eitaa logo
موسسه منتظران مهدی (عج)
751 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
4.1هزار ویدیو
10 فایل
کانال اطلاع رسانی مؤسسه قرآن منتظران مهدی (عج) آدرس: شهریار،شهر فردوسیه،خ امام،ک فروردین،داخل فضای سبز جهت تماس با موسسه ۰۹۱۲۷۶۷۶۳۲۸و۰۲۱۶۵۴۶۳۱۵۱ #هیئت_منتظران_مهدی #قران_حفظ #قران_تجوید #هنری_طراحی #قران_ختم_سی_جزء #مدرسه_گلها_بهشتی #مقر_کتاب
مشاهده در ایتا
دانلود
👌مراقب باشیم را تکریم کنیم و اهانت نکنیم ❗️ 👈یک سرهنگ در حمام به مرحوم شاه آبادی استاد امام خمینی "ره" با لحن تند گفته بود: مرتیکه! زود باش! آن زمان حمام‌ ها تاریک بودند. چراغ نداشتند. 💢 💫مرحوم آیت الله شاه آبادی هم پیرمرد بودند چون می خواست از سطح حمام بگذرد، احتیاط میکرد که آب های کثیف به بدنشان نریزد. 💢آن سرهنگ وقتی این دقت را میبیند شروع میکند به توهین. ایشان از این تمسخر و طعن او خیلی ناراحت شد، ولی نه تنها چیزی نگفت ، بلکه به راه خود ادامه دادند و رفتند. فردای آن روز مشغول تدریس بودند که صدای عدّه ای را شنید که جنازه ای را می‌بردند. پرسید: چه خبر شده است؟ 👈اطرافیان گفتند آن سرهنگی که دیروز در حمام به شما اهانت کرد، وقتی از حمام بیرون آمد ، در کمتر از ۲۴ ساعت از دنیا رفت 🌱مرحوم آیت الله شاه آبادی ناراحت و متاثر شده بود و فرمود: اگر چیزی به او گفته بودم ، او نمی‌ مرد مردم❗️ بترسید: زن دارید جوابتان را نمی‌ دهد ، شوهر دارید جوابتان را نمی‌دهد. سر خود را پایین می‌اندازد و می‌رود ، بترسید❗️ آنهایی که جواب می‌ دهند ، کم خطر هستند و آنهایی که جواب نمی‌ دهند ، خطرناک. یک وقت می‌ بینید آهِ او شما را بدبخت می‌ کند.😔 @sheydaeii 🌻
📕 💠 (س) 📢تابستان 1363 كه در شاهرود هنگام آموزش سربازان در صحرا، با مادري به همراه دو دخترش برخورد كردم كه در حال درو كردن گندم‌هايشان بودند 👈فرمانده‌ي گروهان، ستوان آسيايي به من گفت: مسلم بیا سربازان دو گروهان را جمع كنيم و برويم گندم‌های آن پيرزن را درو كنيم ✊به او گفتم: چه بهتر از اين! شما برويد گروهان خود را بياوريد، من با آن پيرزن صحبت كنم. جلو رفتم 🎖️پس از سلام و خسته نباشيد گفتم: مادر شما به همراه دخترانتان از مزرعه بيرون برويد تا به كمک سربازان گندم‌هايتان را درو كنيم. شما فقط محدوده‌ي زمين خودتان را به ما نشان دهيد و ديگر كاری نداشته باشيد. 🌸پيرزن پس از تشكر و قدردانی گفت: پس من مي‌روم براي كارگران حضرت فاطمه‌ی زهرا(سلام الله عليها) مقداری هندوانه بیاورم🌱 ⌚ما از ساعت 9 الي 11/30 صبح با پانصد سرباز تمام گندم‌ها را درو كرديم.بعد از اتمام كار، سربازان مشغول خوردن هندوانه شدند. من هم از اين فرصت استفاده كردم و رفتم كنار پيرزن 🤔به او گفتم: مادر چرا صبح گفتید می روم تا براي كارگران حضرت فاطمه(س) هندوانه بياورم. شما به چه منظور اين عبارت را استفاده كرديد⁉️ 👈گفت : ديشب حضرت فاطمه‌ي زهرا(سلام الله عليها) به خوابم آمد و گفت: چرا كارگر نمي‌گيری تا گندمهايت را درو كند ديگر از تو گذشته اين كارهاي طاقت‌فرسا را انجام دهي 😔من هم به آن حضرت عرض كردم: اي بانو تو كه مي‌داني تنها پسر و مرد خانواده ما به رسيده است و درآمدمان نيز كفاف هزينه‌ ی كارگر را نمي‌دهد، پس مجبوريم خودمان اين كار را انجام دهيم 🌟بانو فرمودند: غصه نخور! فردا كارگران از راه خواهند رسيد. بعد از اين جمله از خواب پريدم 👌امروز هم كه شما اين پيشنهاد را داديد، فهميدم اين سربازان، همان كارگران حضرت مي‌باشند. پس وظيفه‌ي خود ديدم از آنها پذيرايي كنم🌱 😢بعد از عنوان اين مطلب، ناخودآگاه قطرات اشك از چشمانم سرازير شد و گفتم: سلام بر تو اي دخت گرامي پيامبر(سلام الله عليها) فدايت شوم كه ما را به كارگري خود قابل دانستي 🗣 راوی : سرگرد مسلم جوادي ‌منش منبع: كتاب نبرد ميمك، احمد حسينا، مركز اسناد انقلاب اسلامي @sheydaeii 🏴
😁 مرخصیِ تازه بخونید قشنگهههه👌😂😂 👈همسر يکي از فرمانده‌هانِ پاسگاه، که به تازگی ازدواج کرده و چندين ماه از زندگيشان،دور از شهر و بستگان، در منطقه‌ٔ خدمتِ همسرش ميگذشت، بدجوری دلتنگِ خانواده‌ی پدري‌اش شده بود او چندين بار از شوهرش درخواست ميکند که براي ديدنِ پدر و مادرش، به شهرشان، به اتفاقِ هم، يا به تنهايی مسافرت کند، ولی شوهرش، هربار، به بهانه‌ای از زير بارِ موضوع شانه خالی ميکرد...❗️ 👈زن که در اين مدت، با چگونگیِ برخوردِ مامورانِ زير دستِ شوهرش، و مکاتبه‌ٔ آن‌ها برایِ گرفتنِ مرخصی و سایر امورِ اداری،کم و بيش آشنا شده بود، به فکر ميی افتد که حالا که همسرش به خواسته‌ٔ وی اهميت نميدهد، او هم به‌صورتِ مکتوب، و همانندِ سایرِماموران، براي رفتن و ديدار با خانواده‌اش، درخواست مرخصی بکند☺️ 👌پس دست به کار شده و در کاغذی، درخواستِ کتبی ای، به اين شرح،خطاب به همسرش مينويسد: از :سمیرا به :جناب آقای حسن . . . فرمانده‌ی محترم پاسگاه . . . موضوع : درخواستِ مرخصی احتراما به استحضار می رساند که اين‌جانب سمیرا همسرِ حضرت‌عالی، که مدت چندين ماه است، پس از ازدواج با شما، دور از خانواده و بستگانِ خود هستم، حال که شما به‌دليلِ مشغله‌ی بيش از حد، فرصتِ سفر و ديدار با بستگان را نداريد، بدين‌وسيله از شما تقاضا دارم که با مرخصیِ اين‌جانب، به مدتِ 15 روز، برای مسافرت و ديدنِ پدر و مادر و اقوام، موافقت فرمایيد.... با احترام همسر ❤️دلبند شما سمیرا و نامه را در پوشه‌ی مکاتباتِ همسرش ميگذارد... چند وقت بعد، جوابِ نامه، به اين مضمون، به دست‌اش رسید: سرکار خانم سمیرا همسر عزیز من❤️ عطف به درخواستِ مرخصیِ سرکارِ عالی،جهت سفر، برايِ ديدار با اقوام، بدین‌وسیله اعلام میدارد، با درخواستِ شما، به‌ شرطِ تعیينِ جانشين، موافقت ميشود.... فرمانده‌ی پاسگاه . . .😂😂 ‌‎‌‌ ‌‌‎‌@sheydaeii 🌻