eitaa logo
مروج توحید
6.5هزار دنبال‌کننده
923 عکس
394 ویدیو
12 فایل
نشر سلسله جلسات سخنرانی علامه حمیدرضا مروجی سبزواری کانال تلگرام 👇 t.me/moravej_tohid کانال آپارات https://www.aparat.com/moravej_tohid_archive دانلود و نصب اپلیکیشن مروج توحید www.moravejtohid.com/app
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 جلسه هشتادم در محضر 🆔 @moravej_tohid
✨ امام صادق(ع)فرمود: صدقه ای که خدا دوست دارد، اصلاح کردن میان مردم‌ است، هنگامی که روابطشان تيره گردد، و نزدیک کردن آنها به یکدیگر است، هنگامی که از هم دور شوند. ✨ امام صادق(ع)فرمود: صلح دهنده دروغگو نیست. 📚 اصول کافی، جلد چهارم، ص۴۳۵ 🆔 @moravej_tohid
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 جلسه بیست و پنجم در محضر 🆔 @moravej_tohid
🎙 جلسه بیست و پنجم در محضر 🔸 دقیقه ۱ فرمایش امام صادق(ع):زمانی می آید که اگر کسی بخواهد، دینش را نگه دارد، باید برود در بیابان ها زندگی کند. ✨ موسیقی حرام، موسیقی هست که مناسب مجالس لهو و لعب باشد. 🔸 دقیقه ۴ فرمودند:اخوک دینک، دین تو برادر توست. ✨ دین انسان چیزی است که ما می‌خواهیم تا ابد با این، زندگی کنیم. 🔸 دقیقه ۶ اصول در موضوعات واحکام جاری می شوند، احکام یعنی در شبهات حُکمیه یا شبهات موضوعیه، الآن بحث ما شبهه ی موضوعیه است که نماز نافله چند رکعت است؟ 🔸 دقیقه ۹ برائت در جايی جاری می شود، که یک سختی یا مشکلی باشد، و بخواهیم با برائت آن‌ را برداریم. ✨ حکم برائت یک حکم امتنانی است. ✨ اما مسئله‌ی مستحب که امتنانی نیست. 🔸 دقیقه ۱۲ اصولیون یک حرفی دارند که می‌گویند:اصلِِ مُثبِت باطل‌ است. اصل مثبت ،یعنی اصلی است که یک نتیجه ی شرعی رااثبات می کند،چون اثر اصول یا عادی یا عقلی یا شرعی است. بايد اصول در جایی جاری شوند که اثرشان، اثر شرعی باشد. مثلأ فرض کنید که، آیا سوره واجب است يا نه؟ یا فرض کنید، این فرش پاک بوده‌، الآن شک می کنم نجس شد یا نه، استصحاب طهارت کن،بگو: دیروز پاک بوده،امروز هم پاک است. نتیجه اش چه می شود؟ نتیجه اش جواز نماز است. حالا می توانی روی فرش نماز بخوانی. ✨ استصحاب، کشیدن حکم سابق است. کشیدن یقین سابق است. من دیروز نسبت به طهارت این فرش یقین داشتم، امروز شک می کنم نجس شد یا نه؟میگم، دیروز که پاک بود،حکم دیروز را به امروز می کشم و می گویم:الآن هم پاک است. ✨ بعضی وقت‌ها، نتیجه‌ی اصل یک حکم عادی است، یا عقلی است. مثلأ زید پنج ساله بود،او را ندیدم، الآن بیست سال گذشته، یعنی بیست و پنج ساله هست،الآن شک می کنم که زنده یا مرده است. من حیاتش را استصحاب می کنم، میگم بيست سال پيش زید زنده بود، الآن هم زنده است. ✨ این استصحاب غلط است. 🔸 دقیقه ۱۶ الآن در مورد بحث ما اين جوری است. اصلِ مثبت است. ما می گوییم که شک می کنم، آیا رکعت دوم در نافله لازم است؟ میگم:از جزئیت رکعت دوم، برائت جاری می کنم،پس نافله یک رکعت است. این نمی شود. 🔸 دقیقه ۱۷ ما نیاز به حکم شرع داريم که شرع بیاید بگويد:نماز صبح دو رکعت، ظهر چهار رکعت، مغرب سه رکعت، نماز وَتر یک رکعت ،اینها را ما نیاز به شرع داريم که بگويد. نه اینکه عقل بیاید، بگويد: نماز مغرب سه رکعت است، نماز نافله یک رکعت است، اينها نمی شود. 🆔 @moravej_tohid https://eitaa.com/moravej_tohid/4028
امشب‌رضویون‌ همه‌ شادند همہ دل در حــرم رضــــا نهـــادند همہ عیـــدے ولادٺ از پــدر مےگیرنـد خشنــود ز مقـدم جـــوادنـد همہ 🆔 @moravej_tohid
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶 مرحوم امام با جنبه ی فقاهتش انقلاب نکرد، با جنبه ی ولایتش انقلاب کرد، این مسئله خیلی مهم است. 🔶 خدا رحمت کند مرحوم امام را، یک انسان واقعا عارف بود، یک انسان اهل توحید بود. این جنبه هایش گرفته نشده، این جنبه هایش درست متوجه نشده، درست در جامعه پیاده نشده، انقلاب، انقلاب توحیدی بوده، این مهم است و همین بّعد اصلی هم فراموش شده، یک وقت هست انقلاب، انقلاب اقتصادی هست. خب بله بحثی نیست. حالا، بعد از آن همه می آیند روی مسائل اقتصادی کار می کنند، اما وقتی که انقلاب، توحیدی هست و از این بُعد توحیدی غفلت می‌شود و بعد می روند سراغ مسائل اقتصادی، خدا هم از همین ناحیه اقتصاد کار را خراب می کند. یک نعمتی به شما دادم و شما این نعمت را این جور پایمالش کردید. 🔶 آنچه که در این انسان ها خیلی اهمیت دارد، ارزش دارد. کسانی که انقلاب های توحیدی را برپا می کنند، همان بعد توحیدی وجودی اینهاست. این ارزش دارد. 🆔 @moravej_tohid https://eitaa.com/moravej_tohid/4030
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 جلسه سوم در محضر 🔹 دقیقه ۱ این امر در اصل متوجه ملائکه شد،ولی از آنجا که شیطان در مقام ملائکه بود،پس اين امر متوجه شیطان هم شد. 🔹 دقیقه ۳ امر به سجده، امر ارشادی بود،امر مولوی نبود. دو تا امر هست، یک امر مولوی داریم،یک امر ارشادی داريم.امر مولوی امری است که انسان بايد آن‌ را انجام دهد، یعنی یک مطلوب‌ ذاتی هست،مثل امر به نماز 💦 امر مولوی آن امری هست که اگر مأمور انجام ندهد،مؤاخذه می شود. لذا انسان نماز نخواند مؤاخذه می شود، اما امر ارشادی امری است که می خواهد، انسان‌ را به پایان کار متوجهش کند،یعنی یک غرض دیگر دارد.... یعنی ذاتا آن امر مطلوبش نیست، مثلأ اگر می فرمايد:به آدم سجده کنید، در واقع این را نمی خواهد،می خواهد یک چیز دیگری را برای ما ظهور دهد،یعنی خداوند با این امری که متوجه ملائکه کرد،می خواست باطن آنها را ظهور دهد و شیطان را از آنها جدا کند. 🔹 دقیقه ۵ مسئله‌ی گناه حضرت آدم را همين جوری توجيه می کنند، که می گویند: خداوند حضرت آدم و همسرش را نهی کرد که از این درخت نخورید، ولی اینها خوردند. 💦 می گویند: نهی، نهی ارشادی بود و نهی مولوی نبوده، یعنی به هرحال خداوند از این نهی یک غرض دیگری داشته، این نبوده که حتمأ این را نخور،نه می خواسته يک مسئله‌ی دیگری را خداوند ظهور دهد. 💦 از این نهیی که خداوند، به آدم و حوا کرد،نظرش این بود که اينها را از آنجا به زمین آورد. 🔸 دقیقه ۱۱ شیطان به باطن های ما آگاه است، نقطه ضعف هر کسی را می داند و از همان راه نقطه ضعفش وارد می شود. 🔹 دقیقه ۱۳ ملائکه و آدم و حوا سرپیچی خود را تدارک کردند یعنی ملائکه برگشتند. 🔹 دقیقه ۱۵ آدم از ملائکه عالم تر است، یعنی آدم به کنه وجود موجودات آگاهی دارد، و می تواند تشخیص دهد که هر موجودی از چه اسمی به وجود آمده و این دلالت می کند که آدم چقدر مقامش بالاست،آدم مجمع الاسماء هست. 💦 نتیجه: اولین گناهی که در زمین انجام شد،گناه استکبار بود،که توسط شیطان انجام شد. "ابی و استکبر و کان من الکافرین "۳۴،بقزه 🔹 دقیقه ۱۸ "استکبرت ام کنت من العالین"۷۵،ص آیا استکبار کردی،که سجده نکردی یا جزو ملائکه ی عالین هستی؟! ملائکه ی عالین آن ملائکه ای هستند که سجده نکردند، منتهی این سجده نکردن، برای اينها گناه‌ نبود،بلکه به خاطر شدت قربی که‌ به ذات خدا دارند،فنای در خدا هستند،متوجه‌ هیچی حتی متوجه خودشان‌ نیستند... در مقام هّیّمان هستند. 💦 امر متوجه اينها نشد،چون امر متوجه کسی می شود که عقل‌ داشته باشد، انسان یا مّلّک در اثر شدت فنای در خدا ،این دیگر برايش عقلی نیست. 🔹 دقیقه ۲۰ متکبر از اسماءالله است، متکبر یعنی کسی که دارای کبریا هست. 💦 آيا غیر خدا می تواند، متکبر باشد؟ دارای بزرگی و کبریا باشد؟نه، غیر خدا نمی تواند ،چرا؟ چون فرمود: "یا ايها الناس انتم الفقراء الی الله "۱۵ فاطر ما فقیر نیستیم، فقر هستيم. 🔹 دقیقه ۲۴ هیچ مرتبه‌ای از وجود ما ،هیچ بُعدی از وجود ما مستقل نیست که بگوییم ،خدا باشد يا نباشد،من هستم‌.اين است که ما فقر هستیم. 💦 عالم آن به آن در حال احداث جدید است این عالم عالمِ کهنه نیست، عالمی است که جديد و نو است. 🔹 دقیقه ۲۹ ممکن است، زمان بازتاب و تابش در آیینه را به دست آوریم و بگوییم: یک هزارم ثانیه، اما زمانی که وجود از خداوند می تابد،عالم را تشکیل می دهد و دوباره برمی‌گردد، این به هیچ وجه در مقیاس های ما نمی آید. 🔹 دقیقه ۳۵ یکی از فلاسفه ی غربی: ما هیچ گاه در یک رودخانه، دوبار شنا نمی کنیم. 🔹 دقیقه ۳۷ برای ما استکبار معنی دارد،استکبار یعنی چی؟یعنی خود را بزرگ دیدن،تکبر یعنی بزرگی ما استکبار می کنیم. 💦 استکبار در کجا پدید می آید؟در جایی که انسان برای خودش وجودی قائل شود،یعنی خودش را مستقل ببيند... همین که خودش را ديد خدا را نمی بیند. 🔹 دقیقه ۳۹ از آیات بر می آید که شیطان در مقابل خدا استکبار کرد،نه در مقابل آدم 💦 شیطان در مقابل خدا خودش را دید و این شرک می شود، شرک یعنی دوبینی، نه اینکه انسان یک بتی را بپرستد. شرک یعنی اینکه انسان در عالم غیر از خدا ،موجود دیگری هم ببيند. 💦 گاهی اوقات ما می گوییم: اگر من نباشم ،چه کسی این بچه‌های من را بزرگ کند. 🔹 دقیقه ۴۱ باب اکبر برای گناهان همین است، یعنی اگر کسی خودش را دید،راهش برای انجام همه‌ی گناهان باز می شود. 🔹 دقیقه ۴۳ همین که خودمان را دیدیم،خدا را نمی بینیم،همين که خدا را نديديم، گناه می کنیم. 🔹 دقیقه ۴۷ اصل اصول تعالیم عرفانی همین است، نفی خود،یعنی کاری کن ،خودت را نبینی. 🔹 دقیقه ۴۸ انسان فاصله اش از توحید تا شرک یک "من" است. 🆔 @moravej_tohid https://eitaa.com/moravej_tohid/4032
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿 ذکر مناقب و فضایل آن حضرت (ع) یاد نمودن فضایل و مناقب آن حضرت و دلیل بر استحباب این کار، تمام اخبار و روایاتی است که در مورد تشویق و ترغیبِ یادآوری فضایل ائمه معصومین (ع)وارد شده است، از جمله: در اصول کافی از حضرت ابی عبدالله صادق(ع)روايت شده که فرمود: همانا وظیفه‌ی جمعی از فرشتگان آسمان اين است که نگاه می کنند بر یک‌و دو و سه‌ نفری، در حالی که آنان درباره‌ی فضيلت آل محمد(ع) به گفتگو نشسته‌اند، پس فرشته‌ای به‌ فرشتگان دیگر می گوید: آيا نمی بینید اینان را با همه‌ کمی تعدادشان و بسیاری دشمنانشان فضایل آل محمد(ع) را بیان می کنند! آن گاه گروه دیگری از فرشتگان می گویند:"ذلک فضل الله یوتیه من یشاء والله ذو الفضل العظیم " سوره جمعه، آیه ۴ این فضل خداوند است که به هرکس بخواهد می دهد و خداوند دارای فضل عظیم است. 📚 مکیال المکارم، جلد دوم، ص۲۲۲ 🆔 @moravej_tohid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 همه هست آرزویم،که ببینم از تو رویی چه زیان تو را که من هم،برسم به آرزویی... 🆔 @moravej_tohid
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 هوالحکیم قسمت_بیست_نهم بسمه تعالی 📓آشنایی بیشتر با زندگی استاد «... این‌که اهل بیت رسول خدا دچار مصائبی شدند هرچند جای تأسّف و تلهُّف دارد و انسان را متأثر و مغموم می‌کند، اما مصیبت عظمایی که بر سر آن‌ها آمد این بود که چنان فضا را تنگ نمودند که ایشان نتوانستند آن قسمت از علوم قلبی خود را برای امت و اصحاب خود بیان کنند. جناب کمیل که از اصحاب سرّ امام علی (ع) است چقدر اصرار می‌کند که حقیقت چیست، و حضرت نمی‌خواهد جواب دهد. ولی عاقبت حضرت را متقاعد می‌سازد که بگوید و آن حضرت بیان می‌فرماید که: - «الحقیقة کشف سبحات الجلال من غیر اشاره» کمیل چنان به وجد می‌آید که می‌گوید: - « زدنی فیه بیاناً» - «محو الموهوم مع صحو المعلوم». - «زدني فیه بیاناً». - «هتک الستر لغلبة السر». - «زدنی بیاناً». - «جذب الاحدیَّه لصفه التوحید». - «زدنی بیاناً». - «نور یشرق من صبح الازل فتلوح علی هیا کل التوحید، آثاره». - «زدنی بیاناً». - «اطف السراج فقد طلع الصبح». معنای جملۀ آخر این است که اکنون صبح شد و چراغ را خاموش کن. یعنی من با این جملاتی که برایت بیان داشتم، اگرچه الفاظ و کلماتی را به گوش تو رساندم، اما در باطن از قلب من بر قلب تو، باطن این کلمات و الفاظ اشراق می‌شد و من به‌وسیلۀ این اشراقات و تابش‌ها علاقۀ قلب تو را از عقل جزئی تو بُریدم و سپس آن را به‌تدریج سیر دادم و سیر دادم تا این‌که آن بانو را از خانۀ عقل جزئی که عالم طبیعت است و ظلمت است و حیوانیت، بیرون برده و به خانۀ عقل قدسی تو وارد نمودم که عالم نور است و طهارت، و بانوی قلب تو را به نکاح عقل کلی قدسی نوری درآوردم، و اکنون بانوی قلب تو در خانه‌ای پر از نور و زیبایی زندگی می‌کند. اکنون ای کمیل! دیگر تو را به نور ضعیف عقل جزئی نیازی نیست و چراغ این عقل را خاموش کن که از این به بعد حتی امور دنیایی و مربوط به معاش و معیشت خود را نیز با عقل قدسی و نوری خود تمشیت خواهی داد، چه رسد به امور مربوط به آخرتت را. آری قلب مادام که در مرتبۀ طبیعت، و در خانۀ عقل جزئی زندگی می‌کند مدام در تحت جذب طبیعت و مظاهر طبیعت از قبیل پول و مقام و خانه و اتومبیل و امثال این‌هاست. از سوی این‌ها مدام بر قلب جذب وارد شده و از طرف دیگر در قلب نیز محبت این‌ها ایجاد می‌شود. زیرا نتیجۀ جذب، محبت است و قلب ابتدا مجذوب طبیعت می‌شود و سپس طبیعت محبوب او می‌گردد. اما اگر قلب در تحت اشراقی ضعیف از سوی ولیّی از اولیاء مهدوی قرار گیرد، این اشراقات، هم نورند، هم علم هستند و هم جذب. این است که فرمود: «أَلْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللّه ُ فِى قَلْبِ مَنْ يَشآءُ». لذا در یک لحظه قلب، جذب قلب ولیّ می‌شود و کار تمام می‌گردد. حالا یا در اثر این جذب، قلب به‌کلی عالم طبیعت را ترک گفته و وارد عالم نور می‌گردد و با عقل کلی یا روح قدسی زندگی جدیدی را آغاز می‌کند، و یا اگر جذب چندان شدید نبوده و او را از عالم طبیعت بیرون نبرده، اما حداقل محبت قلب را از طبیعت می‌بُرد و مهر شوهر را –که عقل جزئی و حیوانی باشد- از درون او خارج می‌نماید و تمام هوش و حواس قلب متوجه عوالم قدس و نور می‌گردد. این قلب یک‌باره از دنیا جمع می‌شود و هرچند که عقل جزئی می‌خواهد انسان را به درون دنیا ببرد و او را به اندوختن دنیا وادارد، اما قلب زیر بار نمی‌رود. عقل –که چه بسا عقل شریعتمداری باشد- قلب را نصیحت می‌کند که آخر ای زن! در دین ما آمده که: «مَن لا مَعاشَ لَهُ لا مَعادَ لَهُ» ولی قلب می‌گوید من به معادی بدون معاش دست یافته‌ام، و مضافاً به این‌که به معاش تازه‌ای دست یافته‌ام، و عشق ولیّ خدا برای من هم معاد است و هم معاش.👇👇👇👇👇
باز عقل نصیحت می‌کند که آخر اگر تو نگذاری من قوای خود را فرمان دهم که جسم را به مغازه یا اداره یا تجارتخانه یا مزرعه ببرند و به‌وسیلۀ قوا و جسم کار و فعالیت کنم و درآمدی کسب کنم، که ما از گرسنگی خواهیم مرد. ولی زن باز هم زیر بار نرفته و می‌گوید همین قلب ولیّ خدا برای من هم کارخانه است و هم مزرعه است و هم مغازه و من از این پس همین جذباتی را که از قلب او بر من وارد می‌شود دست‌مایۀ کار خود قرار می‌دهم و با این جذب‌ها عشق را در خود ایجاد می‌کنم و با این عشق، وجود بربادرفتۀ خود را که سال‌ها آن را در معرض جذب دنیا قرار داده و ویرانش نموده و سیاه و تاریکش ساخته بودم، دوباره رونقش می‌دهم و نورانیش می‌سازم. لذا من هرگز اجازه نمی‌دهم که تو، قوا و اعضا و جسم را که فرزندان و نور چشمان من هستند، در دنیا و زباله‌دان‌های دنیا سرگردانشان سازی و آن‌ها را برای کسب روزی و معاش که مقدّر است بفرسایی. من می‌خواهم تمام فرزندانم را که عبارتند از پنج قوۀ ادراکی ظاهری، و پنج قوۀ ادراکی باطنی، و دو قوۀ عمّاله‌ی شهویّه و غضبیّه، و هفت قوۀ حیوانی، به‌اضافۀ جسم و اعضای جسم، از میان دنیا جمعشان سازم و به خلوتشان برم و آن‌جا به کارهایی وادارشان سازم که مرا که مادرشان هستم از خانۀ تو بیرون برده و به سوی خانه‌ای که اصل این جذبات از آن‌جا می‌آیند وارد کرده و زندگی جدیدی را در خانۀ نور آغاز کنم. مگر خداوند نفرموده: «إِلَیهِ یصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّیبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یرْفَعُهُ» یعنی قلب که کلمۀ طیبۀ وجود انسان است، همواره میلش به سوی بالا و عوالم نور است، و این عمل صالح است که می‌تواند او را رفع داده و به آن عوالم برساند، و عمل صالح هم به‌وسیلۀ قوا و اعضای بدن انجام می‌شود. این است که من از این به بعد می‌خواهم از فرزندانم برای صعود و رفع به آن عوالم استفاده کنم. آن خواجه را از نیم شب بیماریی پیدا شده‌ست تا روز بر دیوار ما بی‌خویشتن سر می‌زده‌ست چرخ و زمین گریان شده وز ناله‌اش نالان شده دم‌های او سوزان شده گویی که در آتشکده‌ست بیماریی دارد عجب نی درد سر نی رنج تب چاره ندارد در زمین کز آسمانش آمده‌ست چون دید جالینوس را نبضش گرفت و گفت او دستم بهل دل را ببین رنجم برون قاعده‌ست صفراش نی سوداش نی قولنج و استسقاش نی زین واقعه در شهر ما هر گوشه‌ای صد عربده‌ست نی خواب او را نی خورش از عشق دارد پرورش کاین عشق اکنون خواجه را هم دایه و هم والده‌ست گفتم خدایا رحمتی کارام گیرد ساعتی نی خون کس را ریخته‌ست نی مال کس را بستده‌ست آمد جواب از آسمان کو را رها کن در همان کاندر بلای عاشقان دارو و درمان بیهده‌ست این خواجه را چاره مجو بندش منه پندش مگو کان جا که افتادست او نی مفسقه نی معبده‌ست تو عشق را چون دیده‌ای از عاشقان نشنیده‌ای خاموش کن افسون مخوان نی جادوی نی شعبده‌ست ای شمس تبریزی بیا ای معدن نور و ضیا کاین روح باکار و کیا بی‌تابش تو جامدست» ◀️ ادامه دارد... 🆔️ @moravej_tohid https://eitaa.com/moravej_tohid/4037 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 هوالحکیم قسمت_سی‌‌ام بسمه تعالی 📓آشنایی بیشتر با زندگی استاد «... این است که در روایت آمده است که: «جَذبة من جَذَبات الحَقّ تَوازی عَمَلُ الثَّقَلَین.». یعنی یک جذبه از جذباتی که از عالم حق بر قلب انسان وارد می‌شود با عمل جن و انس مساوی است. بله ممکن است انسان ده‌ها سال «در دنیا» عبادت کند در حالی‌که در مرتبۀ طبیعتش متوقف است. اما این عبادت‌ها عقلانی هستند و به فرمان عقل جزئی –که فرمانروای مملکت وجود انسان است در زمانی‌که انسان در عالم طبیعت متوقف است- انجام می‌گیرند، و این عقل، بر مبنای محاسباتش که: اگر خدا را عبادت نکنی عذاب می‌شوی و اگر عبادت کنی به بهشت وارد می‌شوی، انسان را وادار به عبادت می‌کند. اما به خوبی می‌بینیم که در قلب خود از این عبادات اکراه داریم. این‌ها همه برای این است که بانوی وجود انسان که قلب است در مرتبۀ طبیعت است و از سوی طبیعت بر او جذب وارد می‌گردد، و نتیجۀ جذب، محبت است و این بانو یعنی قلب، مجذوب و دل‌باختۀ طبیعت است. وقتی یک سنگ آسمانی، سرگردان و بی‌هویت در فضا برای خودش این‌سو و آن‌سو می‌رود و از این‌که هزاران و میلیون‌ها سال به هر سویی گشته و به هیچ جا نرسیده، و از این همه سرگردانی و گمنامی و درجا زدن و متوقف بودن در حدّ وجود خود خسته شده، ناگهان در حوزۀ جاذبۀ زمین قرار می‌گیرد و از سوی زمین بر او جاذبه وارد می‌شود. این سنگ میلیون‌ها سال شاید این‌طرف و آن‌طرف می‌زده و کوشش می‌کرده که هرطور شده خودش را به مقصدی برساند و خود را به کره‌ای بزرگ و مهم ملحق نماید تا با رسیدن به او و فنای در او، شخصیتی جدید پیدا کند، و تبدیل به یک موجود باعظمت شود که از اعضای مهم کهکشان راه شیری است، و چون «این»، «او» شد و دوئیت و ثنویت از میان برخاست، حالا دیگر او یک سنگ سرگردان نیست و بی‌شخصیت و فاقد هویت نیست. بلکه او زمین است. تمامی اعضای کهکشان راه شیری او را می‌شناسند، و اکنون او زمین است که تنها سیاره‌ای است در این کهکشان که مورد عنایت خاص قرار گرفته و انوار اسم مبارک الحیّ و المحیی او را در تحت اشراقات خود قرار داده و او را مزیّن به زینت حیات نموده‌اند. بزرگترین مظاهر اسماء خداوندی که انبیا و اولیا و حکما و صالحین و محسنین و متقین باشند از این کره برخاسته‌اند و اکنون این سنگ در شخصیت جدیدی که گرفته، حشر دیگری هم دارد و در عالم دیگر صاحب حشری ممتاز از دیگر کرات است. همۀ این برکات، زمانی عاید این سنگ می‌گردد که در حوزۀ جاذبۀ زمین قرار بگیرد و از سوی زمین بر او جاذبه‌ای وارد شود. ناگهان در اثر این جذب، فطرت خفته‌اش بیدار می‌گردد و خیلی چیزها را به یاد می‌آورد آخر او خودش زمانی قسمتی از یک کرۀ بزرگ بود که متلاشی شده و اجزایش در فضا سرگردان شده‌اند. او ناگهان به یاد می‌آورد که روزگاری قسمتی از کره‌ای بزرگ و مهم بود و بعد به این فراق گرفتار شده، و اکنون شوقی در او ایجاد می‌شود به وصال و رسیدن به اصل خویش. اکنون این سنگ می‌فهمد که آن همه کوشش‌ها که میلیون‌ها سال می‌کرد تا بلکه خود را به جایی برساند بی‌فایده بوده و یک جذب، این همه برکات را در او ایجاد کرد ...» ◀️ ادامه دارد... 🆔️ @moravej_tohid https://eitaa.com/moravej_tohid/4038 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 هوالحکیم قسمت_سی_یکم بسمه تعالی 📓آشنایی بیشتر با زندگی استاد «... انسان مادام که در طبیعت خود زندگی می‌کند بسیار سعی می‌کند که خود را به جایی برساند و به کسی یا چیزی متصل سازد که از این نقص وجودی خارج گردد و به کمالی برسد. انسان‌ها همیشه خسته و افسرده هستند. خسته از این‌که این همه تلاش کرده‌اند تا به یک اطلاق وجودی برسند و موفق نشده‌اند، و افسردگی هم در اثر همین است که انسان به چیزی که می‌خواهد نرسد. آن‌چه انسان‌ها را خسته می‌کند و می‌فرساید حدّ است و مقدار و به تعبیر قرآن قَدَر: «إِنَّا كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ» ما وجود هر چیزی را با اندازۀ خاص خلق نمودیم. معلوم است که حد و اندازه درواقع همان حبس است و زندان. زیرا زندان جایی است که برای جسم انسان حد و مرز قرار می‌دهند. این قَدَری که قرآن می‌فرماید همان حدّی است که روح در اثر جدا شدن و فاصله گرفتن از آن مقام اطلاقی و لاحدّی خویش، بدان مبتلا شده است و لذا معنی آیه این است که ما اصل و حقیقت هر موجودی را در زندان قَدَر قرار دادیم. انسان چون از عالم اطلاق و لایتناهی آمده است لذا زندان را و حد را و قدَر را دوست ندارد. نه از زندانی که جسمش را محدود کرده خوشش می‌آید و نه قدَری که روحش را محدود و زندانی ساخته خوشایند اوست. اما اشتباه انسان‌ها این است که برای رهایی از قدَر و حد می‌خواهند بر مال خود بیفزایند و خود را از جهت مال به جایی برسانند که قابل شمارش نباشد و بی حد باشد. یا مقام خود را آن‌قدر بالا برند که هیچ‌کس مافوق آن‌ها نباشد. یا منزل خود را وسیع نمایند. ولی به خوبی می‌بینیم که این‌ها هیچ‌کدام انسان را راضی نمی‌کند و بلکه بعد از عمری کار و تلاش و فعالیت، خسته و افسرده می‌شوند... چرا؟ برای این‌که انسان می‎‌خواهد در عالم طبیعت و دنیا، خودش را مطلق و لایتناهی سازد. می‌خواهد با رسیدن به پول فراوان یا مقام بالا یا وسعت دادن به تجارتخانه و کارخانه و مزرعه‌اش خودش را مطلق سازد، و یا با دست یافتن به علوم بسیار درمورد طبیعت از قبیل زمین و آسمان و گیاهان و حیوانات، وجودش را توسعه دهد، ولی غافل از این‌که این امور، همه طبیعت هستند و طبیعت ذاتاً محدود است، و هرچه انسان خودش را با طبیعت بیشتر متصل کند، باز راضی نمی‌شود و بیشتر می‌خواهد. همۀ تضادی که بین انسان‌ها و حتی حیوانات وجود دارد، از دعوا و تضاد دو برادر بر سر ارث پدر تا جنگ امپراطوران تاریخ، همه و همه بر سر این بوده است که مقدار دنیا و طبیعت خود را گسترش بدهند و بیشتر کنند و از زندان قدَر درآمده و به مرتبۀ اطلاق و لایتناهی دست یابند، غافل از این‌که طبیعت و دنیا ذاتاً محدود است و چگونه می‌شود با رسیدن به محدود نامحدود شد؟ پس راه چیست و بالاخره برای درمان بزرگترین درد بشر، چه راهی وجود دارد؟ و طبیب این درد کیست؟ طبیب این درد انبیا هستند که گفتند تمام دردهای شما از قبیل خستگی روحی و افسردگی و اضطراب‌های روانی و تمام صفات زشت از قبیل حرص و طمع و کینه‌ورزی و انتقام‌کشی، و تمام افعال قبیح از قبیل جنگ‌افروزی و تجاوز به مال و جان یکدیگر، همه و همه محصول ماندن شما در زندان عالم طبیعت است ...» ◀️ ادامه دارد... 🆔️ @moravej_tohid https://eitaa.com/moravej_tohid/4039 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 هوالحکیم قسمت_سی_دوم بسمه تعالی 📓آشنایی بیشتر با زندگی استاد «... تنها دارو برای درمان تمامی دردهای انسان که محصول ماندن انسان است در عالم طبیعت، خروج اوست از این عالم. خصوصیات عالم طبیعت عبارتند از حد و مقدار (و لذا هر موجودی دارای جرم و حجم معینی است)، تضاد (هر چیزی در طبیعت ضدی دارد که آن ضد می‌خواهد ضد خودش را از میان بردارد)، غفلت (و برای همین است که یک لیوان پر از آب از آبی که در درون اوست خبر ندارد، و این مولکول از مولکول کنار خود بی‌خبر است)، کثرت (و می‌بینیم که یک شی از اجزای متعدد و از اتم‌ها و مولکول‌های متعدد تشکیل شده است)، و انسان‌هایی که عمرشان را در عالم طبیعت گذرانده‌اند، خوی طبیعت و ماده را می‌گیرند و انسان‌هایی هستند که همیشه با دیگران در تضادند، و تا متوجه چیزی می‌شوند، از تمام امور دیگرشان غافل می‌گردند، و فکر و خیال و کارهایشان متکثر است و نمی‌توانند آن‌ها را جمع کنند و حتی به اندازۀ دو رکعت نماز نمی‌توانند وجود خود را در وحدت نگه دارند. این حاکم شدن خصوصیات طبیعت و ماده، یعنی تضاد و محدودیت و کثرت و غفلت، باعث فرسوده شدن روان انسان می‌گردد. انسان از عالم اطلاق و لایتناهی آمده که یکسره علم و نور و وحدت و هوشیاری و صلح و انس و محبت می‌باشد و حالا در عالمی قرار گرفته که ذاتاً ظلمت است و محدودیت است و کثرت و تضاد و دشمنی وغفلت است و اگرچه انسان‌ها آن عوالم قبل را فراموش کرده‌اند، اما آثار آن عالم اطلاق و نور در فطرت آن‌ها وجود دارد و در آن‌ها تنفر از عالم ماده و عشق به عالم نور را ایجاد می‌کند و این است که گم‌شدۀ واقعی انسان‌ها اطلاق است و محبت و عشق و گرمی و انس و وحدت و هوشیاری، و این‌ها در عالم ماده محال است حاصل شوند. این است که هرچه بشر می‌رود که مقام بالاتر پیدا کند یا مال فراوان‌تر یا شهرت بیشتر به‌دست آورد، ولی باز هم راضی نیست. این همه جامعه‌شناسان و روانشناسان و سیاست‌مداران و مدیران و سایر دانشمندان می‌کوشند که جنگ را در بین کشورها از بین برده و صلح را مستقر سازند، ولی امکان‌پذیر نیست. این همه می‌کوشند که انسان‌ها را به محبت و برادری و برابری دعوت کنند ولی نمی‌شود. این همه روانشناسان می‌خواهند بشر را به آرامش برسانند ولی میسر نمی‌گردد. اشتباه بزرگ این‌ها این است که می‌خواهند انسان را در همین زندان دنیا نگه داشته و او را به محبت و صلح و ایثار و آرامش دعوت کنند، و این محال است. افرادی که حبس کشیده‌اند و به زندان رفته‌اند، مخصوصا زندانی طولانی مدت، این را به‌خوبی می‌دانند که ممکن است زندانیان به‌خاطر قوانین سخت زندان مجبور باشند آرامش خود را حفظ کنند، و در کنار یکدیگر به آرامی و بدون جنگ و اختلاف و نزاع به‌سر برند، یا عقلشان محاسبه می‌کند که شما اگر بخواهید مرتب در حال دعوا و نزاع و کشمکش باشید زندگی بر خودتان سخت می‌گذرد، اما همان محدود بودن و این‌که مجبور هستند در فضایی محدود و تنگ زندگی کنند روان آن‌ها را از درون می‌فرساید و آن‌ها را همواره دل‌تنگ و غصه‌دار می‌دارد و این فشارهای درونی روی هم جمع می‌شوند و ناگاه به صورت اختلافی شدید و نزاع و جدال بین دو نفر یا چند نفر و گاه به صورت شورش عمومی ظهور می‌کنند. حالا ممکن است روانشناسان زندان و مسئولین تربیتی زندان همواره برای زندانیان جلساتی دایر کنند و برای آن‌ها از نحوۀ درست زیستن و رفتار صحیح و نگه داشتن آرامش در زندان صحبت کنند، اما آدم‌هایی که سال‌ها در آزادی می‌زیسته‌اند و با آزادی انس گرفته‌اند، حالا محیط محدود زندان آن‌ها را از درون می‌فرساید و عقده‌های روحی و ناهنجاری‌های روانی شدیدی در باطن آن‌ها ایجاد می‌کند که روان هر زندانی را مانند فنری ساخته که تحت فشار است و هر روز بر این فشار افزوده می‌شود و بالاخره این فنر دنبال فرصتی است که از تحت این فشار خود را خلاص سازد و چون آزاد شد ممکن است که به هرجایی اصابت نموده و چه خسارت‌ها بر خودش و دیگران وارد نماید ...» ◀️ ادامه دارد... 🆔️ @moravej_tohid https://eitaa.com/moravej_tohid/4040 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 علی حیدر علی از همه برتر علی فاروق اعظم و صدیق اکبر علی اسدالله علی خلیفة الله علی 🌴 میلاد حضرت علی علیه السلام بر تمام شیعیان جهان مبارک باد . 🆔 @moravej_tohid
🌸🌸🌸🌸🌸 🌴 آداب زندگی پیامبر(ص) 📖 باب دوم:آداب معاشرت 💥 پیامبر (ص)فرمود: من مأمورم به‌ این‌ که صدقه(و زکات) را از ثروتمندان شما بگیرم و به فقراء شما، برسانم. ص۱۳۲ 💥 امام صادق(ع)فرمود: این چهار خصلت از اخلاق انبیاء است: ۱) نيکی کردن ۲)بخشش ۳)صبر نمودن بر اتفاقات ۳)قیام نمودن برای گرفتن حق مؤمن ص۱۳۴ 💥 امیرالمؤمنین (ع)فرمود: تمام خانواده های روی زمین را بررسی نمودم و دريافتم که‌ هیچ کسی مانند پیامبر(ص) نسبت به مال دنيا بخشنده تر نیست. ص۱۳۵ 📚 سنن النبی(ص)،علامه طباطبایی (ره) 🆔 @moravej_tohid
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 جلسه سیزدهم در محضر 🔸 دقیقه ۲ ادامه‌ی خطبه‌ی حضرت علی(ع) خدایی که زاییده نشده است تا در عزت‌ مشارک باشد. ✨ يک پسر با پدر خودش شریک است، شریک در عزت‌ است. یعنی آن پدر هر عزت‌ و هر مقامی که دارد،اين بچه هم بالاخره با او شریک است. 🔸 دقیقه ۴ خداوند اگر قرار باشد که فرزند باشد، زاییده شده‌ باشد، پس با پدر خودش یا با مادری که او را زاییده، با او در عزت‌ مشارک است، شریک است. ✨ چرا حضرت فرموده: در عزت‌ مشارک باشد، عزت‌ یکی از صفات خداست.... چرا نفرموده در علم و قدرت مشارک است؟ چرا نفرموده در حیات مشارک است؟به خاطر این است که عزت‌ یک صفت عام و خیلی کلی است. یعنی کسی که صفت عزت‌ را دارد،بقیه‌ی صفات را هم دارد. 🔸 دقیقه ۶ عزت‌ به معنی قادر لا یُغلب ✨ به طور کلی قادر کسی است که توانا بر انجام کار باشد،عزیز هم کسی است که قدرت انجام کار را داشته باشد، منتهی قادر به آن کسی می گویند که امکان اینکه نتواند،کاری انجام دهد و دیگری بر او غلبه کند، هست... اما عزیز به آن قادری می گویند: که هیچ کس نمی‌تواند بر او غلبه کند. 🔸 دقیقه ۸ اگر کسی عزیز بود،یعنی قدرتش در حدی بود که هیچ کس نمی توانست بر او غلبه کند، این آدم حتمأ همه‌ی صفات کمالی دیگر را هم دارد. یعنی علمش در حد اعلایی است که هیچ کس عالم تر از او نیست، قدرتش در حد اعلاست، که هیچ قدرتی بالاتر از او نیست. 🔸 دقیقه ۱۱ فبعزتک لاغوینهم اجمعین "۸۲،سوره ص شیطان گفت:به عزتت که همه‌ی آنها را گمراه می کنم. ✨ با، بای قسمیّه نیست. با، بای سببیه است،یعنی به سبب‌ اسم العزیز همه‌ی آنها را گمراه می کنم. یعنی به این معنا که خودم را این قدر قدرت می دهم و بالا می برم،که با اسم العزیز اتحاد برقرار کنم. 🔸 دقیقه ۱۴ اگر کسی بتواند با آن مراتب اعلای اسم العزیز اتحاد برقرار کند،همان جور که خدا را کسی نمی‌تواند مغلوبش کند،این آدم را هم کسی نمی‌تواند مغلوبش کند. ✨ اتحاد با اسماء خدا ،معمولا از راه ریاضت است. 🔸 دقیقه ۱۵ در زمان ما الآن بساط شیطان خیلی پهن تر شده،قدرتش فوق‌العاده قویتر شده ✨ شما الآن می بینید، هر وسیله‌ای که اختراع می شود، هر امکاناتی که بشر به آن دست پیدا می کند، بلافاصله می بینید،که جنبه‌ی منفی آن‌ از جنبه‌ی مثبتش بیشتر است. ماهواره‌ چقدر استفاده‌های منفی آن‌ از استفاده‌های مثبتش بیشتر است. 🔸 دقیقه ۱۸ در وادی قُرَنَه، حاجیان را می گويند، زیاد نمانند. قرنه بین عرفات و منا هست، آنجا محل عرفه ی شیطان هست. 🔸 دقیقه ۱۹ شیطان در خود عرفات نمی‌تواند، حضور پیدا کند.چون عرفات مخصوص ولي اعظم خداست، ولي اعظم خدا به طور کلی آن قطب اعظم الهی‌ که وجود مقدس امام زمان(ع)باشند و آن اقطاب سه گانه‌ای که دور ایشان هستند، حضرت عيسی(ع)حضرت خضر(ع) حضرت الیاس و بعد اوتاد و ابدال ...‌همه می آیند و در عرفه حضور پیدا می کنند. 🔸 دقیقه ۲۱ استدلال به این ترتیب می شود، که اگر خداوند پدر می داشت، با پدرش در عزت‌ مشارک بود. این یک مقدمه مقدمه‌ی دوم: هر کس که با دیگری در یک امری مشارک باشد، باید حتما با آن دیگری در یک چیزی متمایز باشد. ✨ طبیعی است، اگر دو چیز صد در صد در همه چیز با هم مشارک باشند، این دو تا در واقع یک چیز می شوند. معنی ندارد که بگوییم:از همه‌ی جهات مشارک هستند. این که نمی شود ،حداقل باید یک جهت‌ تمایز داشته باشند. 🔸 دقیقه ۲۴ اگر خداوند با پدرش در یک چیز اختلاف داشته باشد، خداوند محدود می شود. ✨ هر دو موجودی که با هم اختلاف داشته باشند، اینها محدود هستند، اگر محدود نباشند،دیگر اختلاف نمی شود. 🔸 دقیقه ۲۸ خداوند فرزند هم نمی زاید،اگر فرزندی بزاید، موروث است. موروث یعنی ارث گذارنده... و هر ارث گذارنده ای هلاک است. 🔸 دقیقه ۳۲ چرا انسان نمی‌تواند خدا را درک کند؟ درک ما نسبت به خدا، درک انسان کلا چیزی که ما درک می کنیم،یا درک حسی هست،یا خيالی یا عقلی هست. 🔸 دقیقه ۳۴ چون خداوند ماده‌ نیست، من ادراک حسی نسبت به او نمی‌توانم ،داشته باشم. ✨ ادراک خيالی چيست؟همین الان من شما را دارم می بینم،یک صورتی از شما در عالم خيال من ایجاد می‌شود. 🔸 دقیقه ۳۷ خداوند به ادراک خيالی در نمی آید، ادراک خيالی این است که من بتوانم در ذهن خودم از خداوند تصویری ایجاد کنم،همان جور که در ذهن خودم از شما یک تصویری ایجاد می‌کنم. ✨ این صورتی که در عالم خيال من هست، به آن شَبَه مثالی یا مثال می گویند. 🔸 دقیقه ۴۰ هر صورتی که ما در ذهن‌مان داریم،دارای قدر و اندازه است. ✨ اگر خداوند بخواهد، ادراک خيالی شود ،باید قدر و اندازه داشته باشد. 🔸 دقیقه ۴۱ هر چه که وارد عالم خيال من شود،فوری اندازه زده می‌شود، اصلا خیال همین جوری هست، همیشه اشياء را با اندازه‌ی بیرونی خودشان در ذهن تصور می کند. 🆔 @moravej_tohid https://eitaa.com/moravej_tohid/4044
🔆پیغمبر ایام انسان ...ما به پیغمبر که دسترسی نداریم، باید انسان جانش به پیغمبر متصل باشد، اینکه یک پیغمبری بود ۱۴۰۰ سال پیش و رفت، چرا بعد از خودش ۱۲ نفر را مشخص کرد؟ دلیل زیاد دارد، یکی اش همین است که انسانها بدون اتصال با نبوّت اصلاً نمی توانند زنده باشند، منتها تا وقتیکه پیغمبر خودش هست (با خودش) برو در بیعتش باش، برو همراهش باش، برو اطرافش باش، اما اگر او رفت برو با ولی ای که او مشخص کرده است، ۱۲ تا ولی مشخص کرده است، برو با اینها باش. اگر آمد و ما دستمان از آن ولی هم کوتاه شد، اینجا چکار کنیم؟ حالا در زمان آن ۱۱ نفر میشد انسان برود در کنار آنها باشد، همراه آنها باشد، جانش را از طریق آنها به جان پیغمبر پیوند بزند، اما اگر آمد و این ولی هم غایب شد، نبود، ما چکار کنیم؟ 《این کافی نیست که فقط انسان معتقد باشد که یک پیغمبری هست، الان هم امام زمانی هست و تمام.》 باید انسان در یک اتصال ظاهری هم باشد (اتصال روحانی کفایت نمیکند) باید یک اتصال ظاهری و جسمانی بین انسان و ولی خدا و پیغمبر باشد، حالا خودش بود با خودش، خودش نبود با آن ۱۲ نفر، آن ۱۲ نفر نبود با ولی ای که او از مراتب وجودی آن ولی مطلق و امام زمان است. باید انسان با اینها اتصال وجودی داشته باشد (نداشته باشد شیطان به سرعت میاید به سراغش) همین وضعی که در میان مردم هست. چه غفلت ها، چه گناه ها، چه معصیت ها... اینکه بارها خدمت دوستان عرض کرده ام که ارزش دارد که انسان نیمی از عمرش را {این حرف بزرگترهاست میفرمودند} که انسان نیمی از عمرش را بگذارد برای اینکه کسی را پیدا کند که او متصل با آن مقام ولایت کل باشد. اما باید انسان به اینجا برسد که حتماً خودش را در حوزه وجودی کسی قرار بدهد که او یک اتصال مستقیم با آن قطب اعظم دارد 《او پیغمبر ایام انسان است.》 اگر انسان توانست خودش را اتصال بدهد با چنین انسانی، این اگر در خواب هم باشد (خفته باشد) دارد سیر میکند، مثل کشتی. کشتی خاصیتش چیست؟ انسان در کشتی که هست اگر هم خواب هم که باشد دارد حرکت میکند، دارد راه میرود، چشمش را باز میکند میبیند رسیده است، این است که فرمود اهل بیت من مثل کشتی هستند. ...ما نمی توانیم به خودی خود راه برویم و به مقصد برسیم، نمیشود، راه سخت است، این نیست که انسان همین ۴ رکعت نماز را بخواند، ۳۰ روز روزه را بگیرد و بعد هم بگوید رسیدم، خیر اینها نیست، سیر روح به سوی خدا با این اعمالی که ما داریم انجام میدهیم نیست... عمل باید سیر بدهد انسان را، اینها همه اش توقف است، کدام یکی ماها این همه سالها نماز خواندیم در خودمان یک سیری دیدیم؟ یک حرکتی دیدیم؟ نبوده است دیگر، اینها توقف بوده، اینها اعمالی نیست که انسان بخواهد رویش حساب کند، سیر فقط، فقط در زمانی صورت میگیرد که انسان خودش را در میان رودخانه ولایت بیاندازد... ...پس سلیمان بحر آمد ما چو طیر در سلیمان تا ابد داریم سیر شمس چکار کرد با مولوی؟ کاری که کرد همین بود که دست او را گرفت و آورد و آورد تا رودخانه ولایت مطلق، به قول خود مولوی سلیمان. پس سلیمان هست اندر دور ما از امام زمان به سلیمان تعبیر میکند، این سلیمان حرکت است، نه اینکه در حرکت است بلکه خودش حرکت است... وقتی رسید به این سلیمان یک سیر به سوی ابدیت است... انسان وقتیکه به جوی آب وصل میشود این به درد نمیخورد، این جوی وقتیکه میرود بالاخره در یک زمینی میخشکد (فرو میرود) یعنی سیر ابدی نیست، انسان باید به یک رودخانه ای متصل بشود که این رودخانه تا ابد حرکت میکند، جاودان حرکت میکند و این رودخانه، رودخانه آن ولی الله اعظم است، منتها توسط چه کسی انسان به آنجا برسد؟ توسط آن شمس به آنجا رسید، توسط انسانی که خودش به او متصل است، در غیر اینصورت ضرر کرده ای، واقعاً ضرر کرده ای. @hamidmirzaaaaa 🔆باید انسان در یک اتصال ظاهری هم باشد[اتصال روحانی کفایت نمیکند] پ ن ادمین: سیر بدون استاد در قید حیات (هم جسمی و هم روحی) ممکن نیست. ۱۵ 🆔 @moravej_tohid https://eitaa.com/moravej_tohid/4045
https://aparat.com/v/mRLdG دومین جلسه پرسش و پاسخ با حضور علامه مروجی سبزواری(دامت برکاته) مورخ ۱۴۰۱/۱۱/۱۴ مخاطبان محترم می توانند پرسش های خود را در زمینه های عرفان نظری ، عرفان عملی ، اعتقادات ، احکام و شبهات به آدرس زیر در تلگرام ارسال نموده و پاسخ معظم له را در ادامه جلسات دریافت نمایند . آیدی تلگرام جهت ارسال سوالات : T.me/moravejtohid لطفا جهت دریافت پاسخ صبور باشید . @moravej_tohid Www.moravejtohid.com جهت دانلود و مشاهده از طریق لینک ذيل اقدام بفرمایید: https://aparat.com/v/mRLdG
در محضر شرح جامع و کامل همراهان گرامی لطفا تفسیرها را دنبال بفرمایید. 🆔 @moravej_tohid 🔽🔽🔽🔽🔽
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 جلسه سی و هفتم در محضر 🔸 دقیقه ۱ کسی که‌ برای‌ رضای من کار کند،عقل او را در شناخت خودم غرق خواهم کرد و خودم جای عقل او می نشینم. ✨ امام کاظم (ع): ای هشام! خداوند انبیاء و رسولان را به سوی بندگانش مبعوث نکرد،مگر برای اینکه تعقل عن الله کنند. ✨ انسان تعقل عن الله کند،این خیلی مقام است،به طور کلی انسان یک قوه‌ای دارد،که‌ این قوه یک کارش سنجیدن است و يکی هم حکم دادن است. 🔸 دقیقه ۴ این قوه دو مرتبه دارد، یک مرتبه اش،مرتبه‌ی ضعیف هست، این را اصطلاحا به آن عقل می گویند. این عقل خودش دو مرتبه دارد، یک مرتبه‌ی ضعیف دارد،که به آن وهم می گوییم. مرتبه‌ی قوی آن را قرآن می فرمايد:لُب (یعنی مغز،باطن) چون آن قوه‌ی برتر مثل مغز و باطن وهم می ماند.وهم ،هم عقل است. اکثر مردم دنیا با وهمشان زندگی می کنند. ✨ وهم آن مرتبه از عقل‌ است که انسان به وسیله‌ی آن دنيا را به سوی خود می کشد،گرچه اينها هم دو دسته هستند. یک عده وهمشان تربیت نشده است، یک عده وهمشان تربیت شده‌ است. ✨ بعضی ها وهمشان قوی است، حالا یا با درس خواندن یا با تجربه آموختن 🔸 دقیقه ۷ آنهایی که وهمشان ضعیف است، قابل سرزنش نیستند، چه بسا بهتر هم باشند. ✨ آن عقل‌، عقلی است که قرآن توصیفش را می کند که "ان فی خلق السماوات و الأرض واختلاف الیل و النهار لآیات لاولی الالباب"۱۹۰،آل عمران ✨ اولی الالباب کسانی هستند، که‌ چشم آيت بین دارند،یعنی به هرچه‌ نگاه می کنند، به یاد خدا می افتند.البته چشم خدابین ندارند،چشم آيت بین دارند. ✨ این عقل باطنی ما( لُب) ،همان پرتویی است از عقل کل ،از عقل‌ اول 🔸 دقیقه ۱۰ ما که اينجا هستيم، یک وجودی هم در ذات خدا داریم،همه‌ی موجودات از ازل تا ابد در ذات خدا یک وجودی دارند. ✨ این عقل به اينجا آمده،این عقل در پوشش‌ رفته ،این جسم و نفس حیوانی، وهم و قوای شهوت و غضب، اينها همه روی آن عقل را گرفته اند.لذا این است که به‌ خدا جهل داریم.در مرتبه‌ی وهم هستيم، وهم نسبت به خدا جهل دارد. 🔸 دقیقه ۱۲ عقل کل نسبت به خدا جهل ندارد،از پيش خدا و از مقام قرب آمده. 🔸 دقیقه ۱۴ داستان پيرزن و چرخ نخریسی ✨ پیامبر (ص)فرمود:بر شما باد به دین پیرزنان ✨ این پيرزن، عقل فطریش، تعقل عن الله می کند. تعقل الله یعنی همين، عقل فطریت باز باشد، آن عقل باطنی تو که یک پرتویی از عقل کل است، آلوده‌ نشده‌ باشد. 🔸 دقیقه ۱۷ استدلال های پيرزن استدلال های فلسفی بود.اینکه دستش را از روی چرخ نخریسی برداشت،یکی از برهان حرکت استفاده کرد،که حرکت محتاج محرِک است. ✨ یکی هم از راه برهانِ حکم الامثال فیما یجوز و فیما لایجوز یعنی عالم مثل این چرخ است، اين می چرخد،آن هم می چرخد. حکم امثال، دو چیز که‌ مثل هم هستند، حکمشان هم یکی است. بنابراین هر حکمی که این دارد،آن هم دارد. ✨ دو تا برهان فلسفی‌ آورد،در حالی که فلسفه هم نخوانده بود. مدرسه هم نرفته، فیلسوف هم نیست، اصلا سواد هم شاید ندارد،ولی از کجا این قواعد فلسفی را به کار می برد. این اگر همان عقل فطری باز باشد،همه‌ی این برهان ها در آن هست. ✨ این را تعقل عن الله، می گویند. یعنی خدا به جای او تعقل کند.این برای انسان مقام است. 🔸 دقیقه ۲۳ انبیاء آمدند که به انسان تعقل عن الله را یاد دهند.آن عقل‌ باطنی را کشف کن و عقل‌ باطنی راه بازشدنش این نیست که آن را به مدرسه ببری. راه کشف شدنش این است که، ای هشام! باید بر تنهایی صبر کنی،اين یک راهش هست. ✨ اينجا خدا انیس او در وحشت تنهایی هست. در همان تنهایی خودش، خدا رفیقش می شود. 🔸 دقیقه ۲۵ خداوند بدون عشیره و قوم و خويش، این را عزیزش می کند. ✨ اگر این عقل(لب)باز شود،آن عقل‌ دنيايی می رود. ✨ عقل‌ کلی بیشتر نیروی انسان را صرف این می کند که روح انسان را به خدا برساند. 🆔 @moravej_tohid https://eitaa.com/moravej_tohid/4052