كرده كه شب، به هنگام ذكر مصيبت عمويش قمر بني هاشم (ع)به چادر ما بيايد. شب هنگام،حاجيان پس از نماز، روضه اي گرفتند و مداح كاروان هم، گريزي به روضه علمدار كربلا، حضرت قمر بني هاشم(ع) زدند و حالي در چادر بر پا شد. در آن وقت به ياد سخن آقا افتادم. هر چه نگاه كردم آن حضرت را درون چادر نديدم. ناراحت شدم و با خود گفتم: «خدايا! وعده امام (ع) حق است!» در اين وقت امام به خيمه تشريف فرما شدند و در ميان حاجيان نشستند و در مصيبت عموي خود گريستند. من كه آقا را ديدم، خواستم تا عرض ادبي كنم و بوسه اي بر پاي حضرتش بزنم و به مردم بگويم كه: «بياييد و امام زمانتان را ببينيد!» كه امام اشارتي كردند و من بي اراده و بي اختيار بر جاي خود ايستادم. روضه كه تمام شد، آقا نيز برخاستند و خيمه را ترك كردند و من ديگر حضرت را نديدم. @TarbiateManavi
🌹🌺🌹🌺 🎊🎊🎊🎊 💠مراسم هفتگی هیئت منتظران موعود چهارشنبه: ۱۴۰۰/۴/۳۰ 💢به مناسبت فرارسیدن در مسجد امام محمد باقر علیه‌السلام برگزار می گردد. 🌺🌺🌺🌹🌹🌹🌹🌼🌼🌼 سخنران: 🎤حجت‌الاسلام والمسلمین مددی 🌺 میدحه سرایان: 🎙️کربلایی مهدی کامرانی 🌼 🎙️کربلایی سید مرتضی میرزایی هیئت منتظران موعود_پایگاه شهید علمدار مسجد امام محمد باقر علیه‌السلام @montazeran_1391 @shahid_alamdar11 http://eitaa.com/masjediha110
هیئت‌منتظران‌موعود‌(عج)
🌹🌺#عید_قربان🌹🌺 🎊🎊#عید_غدیر🎊🎊 💠مراسم هفتگی هیئت منتظران موعود چهارشنبه: ۱۴۰۰/۴/۳۰
🌹🌹🌹🌺🌺🌺🌼🌼🌼 💢مراسم هفتگی هیئت منتظران موعود به مناسبت فرارسیدن اعیاد با سعادت و چهارشنبه: ۱۴۰۰/۴/۳۰ 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 سخنران: حجت‌الاسلام والمسلمین مددی 🌺 مداح: کربلایی مهدی کامرانی 🌺 هیئت منتظران موعود_پایگاه شهید علمدار مسجد امام محمد باقر علیه‌السلام @montazeran_1391 @shahid_alamdar11 http://eitaa.com/masjediha110
هدایت شده از تربیت معنوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 هر کس یه شب جمعه، بین الحرمین باشه 🚩 باید همه عمرش هم، دلتنگ حسین باشه... @TarbiateManavi
هدایت شده از مداحی آنلاین
مداحی آنلاین - چراغیبت امام زمان عج برای ما عادی شده؟ - استاد عالی.mp3
2.44M
♨️چراغیبت امام زمان عج برای ما عادی شده؟ 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. 🔴بهترین های روز ♨️ @Maddahionlin 👈
مداحی_آنلاین_آی_مردم_عید_غدیره_سید_رضا_نریمانی.mp3
5.6M
🔊 📌 سبک 📝آی مردم عید غدیره 🎤سید رضا 🔶 🌟 ✅ کانال کربلایی سیدرضا نریمانی💯 ┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈ @seyedrezanarimani13 ┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈
💢برگزاری حلقات صالحین بسیج پایگاه شهید علمدار، در فضای باز به علت شیوع ویروس کرونا. شنبه: ۱۴۰۰/۵/۲ پایگاه شهید علمدار_مسجد امام محمد باقر علیه‌السلام 💠برگزاری کلیه حلقات صالحین روز های زوج« شنبه، دوشنبه، چهارشنبه» بعد از نماز مغرب و عشاء، برای کلیه سنین. @shahid_alamdar11 http://eitaa.com/masjediha110
نریمانی-شام-عید-غدیر-سرود9707-1.mp3
8.08M
🔊 📌 سبک 📝ذکر لبهامه علی ولی الله 🎤سید رضا 🔶 🌟 ✅ کانال کربلایی سیدرضا نریمانی💯 ┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈ @seyedrezanarimani13 ┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈
هدایت شده از تربیت معنوی
💠 حضرت آیت الله العظمی بهجت ره فرمودند: 🌸 از آقا سید عبدالهادی شیرازی رحمه ا... که واقعاً عالم بزرگی بود، نقل کرده‌اند که فرمود: 🔸در کوچکی بعد از فوت پدرم (میرزای بزرگ) تکفّل خانواده به عهده‌ی من بود. می‌گوید: پدرم را در خواب دیدم. 🔹از من پرسیدند: آقا سید عبدالهادی، حال شما چطور است؟ 🔸می‌گوید در جواب گفتم: خوب نیست. 🔹فرمود: به بچه‌ها و اهل خانه سفارش کنید که نمازشان را اول وقت بخوانند، تنگدستی شما رفع می‌شود... 📚 در محضر آیت ا... العظمی بهجت، ج۳، ص ۱۸۸ @TarbiateManavi