منتظران گناه نمیکنند
#چگونھ شــ🍩ـــیرینےمحبټخداࢪابچشیم❓ 5⃣ #دوری از گناه و معصیت📛: ☝️خبدࢪمࢪحلہےاولبا #انجامواجب
#چگونہشیرینیمحبتخداࢪابچشیم❓
6⃣ کمتر استفاده نمودن از #مباحات:
⤴️خبدرمراحل قبل گفته شد که با انجام واجبات،ترکمحرمات،انجام مستحبات میتوان لذت عبادتومحبتخداوندرادرک کرداما گاهی باید حتی #مباحات راهم از زندگیمان حذف کنیم
💢احمد بن حرب میگوید: #پنجاه سال خدا را #عبادت نمودم،
☝️اما تا #سه چیز را ترک نگفتم به شیرینی #ایمان نرسیدم❗️
✅رضایت #مردم را ترک کردم تا اینکه به گفتن #حق قدرت یافتم💪
✅ مصاحبت #فاسقان را ترک کردم تا بر همنشینی #صالحان دست یافتم. 👥
✅حلاوت #دنیا را ترک گفتم و به حلاوت #آخرت رسیدم.
💠امام ابنقیم میفرماید: پوشیدن #چشم از محرمات 🙈
سه فائدەی مهم و بزرگ دربردارد که یکی از آنها #حلاوت و شیرینی #ایمان است که خیلی #شیرینتر، #پاکیزهتر و #لذتبخشتر😍 از چیزهایی است که بخاطر #خدا از دیدن آنها رویگردان میشوی ❌
👈چرا که بیشک هرکس بخاطر #خدا چیزی را #ترک گوید خداوند -عز وجل- #بهتر از آن را پاداش او میدهد.
🙂 نفس انسان شیفتەی #نگاه به صورتهای زیباست، چشم هم #دیدهبان آن است وی را میفرستد تا وی را از #مناظر زیبا و قشنگ باخبر نماید و خیلی اوقات نفس #خسته و فرستادهاش را نیز دچار خستگی میکند، ولی هرگاه دیدهبان از #تجسس دست برداشت، #قلب نیز به #استراحت میرسد. 🔗شاعری چه زیبا گفته؛ هرکه نگاهش را #رها سازد #حسرتهایش استمرار خواهد یافت.
#شیرینی_محبت_خدا
#پایان
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان جذاب و آموزنده ســـرباز
قسمت چهل وششم
با خودش گفت اگه افشین سابق بودم بلایی که سر امیرعلی رسولی آوردم سر مهدی هم میاوردم.
-حاج آقا
-جانم؟
-آرزوی مرگ کردن،گناهه؟
-افشین جان،چرا اینقدر ناامیدی؟!!
_چون من خیلی بدم.به فاطمه و خانواده ش خیلی بدی کردم...فاطمه ازم متنفره.. حاج محمود دختر دسته گلش رو به من نمیده،به یکی مثل مهدی شما میده که تو مردی هیچی کم نداره،نه من که از مرد بودن هیچی نمیدونم.
_خدا خیلی راحت میتونه کاری کنه که دل حاج محمود و خانواده ش با تو مهربان بشه.از خدا ناامید نشو.ازش بخواه اگه به #صلاحت بود بهت میده،اگه به نفعت نبود یه چیزی #بهتر از اون بهت میده.اگه هم تو این دنیا نده، #اوندنیا میده.حساب کتاب خدا خیلی #دقیقه.
-من آدم صبوری نیستم.
-تو که تا الان خیلی صفات خوب تو خودت به وجود آوردی، #صبر کردن هم یاد بگیر خب.
-خیلی سخته برام.
-میدونم.ولی سختی ها آدم قوی رو قوی تر میکنه.
بعد مدتی افشین سوالی به حاج آقا نگاه کرد و گفت:
-شما چرا طرف داداشتون رو نمیگیرین؟
-طرف کدوم داداشمو بگیرم؟ چرا من هرچی میگم تو داداشمی باور نمیکنی؟!
بالاخره لبخند زد و گفت:
_آخه تا حالا داداش روحانی نداشتم.. هیچ وقت فکرشم نمیکردم یه روزی،یه روحانی بهم بگه داداش.
حاج آقا خندید و گفت:
-حالا کلا داداش داری؟
-نه.
-چرا تنها زندگی میکنی؟ پدر و مادرت؟
-مدتهاست از پدر و مادر و خواهرم خبری ندارم.اصلا نمیدونم ایران هستن یا نه. نمیدونم زنده هستن یا نه...هرکدوم از اعضای خانواده ما مشغول زندگی خودشه. ما اصلا خانواده نیستیم.
-ولی خدا گفته نباید با خانواده ت قطع رابطه کنی.شما برو سراغشون.از حالشون باخبر باش.
-چشم...آدرس منو چجوری پیدا کردین؟
حاج آقا لبخندی زد و گفت:
-بماند.
عصر،فاطمه از دانشگاه به خونه برمیگشت. حاج آقا باهاش تماس گرفت که بره مؤسسه.بعد احوالپرسی،حاج آقا گفت:
_شما متوجه شدید که افشین به شما علاقه منده؟
فاطمه خیلی تعجب کرد.
-خودش چیزی گفته؟!!
-نه..من قبلا حدس زده بودم.غیرمستقیم ازش پرسیدم،جواب نداد.دیشب وقتی متوجه شد برای مهدی میخوایم بیایم خاستگاری شما،حالش خیلی بد شد.تازه اون موقع فهمیدم قضیه براش خیلی جدی بوده.وقتی هم که از خونه شما رفتیم، تو کوچه،تو ماشینش بود.اون موقع هم حالش خیلی بد بود..
خانم نادری،افشین خیلی تغییر کرده..من از گذشته ش چیزی نمیدونم،نمیخوام هم بدونم.نمیدونم شما چقدر از گذشته ش میدونید ولی هرچی که باشه وقتی بنده ای توبه میکنه،خدا گذشته ش رو میبخشه، مثل نوزادی که تازه متولد میشه. الان افشین پاک ترین آدمیه که من میشناسم..اگه میتونید درموردش فکر کنید.
-ولی من...