eitaa logo
شیخ منذرون | رسانه و آخرالزمان
868 دنبال‌کننده
205 عکس
79 ویدیو
4 فایل
به آخـرالزمــان خوش آمدید 🌋 یک عبا به دوشِ رسانه پژوه که از آخرالزمان می گوید 🗣 🆔 zil.ink/monzeroon 🧐 ایدی مدیر : @monzeroon_pv 🗣 تبلیغ و تبادلات : 💰 سفارش محصولات : @rohamai ⏳️سلسله جلسات ساعت تفکر : @khodshenasi_monzeroon
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕌 🕌 یک داستان واقعییست از خاطرات امام جمــاعت 👳‍♂ شدنم در یک مســجد و چالش ها ⚔ و اتفاقاتی که در این مدت برام اتفاق افتاده است. 🌷 امیدوارم که از خوندنش لذت ببرید وباعث بشه مساجد 🕌 را خالی نزارید 👨‍👩‍👧‍👦 ╔╦══• •✠•❀ - ❀•✠ • •══╦╗ @monzeroon ↻💿⃟🌸.⸙ ╚╩══• •✠•❀ - ❀•✠ • •══╩╝
🕌 ۱ ⏰ چندیــن سال پیش بود که چند روزی گوشی 📱خودم را برای ایام اعتکــاف خاموش کردم و پس از روشن کردن📶 پیامک💬 تماسهای مکرر از یک شماره برایم آمد تماس گرفتم متولی مسجدی بود👴 که از سال ۸۹ آنجا هیات داشتیم! میگفت امام جماعت ظهرها فوت کرده است😢 میشود شما به جای ایشان جهــتـ اقــامه نمــاز تشریف بیاورید 🆔 @monzeroon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕌 ۲ پاهایم🚶‍♂ میــلرزید و از پــله ها بالا میرفتم هنوز یک هفته از آشنایی ام با امام جماعت👳‍♂ قبلی و خوش و بش کردن با او نگذشته بود 🤦‍♂ تمام فکرم این بود 🤔 حواسم باشد چندروزی مهمان هستم و شاید روزی دیگر نوبت من است 😥 که بروم وجایگاه را تحویل دهم !!! 🆔 @monzeroon
شیخ منذرون | رسانه و آخرالزمان
📝 #داستان_نویسی 🔴 مسجد آدم کش در شهرری ❗️ 🚫 در نزدیکى ابن بابویه مسجدی 🕌 بود معروف به مسجد آدم کش
🕌 داشتم به این داستان مسجد آدم کش 🥷 که توی کانالم هست نگاه میکردم 👀 دیدم عجایب و دهشتناکی 💀 که به تازگی دارم مینویسم ✍ از اون کمتر نیست 😜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕌 ۳ مسجــد 🕌 بیش از بیست نمازگزار پیرمرد 👨‍🦳 و پیرزن 👵 نداشت. با دیدن من خوشحــال 😃 شدند و گفتند: «امیدواریم به برکت امام جماعت جوان، نوجوان‌های 🤾‍♂ محله هم جذب مسجد بشن.» مســجد، بیشتر شبیه یه بیقوله 🏚بود تا خانه‌ی خدا 🕋 . 🔙 سال‌ها توی زیرزمینش برای مجموعه‌ی خودمون هیئــت برگزار می‌کردیم. زیرزمینی که هرسال، دم عیــد، پر می‌شد از وسایل دورریختنی 📺📻 خانه‌های اطراف و یه فــرش دوازده متری پاره‌پوره‌ی 🪡 خاک‌گرفته تنها جایی بود که می‌شد روش نشست. 🆔 @monzeroon
🕌 ۴ مســجد، ساکت‌تر 😶 از همیشه بود. نه صدای جوانی🧑‍🦱 ، نه خنده‌ی کودکی 🧒 ، نه حتی فریاد ✊ "مــرگ بــر آمریــکا"یی که زمانی هیجان می‌آورد. فقط ذکرهای یکنواختی که بعد از نماز زمزمه می‌شد و جماعتی که بی‌صدا متفرق می‌شدند. انگار مسجد، خودش هم خوابیده بود... 😴 چند هفته‌ای گذشت. سعی کردم با اهالی مسجد گرم بگیرم؛ سلام و علیک👳‍♀، لبخند، چند جمله‌ی کوتاه. کم‌کم بین ما رفاقتی شکل گرفت. 🤝 وسط نماز، فرصت کوچکی پیدا می‌کردم؛ یک سخنرانی یک‌دقیقه‌ای. همیشه ساعت روبه‌روی سجاده را می‌پاییدم تا مبادا از وقت بگذرد. ⏱ یک روز، همان وسط نماز، بلند شدم و گفتم: "اگه نوه‌هاتون بهتون سر می‌زنن، بیاریدشون مسجد. نگه‌داشتن با من، فقط بیاریدشون..." 🧓👦 نماز تمام شد. هنوز از سجاده بلند نشده بودم که یکی از مردها جلو آمد: حاج آقا ـ اگر جایزه بخوایم بخریم، من هزینه‌ش رو می‌دم. 💵 دیگری گفت : ـ حاج‌آقا، من یه کمد اضافه دارم، بذاریم برای جایزه‌هاشون. 🗄🎁 سومی گفت: ـ من دو تا پسر دوقلو دارم، میارمشون. 👬 همین‌طور که دل‌ها داشت گرم می‌شد، صدایی از بخش خانم‌ها بلند شد: ـ مسجد رو به هم نریزید... این کارا جاش تو مسجد ۲۰۰ متر پایین‌تره! 🙄 مردی از صف مردانه جواب داد: ـ تو خودت نمی‌خوای بچه‌هات نمازخون بشن؟ ✋🕌 فضا داشت ملتهب می‌شد. حاج نون آمد کنارم، آرام گفت: ـ حاج‌آقا، این خانم از بانی‌های مسجده... بهتره چیزی نگید. 🤫 و من، در دل، فقط فکر می‌کردم به اینکه... ❌ آیا مسجد فقط با پول بانی‌ها ساخته می‌شود؟ یا با بچه‌های با ایــمانی که هنوز فرصت ساختن دارند؟ 🕊 🆔 @monzeroon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا