eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.6هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
4.9هزار ویدیو
340 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 وتبلیغات 👇👇 @appear تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💛بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم💛 🖇️صبحمان را با سلام به امام‌زمان مان معطر کنیم. السلام‌علیک‌یا‌صاحب‌الزمان السلام‌علیک‌یا‌شریک‌القرآن 🌸روز یکشنبه متعلق است به امیرالمومنین علی علیه‌السلام و حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ✨مستحب است در این روز زیارت حضرت امیرالمومنین و فاطمه زهرا علیهماالسلام خوانده شود. 📿ذکر روز یکشنبه 100 مرتبه یا‌ ذوالجلال و الاکرام 🌱
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی 🔴 ‌آیا ما شیعه امام زمان هستیم ؟ 🔵 راغب اصفهانی، واژه شناس بزرگ مسلمان در کتاب مفردات القران، واژه " شیعه " را اینگونه تعریف کرده: 🌕 "الشیعه من یتقوی بهم الانسان" شیعه‌ی یک فرد کسانی هستند که آن فرد بواسطه آنها قوی و توانمند می‌شود. 🟢 آیا ما سبب توانمندی و نیرومندی امام زمانمان عجل الله تعالی فرجه الشريف شده‌ایم تا شیعه او شمرده شویم؟!...
_ ♥️🌿 _ به خدا گفتم : تا کی گناه کنم و تو بازهم منو ببخشی؟!🥺 خدا گفت : تا زمانی که توهم عاشقم بشی و بخاطر من گناه نکنی:)😉
🍃✨امام خمینی(ره) 💠مناجات «شعبانیه» را خواندید؟ 🌹بخوانید آقا! ⬅️مناجات شعبانیه از مناجاتهایی هست که اگر انسان دنبالش برود و فکر در او بکند، انسان را به یک جایی می رساند ... 💐همه ائمه هم به حسب روایت می خواندند. 📗صحیفه نور، ج ۱۹، ص ۲۵۳ http://www.imam-khomeini.ir/fa/k1/سرویس_های_اطلاع_رسانی/s4/جامعه/n2547/جایگاه_و_عظمت_مناجات_شعبانیه_از_دیدگاه_امام
🔰امیرالمومنین علیه السلام: ✍ فإنّما البَصیرُ مَن سمِعَ فتَفَکّرَ، و نَظرَ فأبْصرَ، و انْتَفعَ بالعِبَرِ، ثُمّ سَلَکَ جَدَدا واضِحا یَتَجنّبُ فیهِ الصَّرْعَةَ فی المَهاوِی. 🔴 با بصیرت کسی است که بشنود و بیندیشد، نگاه کند و ببیند، از عبرتها بهره گیرد، آن گاه راه روشنی را بپیماید که در آن از افتادن در پرتگاهها به دور ماند. 📚 بحار الانوار،ج۷۴،ص۴۰۷
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 روایت شهید سلیمانی از عارف لشکر ۴۱ ثارالله 🔹 به‌مناسبت سالروز شهادت محمدحسین یوسف‌الهی هدیه به ارواح طیبه همه شهدافاتحه وصلوات💐💐💐💐💐 ❣❣❣❣❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آسمان کشور کامبوج...انگار آسمان آتش گرفته ....انگار خدا داره مردم دنیا رو آماده می‌کنه 😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی کلیپ «بغل زوری» 👤 استاد دانشمند 🔸 اگه اعتقاد به امام زمان داری نباید گناه کنی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همسر شهید: یکی از روزهای دوران عقد به منزل عمه ام مهمان شدیم، باغی آنجا بود، من و رضا برای قدم زدن به باغ رفتیم، پسرهای فامیل هم بودند، در باغ استخری بود که رضا و پسرهای فامیل برای شنا به آنجا رفتند🏊، من به گوشه ای از باغ رفتم و مشغول تماشای آنها شدم، ضمن قدم زدن شاخه گل زیبایی نظرم را جلب کرد، فکر کردم برای رضا بچینم، گل را چیدم🌸 رضا که آمد شاخه گل را به او دادم، چشمش که به آن افتاد گفت: از کجا آوردی؟ گفتم که از همین باغ چیدم. خیلی جدی گفت: از صاحب خانه اجازه گرفته ای؟ سرم را پایین انداختم و شرمنده گفتم: نه😞. رضا گفت: من این شاخه گل را قبول نمی کنم، چون از صاحبش اجازه نگرفته ای. شهید مدافع حرم رضا عادلی
✅خودسازی، ✅جامعه سازی ✅،تمدن سازی مهم ترین سه گام در تحقق ظهورامام زمان عجل الله تعالی الشریف است
-میگفت.. رفقامراقبِ‌اون‌امام‌زمانِ‌گوشہ قلبتون‌باشید،نزاریدیادش‌خاڪ‌ بخورھ..! هرشب‌ویہ‌خلوتۍباآقاداشتہ‌باشیم؛ یہ‌عرضِ‌ارادتۍ،یہ‌دردودلۍ..(: هیچ‌چیزی‌ارزشِ‌اینونداره‌ڪه‌جا؎ آقاروتوقلبامون‌بگیرھ،ڪه‌هرچۍ شیعہ‌مۍڪشہ‌ازفراموشۍ‌وجود امام‌زمانشہ!♥️
به دخترم دروغ نگویید نگویید به سفر رفته و باز خواهم گشت نگویید زیباترین هدیه را برایش میاورم به دخترم واقعیت را بگویید بگویید بخاطر آزادی تو، هزاران خمپاره دشمن سینه پدرت را نشانه رفته اند بگویید خون پدرت بر تمام مرزهای غرب و جنوب کشورش پریشان شده است ...
⚠️راهکاری برای ترک گناه⚠️ 1⃣وقتی میخای گناه کنی، تو مرحله اول به خودت بگو اگه امام زمان (عج) پیشم بود، بازم این کارو میکردم؟ 2⃣خودِ امام زمان (عج) این کارو می‌کنه یا نه؟ 🔆مثلا یه نفر بهت توهین می‌کنه، بگو امام زمان اگه جای من بود، جواب طرفو میداد؟ باهاش درگیر میشد؟ +نه این راهکار جلوی خیلی از گناهان رو میگیره 👤استاد رائفی پور
اگر ما تو هر حالتی حضور خدا و ائمه رو احساس کنیم، جلوی گناه کردنمون رو میگیره، اصلا فکر اینکه موقع گناه خدا میبینتمون، اون شیرینی زودگذر گناه رو کوفتمون میکنه😄 حالا گناه هر چی میخواد باشه! کوچیک و بزرگش فرقی نداره.. حالا بیا و فکر کن حین گناه کردن مرگ فرا برسه❗️ الله اکبر
-اگه‌آقافردابیان، توبه‌کردی؟ آماده‌ای؟ ..
🔰رسول خدا صلي الله عليه وآله : ✍مَنْ سَرَّهُ أنْ‌ یَلْقَی اللهَ طاهِراً مُطَهَّراً فَلْیَلْقَهُ بِزَوْجَةٍ. 🔴هر كه دوست دارد كه پاک و پاكيزه خدا را ديدار كند، همسردار به ديدار خدا برود. 📚من لایحضره الفقیه: 3 / 385
🔰رسول خدا صلی الله علیه وآله: ✍خَیرُ اُمَّتی مَن هَدَمَ شَبابَهُ فی طاعَةِ اللّهِ، وفَطَمَ نَفسَهُ عَن لَذّاتِ الدُّنیا وتَوَلَّهَ بِالآخِرَةِ، إنَّ جَزاءَهُ عَلَی اللّهِ أعلی مَراتِبِ الجَنَّةِ؛ 🔴 بهترینِ امّت من کسی است که جوانی اش را در فرمانبری از خداوند، سپری کند و خود را از خوشی های دنیا وا گیرد و شیفته آخرت باشد. به راستی که پاداش او نزد خداوند، برترین جایگاه بهشت است. 📚 تنبيه الخواطر : 2/123 .
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۱۳ بدنم سُست و سنگین به زمین چسبیده و نگاه بی حالم تنها سقف بلند بالای سرم را میدید.. که گرمای انگشتانش را روی گونهام حس کردم و لحن گرمترش را شنیدم _نازنین! درد از روی شانه تا گردنم میکشید، به سختی سرم را چرخاندم.. و دیدم کنارم روی زمین کز کرده است. به فاصله چند متر دورمان پرده ای کشیده شده و در این خلوت فقط من و او بودیم... صدای مردانی را از پشت پرده میشنیدم و نمیفهمیدم کجا هستم که با نگاهم مات چشمان سعد شدم.. و پس از سیلی سنگینش باور نمیکردم حالا به حالم گریه کند... ردّ خونم روی پیراهن سفیدش مانده و سفیدی چشمانش هم از گریه به سرخی میزد... میدید رنگم چطور پریده و با یک دست دلش آرام نمیشد.. که با هر دو دستش صورتم را نوازش میکرد و زیر لب میگفت _منو ببخش نازنین! من نباید تو رو با خودم میکشوندم اینجا! او با همان لهجه عربی به نرمی فارسی صحبت میکرد و قیل و قال مردانی که پشت پرده به عربی فریاد میزدند، سرم را پُر کرده بود.. که با نفسهایی بریده پرسیدم _اینجا کجاس؟ با آستینش اشکش را پاک کرد و انگار خجالت میکشید پاسخم را بدهد.. که نگاهش مقابل چشمانم زانو زد و زیر لب زمزمه کرد _مجبور شدم بیارمت اینجا صدای تکبیر امام جماعت را شنیدم.. و فهمیدم آخر کار خودش را کرده و مرا به مسجد عُمَری🔥 آورده است.. و باورم نمیشد حتی به جراحتم رحمی نکرده باشد.. که قلب نگاهم شکست و او عاشقانه التماسم کرد _نازنین باور کن نمیتونستم ببرمت بیمارستان، ممکن بود شناسایی بشی و دستگیرت کنن! سپس با یک دست... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
تو کانال قسمت ۱۳ رمان نگذاشته بودم
رفتم بودم قسمت ۱۴
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۳۷ طعم عشقش را قبلاً چشیده.. و میدیدم از آن عشق جز آتشی باقی نمانده که دلم را میسوزاند.. دیگر برای من هم جز و هیچ حسی نمانده و ، وحشی گری اش شده بودم.. که میدانستم دست از پا خطا کنم🌸 مثل مصطفی🌸 مرا هم خواهد کشت. شش ماه زندانی این خانه شدم.. و از دنیا، تنها سعد را میدیدم و حرفی برای گفتن نمانده بود که او فقط از نقشه جنگ میگفت.. و من از غصه در این غربت ذره ذره آب میشدم... اجازه نمیداد حتی با همراهی اش از خانه خارج شوم،.. تماشای مناظر سبز داریا با حضور در کنار پنجره ممکن بود و بیشتر بودم که مرا تنها برای خود میطلبید.. و حتی اگر با شکایت میکردم دیوانه وار با هر چه به دستش میرسید، تنبیهم میکرد مبادا با سردی چشمانم کامش را تلخ کنم. داریا هر جمعه ضد حکومت اسدتظاهرات میشد،.. سعد تا نیمه شب به خانه برنمیگشت.. و و این خانه قاتل جانم شده بود که هر جمعه تا شب با تمام در و پنجره ها میجنگیدم.. بلکه راه فراری پیدا کنم.. و آخر حریف آهن و میله های مفتولی نمیشدم.. که دوباره در گرداب گریه فرو میرفتم... دلم دامن مادرم را میخواست،.. صبوری پدر.. و مهربانی بی منت برادرم که همیشه حمایتم میکردند.. و خبر نداشتند هزاران کیلومتر دورتر در چه بلایی دست و پا میزند.. و من هم سعد برایم چه خوابی دیده... که آخرین جمعه پریشان به خانه برگشت... اولین باران پاییز خیسش کرده.. و بیش از سرما تنش را لرزانده بود.. که در کاناپه فرو رفت و با لحنی گرفته صدایم زد... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۳۸ صدایم زد _نازنین! با قدمهایی کوتاه به سمتش رفتم.. و مثل تمام این شبها تمایلی به همنشینی اش نداشتم.. که سرپا ایستادم و بی هیچ حرفی نگاهش کردم. موهای مشکی اش از بارش باران به هم ریخته بود، خطوط پیشانی بلندش همه در هم رفته.. و تنها یک جمله گفت _باید از این خونه بریم! برای من که بودم،.. چه فرقی میکرد در کدام زندان باشم که بی تفاوت به سمت اتاق چرخیدم.. و او هنوز حرفش تمام نشده بود که با جمله بعدی خانه را روی سرم خراب کرد _البته باید بری، من میرم ترکیه! باورم نمیشد... پس از شش ماه که لحظه ای رهایم نکرده، تنهایم بگذارد.. و میدانستم برایم در نظر گرفته.. که رنگ از صورتم پرید... دوباره به سمتش برگشتم و هرچقدر وحشی شده بود، همسرم بود ومیترسیدم مرا دست غریبه ای بسپارد که به گریه افتادم... از نگاه بیرحمش پس از ماهها محبت میچکید، انگار نرفته دلتنگم شده و با بغضی که گلوگیرش شده بود،.. زمزمه کرد _نیروها تو استان ختای ترکیه جمع شدن، منم باید برم، زود برمیگردم! و خودش هم از این رفتن بود که به من دلگرمی میداد.. تا دلش آرام شود _دیگه تا پیروزی چیزی نمونده، همه دنیا از ارتش آزاد حمایت میکنن! الان ارتش آزاد امکاناتش رو تو ترکیه جمع کرده تا با همه توان به سوریه حمله کنه! یک ماه پیش.. که خبر جدایی تعدادی از افسران ارتش سوریه و تشکیل ارتش آزاد مستش کرده و در دولت جدید خواب از سرش برده بود،... نمیدانستم خودش هم راهی این لشگر میشود... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌