#تجربیات_کلاسداری
🔆اولین روز من در مدرسه
دوست داشتم شرایطی را فراهم کنم که تا آخر سال کلاس درسمان، کلاس #یادگیری باشد. برای رسیدن به این هدف، به طرح درسهایی فکر کرده بودم که به علاقمندیهای دانشآموزان مربوط است و شوق به یادگیری را در آنها افزایش میدهد. پس از سلام و احوالپرسی، از درون کیفم یک رول روبان پارچه ای به رنگ آبی آسمانی درآوردم و از بچهها خواستم از جای خود برخیزند و یک دایره بزرگ را تشکیل دهند. سپس به آنها گفتم هر کدام از ما خودش را معرفی میکند و خاطرهای از خودش را که دوست دارد با جمع به اشتراک بگذارد، تعریف میکند. سپس با این روبان یک گره به دور دستش میزند و روبان را به دوست دیگری میدهد
آشنایی و یادگیری، با خنده و شادی و خاطره شروع شد و در آخر همگی در شبکهای از روبان پارچهای به یکدیگر متصل شدیم
پس از پایان فعالیت، با بچهها درباره احساسی که حین بازی داشتند گفتگو کردیم؛ تعدادی از پاسخها این بود که در حین بازی دستهایمان را زیاد تکان نمیدادیم تا به دست دیگران فشار وارد نشود
از آنها تشکر کردم و گفتم بچهها #اثرحرکت دادن این بندها روی دیگران مانند اثر کارهای مختلف ما بر آنها است که میتواند خوشحال یا ناراحتشان کند؛ حواسمان باشد این بندها تا آخر سال بین ما وجود دارد، فقط با چشم دیده نمیشود، خوب است متوجه آنها باشیم و هوای همدیگر را داشته باشیم.
🔅به نقل از تجربیات یکی از مربیان
مربیان مهدوی: https://eitaa.com/morabyanmahdavi