eitaa logo
کانال منتظران واقعی ظهور امام عصر روحی فدا
490 دنبال‌کننده
27.6هزار عکس
7.2هزار ویدیو
112 فایل
مهدویت، فرهنگی، مباحث سیاسی ممنوع، جز سخنان مهم رهبری هرگونه کپی برداری از کانال اکیدا ممنوع ❌❌ @Shabnegar مدیر تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽📚🕥📚🎆 📖 (ص) 🦋رسوا شدن منافق كوردل در جنگ بنى المصطلق‏🦋 🌿آنان غرق در اسلحه شده بودند و كاملاً آمادگى خود را براى جنگ با مسلمانان اعلام داشتند، غرور و خودكامگى سراسر وجود فرزندان مصطلق را گرفته بود و با نعره‏هاى تند و خشن بر ضد حكومت اسلامى شعار مى‏دادند. 🌱مسلمانان جنگاور و رشيد به فرماندهى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به عزم سركوبى اين دودمان مغرور تا كنار نهر آبى كه از آنِ فرزندان مصطلق بود رفته و در همان مكان، آتش جنگ در گرفت، ولى طولى نكشيد كه اين آتش، گروه بسيارى از سپاه دشمن را به كام خود برد و پس از خاموشى، شكست دشمن و پيروزى مسلمانان بر همه آشكار گشت، و اين واقعه در سال ششم هجرت رخ داد. 🌿پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با سپاه اسلام با پيروزى كامل به سوى مدينه مراجعت كردند، در راه به چاه آبى رسيدند. جهجاه نوكر عمر و محافظ مركب او از مهاجران‏ بود براى پيشدستى در گرفتن آب با سنان كه از انصار بود، برخورد خشم كردند. همين برخورد باعث نزاع آن دو نفر شد، به طورى كه جهجاه مهاجران را به حمايت از خود دعوت كرد و فرياد بر آورد: اى گروه مهاجران مرا كمك كنيد! 🌻از سوى ديگر، سنان فرياد زد: اى گروه انصار به فرياد من برسيد. شخصى از مهاجران به نام جمال كه مردى فقير بود به حمايت از جهجاه برخاست و او را يارى كرد. 🌱عبدالله فرزند ابى كه از منافقان سرسخت اهل مدينه بود و در موارد حساس دشمنى خود را به اسلام ظاهر مى‏كرد، با خشونت و تندى به جعال گفت: تو مرد بى شرم و متجاوزى هستى! جعال نيز پاسخ او را با خشونت داد، عبدالله ناراحت شد، و اين گفتار جسورانه را به زبان آورد: 🌿اين‏ها عجب مردمى هستند، از راه دور آمده‏اند و در وطن ما بر ما چيره شده‏اند. آرى، چنين مى‏گويند: اگر سگ خود را چاق كردى تو را مى‏خورد ولى آگاه باشيد! وقتى كه به مدينه رفتيم، آن كه عزيزتر است ذليل را بيرون مى‏كند. سپس به دودمان خود رو كرد و گفت: 🌻تقصير شما است كه اين مردم را در وطن خود جاى داده و ثروت خود را بر آن‏ها حلال كرديد، به خدا سوگند اگر زيادى طعام خود را به جعال و امثال او نمى‏داديد كار به اين جا نمى‏كشيد كه امروز چنين بر شما سوار شوند. آنان را بيرون كنيد تا به ديار خود برگردند و به دودمان و ارباب‏هاى خود بپيوندند. 🌱قيافه حق به جانب عبدالله جلوه حق مآبانه او را در صف مسلمانان قرار داده بود ولى اين گفتار، كه از كاسه نفاق و بى ايمانى آب مى‏خورد، به طور ناخودآگاه او را از صف مسلمانان با ايمان بيرون كرد و دادگاه اسلامى او را به عنوان منافق و آشوبگر معرفى نموده و با سرعت تمام جلو او را گرفت. اينك بقيه ماجرا را بخوانيد: 🌿سخنان جسارت‏آميز عبدالله، زيد فرزند ارقَم را كه در آن هنگام جوانى نورس بود سخت ناراحت كرد، به عنوان دفاع از حريم اسلام عزيز، به عبدالله رو كرد و گفت: 🌿سوگند به خدا، ذليل و خوار تو هستى، محمد صلى الله عليه و آله و سلم عزيز خدا و محبوب همه مسلمانان است، پس از اين گفتار، هرگز تو را به دوستى نمى‏گيرم. عبدالله از گفتار آتشين غلام جوانى بسان زيد در خشم فرو رفت و گفت: ساكت باش و اين طور با من سخن مگو! 🌱زيد به خاطر حفظ حوزه اسلام و طرد ناپاكان منافقى چون عبدالله، صلاح ديد كه سخنان وى را به رسول خدا گزارش دهد، وظيفه‏شناسى و احساس مسؤوليت، او را پس از پايان جنگ به حضور پيامبر آورد، و با كمال صراحت به پيامبر عرض كرد: عبدالله فرزند ابى در راه كنار آبى چنين و چنان گفت و شما را ذليل و خود را عزيز معرفى كرد. 🌻رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه با سپاهيان به سوى مدينه رهسپار مى‏شدند عبالله ره به حضور پذيرفت و با گفتار صريح و جدى به او فرمود: 🌿به من خبر داده‏اند كه حرف‏هاى بى اساس و نادرستى زده‏اى! اين كجروى‏ها و گفتار بى پايه چيست؟! عبدالله با قيافه حق به جانب به پيامبر رو كرد و گفت: 🌱سوگند به آن كسى كه قرآن را بر تو نازل كرد، من چنين سخنانى نگفتم و زيد به دروغ اين گزارش‏ها را داده است. 🌻اطرافيان عبدالله از وى دفاع كردند و به تهمت او سرپوش گذاشته و گفتند: رسول خدا هرگز حرف سرور و بزرگ ما عبدالله را به خاطر گفته غلام جوانى رد نمى‏كند! شايد زيد اين طور خيال كرده، بلكه سخن او را پندارى بيش نيست. 🌱عبدالله در ظاهر معذور و بى گناه معرفى شد ولى به همين مناسبت زيد دروغگو و تهمت‏زننده قلمداد گشت و انصار از هر سوى او را سرزنش مى‏كردند، هنگامى كه زيد به مدينه آمد، بسيار دماغ سوخته و گرفته و پژمرده به نظر مى‏رسيد، به طورى كه به خانه خود رفت و در را به روى خود بست و در انتظار رفع اين تهمت وقيحانه به سر برد. 🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌸🌼 @montazeranzohooremamasr
﷽📚🕥📚🎆 📖 (ص) 🦋پيشنهاد فرزند🦋 🌿 فرزند عبدالله كه جوانى نيرومند و غيور بود، با شنيدن اين سر و صداها و گفتار نفاق‏آميز پدر، به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شرفياب شد و چنين به عرض رساند: 🌻اى رسول خدا! شنيده‏ام مى‏خواهى دستور قتل پدرم را صادر كنى اگر ناگزير از اين دستور هستى به خود من اجازه بده تا او را بكشم و سرش را براى تو بياورم. زيرا خزرجيان مى‏دانند من نسبت به پدر و مادر خيلى خوش‏رفتار هستم، از آن مى‏ترسم كه اگر ديگرى او را بكشد نتوانم قاتل پدر را بنگرم، در نتيجه ممكن است مؤمنى را عوض كافرى به قتل رسانده و مستحق دوزخ گردم. پيامبر در پاسخ فرمود: نه، هرگز چنين نكن، تا وقتى كه پدرت با ما هست، با او نيكو رفتار كن. 🌱با اين كه رسول خدا اين سفارش را به فرزند عبدالله كرد، او جلو دروازه آمده وقتيكه پدرش را ديد به سوى مدينه مى‏آيد، جلو او را گرفت و گفت: تا پيامبر اجازه ندهد، نمى‏گذارم وارد مدينه شوى، تا بدانى كه ذليل تو هستى و پيامبر عزيز است. 🌿عبدالله براى رسول خدا پيام فرستاد و از وضع خود، آن حضرت را با خبر ساخت، حضرت براى فرزند او پيام داد كه از پدرت جلوگيرى نكن، او هم گفت: اينك كه پيامبر امر فرموده وارد شو! 🌻زيد كه به خاطر حفظ حوزه اسلام و معرفى دشمنان آشوبگر و خائن، گفتار عبدالله را به پيامبر رسانده بود، اينك خانه‏نشين گشت و او را به عنوان دروغگو لقب داده‏اند، شرم و خجلت او را افسرده كرده و همواره به خدا عرض مى‏كند: من از پيامبرت دفاع كردم تو هم از من دفاع كن! 🌱خداوند به زيد لطف فرمود، پس از چند روز سوره مباركه منافقون در تكذيب عبدالله و تصديق زيد از طرف خداوند نازل شد و به اين ترتيب زيد راستگو و بى تقصير معرفى گرديد. 🌿پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به خانه زيد رفت و او را از خانه‏نشينى بيرون آورد و نزول آيات را خاطرنشان ساخت و فرمود: اى زيد! زبانت راست گفته و گوشَت درست شنيده، خدا تو را تصديق كرده است. 🌻نفاق و خيانت و رسوايى عبدالله ظاهر شد، درست به عكس گفتارش، وقتى كه به مدينه آمد با بيچارگى و ذلت، چندصباحى زندگى كرد، ولى ديرى نپاييد كه با كفر و نفاق از اين جهان رخت بر بست و مارك ذلت خود را در صفحات تاريخ نصب نمود 🌱 و براى هميشه اين درس را به جهانيان آموخت كه: به هيچ عنوانى گر چه زير ماسك ظاهرى آراسته و قيافه حق به جانب باشد نمى‏توان با حق جنگيد، اين طبيعت و سرنوشت است كه مردم تباهكار و كج رو را در همان راه تباهى و كج، به سرانجام ذلت بار مى‏كشاند، و اين انتقام را خداى طبيعت در دل طبيعت خود قرار داده است. 🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌸🌼 @montazeranzohooremamasr
﷽📚🕥📚🎆 📖 (ص) 🦋كوشش و كمك مالى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم براى اصلاح زن و شوهر🦋 🌱 خوله و اوس، زن و شوهر مسلمانى بودند كه در مدينه زندگى مى‏كردند. روزى اوس به همسرش اشتياق پيدا كرد، نزد او رفت تا با او همبستر شود، با اين كه بر زن لازم است به شوهر خود، پاسخ مثبت دهد، او تمكين نكرد. اوس خشمگين شد و به فكر طلاق همسرش افتاد و به رسم جاهليت گفت: انتَ عَلىَّ كَظَهرِ اُمِّى؛ تو بر من مانند پشت مادر منى. سپس پشيمان شد و به همسرش گفت: گمانم تو بر من حرام شده‏اى؟ 🌻خوله از شنيدن اين سخن ناراحت شد و گفت: برو از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بپرس، شوهر اظهار شرم كرد، خوله گفت: پس به من اجازه بده از پيامبر بپرسم. اوس اجازه داد خوله به حضور رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شرفياب شد و ماجرا را به عرض رسانيد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: تو بر او حرام شده‏اى؟ 🌱 زن اظهار ناراحتى كرده و گفت: به خدايى كه قرآن را بر تو نازل كرده سوگند شوهرم ذكرى از طلاق نكرد، او پدر فرزندانم است و از همه بيشتر او را دوست دارم، در اين باره راه اگر راه حلى هست بفرما. 🌻پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: تو به شوهرت حرام شده‏اى و فعلا دستورى در مورد حل مشكل تو ندارم. 🌱خوله مكرر به رسول اكرم رجوع كرد و اظهار ناراحتى مى‏نمود و مى‏گفت شِكوه بيچارگى و نياز و ناراحتيم را به سوى خدا مى‏برم. خداوندا! نجات مرا بر زبان پيامبرت بيندازد. 🌻مدتى از اين ماجرا گذشت تا پيك وحى بر پيامبر نازل گرديد و آيات اول تا چهارم سوره مجادله را در اين مورد نازل كرد، كه خلاصه‏اش اين است شوهر بايد به عنوان كفاره يك بنده آزاد كند، يا شصت روز روزه بگيرد، و يا شصت مسكين طعام بدهد، و سپس به همسرش رجوع نمايد. 🌱در اين ماجرا، هم زن مقصر بود و هم شوهرش، زن از آن نظر كه تمكين نكرد و باعث آن ناراحتى و گرفتارى گرديد، و شوهر از اين جهت كه شتابزدگى كرد و زود از كوره در رفت، و در نتيجه گرفتار گرديد، و اين سختى و دشوارى را خودشان به وجود آوردند. 🌻اين داستان در حقيقت اين درس را به همسران مى‏آموزد كه با همديگر مهربان باشند و در حفظ همديگر بكوشند، و براى خود ايجاد مشكل نكنند. 🌱اوس نزد پيامبر آمد و گفت: من توان هيچيك از اين سه كفاره را ندارم. پيامبر سومين كفاره (اطعام 60 مسكين) را براى او برگزيد و 15 من طعام تهيه كرد و به او داد. 🌻اوس با آن 15 من، خوراك يك دفعه شصت مسكين را فراهم نمود، و در اختيار آن‏ها گذارد، و به زندگى خود بازگشت 🌱به اين ترتيب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم براى اصلاح زن و شوهر، دخالت نموده و آن‏ها را با راهنمايى فكرى، و كمك مالى به زندگى خوش گذشته خود باز گردانيد. 🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌸🌼 @montazeranzohooremamasr
﷽📚🕥📚🎆 📖 (ص) 🦋سنت شكنى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم‏🦋 🌻در زمان جاهليت، سنت‏هاى غلطى وجود داشت كه در رگ و پوست وجود مردم جاهليت، ريشه دوانيده بود. يكى از آن سنت‏هاى غلط اين بود كه ازدواج شخصى كه سابقه غلامى داشت، با زنى آزاد از خاندان سرشناس و معروف را، هرگز روا نمى‏دانستند، و هم‏چنين ازدواج مرد شريف از خاندان معروف را با همسر طلاق داده شده آن كه برده يا سابقه بردگى دارد را روا نمى‏دانستند. يا ازدواج انسان را با همسر مطلق پسر خوانده‏اش جايز نمى‏شمردند. 🌱پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم براى ريشه كن كردن چنين سنت‏هاى غلط، و اجراى دستور اسلام كه ميزان از همتايى، دين و كمال است، نه حسب و نسب، عملا وارد صحنه شد. 🌿زيد بن حارثه، غلام و پسر خوانده پيامبر بود، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم او را آزاد كرد، و زينب دختر عمه‏اش‏را همسر او گردانيد. 🌻پس از مدتى در اثر ناسازگارى، زيد او را طلاق داد، آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با آن مقام و عظمت، با زينب كه همسر طلاق داده شده پسر خوانده و غلام آزادشده‏اش بود، ازدواج كرد كه در قرآن، در آيات 36 تا 38 سوره احزاب به اين مطلب اشاره شده است.  🌱گرچه اين مطلب، در برابر جوسازان ناآگاه و مغرض، كار دشوارى بود، ولى براى آن كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سنت‏هاى باطل را بشكند، عملا وارد صحنه گرديد، و اعلام كرد كه تبعيضات و امتيازات زمان جاهليت، باطل است، و هر فرد مسلمان، همتاى مسلمان ديگر است، و ملاك برترى به تقوا است، نه به حسب و نسب. 🌻ضمنا ازدواج پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با زينب، شكست زينب در ازدواج را جبران كرد. 🌱نتيجه اين كه: در عصر جاهليت، هيچ زن با شخصيت و سرشناسى حاضر نبود با برده‏اى، ازدواج كند، هر چند او داراى ارزش‏هاى والاى انسانى باشد، و همچنين هيچ شخصيتى حاضر نبود با همسر مطلقه برده‏اش، ازدواج نمايد، تزويج نمودن زينب به زيد، توسط پيامبر و سپس ازدواج خودش با زينب بعد از طلاق، دو سنت باطل مذكور جاهليت را در هم شكست. 🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌸🌼 @montazeranzohooremamasr
﷽📚🕥 📖 _(ص) و یکم‌ 🦋داستان جنجالى اِفك‏🦋 🌻يكى از داستان‏هايى كه در قرآن در آيات 11 تا 16 سوره نور آمده، داستان پرماجراى افك (تهمت ناموسى به عايشه) است، كه قرآن به شدت اين تهمت را رد كرده، و عايشه را در اين جهت پاك و منزه شمرده است. 🌱اصل ماجرا از گفتار مفسران شيعه و سنى چنين است: عايشه مى‏گويد: هر گاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى‏خواست به سفرى برود، در ميان همسران خود، قرعه مى‏افكند، قرعه به نام هر كس مى‏آمد او را با خود مى‏برد. در يكى از جنگ‏ها (جنگ بنى المصطلق كه در سال پنجم هجرت رخ داد) قرعه به نام من افتاد، من با پيامبر حركت كردم و چون آيه حجاب نازل شده بود، هودجى پوشيده بودم. جنگ به پايان رسيد و ما بازگشتيم. وقتى كه به نزديك مدينه رسيديم شب بود، من از لشگرگاه براى انجام حاجتى كمى دور شدم، هنگامى كه بازگشتم متوجه شدم گردنبندى كه از مهره‏هاى يمانى داشتم پاره شده است، به دنبال آن بازگشتم و معطل شدم و هنگام بازگشت ديدم لشگر حركت كرده و هودج مرا بر شتر گذارده‏اند و رفته‏اند، در حالى كه گمان مى‏كردند من در ميان آن هودج هستم، و بر اثر لاغر اندامى من، نفهميدند كه من در ميان هودج نيستم. (زيرا زنان در آن زمان بر اثر كمبود غذا لاغر اندام بودند) به علاوه سن و سال من كم بود، به هر حال در آن جا تك و تنها ماندم، فكر كردم هنگامى كه لشگر به منزلگاه برسد و مرا نبيند، به سراغ من باز مى‏گردد، در نتيجه شب را در آن بيابان ماندم. 🌻اتفاقا يكى از سپاهيان مسلمان به نام صفوان كه او هم از لشگر عقب مانده بود، آن شب در آن بيابان بود، هنگام صبح مرا از دور ديد و نزديك آمد وقتى كه مرا شناخت سخنى نگفت، جز اين كه گفت: انّا للهِ وَ انا اِلَيهِ راجِعُونَ او شتر خود را خوابانيد و من بر آن سوار شدم، او مهار شتر را به دست گرفت و حركت كرديم تا به لشگرگاه رسيديم، همين حادثه باعث شد كه گروهى (منافق) در مورد من، به شايعه‏سازى ناموسى پرداختند و خود را گرفتار عذاب سخت الهى نمودند، در رأس آن‏ها عبدالله بن ابى سلول (منافق سرشناس) بود كه بيشتر از همه به اين ماجرا دامن مى‏زد. 🌱ما به مدينه رسيديم و اين شايعه، در شهر پيچيد، در حالى كه من هيچگونه اطلاعى از آن نداشتم. در اين هنگام بيمار شدم، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به ديدن من آمد ولى لطف سابق او را نمى‏ديدم، و نمى‏دانستم قضيه از چه قرار است؟ حالم بهتر شد، و بيرون آمدم و كم كم، توسط بعضى از زنان از شايعه منافقان با خبر شدم. بيماريم شدت يافت، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به ديدارم آمد از آن حضرت اجازه گرفتم به خانه پدرم بروم. اجازه داد، به خانه پدرم رفتم، در آن جا ماجرا را از مادرم پرسيدم، او مرا دلدارى داد و گفت: غصه نخور، زنانى كه داراى امتيازى مى‏گردند، مورد حسد ديگران مى‏شوند و در غياب آن‏ها سخنان بسيارى گفته مى‏شود. 🌻پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در مورد اين ماجرا، با على عليه‏السلام و اسامه بن زيد مشورت كرد، اسامه گفت: اى رسول خدا! او (عايشه) همسر تو است و ما جز خير از او نديديم. (به حرفهاى او اعتنا نكن). 🌱حضرت على عليه‏السلام گفت: اى رسول خدا! خداوند كار را بر تو سخت نكرده، غير از او، همسر بسيار است، از كنيز او در اين باره تحقيق كن. پيامبر كنيز مرا فرا خواند، و به او فرمود: آيا چيزى كه شك و شبهه تو را در مورد عايشه بر انگيزد هرگز ديده‏اى؟ 🌻 او جواب داد: سوگند به خدايى كه تو را به حق مبعوث كرد، من هيچ كار خلافى از عايشه نديده‏ام. 🌱در اين هنگام پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تصميم گرفت، در اين باره با مردم سخن بگويد، به منبر رفت و فرمود: اى مسلمانان! هرگاه مردى (عبدالله بن سلول) مرا در مورد خانواده‏ام كه جز پاكى از او نديده‏ام ناراحت كند، او را مجازات كنم آيا معذورم؟! آيا اگر دامنه اين اتهام دامان مردى (صفوان) را بگيرد كه من هرگز بدى از او نديده‏ام تكليف چيست؟ 🌻 سعد بن معاذ (بزرگ طايفه اوس) برخاست و گفت: تو حق دارى، اگر او (تهمت زننده) از طايفه اوس باشد، من گردنش را مى‏زنم، و اگر از طايفه خزرج باشد، دستور بده تا آن را اجرا سازيم. 🌱سعد بن عباده (بزرگ طايفه خزرج) تحت تأثير تعصب فاميلى قرار گرفت (با توجه به اين كه عبدالله بن ابى سلول از طايفه خزرج بود) به سعد بن معاذ گفت: تو دروغ مى‏گويى، سوگند به خدا توانايى كشتن چنين كسى را ندارى. 🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌸🌼 @montazeranzohooremamasr
کانال منتظران واقعی ظهور امام عصر روحی فدا
﷽📚🕥 #قصه_های_قرآنی‌ 📖 #حضرت_محمد _(ص) #قسمت_سی و یکم‌ #قسمت_اول 🦋داستان جنجالى اِفك‏🦋 🌻يكى
﷽📚🕥📚🎆 📖 (ص) 🌻اسيد بن خضير پسر عموى سعد بن معاذ، به سعد بن عباده گفت: تو دروغ مى‏گويى، به خدا قسم چنين كسى را به قتل مى‏رسانيم، تو منافقى و از منافقان حمايت مى‏كنى. 🌱در اين هنگام چيزى نمانده بود كه آتش جنگ بين دو طايفه اوس و خزرج شعله ور گردد، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بر فراز منبر بود و به گفتار آن‏ها گوش مى‏كرد، سرانجام آن‏ها را خاموش نمود 🌻عايشه افزود: اين وضع همچنان ادامه داشت و غم و غصه شديد مرا كلافه كرده بود، يك ماه بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هرگز كنار من نمى‏نشست، سرانجام روزى پيامبر نزد من آمد در حالى كه خندان بود، فرمود: بر تو مژده باد كه خداوند با نزول آيات، تو را از اين اتهام مبرا ساخت و آيات اءنّ الَّذِينَ جائُوا بِالاءِفكِ... (آيه 11 تا 16 سوره نور) را خواند. 🌱به دنبال نزول اين آيات، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آن‏ها را كه چنين تهمتى زده بودند، احضار نمود و حد قذف (حد نسبت ناروا زدن به زن با عفت) را (كه هشتاد تازيانه است) بر آن‏ها جارى نمود.(867) 🌻بايد توجه داشت كه شايعه‏سازان به قدرى اين مسأله را بزرگ كرده بودند كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم چاره‏اى نداشت جز اين كه مدتى تقريبا با سكوت از كنار مسأله عبور كند تا به موقع آن‏ها را رسوا زاد، و چنان كه از آيه 11 سوره نور استفاده مى‏شود، گر چه اين شايعه ظاهر زننده‏اى داشت، ولى در مجموع خير بود، و موجب شناسايى منافقان پليد گرديد. 🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌸🌼 @montazeranzohooremamasr
﷽📚🕥📚🎆 📖 (ص) 🦋 نامه پيامبر براى سران كشورها و شهرها🦋 🌱 آيين اسلام آيين جهانى است، چنان كه در آيه 158 سوره اعراف مى‏خوانيم: 🌻قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّى رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي...؛ 🌻بگو: اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم... 🌱پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در سال هفتم هجرت، پس از پيمان صلح حديبيه‏(868) فرصت آن را يافت تا براى سران كشورها و شهرها نامه بنويسد و آنها را به اسلام دعوت كند. خاطر آن حضرت پس از پيمان حديبيه از ناحيه جنوب (مكه) آسوده شد و از آن زمان به بعد نامه‏هاى بسيارى براى سران نوشت و آن‏ها را به اسلام دعوت كرد كه از اين نامه‏ها 185 نامه كه به عناوين مختلف نگاشته شده به دست آمده است. 🌱نويسندگان اين نامه‏ها بالغ بر 23 نفر بودند. بعضى 26 و نيز تا 42 نفر نوشته‏اند كه يكى از آن‏ها حضرت على عليه‏السلام بود. افرادى كه براى آن‏ها نامه نوشته شد بسيارند. از جمله: 🌱1 - نجاشى اول 2 - نجاشى دوم (دو پادشاه حبشه) 3 - خسرو پرويز امپراطور ايران 4 - منذر بن ساوى زمامدار بحرين 5 - عبدالقيس يكى از رؤساى بحرين 6 - اهل هَجَر 7 - هِرَقل امپراطور روم 8 - پاپ اعظم كشور روم صغاطر 9 - فروة بن عمرو جذامى فرماندار معان 10 - كيد بن عبدالملك پادشاه دومة الجندل 11 - يحنة بن رؤبه زمامدار ايله 12 - مقوقس پادشاه مصر 13 - حارث زمامدار ايران 14 - جَبلَة بن اَيهَم زمامدار دمشق 15 - اَكثَم صَيفى، حكيم معروف عرب 16 - هودة بن على زمامدار يمامه 17 - ثمامة بن اثال زمامدار ديگر يمامه 18 - مسليمه كذاب 19 - زمامداران عمان 20 - وائل بن حَجَر زمامدار حضرموت 21 - زمامداران نجران 22 - زمامداران حِميَر 23 - ملوك هَمدان از قبائل يمن 24 - قبيله بنى نهد 25 - زمامداران يبعث از نواحى كشور يمن 26 - يهود خيبر 27 - هلال بحرينى حاكم بحرين، نماينده منذر بن ساوى 28 - اسيحب مرزبان بحرين 29 - زرتشتيان و مجوسان و رؤساى هَجَر، در حاكم نشين بحرين 30 - زرعة بن سيف از رؤساى يمن 31 - ذوالكلاع 32 - پادشاه سماوه و... . 🌱ما در اين جا تنها به ذكر يك نامه اكتفا مى‏كنيم و همين نامه را از چگونگى نامه‏هاى آن حضرت و نتيجه آن‏ها، تا حدودى آشنا مى‏سازد. و آن نامه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به شاه ايران، توسط نامه‏رسان قهرمانِ آن است. 🌱در آن زمان، هر چند كشورهاى متعدد وجود داشت، اما كشور ايران و كشور روم، دو كشور بزرگ و قدرتمند آن زمان بودند و به عنوان دو ابرقدرت جهان به شمار مى‏آمدند. 🌱در ميان پادشاهان و زمامداران كشورها، آوازه خسروپرويز طاغوت گردنكش ايران در دنيا پيچيده بود، او را شاهنشاه و خدايگان و اعليحضرت قَدَر قدرت همايونى مى‏خواندند، او آن چنان در كبر و غرور فرو رفته بود كه كسى جرئت عرض اندام در مقابل او را نداشت. 🌱پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نامه‏اى براى او به عنوان دعوت به اسلام نوشت، و آن نامه را به يكى از ياران شجاع و با شهامت خود به نام عبدالله پسر حذافه داد تا آن را به دربار خسرو پرويز در مدائن برده و شخصاً آن را به دست پادشاه بدهد. 🌱عبدالله، سفير پيامبر، نامه را گرفت و سوار بر شتر شده از مدينه به سوى مدائن حركت كرد. و پس از پيمودن اين راه طولانى، خود را به كاخ بلند و پر هيبت شاهنشاه ايران رساند. و با اين كه خطراتى او را تهديد به قتل مى‏كرد به انجام اين وظيفه مهم همت گماشت. 🌱هنگامى كه عبدالله به مقابل قصر شاه ايران رسيد دربانان جلو او را گرفتند. او گفت: من سفير پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم هستم، نامه‏اى از طرف او براى خسروپرويز آورده‏ام و مأمورم كه خودم نامه را به دست خسرو بدهم. 🌱دربانان مطلب را به شاه گزارش دادند و او اجازه ورود داد. قبل از ورود سفير، خسرو پرويز دستور داد كاخ را به زيور و زينت آراستند تا زرق و برق كاخ، چشم سفير را خيره كرده و دل او را بربايد. 🌱عبدالله بى آن كه تحت تأثير تشريفات و زرق و برق كاخ قرار گيرد در كمال خونسردى و با حالتى عادى، بى آن كه خم شود و يا خاك زمين را به احترام اعلى‏حضرت ببوسد، وارد كاخ شد و در برابر شاه ايستاد. 🌱خسرو به يكى از درباريان گفت: نامه را از سفير پيامبر بگير و به من بده. عبدالله: خير، من نامه را به كسى نمى‏دهم، مأمورم آن را فقط به دست تو بدهم. 📌داستان ادامه دارد…… 🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌸🌼 @montazeranzohooremamasr
﷽📚🕥 📖 _(ص) 🦋دورنمايى از فتح و آزادسازى پايگاه قريش و مشركان، (مكه)🦋 🌻در سال ششم هجرت، جريان صلح حديبيه (چنان كه خواهيم گفت) راه را براى فتح مكه هموار كرد و همچون نردبانى بود كه مسلمانان توانستند با پيمودن پله‏هاى آن بر بام فتح مكه گام نهند. 🌱با توجه به اين كه مكه پايگاه قريش و بت‏پرستان و مشركين جزيرة العرب بود و با آزادسازى آن بزرگترين پيروزى نصيب مسلمانان مى‏شد، به اهميت اين فتح بزرگ پى مى‏بريم. 🌻اما اين كه اين فتح شيرين و عجيب چگونه صورت گرفته و از كجا شروع شد؟ به طور مشروح در آينده خاطرنشان خواهد شد. 🌱يكى از مواد پيمان‏نامه صلح حديبيه اين بود كه: بستن پيمان دوستى بين طوايف، آزاد است و شكستن اجبارى آن از ناحيه ديگرى بر خلاف اصول پيمان‏نامه است ولى اين صلح تا زمانى محترم است كه نقض نشود، ولى نقض آن توسط مشركان به منزله بطلان آن است و بر اين اساس، بعضى از طوايف با بعضى ديگر، پيمان بستند، از جمله: قبيله كنانه با قريش، و قبيله خزاعه با مسلمين پيمان بستند. 🌻ولى طولى نكشيد كه قبيله كنانه، به قبيله خزاعه (هم‏پيمانان اسلام) حمله‏ور شدند، و عده‏اى از آن‏ها را با وضع رقت‏بار در بستر خواب كشته، و عده‏اى را اسير كردند. وقتى اين گزارش به پيامبر رسيد، آن حضرت از اين پيمان‏شكنى، سخت ناراحت شدند و به همين جهت تصميم به فتح مكه را گرفتند، چرا كه در جزيرة العرب مكه تنها پايگاهى بود كه در دست مشركان و مخالفان اسلام باقى مانده بود و آن را مركز كارشكنى‏هاى خود قرار داده بودند، و بديهى است كه مى‏بايست اين سرزمين مقدس، از لوث وجود مشركان پاك مى‏گرديد. 🌻پيامبر اعلام بسيج عمومى كرد، مسلمانان با شور و هيجان به اين اعلام، پاسخ مثبت دادند و طولى نكشيد كه ده هزار نفر مسلمانان مسلح آماده شدند. 🌱پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم همراه اصحاب و ده هزار نفر مسلمان در ماه رمضان‏ از مدينه به سوى مكه حركت كردند حركت سپاه محمد صلى الله عليه و آله و سلم به قدرى منظم و بر اساس اصول تاكتيك نظامى بود كه ده هزار نفر مسلمان همراه پيامبر تا سرزمين مرّ الظهران (چهار فرسخى مكه) آمدند؛ بدون آن كه قريش و مشركان، متوجه حركت سپاه اسلام بشوند، اين حركت غافلگيرانه و تلاش‏هاى رزمى سپاه مسلمين، رعب و وحشت عجيبى بر دل دشمن افكند. 🌻جالب اين كه عباس عموى پيامبر كه در خفا قبول اسلام كرده بود و در ظاهر در ميان مشركان مكه به سر مى‏برد، و آن‏ها نمى‏دانستند كه او مسلمان است، نقش فعالى در سركوب معنوى دشمن داشت، از طرفى اخبارى كه به ضرر دشمن بود مخفيانه به آن‏ها مى‏رساند، و بالعكس اخبار دشمن و مشركان را به مسلمين گزارش مى‏داد. 🌱ابوسفيان كه مورد احترام مشركان اهل مكه و رئيس آنان بود، وقتى در بيرون مكه، لشكر اسلام را مشاهده كرد (چنان كه چگونگى آن در داستان‏هاى آينده خاطرنشان مى‏شود) آن چنان وحشت زده و مرعوب لشكر پر صلابت اسلام گرديد كه به مكه برگشت و فرياد زد: ارتش اسلام كاملاً مجهز است و به زودى شهر مكه را محاصره خواهد كرد، بزرگ آن‏ها محمد صلى الله عليه و آله و سلم قول داده كه هر كس به مسجد الحرام و كنار كعبه رود و يا اسلحه را به زمين بگذارد در امان خواهد بود. 🌻اين پيام، روح مقاومت را از مردم مكه سلب كرد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با تقسيم نمودن سپاه خود و كنترل دروازه‏ها، شهر مكه را محاصره نمود، و طولى نكشيد كه به آسانى مكه آزاد گرديد و تحت تصرف سپاه اسلام در آمد فقط گردانى كه به فرماندهى خالد بن وليد بود با جمعى از مشركان زد و خوردى نموند كه مشركان با دادن 28 كشته متوارى شدند، و از مسلمانان سه نفر شهيد شدند، آن هم به خاطر اين كه راه را گم كرده بودند و در قسمت پايين مكه غافلگير شده و به دست كفار به شهادت رسيدند. 🌱رسول اكرم و مسلمين وارد مكه شدند، آن حضرت كنار كعبه آمد، روبروى در كعبه ايستاد و گفت: 🌻لا اءِلهَ‏اءِلَّاالّله وَحدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، صَدَق وعدَهُ وَ نَصَرَ عَبدَهُ، وَ هَزَمَ الاَحزابَ وَحدَه؛ 🌱معبودى جز خداى يكتا نيست، يكتايى كه شريك ندارد، او كه وعده‏اش را (در مورد پيروزى مسلمين) ادا كرد، و بنده‏اش را يارى فرمود و گروه‏هاى مختلف شرك را به تنهايى شكست داد. 🌻و پس از طواف كعبه و انجام مراسم شكرگزارى، سخنرانى مشروحى براى جمعيت ايراد كرد و سپس خانه كعبه را با كمك على عليه‏السلام از لوث بت‏ها پاك نمود، و هر جا كه بت و بتكده بود، از بين برد، و اعلام عفو عمومى نمود. 🌱به مردم مكه فرمود: درباره كردار من با شما، چه فكر مى‏كنيد؟ 🌻گفتند: مانند كردار يك پدر بزرگ يا بردار بزرگ نسبت به فرزند و برادرش. 🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌸🌼 @montazeranzohooremamasr
﷽📚🕥 📖 _(ص) 📚داستانهایی از فتح مکه 🦋خواب ديدن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم‏🦋 🌻سال ششم هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در مدينه خوابى ديد كه آن را براى ياران چنين بازگو فرمود: 🌱خواب ديدم به اتفاق يارانم براى انجام مناسك عمره، وارد مكه مى‏شويم. و مطابق بعضى از روايات فرمود: 🌻خواب ديدم خداوند به من امر كرد كه براى مناسك عمره به مكه بروم. يارانش همگى از اين رويا، شادمان شدند. 🌱و نظر به اين كه بعضى تصور مى‏كردند تعبير اين خواب در همان سال ششم هجرت واقع مى‏شود، ولى مشركان در آن سال، مانع رفتن پيامبر و ياران او به مكه شدند، شك و ترديد در دل افراد ضعيف الايمان به وجود آمد كه چرا خواب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تعبير درست نداشته است؟ و منافقين، آشكارا اعتراض كردند كه: چرا اين وعده عملى نشد؟! 🌻پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به آن‏ها فرمود: مگر من به شما قول دادم كه همين امسال تعبير خواب، محقق مى‏شود؟! 🌱آيه 27 سوره فتح در صدق اين رؤيا نازل شد، كه صبر كنيد طولى نمى‏كشد تعبير آن، محقق مى‏يابد، آغاز اين آيه چنين است: 📖لَقَد صدَقَ اللهُ رسُولَهُ الرُّؤيا بِالحَقِّ لَتَدخُلَنَّ المَسجِدَ الحَرامَ اءنْ شاءَ اللهُ؛ 🌻خداوند آن چه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داد راست بود، به طور قطع همه شما به خواست خدا وارد مسجد الحرام مى‏شويد. 🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌸🌼 @montazeranzohooremamasr
﷽📚🕥 📖 _(ص) 🦋ماجراى مانع شدن مشركان‏🦋 🌻در ماه‏هاى حرام (ذيقعده، ذيحجه، رجب و محرم) جنگ كردن نزد همه مردم جزيرة العرب، حرام بود و اسلام نيز اين سنت را محترم شمرد؛ و پيامبر اين ماه‏ها كه ماه‏هاى آزاد بود، از فرصت استفاده كرده و به تبليغ اسلام مى‏پرداخت. 🌱پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در سال ششم هجرت تصميم گرفت كه به اتفاق مهاجر و انصار و ساير مسلمين به سوى مكه بروند و در ماه ذيقعده، در مناسك عمره شركت كنند. 🌻مسلمانان‏ همراه رسول اكرم در ذى الحليفه نزديك مدينه احرام بستند و با تعداد زيادى شتر براى قربانى، به سوى مكه حركت كردند، وضع حركت پيامبر به خوبى نشان مى‏داد كه جز عبادت، قصد ديگرى (مانند جنگ) ندارد. مسلمانان به اتفاق پيامبر در روستاى حديبيه فرود آمدند. 🌱ولى مشركان و قريش از حركت مسلمين مطلع شده و راه را بر آن‏ها بستند، و مانع حركت مسلمانان گرديدند. 🌻در صورتى كه آنان در اين كار، دو سنت را كه خود قبول داشتند، شكستند: 🌱يكى: آزادى در ماه‏هاى حرام (از جمله ماه ذيقعده) دوم: مانع نشدن از كسى كه احرام بسته است. 🌻در اين مورد بين مسلمين و مشركان، كشمكش و گفتگوى بسيار رخ داد كه همين امر مقدمه صلح حديبيه (كه فتح بزرگى براى اسلام بود) را پى‏ريزى نمود و پيمان‏نامه صلح نوشته شد. 🌱آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به يارانش دستور داد شترهاى خود را در سرزمين حديبيه قربانى كنند و سرهاى خود را بتراشند و از احرام بيرون آيند و به مدينه باز گردند، ياران دستور آن حضرت را اجرا نمودند. 🌻مسلمانان با اندوهى سنگين و دلى پر از غم به سوى مدينه بازگشتند و در حالى كه به اين وضع متعرض بودند. 🌱ولى هنگامى كه در راه بودند، مركب پيامبر سنگين شد و توقف كرد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بسيار شادمان شد و مسلمانان نشاط و شادى را از چهره آن حضرت مشاهده كردند، و همه منتظر دانستن علت بودند كه به زودى پيامبر به آن‏ها فرمود: هم اكنون سوره فتح (چهل و هشتمين سوره قرآن) بر من نازل شد. 🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌸🌼 @montazeranzohooremamasr
﷽📚🕥 📖 _(ص) از فتح مکه 🦋صلح حديبيّه، فتح مكه و پيروزى‏هاى ديگر🦋 🌻صلح حديبيه يكى از پيروزى‏هاى بسيار بزرگى است كهمسلمانان تحت رهبرى داهيانه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به دست آوردند. كه هم مقدمه فتح استراتژيكى مكه و هم داراى پيآمدهاى سياسى و اجتماعى و مذهبى فراوان و عالى بود. 🌱و از آن جا كه اين صلح پيمانى بين مسلمين و مشركان، در سرزمين و روستاى حديبيه (20 كيلومترى مكه در راه جده كه به مناسبت چاه يا درختى كه در آن جا بود، به اين نام ناميده مى‏شد) واقع شده بود، به آن صلح حديبيه گفتند. 🌻صلح حديبيه، به قدرى مهم بود كه موجب زمينه‏سازى پيروزى‏هاى پى در پى ديگر گرديد كه در روايات متعدد، به عنوان فتح المبين معرفى شده است. 🌻زهرى كه از اكابر رجال معروف تابعين است مى‏گويد: فتحى بزرگ‏تر از صلح حديبيه صورت نگرفت، چرا كه مشركان با مسلمانان ارتباط يافتند و اسلام در قلوب آن‏ها جايگزين شد و در مدت سه سال گروه عظيمى به اسلام گرويدند. 🌱صلح حديبيه در مدت كوتاهى، موجب فتح خيبر (در سال هفتم هجرت) و سبب و زمينه ساز فتح عظيم مكه (در سال هشتم هجرت) گرديد. 🌻بر همين اساس است كه اكثر مفسران مى‏گويند: سوره فتح در مورد صلح حديبيه نازل شد كه مقدمه فتح مكه گرديد. 🌱علامه طبرسى نقل مى‏كند: هنگامى كه پيامبر از حديبيه برمى‏گشت (و سوره فتح نازل شد) يكى از اصحاب عرض كردند: اين چه فتحى است كه ما را از زيارت خانه خدا باز داشتند و جلوى قربانى ما را گرفتند؟ 🌻 پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: سخن بدى گفتى، بلكه اين بزرگترين پيروزى ما بود كه مشركان راضى شدند، بدون برخورد خشونت‏آميز، شما را از سرزمين خود دور كنند و به شما پيشنهاد صلح دهند و با آن همه ناراحتى كه قبلا ديده‏اند، تمايل به ترك تعرض نشان دهند 🌱ويرژيل گيورگيو دانشمند رومانى درباره صلح حديبيه مى‏گويد: 🌻همانطور كه جنگ احد از نظيك مرد نظامى، شكست نبود، زيرا قشون مكه نتوانست، قشون اسلام را از بين ببرد و نه كشور اسلام (مدينه) را اشغال نمايد. توقف محمد صلى الله عليه و آله و سلم در حديبيه هم بر خلاف آن چه بعضى از تذكره‏نويسان نوشته‏اند، يك شكست سياسى به شمار نمى‏آمد، بلكه يك موفقيت سياسى محسوب مى‏شود. 🌱انسان اگر اهل سياست هم نباشد مى‏فهمد كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم با سياست خود در حديبيه حريف را مجبور كرد كه مطيع سياست او شود. 🌻 قريش آن چنان در حد بالاى غرور بودند كه هرگز نمى خواستند با محمد صلى الله عليه و آله و سلم مذاكره كند و اگر افرادى را مى‏فرستادند، به منظور مذاكره نبود، بلكه به منظور شناسايى وضع مسلمين، و روحيه و قدرت آن‏ها و ميزان وفادارى آن‏ها به محمد صلى الله عليه و آله و سلم بود. سپس مطالبى مى‏گويد كه خلاصه‏اش اين است: 🌱ولى محمد صلى الله عليه و آله و سلم با مانور بيعت رضوان و... آن چنان عمل كرد كه آن‏ها به پاى مذاكره آمدند و پيمان‏نامه‏اى را امضا كردند كه در حقيقت، امضاى گسترش اسلام و القاى رعب و وحشت در دل مشركان و در نتيجه زمينه‏سازى براى شكست قريش بود. 🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌸🌼 @montazeranzohooremamasr
﷽📚🕥 📖 _(ص) 📚داستانهایی از فتح مکه 🦋مانور بيعت رضوان‏🦋 🌻قبلا در مورد پيمان نامه صلح حديبيه و اهميت آن سخن گفتيم، ولى يكى از عوامل مهمى كه موجب نوشتن اين عهدنامه گرديد، ترس و وحشت مشركان از قدرت مسلمانان بود، آن‏ها در آغاز، اين قدرت را باور نداشتند، ولى بيعت رضوان در آن‏ها ترس و وحشت ايجاد كرد، و همين امر موجب تسليم آن‏ها در مورد صلح حديبيه كه امتياز مهمى براى اسلام بود گرديد، اكنون به داستان زير در اين رابطه توجه كنيد: 🌱هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در سال ششم هجرت همراه با هزار و چهارصد نفر مسلمان به قصد انجام مناسك عمره از مدينه به سوى مكه حركت نمودند، در نقطه‏اى به نام حديبيه (20 كيلومترى مكه) فرود آمدند. 🌿بديل بن ورقاء خُزاعى همراه جمعى از مشركان به حضور پيامبر رسيدند و با آن حضرت در مورد هدف از آمدنشان مذاكره نمودند، و دريافتند كه آن حضرت و همراهانشان براى جنگ و مبارزه نيامده‏اند، بلكه (در ماه حرام - ذيقعده) براى زيارت و انجام مراسم عمره به مكه آمده‏اند. 🌱گروه بديل بن ورقاء به مكه بازگشتند و به سران مكه خبر دادند كه: در مورد محمد داورى شتابزده نكنيد، او قصد جنگ ندارد و براى زيارت مى‏آيد... 🌻سرانجام سران قريش عروة بن مسعود را كه فرد عاقل و زيركى بود براى مذاكره به حضور پيامبر فرستادند، او به حضور پيامبر رسيد و به مذاكره پرداخت، و رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم همان سخنى را كه به بديل فرموده بود، به او نيز فرمود، عروة بن مسعود در اين مذاكره دريافت كه ياران پيامبر، احترام خاصى - در حد ايثار - نسبت به آن حضرت دارند. 🌿عروة به مكه بازگشت و به مشركان گفت: سوگند به خدا، من قبلا نزد شاهان روم و ايران نزد نجاشى (شاه حبشه) رفته‏ام، ولى هيچ يك از آن‏ها را نديدم كه مانند محمد صلى الله عليه و آله و سلم مورد احترام يارانش باشد، به گونه‏اى كه وقتى محمد به آن‏ها دستور مى‏دهد، بى درنگ انجام مى‏دهند وقتى وضو مى‏گيرد، براى گرفتن قطرات آب وضويش (به عنوان تبرك) كشمكش شديد مى‏كنند، و وقتى كه محمد سخن مى‏گويد، همه خاموش مى‏شوند، و به ديده احترام نه خيره به او مى‏نگرند، او (محمد صلى الله عليه و آله و سلم) طرح سازنده و خوبى را (در مورد صلح) ارائه مى‏دهد، و شما آن را بپذيريد. مشركان جواب رد دادند، ولى او (عروة اصرار مى‏كرد كه طرح صلح را قبول كنند. 🌻عروة مى‏گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، عمر بن خطاب را خواست تا او را نزد اشراف قريش بفرستد و هدف از آمدنش را به آن‏ها گزارش دهد؛ عمر، عذر خواست و گفت: احساس خطر جانى در مكه مى‏كنم، و كسى از طايفه عدى (كه طايفه عمر بود) نيست كه محافظ جانم باشد، ولى شخصى را كه براى اين كار از من سزاوارتر است معرفى مى‏كنم، و او عثمان بن عفان مى‏باشد. 🌱پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم عثمان را طلبيد و او را روانه مكه كرد، عثمان وارد مكه شد و نزد ابوسفيان و سران مكه رفت و پيام رسول اكرم را به آن‏ها رساند. 🌻ولى آن‏ها عثمان را دستگير كردند و نزد خود، تحت نظر نگهداشتند. به پيامبر خبر رسيد كه عثمان را كشته‏اند، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ياران خود را به بيعت مجدد دعوت كرد، ياران (كه هزار و چهارصد نفر بودند) در سرزمين حديبيه زير درختى كه در آن جا بود با آن حضرت بيعت كردند: كه در پيكار با مشركان كوتاهى نكنند و هرگز در نبرد، پشت به جنگ ننمايند. 🌿آوازه اين بيعت (كه يك مانور حساب شده و كوبنده بود) به اضافه گزارش عروة بن مسعود در مورد ايثار ياران پيامبر، در مكه پيچيد و قريش سخت به وحشت افتادند و در نتيجه عثمان را آزاد نمودند. سپس قريش، شخصى به نام سهيل بن عمرو را به عنوان نماينده خود حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرستادند و پيمان نامه صلح با حضور نماينده قريش، در سرزمين حديبيه نوشته شد كه قبلا خاطرنشان گرديد 🌱در مورد اين بيعت، در قرآن در آيه 18 و 19 سوره فتح، سخن به ميان آمده، و مطابق آيه 18، خداوند از مؤمنان به خاطر اين بيعت، خشنود و راضى شد از اين رو، به اين بيعت، گاهى بيعت رضوان گويند، و گاهى بيعت شجره يعنى بيعتى كه زير درخت تحقق يافت. 🌿خداوند در دو آيه مذكور، سه نتيجه مهم را از بازتاب اين بيعت، بيان مى‏كند: 1 - آرامش قلبى مؤمنان. 2 - فتح نزديك. 3 - غنيمت بسيار. كه اين هر سه موهبت معنوى و مادى بود كه نصيب مسلمين گرديد و نتيجه سريع آن نيز همان وحشت مشركان و عقب‏نشينى آن‏ها بود كه ذكر شد. 🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌸🌼 @montazeranzohooremamasr
﷽📚🕥 📖 _(ص) 🦋پيمان نامه صلح حديبيه‏🦋 🌱قبلا جريان آمدن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را به اتفاق جمعى از مسلمين در ماه ذيقعده به سرزمين حديبيه و بازگشت آن‏ها را به مدينه خاطرنشان كرديم. اما به بيان اصل پيمان‏نامه نپرداختيم، اينك به طور خلاصه به ذكر آن مى‏پردازيم: 🌻هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و همراهان در روستاى حديبيه فرود آمدند، قريش مانع ورود پيامبر و يارانش به مكه شدند. 🌱پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به نمايندگان آن‏ها فرمود: من براى جنگ نيامده‏ام، بلكه براى زيارت كعبه آمده‏ام، پس از مذاكرات وسيع بنابراين شد كه يك پيمان نامه مشروح در مورد ترك جنگ و امور ديگر نوشته شود. 🌻مسلمانان كه در زير سايه درختى كه در سرزمين حديبيه نشسته بودند، زير همان درخت با پيامبر تجديد پيمان و بيعت كردند كه با جان و مال، نسبت به پيامبر وفادار باشند، و از آن جا كه آيه 18 سوره فتح در مورد رضايت خداوند از اين مردان وفادار نازل گرديد، اين بيعت به نام بيعت رضوان خوانده شد. 🌱اين بيعت، نقش به سزايى در تسليم مشركان در برابر پيمان نامه صلح داشت. 🌻كوتاه سخن آن كه: هنگام عقد پيمان سهيل بن عمرو نماينده مشركان در آن جا حضور داشت، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به على عليه‏السلام فرمود: پيمان صلح را بنويس، و على عليه‏السلام آن را نوشت. 🌱متن اين قرارداد در هفت ماده، و در دو نسخه تنظيم و نوشته شد؛ جمعى از طرفين پاى آن را امضاء كردند. يك نسخه آن را به پيامبر و نسخه ديگر به سهيل داده شد. بعضى از مواد اين قرارداد اين بود كه: 1 - تا ده سال بين پيامبر و مشركان، متاركه جنگ شود. 2 - هر كس از قريش بدون اجازه وليش نزد محمد بيايد (و مسلمان شود) او را بايد به قريش باز گرداند. 3 - فتح نزديك. 4 - غنيمت بسيار. 🌻كه اين هر سه موهبت معنوى و مادى بود كه نصيب مسلمين گرديد و نتيجه سريع آن نيز همان وحشت مشركان و عقب نشينى آن‏ها بود كه ذكر شد. 🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌸🌼 @montazeranzohooremamasr
﷽📚🕥 📖 _(ص) پيمان‏نامه صلح حديبيه‏ 🌱قبلا جريان آمدن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را به اتفاق جمعى از مسلمين در ماه ذيقعده به سرزمين حديبيه و بازگشت آن‏ها را به مدينه خاطرنشان كرديم اما به بيان اصل پيمان نامه نپرداختيم، اينك به طور خلاصه به ذكر آن مى‏پردازيم: هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و همراهان در روستاى حديبيه فرود آمدند، قريش مانع ورود پيامبر و يارانش به مكه شدند. 🌱پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به نمايندگان آن‏ها فرمود: من براى جنگ نيامده‏ام، بلكه براى زيارت كعبه آمده‏ام. پس از مذاكرات وسيع بنابراين شد كه يك پيمان نامه مشروح در مورد ترك جنگ و امور ديگر نوشته شود. 🌱مسلمانان كه در زير سايه درختى در سرزمين حديبيه نشسته بودند، زير همان درخت با پيامبر تجديد پيمان و بيعت كردند كه با جان و مال، نسبت به پيامبر وفادار باشند، و از آن جا كه آيه 18 سوره فتح در مورد رضايت خداوند از اين مردان وفادار نازل گرديد، اين بيعت به نام بيعت رضوان خوانده شد. اين بيعت، نقش بسزايى در نقش مشركان در برابر پيمان‏نامه صلح داشت. 🌱كوتاه سخن آن كه، هنگام عقد پيمان سهيل بن عمرو نماينده مشركان در آن جا حضور داشت، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به على عليه‏السلام فرمود: پيمان صلح را بنويس، و على عليه‏السلام آن را نوشت. 🌱متن اين قرارداد در هفت ماده، و در دو نسخه تنظيم و نوشته شد؛ جمعى از طرفين پاى آن را امضاء كردند. يك نسخه آن را به پيامبر و نسخه ديگر به سهيل داده شد. بعضى از مواد اين قرارداد اين بود كه: 🌻1 - تا ده سال بين پيامبر و مشركان، متاركه جنگ شود. 🌻2 - هر كس از قريش بدون اجازه وليّش نزد محمد بيايد (و مسلمان شود) او را بايد به قريش باز گردانند. 🌻3 - مردم و طوايف در بستن پيمان‏ها بين خود آزاد مى‏باشند، و شكستن آن از ناحيه ديگران، خلاف است. 🌻4 - امسال پيامبر و همراهان به مدينه باز گردند و سال آينده مشروط به اين كه بيش از سه روز در مكه نمانند و اسلحه‏اى جز اسلحه مسافر نداشته باشند به زيارت كعبه بيايند. 🌻علامه مجلسى در كتاب بحار به ذكر بعضى از مواد ديگر پيمان‏نامه پرداخته، مانند اين كه: بايد اسلام در مكه آشكار باشد، و كسى را به انتخاب مذهب، مجبور نسازند و به مسلمين آزار و آسيب نرسانند. پيامبر و مسلمانان پس از نوزده روز توقف در حديبيه به مدينه برگشتند. 🌱اگر مشركان اين قرارداد را نقض نمى‏كردند، زمينه‏سازى و مقدمه خوبى براى كسب آزادى و به دنبال آن، تبليغ اسلام در جزيرة العرب بود كه مسلما نتايج درخشانى براى اسلام داشت - چنان كه - خواهيم گفت كه از طرف مشركان نقض گرديد - در عين حال زمينه‏سازى خوبى براى پيروزى‏هاى آينده اسلام گرديد. 🌱پس از عقد پيمان، مسلمانان با آزادى بيشترى، به زمينه سازى وسيع براى گسترش اسلام پرداختند، و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نامه‏هاى متعددى در سال هفتم هجرت براى سران كشورها فرستاد؛ و آن‏ها را به اسلام دعوت كرد، دژ محكم خيبر كه پناهگاه يهوديان (ستون پنجم دشمن) بود، به دست مسلمين فتح گرديد، و راه‏ها براى فتح مكه هموار گشت و در پرتو اين آزادى، و جاذبه اسلام، دل‏ها به سوى اسلام جذب گرديد. 🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌸🌼 @montazeranzohooremamasr
﷽📚🕥📚🎆 📖 (ص) 🦋انعطاف پذيرى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در نوشتن پيمان صلح‏🦋 🌿در داستان حديبيه كه مقدمه فتح مكه بود، سهيل بن عمرو نماينده مشركان حضور داشت. 🌱پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم براى نوشتن پيمان نامه صلح، به على عليه‏السلام رو كرد و فرمود: بنويس: بسم الله الرحمن الرحيم و على عليه‏السلام نوشت. سهيل بن عمرو گفت: من با چنين جمله‏اى آشنا نيستم، بنويس بِاسْمِكَ الّلهُمَّ (به نام تو اى خداوند). 🌿سپس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به على عليه‏السلام فرمود: بنويس: اين چيزى است كه محمد رسول خدا با سهيل بن عمرو، نماينده قريش مصالحه كرده. 🌱سهيل گفت: ما اگر تو را رسول خدا (فرستاده خدا) مى‏دانستيم با تو جنگ نمى‏كرديم، تنها بايد اسم خود و اسم پدرت را بنويسى. 🌿پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: مانعى ندارد، بنويس اين پيمانى است كه محمد بن عبدالله با سهيل بن عمرو، منعقد كرده كه ده سال متاركه جنگ شود تا مردم امنيت خود را بازيابند. 🌱به اين ترتيب مى‏بينيم، رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در تنظيم پيمان صلح، ستيز نكرد و با كمال متانت به تكميل آن پرداخت و امر مهم را فداى جزئيات ننمود. 🌿گرچه گستاخى‏هاى سهيل، براى مسلمانان ناگوار بود، اما روش متين پيامبر و كمك خداوند، دل‏هاى آن‏ها را آرامش بخشيد، و در اين موقعيت حساس، عقل را بر احساسات مقدم داشتند، و براى دستيابى به كار مهم‏تر، از كار مهم اغماض نمودند. 🌱از حضرت على عليه‏السلام نقل شده است كه فرمودند: سهيل بن عمرو با دو نفر يا سه نفر به نمايندگى از سوى مشركان، به حضور پيامبر (در سرزمين حديبيه) آمدند، در ضمن مذاكره گفتند: اگر قومى از افراد پست ما، به تو گرويدند و به سوى تو آمدند، آن‏ها را بايد به سوى ما برگردانى (اين مطلب را به عنوان يكى از شرايط صلحنامه گفتند) پيامبر از اين سخن به گونه‏اى ناراحت شدند كه صورتشان سرخ گرديد، (عادت آن حضرت اين بود كه هرگاه خشمگين مى‏شدند، صورتشان سرخ مى‏گرديد.) 🌿آن گاه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اى گروه قريش! از اين مطلب دست بر مى‏داريد يا مردى را به سوى شما بفرستم كه خداوند قلب او را با ايمان آزموده است تا گردن‏هاى شما را بزند در حالى كه شما از دين خارج شده‏ايد و ابوبكر و سپس عمر گفتند: آن شخص ماييم؟ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: نه، بلكه او هم اكنون كفش مرا پينه مى‏زند. على عليه‏السلام مى‏فرمايد: من در اين هنگام در گوشه‏اى كفش رسول خدا را پينه مى‏زدم. و اين حديث به عنوان حديث خاصف النعل معروف است. 🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌸🌼 @montazeranzohooremamasr
﷽📚🕥📚🎆 📖 (ص) 🦋انعطاف پذيرى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در نوشتن پيمان صلح‏🦋 🌿در داستان حديبيه كه مقدمه فتح مكه بود، سهيل بن عمرو نماينده مشركان حضور داشت. 🌱پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم براى نوشتن پيمان نامه صلح، به على عليه‏السلام رو كرد و فرمود: بنويس: بسم الله الرحمن الرحيم و على عليه‏السلام نوشت. سهيل بن عمرو گفت: من با چنين جمله‏اى آشنا نيستم، بنويس بِاسْمِكَ الّلهُمَّ (به نام تو اى خداوند). 🌿سپس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به على عليه‏السلام فرمود: بنويس: اين چيزى است كه محمد رسول خدا با سهيل بن عمرو، نماينده قريش مصالحه كرده. 🌱سهيل گفت: ما اگر تو را رسول خدا (فرستاده خدا) مى‏دانستيم با تو جنگ نمى‏كرديم، تنها بايد اسم خود و اسم پدرت را بنويسى. 🌿پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: مانعى ندارد، بنويس اين پيمانى است كه محمد بن عبدالله با سهيل بن عمرو، منعقد كرده كه ده سال متاركه جنگ شود تا مردم امنيت خود را بازيابند. 🌱به اين ترتيب مى‏بينيم، رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در تنظيم پيمان صلح، ستيز نكرد و با كمال متانت به تكميل آن پرداخت و امر مهم را فداى جزئيات ننمود. 🌿گرچه گستاخى‏هاى سهيل، براى مسلمانان ناگوار بود، اما روش متين پيامبر و كمك خداوند، دل‏هاى آن‏ها را آرامش بخشيد، و در اين موقعيت حساس، عقل را بر احساسات مقدم داشتند، و براى دستيابى به كار مهم‏تر، از كار مهم اغماض نمودند. 🌱از حضرت على عليه‏السلام نقل شده است كه فرمودند: سهيل بن عمرو با دو نفر يا سه نفر به نمايندگى از سوى مشركان، به حضور پيامبر (در سرزمين حديبيه) آمدند، در ضمن مذاكره گفتند: اگر قومى از افراد پست ما، به تو گرويدند و به سوى تو آمدند، آن‏ها را بايد به سوى ما برگردانى (اين مطلب را به عنوان يكى از شرايط صلحنامه گفتند) پيامبر از اين سخن به گونه‏اى ناراحت شدند كه صورتشان سرخ گرديد، (عادت آن حضرت اين بود كه هرگاه خشمگين مى‏شدند، صورتشان سرخ مى‏گرديد.) 🌿آن گاه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اى گروه قريش! از اين مطلب دست بر مى‏داريد يا مردى را به سوى شما بفرستم كه خداوند قلب او را با ايمان آزموده است تا گردن‏هاى شما را بزند در حالى كه شما از دين خارج شده‏ايد و ابوبكر و سپس عمر گفتند: آن شخص ماييم؟ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: نه، بلكه او هم اكنون كفش مرا پينه مى‏زند. على عليه‏السلام مى‏فرمايد: من در اين هنگام در گوشه‏اى كفش رسول خدا را پينه مى‏زدم. و اين حديث به عنوان حديث خاصف النعل معروف است. 🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌸🌼 @montazeranzohooremamasr
﷽📚🕥📚🎆 📖 (ص) 🦋آزاد كردن اسيران‏🦋 🔶در جريان پيمان نامه صلح حديبيه نقل شده كه: سى نفر از جوانان مكه در حالى كه مسلح بودند، مخفيانه به طور چريكى نزديك حديبيه آمدند، تا به مسلمانان و شخص پيامبر حمله كردند و آن‏ها را بكشند. 🔷اين توطئه به طور معجزه آسايى خنثى شد، و همه آن سى نفر دستگير شدند، ولى پيامبر آن‏ها را آزاد نمود. اما جريان دستگيرى آن‏ها به اين صورت انجام گرفت كه پيامبر آن‏ها را نفرين كرد، چشم آن‏ها گرفته شد و در نتيجه اسير شدند. 🔶و نيز نقل شده است كه مشركان، چهل نفر را براى غافلگير نمودن پيامبر و همراهان و حمله به مسلمين مأمور ساخته بودند كه همه آن‏ها اسير شدند و سپس پيامبر آن‏ها را آزاد ساخت. 🔷و بعضى نقل كردند: مشركان، هشتاد نفر مسلح را مأمور كرده بودند، كه از مخفيگاه‏هاى كوه تنعيم كه در كنار سرزمين حديبيه است، سرازير شوند و با استفاده از فرصت هنگامى كه مسلمين نماز مى‏خوانند به مسلمانان حمله نمايند. (كه آيه 22 سوره فتح در اين مورد نازل گرديد.) 🔶مطابق نقل ديگر، قريش خالد بن وليد را همراه با 2000 نفر براى ضربه زدن به مسلمين فرستادند. زيرا آن‏ها مى‏خواستند كه در حال نماز، به مسلمين حمله كنند كه موفق نشدند. 🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌸🌼 @montazeranzohooremamasr
﷽📚🕥📚🎆 📖 (ص) 🦋ورود پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به مكه و انجام عمره قضاء🦋 🌿 همانگونه كه در پيمان‏نامه حديبيّه پيش بينى شده بود، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم حق داشت با همراهانش سال آينده آزادانه به مكه آيند و سه روز در مكه به زيارت و انجام مناسك عمره بپردازند. 🌻سال هفتم هجرت فرا رسيد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پس از هفت سال دورى از زادگاهش (مكه) به عنوان انجام عمره قضاء همراه دو هزار نفر از مسلمانان، با شكوه خاصى وارد مكه شد (از اين رو اين عمره را، عمره قضاء مى‏گويند كه قضاى سال قبل بود كه مشركان مانع شده بودند.) 🌿صداى رعدآساى تكبير و لبيك مسلمانان، جاذبه خاصى داشت، انجام مراسم عمره، علاوه بر احترام به كعبه و سرزمين مقدس مكه، يك نوع تبليغ عملى اسلامى و نشان دادن قدرت و شوكت اسلام بود و اين مانور مذهبى دو هزار نفرى، اثر خوبى در روحيه مردم مكه و مسافران گذاشت و مشركان دريافتند كه افسانه شكست‏ناپذيرى خود در واقع افسانه است نه حقيقت؛ تا آن جا كه دو نفر از افراد برجسته مشركان، يكى خالد بن وليد كه در دلاورى و بى باكى معروف بود و ديگرى عمرو عاص نيرنگباز، گرايش قلبى به اسلام پيدا كردند و پس از مدتى كوتاه مسلمان شدند. 🌻همه اين عوامل يكى پس از ديگرى فتح مكه را زمينه‏سازى مى‏كرد و سقوط مشركان و آزادسازى شهر سوق الجيشى مكه را نزديك‏تر مى‏نمود. 🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌸🌼 @montazeranzohooremamasr
﷽📚🕥📚🎆 📖 (ص) 🦋مانور توحيدى هنگام طواف كعبه‏🦋 🌻همانگونه كه قبلا گفتيم: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در سال هفتم هجرت (يك سال قبل از فتح مكه) طبق عهدنامه صلح حديبيه مجاز بود براى عمره قضاء به مكه برود و سه روز در مكه براى انجام مناسك حج بماند، آن حضرت همراه دو هزار نفر مسلمان، به مكه رفتند و به انجام مناسك عمره پرداختند. 🌿مردم مكه از زن و مرد و كوچك و بزرگ، پروانه وار، دور شمع وجود پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم حلقه زده بودند و به آن حضرت مى‏نگريستند، و جمال زيباى آن بزرگوار، ديدگانشان را خيره نموده بود. 🌻هنگامى كه غرش: لَبَّيكَ اَلّلهُمَّ لَبِّيكَ مسلمانان قطع مى‏شد، عبدالله بن رواحه در پيشاپيش مسلمانان، با حنجره‏اى نيرومند و فريادى بلند، رَجَز مى‏خواند، كه از اشعار او است: خَلُّوا بنى الكفار عن سبيله خلُّوا فكلّ الخير مِن قبُولِهِ يا رَبِّ انِّى مؤمنٌ بِقيلِهِ اعرِف حقّ اللهِ فِى قبُولهِ 🌿يعنى: اى فرزندان كفر، راه را براى رسول خدا بگشاييد، بدانيد كه همه سعادت در قبول رسالت او است، پروردگارا! من به گفته آن حضرت ايمان دارم و حق و فرمان خدا را در قبول رسالتش مى‏شناسم. 🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌸🌼 @montazeranzohooremamasr
﷽📚🕥📚🎆 📖 (ص) 🦋موقعيت استراتژى فتح مكه‏🦋 🌱سرزمين مكه كه مى‏بايست پايگاه توحيد باشد و از زمان حضرت آدم و نوح و ابراهيم خليل به بعد، تحت اين عنوان معرفى شده بود توسط مردم مكه و اطراف، به پايگاه شرك و بت پرستى و پايتخت همه بت‏پرستان تبديل شده بود. از اين جهت، فتح مكه بزرگترين دستاورد انقلاب اسلامى شمرده مى‏شد، و مسلمانان با فتح مكه از نظر سياسى، به بزرگترين امتياز، دست يافتند و از زندگى سخت و دشوار، به زندگى بهترين نايل شدند. 🌱بر همين اساس، در قرآن آمده است: پاداش انفاق و جنگ قبل از فتح مكه، با انفاق و جنگ بعد از فتح مكه، يكسان نيست. چرا كه انفاق و جنگ قبل از فتح به مراتب دشوارتر و در نتيجه پاداش آن بيشتر است. چنان كه در قسمتى از آيه 10 سوره حديد مى‏خوانيم: لَا يَسْتَوِى مِنكُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِينَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا؛ 🌱كسانى كه قبل از پيروزى (و فتح مكه) انفاق و پيكار نمودند، با كسانى كه بعد از فتح (مكه) انفاق كردند و جنگيدند، يكسان نيستند، گروه اول بلندمقامتر از گروه دوم مى‏باشند. از اين آيه به خوبى مى‏توان به اهميت فتح بزرگ مكه پى برد. 🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌸🌼 @montazeranzohooremamasr
﷽📚🕥📚🎆 📖 (ص) 🦋فرمان خدا در مورد ترك جنگ در مكه‏🦋 🌱در ماجراى عمره قضاء كه در سال هفتم هجرت واقع شد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم همراه با 1400 نفر مسلمان وارد مكه شدند و به انجام مناسك عمره پرداختند، (چنان كه قبلا خاطرنشان گرديد.) 🌻هنگامى كه كاروان پيامبر به سوى مكه مى‏آمدند، بيم آن داشتند كه مشركان همچون سال قبل (سال ششم هجرت) مانع ورود آن‏ها به مكه گردند، و يكى از شرايط صلح حديبيه را (مبنى بر اين كه سال بعد براى انجام عمره و توقف سه روز در مكه مجاز هستيد) نقض نمايند، و در نتيجه جنگى واقع شود، با اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از جنگيدن در ماه محرم (ذيقعده) آن هم در مكه، حرم امن خدا منع شده بود. 🌱پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در اين فكر بود كه چه بايد كرد؟ جبرئيل امين فرود آمد و اين آيه (190 سوره بقره) را بر پيامبر نازل كرد: 🌻وَ قَاتِلُواْ فِى سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَ لاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبِّ الْمُعْتَدِينَ؛ 🌱و در راه خدا، با كسانى كه با شما مى‏جنگند، نبرد كنيد، و از حدّ تجاوز نكنيد، كه خدا متجاوزان را دوست نمى‏دارد. به اين ترتيب، پيامبر دريافت كه نبايد جنگ كرد، ولى اگر جنگ از ناحيه دشمن شروع شود، بايد دفاع كرد و با آن‏ها جنگيد، و در عين حال، كاملاً رعايت حد احترام مكه را نمود كه جنگى واقع نشود. 🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌸🌼 @montazeranzohooremamasr
﷽📚🕥📚🎆 📖 (ص) بخش_اول 🦋دستگيرى زن جاسوس‏🦋 🌱قبل از حركت سپاه اسلام، به سوى مكه، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بى درنگ دستور داد، راه مدينه و مكه و اطراف را به طور دقيق كنترل كنند و راه مدينه را به خارج قطع كنند؛ تا هيچ كس نه از مدينه خارج گردد و نه از خارج وارد مدينه شود؛ هدف از اين دستور اين بود كه مسلمانان با رعايت اصل استتار وارد مكه شوند و بدون خونريزى مكه را فتح نمايند؛ و مشركان را قبل از آن كه بسيج شوند، غافلگير نمايند. 🌻پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم براى اين كار مهم، نگهبانانى را مأمور ساخت و حارثه بن نعمان را سرنگهبان و مسؤول تنظيم كار نگهبانان، قرار داد. 🌱حارثه از نگهبانان بازرسى مى‏كرد و يك روز او به همراه رسول خدا نزد آن‏ها رفت و اوضاع را از آن‏ها پرسيد، آن‏ها گفتند: ما كسى را نديديم كه از چشم انداز ما عبور كند، آنان نزديكى ديگر از نگهبانان به نام حطاب آمده و از او پرسيدند، او گفت: من زن سياه‏چهره‏اى را ديدم كه از سرزمين حرّه (نقطه‏اى نزديك مدينه) به طرف پايين سرازير شد و رفت... كه آن زن همان ساره بود كه ماجراى دستگيرى او را در آينده خاطر نشان مى‏سازيم. 🌻جالب اين كه مسأله استتار به گونه‏اى دقيق بود كه حتى غالب مسلمانان نمى‏دانستند كه اين فرمان بسيج براى رفتن به كدام ناحيت است و پس از حركت فهميدند كه تصميم بر فتح مكه گرفته شده است و پيامبر به قدرى به موضوع مخفى نگهداشتن اسرار جنگى مراقب بود كه حتى در اين زمينه از خدا استمداد مى‏كرد و عرض مى‏نمود: اَلّلهُمَّ خُذِ العيونَ عَن قِريش حتّى نَأتيها فِى بَلَدِها؛ 🌱 خداوندا! چشمهاى (يا جاسوسهاى) قريشيان را نابينا كن؛ تا آن گاه كه در مكه با آن‏ها روبرو شويم. 🌻ولى با آن همه كنترل، يكى از مسلمين به نام حاطب بن ابى‏بلتعه در مورد فاش ساختن تصميم پيامبر لغزش كرد كه اينك به ماجراى آن توجه كنيد: 🌱حاطب از ياران خوب پيامبر بود و مخلصانه از اسلام دفاع مى‏كرد حتى در جريان رساندن نامه پيامبر به پادشاه مصر (مقوقس) سفير پيامبر بود، و خود شخصاً با كمال شهامت، نامه را به دربار شاه مصر برد و به شاه داد. پادشاه مصر كه مسيحى بود، پس از خواندن نامه پيامبر به حاطب گفت: اگر به راستى محمد پيامبر است، چرا در مورد كسانى كه او را آزار مى‏رسانند نفرين نمى‏كند تا همه به هلاكت برسند؟! 🌻حاطب در پاسخ گفت: مگر عيسى عليه‏السلام پيامبر خدا نبود، پس چرا در مورد يهوديانى كه در صدد كشتن او بودند، نفرين نكرد؟ 🌱مقوقس از پاسخ به جاى حاطب، خوشوقت شد و گفت: تو شخص دانشمندى هستى و از نزد دانشمندى به اينجا آمده‏اى. 🌻ولى همين حاطب با آن همه سابقه درخشان در يك جريان سياسى، لغزش كرد. و محكوم اسلام شد، توضيح اين كه: داستان ادامه دارد……… 🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌸🌼 @montazeranzohooremamasr
﷽📚🕥📚🎆 📖 (ص) 🌱در همين هنگام بود كه آيه آغاز سوره ممتحنه نازل گرديد، تا ساير مسلمانان نيز بدانند چنين كارى نكنند: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّى وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاء تُلْقُونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ...؛ 🌱اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! دشمن من و دشمن خود را دوستى نگيريد، و با دشمنان طرح دوستى برقرار مسازيد؛ چرا كه آنها منكر راه شما هستند، پيامبر و شما را از شهر خود بيرون مى‏كنند به جرم اين كه به پروردگارتان ايمان آورده‏ايد، اگر شما براى جهاد در راه من و براى كسب خشنودى من بيرون آمده‏ايد؛ پس چرا با آنها مخفيانه دوستى مى‏كنيد، و من به آنچه كه شما پنهان يا آشكار مى‏داريد آگاهم، و هر كه از شما چنين كند از راه راست منحرف شده است. 🌱حاطب با كمال شرمندگى، اظهار پشيمانى كرد، رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به خاطر سابقه درخشان او، عذر او را پذيرفت و او را بخشيد، ولى آيه فوق تا قيام قيامت اعلام نمود كه مسلمانان نبايد جاسوسى براى كافران كنند و طرح دوستى استعمارى با آن‏ها داشته باشند و در حقيقت حاطب محكوم گرديد. 🌱و اين ماجراى قرآنى و تكان‏دهنده، خط بطلان به تز رابطه تاكتيكى با دشمنان و بيگانگان كشيد، و هر گونه كمك به بيگانگان استعمارگر را از نظر اسلام، محكوم كرد. 🌱و به راستى اگر زن جاسوس، دستگير نمى‏شد و نامه زودتر به مكه مى‏رسيد، جنگ خونينى در مى‏گرفت كه هزاران كشته به جا مى‏گذاشت! ولى بيداد مسلمين و توجه آن‏ها به اصول غافلگير نمودن مشركان و تاكتيك نظامى، موجب فتح مكه بدون خونريزى گرديد. پایان 🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌸🌼 @montazeranzohooremamasr
﷽📚🕥📚🎆 📖 (ص) 🦋تنبيه خيانتكار در ميان جمعيت‏🦋 🌱هنگامى كه اميرمؤمنان عليه‏السلام نامه حاطب را از ساره (زن جاسوس) گرفت و به حضور پيامبر آورد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دستور داد، اعلام كنند تا مسلمانان در مسجد النبى (در مدينه) اجتماع نمايند تا اين موضوع اعلام گردد؛ مسجد پر از جمعيت گرديد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نامه را به دست گرفت و بالاى منبر رفت و پس از حمد و ثنا فرمود: 🌻اى مردم! من از خداوند متعال تقاضا كردم كه اوضاع و اخبار ما را از قريشيان مخفى بدارد، ولى مردى از شما، نامه‏اى براى اهل مكه نوشته او آن‏ها را در آن نامه از جريانات ما خبر داده است، صاحب اين نامه برخيزد! وگرنه وحى الهى او را رسوا خواهد نمود، كسى برنخاست، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم براى بار دوم گفتار پيشين خود را اعلام اعلام كرد، در اين هنگام، حاطب از ميان جمعيت برخاست و در حالى كه مانند برگ درخت خرما در برابر باد تند، مى‏لرزيد، عرض كرد: صاحب نامه من هستم، ولى پس از قبول اسلام راه نفاق را نپيموده‏ام، و پس از يقين، شكى در من به وجود نيامده است. 🌱پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به او فرمود: پس چرا اين نامه را نوشتى؟ 🌻 او عرض كرد: من در مكه بستگانى بى دفاع دارم، ترسيدم به آن‏ها آسيب برسد؛ براى حفظ آن‏ها از آسيب مشركان، اين نامه را نوشتم، نامه را به جهت اين كه شرك در دين پيدا كرده باشم ننوشتم. 🌱عمر بن خطاب برخاست و به رسول خدا عرض كرد: به من دستور بده حاطب را بكشم، چرا كه او منافق است. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: او از سربازان جنگ بدر است، گويى خداوند به آن‏ها لطف كرد و آنان را بخشيد، ولى او را از مسجد بيرون كنيد، مسلمانان او را هُل مى‏دادند تا اين كه از مسجد بيرونش كردند، اما او چشمش به سوى پيامبر بود، تا آن حضرت به حال رقّت كند، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: رهايش كنيد، سپس به حاطب فرمود: تو را بخشيدم، از پيشگاه خداوند، طلب آمرزش كن كه ديگر از اينگونه جنايات مرتكب نشوى. 🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌸🌼 @montazeranzohooremamasr
﷽📚🕥📚🎆 📖 (ص) 🦋تحقق وعده حق‏🦋 🌿هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از مكه هجرت كرد، مشركان تصميم به قتل آن حضرت را داشتند، پيامبر مخفيانه از مكه به سوى مدينه هجرت نمود. وقتى كه به سرزمين جُحفه (كه فاصله چندانى با مكه ندارد) رسيد به ياد زادگاهش مكه شهرى كه حرم امن خدا است و خانه خدا، كعبه، كه قلب و جان پيامبر با آن پيوند ناگسستنى داشت، افتاد؛ آثار اين شوق كه با تأثّر و اندوه عميق آميخته بود، در چهره مباركش ديده مى‏شد. 🌻در همين جا جبرئيل (امين وحى) نازل شد و به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرد: به راستى به شهر و زادگاهت اشتياق دارى؟ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آرى. جبرئيل عرض كرد: خداوند اين پيام را براى تو فرستاد: اءنّ الَّذِى فَرَضَ عَليكَ القرآنَ لَرادُّكَ الى معادٍ....؛ 🌿آن كس كه قرآن را بر تو فرض كرد، تو را بهغ جايگاهت (زادگاهت) باز مى‏گرداند. (قصص، آيه 85) 🌻سرانجام پس از گذشتن هفت سال از اين وعده، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با سپاه نيرومند اسلام، مكه را فتح كردند و پرچم اسلام را در آن جا به اهتزاز در آوردند و وعده خداوند تحقق يافت. 🌿از اين رو همانگونه كه قبلا خاطرنشان گرديد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هنگامى كه وارد مكه شد، در كنار كعبه شكرگزارى نمود، به خصوص از صدق تحقق وعده خدا در مورد بازگشت به مكه. 🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌸🌼 @montazeranzohooremamasr