"پرنده"
ایکاش! اوج مارا در ابرها ببینند!
آنانکه در هبوطند اینانکه بر زمینند
چون ما نصیب آنان، ایکاش باغ بادا
شاید گلی ببویند، یا لالهای بچینند
اشکی به شوق رفتن، بر گونهها بکارند
آنان که از نرفتن، غمگین و شرمگینند
ما: راهی طلوعیم، آغاز یک شروعیم
همراه ما بیایند، آنان که اینچنینند
*
آنانکه طعنهشان بر، بال پرندگان بود
اینک عروج مارا در آسمان ببینند
#پرواز
#استرجاع
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"پرواز"
بپر تا اوج! این حجم از شگفتی را نمیبینی؟
شبِ زیبای پرواز است، از بالا نمیبینی؟
بپر بالاتر از بالاتر از بالاتر از بالا
که زیباتر، از این معراج روحافزا، نمیبینی
ببندی چشم اگر اینجا، سلیمان می شوی ایدل!
شبیه شهر موران است این دنیا، نمی بینی؟
اگر با چشم سرّ یکسر بخوانی دفتر جان را
بهغیر از آیهی تطهیر در آنجا نمیبینی
ببند ای خیره در اندوه، قدری چشمهایت را
که دهسال است دیگر خواب یا رویا نمیبینی
در اینجا "لا الهی" نیست چشم روح را واکن
که غیر از خندهی "اَلله" در "اِلّا" نمیبینی
به کوهستان نظرکن مهبط وحی است هر سنگش
شبیه رحل سیجزء است گل، آیا نمیبینی؟
به آن کُل، متّصل کن سورههای جزءجزءت را
که جز آیاتِ عقل کل، در این اجزا نمیبينی
اگر اعضای جانت یکبهیک در حال او باشد
بهجز شوق نماز عشق در اعضا نمیبینی
اگر دیروزها را در مدار آسمان بودی
غمِ امروز را جز توشهی فردا نمیبینی
اگر یکموج چون قطره دچار رودها باشی
سلوک ابر را جز قصهی دریا نمیبينی
*
دمی در قاب باران زل بزن، خودرا تماشا کن
به سمت اطلسیها خیره شو، اورا نمیبینی؟
#غزل
#محمد_مرادی
#عروج
هدایت شده از پرویزن
"اطلاعیه"
صاحبان این تصویر مجرمند
در "سِفر تثنیه" نامی از آنان به میان نیامده است
راویانِ "لاویان"، سخنی از آنان نگفتهاند
یوم السبت را ماهی نگرفتهاند
صاحبان این تصویر مجرمند
در اورشلیم زاده نشدهاند
نسبشان به ارض موعود نمیرسد
آینههای عبرتند
که به عبری سخن نمیگویند
صاحبان این تصویر مجرمند
چون هالهی هولوكاست بر سرشان نمیدرخشد
خون ارمیا را از نزدیک مزمزه نکردهاند
به گوسالهی سامری توسل نجستهاند
و بهانههاشان،
رنگ گاو زرد ندارد
به آن کودک بالای تصویر نگاه کن:
او یک گناهکار است
ناحیهناحیهی مدیترانه را نفس کشیده است
و خندهاش
رنگ و بوی ضاحیه دارد
او مجرم است
که لبنان زاده شده است
و در مزارع زیتون بازی کرده است
آن مرد را ببین:
او جنایتکار است:
به منشور سازمان "سکوت" پایبند نبوده است
و با "شورای ناامنی" رابطهی خویشی ندارد
صاحب این تصویر یک تروریست است
چون آنگونه نیست که باید باشد:
چون خمرههای نفت
چون یابوهای آنسوی خلیج
چون گوسفندهای مزارع رقص شمشیر
چون مفتیان مفتخور الازهر
آن زن یک تروریست است
مقنعه میپوشد
و نماز را به جماعت میخواند
و گاه
به پیادهروی اربعین میرود.
صاحبان تصویر فوق تروریستند
و نامشان در فهرست تحریم آمده است:
نامشان حرام و خونشان حلال
حلالِ بمبهای سنگرشکن
حلالِ هواپیماهای جاسوسی
حلال ِخاخامهای خام
حلال تانکهای ضدنفر
و همه باید بمیرند
چون شیطان بزرگ خواسته است
و بعضیها:
اینگونه تصمیم گرفتهاند
#محمد_مرادی
#لبنان
#ضاحیه
#حقوق_بشر
#بیروت
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از خانه تخصصی ادبیات سیب نارنجی
"ابیاتی از یک قصیده"
بهار_ آمد و جان پر شد از ولای علی(ع)
کجاست عطر دلانگیز آشنای علی؟
...
مگر مرام علی سادگی نبود؟ کجاست؟
گلیم کهنه و نعلین وصله_سای علی
مرید سنّت شیخین زور و میز شدیم
کجاست مذهبِ از زور و زر رهای علی؟
زبیرهای زمان، طلحهطلحه جمع شدند
جملنشین شده قرآن دلربای علی
چه زود بندِ امارت، چه ساده ذوق کنیز
گسست مارا، از بند کفشهای علی
چه زود وارث تخت بنیامیّه شدیم
چه شد طنین مناجات و ربنای علی؟
چه شد تقدّس لبخند بیریای رسول(ص)؟
چه شد تفاخرِ کفپوشِ بوریای علی؟
چه شد نهیب پر از درد و داغ ابن حنیف؟
غم رثای نبی خطبهی رسای علی؟
چه شد حکایت شبها و شمع بیتالمال؟
چه شد شکایت چشمان روشنای علی؟
چه شد طریقت خرما و نان و سنگ و شکم؟
کجاست سفرهی افطار باصفای علی؟
*
پس از غدیر چه کردید با علی؟ ایکاش
که از گناه شما بگذرد خدای علی...
#علی(ع)
#محمد_مرادی
#شکایت
هدایت شده از خانه تخصصی ادبیات سیب نارنجی
"قدر"
دلا معاویگی تا کی؟ دو روز مثل علی باشیم
در این زمانهی بیآغاز، چه میشود ازلی باشیم؟
بیار غیرت مالک را، ببین نزول ملایک را
بیا "الست بربک" را، جواب "قال بلی" باشیم
دوباره کعبهی جانت را، امیر بتشکنی باید
به جای "حبّ علی" تاکی، پر از بت "هبلی" باشیم؟
بسوز "طلحهی عصیان " را ، بزن رگِ "جمل نان" را
در این جنون خفی تا چند، اسیر شرک جلی باشیم؟
در ازدحام خیابانها و عصر قحطی انسانها
کمی شبیه علی باشیم. کمی شبیه علی باشیم
#غزل
#محمد_مرادی
http://t.me/drmomoradi
هدایت شده از خانه تخصصی ادبیات سیب نارنجی
غزلی به پیشگاه امام ششم
روزگاری شرابهای جهان، مست چشمان عاشقت بودند
رودهای زلال دشتبهدشت، سالکان مناطقت بودند
ای شمیم تو عطر شب بوها اوج سرمستی پرستوها-
مرغزاری که بچّهآهوها، نافهچین شقایقت بودند
مثنویمثنوی: ترانه دلت، از خزر تا مدیترانه دلت
رود بودی و گوشماهیها قدر صدموج عاشقت بودند
نام تو راز هشتمین خنده، ششمین ماهتاب تابنده
روح نورانیای که مغربها سایهبوس مشارقت بودند
ای رخت آفتاب را مصباح، روی بگشا که فالق الاصباح
ای تو که صبحهای کاذب هم عاشق صبح صادقت بودند
سورهسوره پر از شکوفه شدی سبز کردی خزان زندان را
شب قدری که پاسبانان هم محو قرآن ناطقت بودند
تو پر از نور و آسمان دل تو، تو علی بودی و مقابل تو
ناکثینی که عهد کین بستند، ناکسانی که مارقت بودند
پیش رو یا امام میگفتند پشت سر با تو تیغ و خون بودند
دشمنان هزار رنگی که دوستان منافقت بودند
شعلهشعله زبانه آتش شد، ایستادی و خانه آتش شد
در و دیوار شعلهور تنها شیعیان موافقت بودند
مارقان از تو پیش افتاده، زاهقان خسته، پشت بر جاده
اندکی پابهپای تو ماندند لازمانی که لاحقت بودند
کوچههای مدینه آن ایام، ریگ در ریگ با درود و سلام
همنوا با کبوتران بقیع زائران دقایقت بودند
وصف شیخالائمه درخور توست، ای که منصور و ریزهخوارانش
گیج و انگشت بر دهان یک عمر، آفرین گوی خالقت بودند
تو همان نجم ثاقبی که هنوز، شب تاریک مست هیبت توست
جبلالطارقی که طوفانها خیره در برق طارقت بودند
نه فقط حنبل از تو فقه آموخت، از صحیح از ابوحنیفه بپرس
سالها شافعی و مالک هم جزوهخوان حقایقت بودند
#محمد_مرادی
#امام_جعفر_صادق
"به وارثان ننگ جالوت"
وارث نور و غرورم، جذبهای عرفانیام
اهل فرهنگ و خرد، اسطورهی ایرانیام
جلوهجلوه، معنی باران و خورشیدم هنوز
کوه همّتِ، موج عزّت، برق امّیدم هنوز
از دیار آسمانخیز کیومرث آمدم
با سری سرخ و وجودی خالی از ترس آمدم
عزم پولادین البرز است در دستان من
گاه موشک گاه هم گُرز است در دستان من
داغدار ایرجم، مثل فریدونم هنوز
غرق زخمم، فاتح هنگامهی خونم هنوز
با دلم آمیختم اندیشهی زرتشت را
خم نکردم زیر بار زورگویان پشت را
چون سیاوش لالهزار غیرت آتش منم
خشم گیوم، عزم بیژن، زهرهی آرش منم
زادهی تهمینهام، من از تبار رستمم
در دلیری روز و شب، آیینهدار رستمم
پوزهی اسکندران: بر خاک مالان دیدهام
قیصران را زیر پای خویش نالان دیدهام
بعد سلمان، نور را در جام باور ریختم
عشق ایران و محمد(ص) را به هم آمیختم
با علی در کارزار شوق، همراه آمدم
با حسن در روزهای صبر و غم راه آمدم
رگبهرگ خون حسینی جوش زد در سینهام
عکس اولاد علی(ع) تابیده در آیینهام
بارها با آل بوسفیان به هیجا رفتهام
گاه دستهدسته و گهگاه تنها رفتهام
بیرق عباسیان را بر زمین کوبیدهام
روزهایی تلخ... دورانهای شیرین دیدهام
رودکی در رودکی شعر است، سرتاپای من
عاشق فردوسیام_ ایران من: دنیای من!
ننگ غوغای مغول را با خرد طی کردهام
با حماسه، اسب مست فتنه را پی کردهام
مثل شعر سعدی و حافظ، بهاری پر گُلم
چشمهساری پر تغزّل، کوهساری پر گلم
اهل شیراز، اهل دزفول، اهل تهرانم اگر؛
اهل ساری، اصفهان، از خاک گیلانم اگر؛
زادهی قم، مرد خوزستان و یزد و ساوهام
هرکه هستم از تبار داستان کاوهام
کوسهی خشم خلیجم، شیر الوندم ببین
من عقاب آسمانسیر دماوندم ببین
*
هان بکش ما را حرامی! دشمن جانت منم!
ترسوی پستوگرفته...! مرد میدانت منم!
ای مصیبتزاده! از تیرت نمیترسم بزن!
دیگر از غوغای شمشیرت نمیترسم بزن
مثل کودکهای غزه، شاد مارا هم بکش
آی ای طاعون نفرینزاد مارا هم بکش
از کفن، از چادر گلگون نمیترسیم ما
لالهزار غیرتیم از خون نمیترسیم ما
از خطر مارا مترسان باغ صدبرگیم ما
مرد داغیم و حماسه، عاشق مرگیم ما
#مثنوی
#محمد_مرادی
#ایران
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"به کودکان عزیز سرزمینم که دختران و پسران منند"
کجای حادثه ماندی؟ بگو امیر علی؛
تمام آن شب را موبهمو امیر علی!
بگو چهشد عطش خوابهای کودکیات؟
از انفجار از آتش بگو، امیر علی!
تو خواب بودی و لبریزِ زندگی، پسرم!
که با گدازه شدی روبهرو، امیر علی!
بخواب، خواب در این روزگار، شیرین است
که سهم تو ز حقوق بشر فقط این است
بخواب دختر خوبم! بخواب مرسانا!
بدون قصّهی درس و کتاب، مرسانا!
تمام شد همهی غصّههای کودکیات
بخند! بیغم و بیاضطراب، مرسانا!
عزیز کوچک من، بازی تو لالاییاست
به روی بالش رویا بخواب، مرسانا!
بخواب! خواب در این روزگار شیرین است
که سهم تو ز حقوق بشر فقط این است
به سمت پنجره، پرواز کن! محدثهجان!
کبوتری شو و پر، باز کن! محدثهجان!
بگیر دست محمدرضا، برادر، را
جهان تازهای آغاز کن، محدثهجان!
فرشتهای به ملاقاتتان میآید، بَه!
کمی برای خدا ناز کن، محدثهجان!
بخواب! خواب در این روزگار شیرین است
که سهم تو ز حقوق بشر فقط این است
به روی بالشی از نور، بیصدا، آرام؛
بخواب و دور شو از چنگ دردها... آرام!
به فکر بازی توپ و حیاط و کوچه نباش
بپر به آنطرف کوچهی خدا...آرام!
صدای قلب تورا بمبها نمیفهمند
ببند چشمانت را... علیرضا... آرام؛
بخواب! خواب در این روزگار شیرین است
که سهم تو ز حقوق بشر، فقط این است
بدون درد و غم و واهمه، بخواب گُلم!
در این جهان پر از همهمه، بخواب گلم!
بپوش چادر مشکیت را و پاک و نجیب بخواب دخترکم فاطمه! بخواب گلم!
بخند فاطمهجان! مرگ خواب زیبایی است
عروسکی شو و بیواهمه، بخواب گلم!
بخواب! خواب در این روزگار، شیرین است
که سهم تو ز حقوق بشر، فقط این است
شب تولد و شادی است، ها! مطهره جان!
بیا و جیغ بکش، ها! بیا! مطهره جان!
کفن بپوش که این طرحِ برف شادی توست
بپر در آنطرف ابرها، مطهرهجان!
بخواب دخترم و خوابهای خوب ببین!
لالا لالا لالالالا لالا... مطهرهجان!
بخواب، خواب در این روزگار شیرین است
که سهمتو ز حقوق بشر فقط این است
لباس تو خاکی شد...نترس... خاکی باش!
تو جویبار زلالی، نماد پاکی باش!
برو به شهر خدا، پیشِ پیشِ او آنجا
از این زمانهی کودکستیز... شاکی باش!
تمام جسمت خاکی شده است؟ عیبی نیست
شبیه کعبه، محمدحسین... خاکی باش!
بخواب، خواب در این روزگار شیرین است
که سهم تو ز حقوق بشر، فقط این است
سلام محیا! گلدخترم! عروسک من!
سلام باغ گلِ برگریزِ کوچک من!
بخند و موی طلاییت را به باد بده
عزیز من! دل و جانم! گلم! وروجک من!
زمین برای تو امروزه، جای خوبی نیست
به روی دوش ملایک بخواب کودک من!
بخواب! خواب در این روزگار شیرین است
که سهم تو ز حقوق بشر فقط این است
چه موی ناز و قشنگی، شبیه ماه شبی!
چه خندهای! چه نگاهی! چه عشوهای! چه لبی!
برای قهقه بابا، بهانهای ناگاه!
برای خندهی مادر، دلیلِ بیسببی!
از آن دقیقه از آن شب بگو، عزیز دلم
چه دیدهای ایماجان! خدای من!... چه شبی!
بخواب، خواب در این روزگار شیرین است
که سهم تو ز حقوق بشر فقط این است
بخند مثل گل نوبهار هانیهجان!
تورا به بمب... به موشک چهکار؟ هانیهجان!
بگیر دست پر از مهر و نور زهرا را
چه خواهری! گل باغ بهار... هانیهجان!
بخواب راحت! تا مثل تو... محمدعلی
میان خواب، بگیرد قرار... هانیهجان!
بخواب، خواب در این روزگار شیرین است
که سهم تو ز حقوق بشر فقط این است
دو خواهرند که همدرد و همزبان همند
دو خواهرند که گلهای بوستان همند
شبیه دخترکان گلم، ضحا و سنا
دو خواهرند که عمر همند جان همند
بخواب! فاطمهجان پیش خواهرت زهرا
شبیه گنجشکانی که عاشقان همند
بخواب! خواب در این روزگار، شیرین است
که سهم تو ز حقوق بشر فقط این است
حقوق زور، حقوق کلک، حقوق فریب
حقوق حافظِ قاتل، حقوق دزد نجیب
حقوق کشتن آوارگان سنگ به دست
مدافع همهی قتل عامهای عجیب
حقوق ننگِ تمدن، حقوق ختمِ بهشر
حقوق ظلم و تجاوز حقوق مکر و فریب
بخواب! خواب در این روزگار شیرین است
که سهم ما ز حقوق بشر، فقط این است
#محمد_مرادی
#حقوق_بشر
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
The End
کجا فرار میکنید؟ نسل رنگ، نسل ننگ؟
کجا فرار میکنید؟ وارثان بمب و جنگ؟
کجا خزیدهاید هان! یهودیان هفترنگ؟
که خواب را به چشمهایتان حرام میکنیم
شما شروع کردهاید و ما تمام میکنیم
از این طرف به قصد فتح، استوار میرسیم
از آنطرف، به عزم رزم و کارزار میرسیم
از اینسوی حلب...، به خاک آندیار میرسیم
به شوق جنگ با یهود، رو به شام میکنیم
شما شروع کردهاید و ما تمام میکنیم
به چشم خویش بنگرید... روز هول و بیمرا
که خشم ما به هم زده است خواب اورشلیم را
علم به دست میرسیم نصرتی عظیم را
به سنگهای خاک قدس استلام میکنیم
شما شروع کردهاید و ما تمام میکنیم
نژاد آریایی و هراس و غم؟ مباد این
تبار رستم و مقابل تو خم؟ مباد این
وطن حریم ماست، غربت حرم؟ مباد این
به مرگ از فراز زندگی، سلام میکنیم
شما شروع کردهاید و ما تمام میکنیم
پر از شکوه آرش است، آتش کمان ما
حماسهخوان غیرت است عزم بیامان ما
به کوه میرسد طنین خشم ناگهان ما
پر از حماسهایم و جنگِ مستدام میکنیم
شما شروع کردهاید و ما تمام میکنیم
سران پستِ خوکبازِ کشور مترسکید
درندهاید و قاتلان بیشمار کودکید
بگیر... نوش جانتان... که لایقان موشکید
به انهدام کاخهایتان قیام میکنیم
شما شروع کردهاید ما تمام میکنیم
به گوشهای نهانشوید...عمرتان سر آمدهاست
زمان فتح... و نوبت نبرد خیبر آمده است
نگاه کن به ذوالفقار... باز حیدر آمده است
خیال کردهاید تیغ در نیام میکنیم؟
شما شروع کردهاید و ما تمام میکنیم
#محمد_مرادی
#ایران
#حماسه
#دفاع
#عشق_وطن
#تمامیت_ارضی
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"به رئیس دستهی کفتاران"
دُمی تکان بده و واق واق کن سگزرد!
تنور حادثه را باز داغ کن سگ زرد!
به نام صلح و حقوق بشر، جهانی را
بیا حواله به چوب و چماق کن سگ زرد!
بمک به شادی، خون تمام عالم را
حسابِ جیبت را چاقِ چاق کن سگ زرد
رفیق قافلهای یا حریف دزد؟ بگو
لباس میش بپوش و نفاق کن سگ زرد!
برای کشتن زنها و کودکان جهان
دوباره با خوکان اتفاق کن سگ زرد
*
زمان، زمان سخنرانی است ...، کُنج سِنا
برای کفتاران واقواق کن سگ زرد
#محمد_مرادی
#آمریکا
#استکبار
#تجاوز
https://eitaa.com/mmparvizan
یا هو
میان کوچه نشستهام، نفسبریده و بیشکیب
به یاد مسلم و هانیام، غریب پشتِ سرِ غریب
شبیه مسجد کوفهام، خزانِ بعدِ شکوفهام
نه از عراق مرا خبر، نه از دمشق مرا نصیب
هزار بغض مکررم، هزار داغ، برابرم
مگر تو چارهی من شوی، مگر تو... ای نفست طبیب!
در این تکثر سایهها، در ازدحام گلایهها
کجاست باد که کرده باز، دلم هوای تو را عجیب؟
به پای ِ بسته توان بده، کجاست راه؟ نشان بده!
بگو چگونه به سر برم، در این دیار پر از فریب؟
بگو که عزم سفر کنم، از این کویر گذر کنم
که دلشکسته و خستهام، از این جماعت نانجیب
تو جای دعوت این و آن، به سوی خویش مرا بخوان!
به شوق نامهای از تو ام: من الغریب الی الحبیب
#محمد_مرادی
هدایت شده از انجمن ادبی سیب نارنجی
"بيعت"
حتی اگر که تیغ ببارد، در بیعت امامحسینیم
ما جرأت زهیر و حبیبیم، ما غیرت امامحسینیم
در کودکی حوالۀ گریه، از روضۀ رقیه گرفتیم
پیری رسید و سینهزنان باز، در هیأت امامحسینیم
چشمِ امید و بیم نداریم، از دولت فلانی و بهمان
چون قرنهاست چشم و دهان: سیر، از دولت امامحسینیم
در سفرهمان اگرچه غذایی جز زخم نیست، در عوضش شکر
همسفره با محبت عباس، همصحبت امامحسینیم
قطرهبهقطره رود زلالیم، با عشق در مسیر کمالیم
حبّالحسین یجمعنا، چون: جمعیّت امامحسینیم
هیهات از حقارت و ذلت، هیهات از پذیرش منّت
للهِ حمد اگر که عزیزیم، از عزّت امامحسینیم
ما از تبار یاس سپیدیم، حرّیم و زندهزنده شهیدیم
از لشکر یزید بریدیم، در بیعت امامحسینیم
*
ای شمرهای عصر تمدن! آلزیادهای تفرعُن!
در شامِ بغض و کینه بمیرید: "ما ملت امامحسینیم"
#محمد_مرادی
#محرم
#خیز_و_جامه_نیلی_کن
https://eitaa.com/mmparvizan