eitaa logo
مستندات
33 دنبال‌کننده
0 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
1. إنَّ اللّٰهَ لَيُؤَيِّدُ هذا الدِّينَ بالرَّجُلِ الفاجِرِ. خداوند، اين دين را به وسيلۀ مرد بدكار، تقويت مى‌كند. 2. إنّ اللّٰهَ تَبارَكَ وَتَعالىٰ يُؤَيِّدُ هذا الدِّينَ بِأقوامٍ لا خَلَاقَ لَهُم. خداوند - تبارك و تعالى - اين دين را به وسيلۀ مردمانى بى‌بهره از خير و دين، تقويت مى‌كند. 3. إنّ اللّٰهَ تَبارَكَ وَتَعالىٰ لَيُؤَيِّدُ الإسلامَ بِرجالٍ ما هُم مِن أهلِهِ‌. خداوند - تبارك و تعالى - اسلام را به وسيلۀ مردانى كه اهل دين و ديندارى نيستند، تأييد و يارى مى‌كند. 4. سَيُشَدُّ هذا الدِّينُ بِرِجالٍ لَيسَ لَهُم عِندَ اللّٰهِ خَلَاقٌ‌. به زودى اين دين به وسيلۀ مردانى استوار خواهد شد كه نزد خداوند، هيچ بهره‌اى ندارند.
💠 بیان علامه مجلسی ذیل یک روایت: 🔺كنز جامع الفوائد و تأويل الآيات الظاهرة: مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ حُجْرِ بْنِ زَائِدَةَ عَنْ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ الْآيَةَ فَقَالَ كَانَ قَوْمٌ صَالِحُونَ هُمْ مُهَاجِرُونَ قَوْمَ سَوْءٍ خَوْفاً أَنْ يُفْسِدُوهُمْ فَيَدْفَعُ اللَّهُ بِهِمْ مِنَ الصَّالِحِينَ وَ لَمْ يَأْجُرْ أُولَئِكَ بِمَا يَدْفَعُ بِهِمْ «3» وَ فِينَا مِثْلُهُمْ «4». 🔰بيان: أي كان قوم صالحون هجروا قوم سوء خوفا أن يفسدوا عليهم دينهم فالله تعالى يدفع بهذا القوم السوء عن الصالحين شر الكفار كما كان الخلفاء الثلاثة و بنو أمية و أضرابهم يقاتلون المشركين و يدفعونهم عن المؤمنين الذين لا يخالطونهم و لا يعاونهم خوفا من أن يفسدوا عليهم دينهم لنفاقهم و فجورهم و لم يأجر الله هؤلاء المنافقين بهذا الدفع لأنه لم يكن غرضهم إلا الملك و السلطنة و الاستيلاء على المؤمنين و أئمتهم‏ كَمَا قَالَ النَّبِيُّ ص إِنَّ اللَّهَ يُؤَيِّدُ هَذَا الدِّينَ بِأَقْوَامٍ لَا خَلَاقَ لَهُمْ. و أما قوله ع و فينا مثلهم يعني نحن أيضا نهجر المخالفين لسوء فعالهم فيدفع الله ضرر الكافرين و شرهم عنا بهم.
کان مسبلا: یعنی کسی که لباس های بلندی میپوشید، به نحوی که لباس هایش بر زمین کشیده میشد. او این کار را به خاطر تکبری که داشت انجام میداد.
💠 لباس شهرت 1. الإمامُ عليٌّ عليه السلام: ما أرىٰ شيئاً أضَرَّ بِقُلوبِ الرِّجالِ من خَفْقِ النِّعالِ وَراءَ ظُهُورِهِم. براى دلهاى مردان چيزى زيانبارتر از بلند شدن صداى كفشها در پشت سر آنان، نمى‌بينم. 2. الإمام الحسين عليه السلام: مَن لَبِسَ ثَوباً يَشهَرُهُ‌، كَساهُ اللّٰهُ يَومَ القِيامَةِ ثَوباً مِنَ النّار. هر كس لباس شُهرت بپوشد، خداوند، در روز قيامت، لباسى از آتش بر او مى‌پوشاند. 3. الإمامُ الصّادقُ عليه السلام: كَفىٰ بِالمَرءِ خِزياً أن يَلبَسَ ثَوباً يَشهَرُهُ‌، أو يَركَبَ دابَّةً مَشهورَةً‌. آدمى را رسوايى همين بس كه جامه‌اى بپوشد كه باعث انگشت نمايى او گردد يا مركبى انگشت‌نما سوار شود. 4. عنه عليه السلام: إنَّ اللّٰهَ يُبغِضُ الشُّهرَتَينِ‌: شُهرَةَ اللِّباسِ وشُهرَةَ الصَّلاةِ‌. خداوند دو شهرت را دشمن مى‌دارد: شهرت لباس و شهرت نماز. 5. عنه عليه السلام - لمّا سُئلَ عن زيارةِ قَبرِ الحسينِ عليه السلام -: في السَّنَةِ مرّةً‌؛ إنّي أكرَهُ الشُّهرَةَ‌. در پاسخ به سؤال از [تعداد] زيارت قبر حسين عليه السلام - فرمود: سالى يك بار. من انگشت‌نما شدن را خوش ندارم. 6. عنه عليه السلام: الاشتِهارُ بِالعِبادَةِ رِيبَةٌ‌. شهرت يافتن به عبادت، موجب‌بدگمانى است. 5. عنه عليه السلام: إنَّ اللّٰهَ تَباركَ و تَعالىٰ يُبغِضُ شُهرَةَ اللِّباسِ‌. خداوند تبارك و تعالى، لباس ِشهرت را دشمن مى‌دارد. 6. رجال الكشي عن الحسين بن المختار: دَخَلَ عَبّادُ بنُ كثيرٍ البَصريّ علىٰ أبي عبدِ اللّٰهِ عليه السلام وعَلَيهِ ثيابُ الشُّهرَةِ غلاظ، فقالَ‌: يا عَبّادُ، ما هذهِ الثِّيابُ؟! فقالَ‌: يا أبا عبدِ اللّٰهِ‌، تَعِيبُ هذا عَلَيَّ؟! قالَ‌: نَعَم، قالَ رسولُ اللّٰهِ صلى الله عليه و آله: مَن لَبِسَ ثيابَ شُهرَةٍ فِي الدُّنيا ألبَسَهُ اللّٰهُ ثيابَ الذُّلِّ يَومَ القِيامَةِ‌. عبّاد بن كثير به امام صادق عليه السلام وارد شد در حالى كه لباس شهرت ضخيمى پوشيده بود، حضرت فرمود: اى عبّاد! اين چه لباسى است‌؟ عرض كرد: اى ابا عبداللّٰه! اين را براى من عيب مى‌دانى‌؟ حضرت فرمود: آرى. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هركه در دنيا لباسى شهرت‌آور بپوشد، خداوند در روز قيامت جامۀ خوارى بر او بپوشاند. 7. الإمامُ الرِّضا عليه السلام: مَن شَهَرَ نفسَهُ بِالعِبادَةِ فاتَّهِمُوهُ علىٰ دِينِهِ‌؛ فإنَّ اللّٰهَ عَزَّوجلَّ يُبغِضُ شُهرَةَ العِبادَةِ وشُهرَةَ اللِّباسِ‌. هركه خود را به عبادت شهره سازد، به دين (ديندارى) او بدگمان باشيد؛ زيرا خداوند عزّوجلّ از شهرتِ عبادت و شهرتِ لباس نفرت دارد.
💠 بیان شهید مطهری در احاديث زيادى امر شده هميشه در زير گلو افتاده باشد، نه در حال نماز فقط بلكه در همه احوال. يكى از آن احاديث اين است: «اَلْفَرْقُ بَيْنَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُشْرِكينَ التَّلَحّى» يعنى فرق بين مسلمان و مشرك تحت الحنك در زير گلو انداختن است. عده‌اى از به اين حديث و امثال آن تمسك كرده مى‌گويند هميشه بايد تحت الحنك افتاده باشد. ولى مرحوم با اينكه به خوشبين نبوده، در وافى باب الزىّ و التجمل، اجتهادى دارد، مى‌فرمايد در قديم مشركين شعارى داشتند كه تحت الحنك را به بالا مى‌بستند و نام اين عمل را «» مى‌گذاشته‌اند. اگر كسى اين كار را مى‌كرد معنايش اين بود كه من جزء آنها هستم. اين حديث دستور مبارزه و عدم پيروى از آن شعار را مى‌دهد. ولى امروز ديگر آن شعار از بين رفته پس موضوعى براى اين حديث باقى نيست. حالا برعكس چون همه تحت الحنك را به بالا مى‌بندند اگر كسى تحت الحنك را در زير چانه چرخ بدهد حرام است، زيرا مى‌شود و لباس شهرت حرام است. در اينجا جمود اخباريگرى حكم مى‌كند كه بگوييم در متن اين حديث دستور تحت الحنك انداختن رسيده و ديگر فضولى است كه ما در اطراف آن حرف بزنيم و نظر بدهيم و اجتهاد كنيم. ولى فكر اجتهادى مى‌گويد ما دو دستور داريم: يكى دستور احتراز از شعار مشركين كه روح مضمون اين حديث است، و يكى دستور ترك لباس شهرت. در ايامى كه آن شعار در دنيا موجود بوده و مسلمانها از آن شعار احتراز مى‌كرده‌اند، بر همه واجب بوده كه تحت الحنك بيندازند، ولى امروز كه آن موضوع از بين رفته و از شعار بودن خارج شده و در عمل هيچ كس تحت الحنك نمى‌اندازد، اگر كسى اين كار را بكند مصداق لباس شهرت است و حرام است. مجموعه آثار استاد شهید مطهری (اصل اجتهاد در اسلام)، جلد: ۲۰، صفحه: ۱۷۱
💠 ماجرای مسیحیان نجران و پیامبر قَالَ فَقَدِمُوا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَقْتَ الْعَصْرِ وَ فِي لِبَاسِهِمُ الدِّيبَاجُ وَ ثِيَابُ الْحَبَرَةِ عَلَى هَيْئَةٍ لَمْ يَقْدَمْ بِهَا أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ لَوْ لَبِسْتَ حُلَّتَكَ الَّتِي أَهْدَاهَا لَكَ قَيْصَرُ فَرَأَوْكَ فِيهَا قَالَ ثُمَّ أَتَوْا رَسُولَ اللَّهِ ص فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ فَلَمْ يَرُدَّ عَلَيْهِمُ السَّلَامَ وَ لَمْ يُكَلِّمْهُمْ فَانْطَلَقُوا يَتَتَبَّعُونَ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ وَ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ عَوْفٍ وَ كَانَا مَعْرِفَةً لَهُمْ فَوَجَدُوهُمَا فِي مَجْلِسٍ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ فَقَالُوا إِنَّ نَبِيَّكُمْ كَتَبَ إِلَيْنَا بِكِتَابٍ فَأَقْبَلْنَا مُجِيبِينَ لَهُ فَأَتَيْنَاهُ وَ سَلَّمْنَا عَلَيْهِ فَلَمْ يَرُدَّ سَلَامَنَا وَ لَمْ يُكَلِّمْنَا فَمَا الرَّأْيُ فَقَالا لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ مَا تَرَى يَا أَبَا الْحَسَنِ فِي هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ قَالَ أَرَى أَنْ يَضَعُوا حُلَلَهُمْ هَذِهِ وَ خَوَاتِيمَهُمْ ثُمَّ يَعُودُونَ إِلَيْهِ فَفَعَلُوا ذَلِكَ فَسَلَّمُوا فَرَدَّ عَلَيْهِمْ سَلَامَهُمْ ثُمَّ قَالَ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ لَقَدْ أَتَوْنِي الْمَرَّةَ الْأُولَى وَ إِنَّ إِبْلِيسَ لَمَعَهُم‏. راوى گويد: نصاراى نجران هنگام عصر خدمت حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله رسيدند و لباسهاى فاخر و گرانبهائى در بر داشتند و اين جماعت با طرز مخصوصى كه در ميان اعراب رسميت نداشت در نزد پيغمبر حاضر شدند ابو بكر عرض كرد: يا رسول اللَّه پدرم و مادرم فدايت گردد، شما نيز لباس مخصوصى را كه از طرف قيصر هديه شده است در بر كنيد تا اين گروه نصارى شما را در آن لباس زيبا مشاهده كنند. راوى گفت: پس از اين كه نصرانيان در نزد آن جناب حاضر شدند، ابتداء بر آن حضرت سلام كردند، پيغمبر جواب سلام آنان را نفرمود و با آنها سخن نگفت، نصارى از اين جريان ناراحت شدند و در دنبال عثمان بن عفان و عبد الرحمن بن عوف براه افتادند. در اين هنگام عثمان و عبد الرحمن در ميان گروهى از مهاجرين بودند، نصرانيان‏ پس از اينكه در نزد اين دو نفر حاضر شدند اظهار نمودند: پيغمبر شما براى ما نامه‏اى نوشت و ما هم دعوت او را اجابت كرديم، هنگامى كه در مجلس وى وارد شديم ابتداء بر وى سلام نموديم و ليكن او جواب سلام را بر نگردانيد، و ما هم با وى سخن نگفتيم اكنون نظر شما در اين باره چيست؟. عثمان و عبد الرحمن به على بن ابى طالب گفتند: يا ابا الحسن نظر شما در اين موضوع چگونه است؟، حضرت فرمود: عقيده من اين است كه اين جماعت از اين هيئت و لباس و زيورهائى كه اكنون در بر دارند بيرون شوند و پس از آن خدمت حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله حاضر گردند. علماى نصارى طبق دستور امير المؤمنين عليه السّلام عمل كردند، و پس از اين در نزد حضرت خاتم النبيين صلّى اللَّه عليه و آله حضور بهم رسانيدند، ابتداء بر آن جناب سلام كردند و در اين مرتبه جواب سلام خود را شنيدند حضرت رسول فرمود: به خداوندى كه مرا براستى برانگيخت سوگند ياد ميكنم، اين جماعت در مرتبه اولى كه در نزد من حاضر شدند، شيطان را در ميان آنان مشاهده كردم. إعلام الورى بأعلام الهدى (ط - القديمة)، النص، ص: 129
💠 فرهنگ = شاکله معنوی جامعه فرهنگ يك ملت و يك كشور، در حقيقت اين ملت است. يعنى اگر ما در يك كشور، وضع اقتصادى، نظام اقتصادى و نظام سياسى را براى يك ملت بدانيم، اين مجموعه عبارت است از فرهنگ. در حقيقت فرهنگ است كه هويت و شاكله‌ى معنوى يك ملت را معين مى‌كند. طبعاً اين فرهنگ، دارد. شاخص‌هاى مصداقى‌اش عقايد است، اخلاق است، آداب است، رفتارهاى اجتماعى است، رفتارهاى فردى است، خلقيات و خصال ملى است؛ اينها شاخص‌هاى آن هويت معنوى است. از روى اين شاخص‌ها مى‌توان كشف كرد و شناخت كه اين ملت هويتش چيست، شاكله‌ى معنوى‌اش چيست، شخصيت اين ملت كدام است. حتّى اگر چنانچه فرض كنيم در زمينه‌ى شكل سياسى يا شكل اقتصادى دچار مشكلاتى باشد، اما فرهنگ غنى و عميقى داشته باشد، اين ملت، بالقوّه ملت مقتدرى است. اينكه ما به اهميت مى‌دهيم، به خاطر همين است. مواريث فرهنگى، آن ذخيره‌ها و گنجينه‌هايى هستند كه در يك جامعه‌اى حفظ مى‌شوند. يك وقت ممكن است ساختمانى خراب شود، فرو بريزد، يا سست شود؛ اما آن گنج، آنجا محفوظ است. وقتى اين گنج در آنجا بود، به بركت اين گنج مى‌توان آن ساختمان را بازسازى كرد. يعنى براى يك ملت، ويرانى و خرابى ظاهرى، دليل ويرانى و نابودى حقيقى و نهايى نيست. آنچه كه دليل ويرانى نهايى است، است. اگر چنانچه يك كشورى از لحاظ فرهنگ - يعنى از لحاظ علم، از لحاظ عقيده، از لحاظ اخلاق، از لحاظ رفتارها، از لحاظ خصال و - وضع نابسامانى داشته باشد، وضع منحطى داشته باشد، اين ملت است؛ ولو حالا ظاهراً هم يك شمايل و شاكله‌ى مقبولى داشته باشد؛ ليكن باطن خراب شده است، ويران شده است و با يك حادثه از بين مى‌رود و ديگر قابل بازسازى نيست؛ برخلاف آن وقتى كه اين ذخيره را داشته باشد. اهميت فرهنگ اين است. بيانات در ديدار اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى، 23/3/1390.
💠 فرآیند ایجاد عادات اجتماعی در زمينه‌ى ، يا ، يا تأمين فرهنگ، يكى از كارهاى مهم، «» است... ايجاد عادت خيلى نقش دارد. مطبوعاتى كه در صددند محتواى عميق فرهنگى را چنين چيزى فرض كنيم تغيير دهند، يا آن را دچار جهت‌گيرى‌هاى نادرستى كنند، از جمله كارهايى كه مى‌توانند انجام دهند، اين است كه را به سمت ديگرى از مطالب پيش ببرند. فرض بفرماييد مخصوص مطبوعات هم نيست فيلمهاى فارسى، يا مطبوعات فارسى سعى كنند كه با مطرح كردن چهره و در شكلهاى جاذبه‌دار براى مردان، فيلم خودشان را مورد رغبت عدّه‌اى قرار دهند. اين بتدريج تبديل به يك مى‌شود؛ يعنى به مرور طورى خواهد شد كه چنانچه اين تصوير اين عكس در اين فيلم نباشد، ديگر مطلوب واقع نخواهد شد! در حالى كه اوّل، اين‌طور نبود و بتدريج اين‌گونه شد! همين حالت اگر در مطبوعات پيش بيايد كه متأسّفانه ديده مى‌شود بعضى از مطبوعات همين‌گونه كارها را شروع كرده‌اند و انجام مى‌دهند اين مثالى است براى «ايجاد عادت». به نظر من خيلى مهمّ است كه مطبوعاتِ خوب و سالم، روى اين نكته توجّه كنند كه چرا مطلبى را كه در ذهن مردم جا افتاده و مستدلّ و متين و معقول است يعنى يك شىءِ احساسى محض نيست با تشكيك مداوم و پى‌درپى، به يك مسأله‌ى مشكوك، يا يك مسأله‌ى مورد بحث و مورد اختلاف تبديل مى‌كنند؟! درحالى‌كه اين مسئله مى‌تواند با همان شكلى كه هست، مطرح شود. اين نقشها در مطبوعات، نقشهاى غير مستقيم و بسيار كارآمد و مؤثّر است. در جهت عكس هم همين‌طور است؛ يعنى وقتى بخواهند جامعه را به يك هدف صحيح، يا به يك محتواى عميق نزديك كنند، چنانچه آن محتوا از ذهن مردم دور هم باشد، بتدريج مى‌شود اين كار را انجام داد. به نظر من توجّه به نقش عادت عادت دادن مردم، ذهن مردم و ذائقه‌ى ذهنى مردم به مسائل گوناگون در انتخاب راه و در شناختن شيوه‌هايى كه مطبوعات و وسايل فرهنگى آن را دنبال مى‌كنند، راهگشاست. (۱۳۷۷/۰۷/۱۸) گفت و شنود به مناسبت ميلاد حضرت فاطمه‌ى زهرا (سلام‌الله‌عليها)، 18/7/1377.
💠 نسبت نیت و شاکله انسانی خداى تعالى [فرمود]: قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلىٰ شٰاكِلَتِهِ‌. هر كس بر شاكلۀ خود عمل مى‌نمايد، و اعمال تابع شاكلۀ نفس است. و شاكلۀ نفس گر چه هيئت باطنى روح و ملكات مخمّرۀ در آن است، لكن نيّات شاكلۀ ظاهريۀ نفس‌اند. توان گفت كه ملكات شاكلۀ اوّليۀ نفس، و نيّات شاكلۀ ثانويۀ آن هستند، و اعمال تابع آنهاست، چنانچه حضرت فرموده است: شاكله نيّت است. و از اينجا ظاهر شود كه طريق تخليص اعمال از جميع مراتب شرك و ريا و غير آن، منحصر به اصلاح نفس و ملكات آن است، كه آن سرچشمۀ تمام اصلاحات و منشأ جميع مدارج و كمالات است. امام خمینی، شرح چهل حدیث، صفحه: ۳۳۲
💠 تربیت و توجه به شاکله انسانی كسى كه بخواهد عهده‌دار تربيت و اصلاحات معنوى جامعه بشود، لازم است كه تنها به ظواهر اعمال قناعت نكند بلكه ريشه‌ها و پايه‌هاى آنها را جست و جو نمايد. قرآن كريم اين اصل را تأييد مى‌كند، مى‌فرمايد: قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلىٰ شٰاكِلَتِهِ‌... فايدۀ تربيت اين است كه آن پايه‌ها و اساسها را طورى در روح افراد تكوين مى‌كند كه هيچ‌گاه ارادۀ انسان متوجه كارهاى زشت و پست نمى‌شود، هميشه كارهاى خير و شايسته و به تعبير قرآن «عمل صالح» غايت و هدف انسان قرار مى‌گيرد. از اينجا سنگينى و دشوارى اين كار يعنى عهده‌دارى تربيت جامعه روشن مى‌شود. شهید مطهری، حکمتها و اندرزها، صفحه: ۲۴۶
💠نوع مواجهه امام حسن ع با مرد دشنام دهنده شامی المناقب عن المبرّد و ابن عائشة: إنَّ شامِيّا رَآهُ [أيِ الإِمامَ الحَسَنَ عليه السلام] راكِبا، فَجَعَلَ يَلعَنُهُ وَ الحَسَنُ لا يَرُدُّ. فَلَمّا فَرَغَ‌، أقبَلَ الحَسَنُ عليه السلام فَسَلَّمَ عَلَيهِ و ضَحِكَ‌، و قالَ‌: أيُّهَا الشَّيخُ‌، أظُنُّكَ غَريبا، و لَعَلَّكَ شَبَّهتَ‌؛ فَلَوِ استَعتَبتَنا أعتَبناكَ‌، و لَو سَأَلتَنا أعطَيناكَ‌، و لَوِ استَرشَدتَنا أرشَدناكَ‌، و لَوِ استَحمَلتَنا حَمَلناكَ‌، و إن كُنتَ جائِعا أشبَعناكَ‌، و إن كنُتَ عُريانا كَسَوناكَ‌، و إن كُنتَ مُحتاجا أغنَيناكَ‌، و إن كُنتَ طَريدا آوَيناكَ‌، و إن كانَ لَكَ حاجَةٌ قَضَيناها لَكَ‌، فَلَو حَرَّكتَ رَحلَكَ إلَينا و كُنتَ ضَيفَنا إلى وَقتِ ارتِحالِكَ كانَ أعوَدَ عَلَيكَ‌؛ لِأَنَّ لَنا مَوضِعا رَحبا و جاها عَريضا و مالاً كَبيرا. فَلَمّا سَمِعَ الرَّجُلُ كَلامَهُ بَكى، ثُمَّ قالَ‌: أشهَدُ أنَّكَ خَليفَةُ اللّهِ في أرضِهِ‌، اللّهُ أعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسالاتِهِ‌، و كُنتَ أنتَ و أبوكَ أبغَضَ خَلقِ اللّهِ إلَيَّ‌، وَ الآنَ أنتَ أحَبُّ خَلقِ اللّهِ إلَيَّ‌. و حَوَّلَ رَحلَهُ إلَيهِ‌، و كانَ ضَيفَهُ إلى أنِ ارتَحَلَ‌، و صارَ مُعتَقِدا لِمَحَبَّتِهِم. مردى شامى او (امام حسن عليه السلام) را سواره ديد و شروع به نفرين ايشان كرد؛ امّا حسن عليه السلام، پاسخ او را نمى‌داد. هنگامى كه آن مرد از دشنام دادن فارغ شد، حسن عليه السلام به سوى او آمد و به او سلام كرد و خنديد و فرمود: «اى پيرمرد! به گمانم مرد غريبى باشى، و شايد امر بر تو مشتبه شده است. پس اگر از ما طلب بخشش كنى، از تو در مى‌گذريم، و اگر از ما چيزى بخواهى، به تو مى‌دهيم، و اگر از ما راهنمايى بخواهى، راهنمايى‌ات مى‌كنيم، و اگر از ما مَركب بخواهى، مركبى برايت فراهم مى‌كنيم، و اگر گرسنه باشى، تو را سير مى‌كنيم، و اگر برهنه‌اى، تو را مى‌پوشانيم، و اگر نيازمندى، بى‌نيازت مى‌سازيم، و اگر رانده شده‌اى، پناهت مى‌دهيم، و اگر نيازى دارى، برايت برآورده‌اش مى‌سازيم؛ و اگر بار و بنه‌ات را به سوى ما بياورى و تا وقت بازگشت، ميهمان ما باشى، برايت سودمندتر است؛ زيرا ما جايى وسيع و منزلتى بسيار و ثروتى فراوان داريم». هنگامى كه آن مرد، سخن امام را شنيد، گريست. آنگاه گفت: گواهى مى‌دهم كه تو خليفه خداوند در زمين او هستى، و خدا داناتر است كه رسالت‌هاى خود را كجا قرار دهد. تو و پدرت، مبغوض‌ترينِ خلق خدا نزد من بوديد؛ اما اينك، محبوب‌ترينِ خلق خدا نزد من هستيد. آن‌گاه بار و بنه‌اش را به نزد امام منتقل ساخت و تا وقت حركت، ميهمان امام بود و دل بسته محبّت آنان (اهل بيت عليهم السلام) گشت. المناقب لابن شهرآشوب: 19/4 بحار الأنوار: 16/344/43
💠 نوع مواجهه امام باقر ع با مرد دشنام دهنده مسیحی المناقب: قالَ لَهُ [أيِ الإِمامِ الباقِرِ عليه السلام] نَصرانِيٌّ‌: أنتَ بَقَرٌ! قالَ‌: أنَا باقِرٌ. قالَ‌: أنتَ ابنُ الطَّبّاخَةِ‌! قالَ‌: ذاكَ حِرفَتُها. قالَ‌: أنتَ ابنُ السَّوداءِ الزِّنجِيَّةِ البَذِيَّةِ‌! قالَ‌: إن كُنتَ صَدَقتَ غَفَرَ اللّهُ لَها، و إن كُنتَ كَذَبتَ غَفَرَ اللّهُ لَكَ‌. قالَ‌: فَأَسلَمَ النَّصرانِيُّ‌. مردى نصرانى به او (امام باقر عليه السلام) گفت: تو بقرى! فرمود: «من باقر هستم». گفت: تو پسرِ زن آشپزى! فرمود: «آشپزى، پيشه او بود». گفت: تو پسرِ زن زنگىِ سياهِ بد دهن هستى! فرمود: «اگر تو راست مى‌گويى، خداوند او را ببخشايد، و اگر دروغ مى‌گويى، خداوند تو را ببخشايد». مرد نصرانى اسلام آورد. المناقب لابن شهرآشوب: 207/4 بحار الأنوار: 12/289/46