💠بسم الله الرحمن الرحیم
💫 *#خلاصه_کتـاب کهکشان نیستی*
(قسمت۱۴)
ملاحسینقلی همدانی🦋
📝بسم الله الرحمن الرحیم
ای هم بازی اطفال، ای حمال اثقال [دربردارنده سنگینی های گناهان]، ای غریق بحر #دنیا...
مگر نشنیده ای که «انما الحیاه الدنیا لعب و لهو»
حقیر عرض میکنم اگر بخواهی عمق دریای حکمتش رو بفهمی، در حقیقت لفظ «بحر عمیق» فکر نما.
آدمهای این دریا نسناس و سباحت ایشان در این دریا به ساحت وسواس است.
به غواصان این دریا، یعنی اهل #دنیا، نظر نما و ببین که کسی به قعر آن نرسیده. به حال خراب خودت نگاه کن و ببین هر قدر که داشته باشی، باز زیاده از آن را طالبی و حرصت در جایی توقف نمی کند.
ای آقای من، این #دنیا چگونه مردم را به خاک سیاه نشانده... #قلوبشان خالی از ذکر و مملو از مکر است. وظایف شرع را متروک و آداب کفر را مسلوک داشته اند.
نه ما را در عاقبت کارمان فکرتی و نه از سیاست های الهیه بر امم ماضیه رسیده عبرتی. گول #صبر و حلمش را خورده و از حکمرانی عظیم او غافل شده...
بلی، چه گویم از شر آن روز پر آه و سوزی که #قلوب_خائفین را خوفش گداخته.
ظالم شرمسار و عادل اشک بار
نامه ها پرّان بر یمین و یسار
یکی از اسامی آن روز #یوم_الحساب و دیگری #یوم_التناد
مانده ام حیران، نمیدانم از قهرش بگویم یا از مهرش، اهل قهرش خاکیان و اهل مهرش افلاکیان.افلاکیان، جسم و جانشان در عرش #رحمان.
زهدشان پشت پا به دنیا زده و توکلشان سر از گریبان #توحید بیرون آورده. همه غرق دریای نور.
بس است. من کجا و وصف پاکان کجا. ما باید در تدبیر ترک معصیت باشیم. تکلیف مریض رجوع به #طبیب است و اگر مریض مطیع باشد، #خداوند_رحیم او را لابد به طبیب حاذق خواهد رسانید.
🌿 #سیدعلی نامه را بست و به فکر فرو رفت. ملاحسینقلی چه عوالمی را طی کرده بود که قلمش چنین گیرا بود!
به راستی ولایت #امیرالمومنین با دل اولیا چه میکند...
🌿 #سیدعلی خوب میدانست که شریعت، قدم اول در رسیدن به طریقت بود. ازینجا بود که اهل بیت علیهم السلام تحفه خلافت الهی را برای #انسان به ارمغان آوردند و راه سلطنت و خداگونه شدن را در تعبد محض از دستورات شریعت معرفی کردند.
🌿#سید_علی با خود عهد کرده بود که از قید تقلید رهیده و مجتهدی تمام عیار شود. به همین دلیل با اینکه منتظر نامه پدرش از تبریز بود، درسهایش را در محضر بزرگانی چون آخوند خراسانی، سید محمد کاظم یزدی و... تکمیل کرد.
قوتش در ادبیات عرب او را طلبه ای منحصر به فرد کرده بود. قریحه #شعر کم نظیری داشت.
در کنار مباحثات و مطالعات، به عبادات و مراقبات، توجهات عمیقی داشت. پرشمار به #زیارت مشاهد مشرفه ی عراق می رفت. بسیاری از روزها به #وادی_السلام میرفت و هم نشین درویش پر رمز و رازش می شد. احساس میکرد گم شده اش را فقط با ماندن در #نجف خواهد یافت. از این رو پی در پی از درویش می پرسید که چه باید بکند. درویش اما پاسخ نمیداد و این موضوع #سیدعلی را به شدت در هم می شکست.
🌾 *در عدم افکندم آخر خویش را*
🌾 *وارهاندم جان پر تشویش را*
✍ادامه دارد....
🍃❤️🍃〰〰〰〰〰
@moridanoshohada
〰〰〰〰〰🍃❤️🍃
💠بسم الله الرحمن الرحیم
💫 *#خلاصه_کتـاب کهکشان نیستی*
(قسمت۱۶)
پدر🦋
📝 (در فصل پانزدهم کتاب از طبقاتی که در این عالم وجود دارد با خبر میشویم
ما فقط از طبقهی زیرین و جهانی که آن را #ناسوت گفتهاند، باخبریم ، عالمی که در آن شدت فراموشی و #غفلت از عوالم بالاتر حاکم است،
بعد از عالم #ناسوت ، عالم #برزخ و عالم #روح است و سپس عالم #توحید)
🌿 رؤیا عالمی است که در آن، صورت حقایق به شکلی دیگر در خیال انسان نقش میبندد. #سیدعلی آن شب درست پیش از آنکه مسیر جدید زندگیاش را صبحگاهان از زبان درویش بشنود، در حال دیدن رؤیایی عجیب بود
🌿 #سیدعلی سه دریا می دید که در امتداد هم بودند سبز، آبی و سیاه.
غرق این منظره شده بود و به این اندیشید که آبهای دریای سبز و دریای آبی رنگ چقدر زلال و شفاف هستند هرگاه نگاهش به دریای سیاه رنگ افتاد که چون رشته کوههای بلند بود دلش فرو میریخت.
در این سکوت ناگهان متوجه شد کسی در کنارش ایستاده است.
صورتش را به سمت راست برگرداند و #پدرش را دید که به دریاها چشم دوخته و در کنار او ایستاده بود.
#سیدعلی که تقریباً یک سالی می شد پدرش را ندیده بود از روی دلتنگی و شوق بسیار به سمت پدرش رفت و او را در آغوش کشید.
#پدر با صدایی پر از صلابت پدرانه گفت: «#سیدعلی آمدهام دستت را در دستان کسی بگذارم و بروم»
🌿 #سیدعلی که اشتیاق داشت با پدرش بیشتر حرف بزند، سراپا گوش شد.پدر صورتش را به سمت دریاها کرد و گفت« پسرم در #عالم هر چیز که میبینی، صورت یا ظهوری است از حقیقتهای بالاتر آن در عوالمی که با چشم سر دیده نمیشود، باید چشم دل پیدا کنی تا بتوانی هر چیزی را که میبینی ، #حقیقت آن را در طبقات بالاتر ادراک کنی.هر چقدر روحت ارتقا و صفا پیدا کند، شاهد منازل و مراتبی میشوی که هرکدام بی انتهاست.»
🌿 #پدر با لبخند شیرین دستش را به سوی اقیانوس گرفت و گفت « هرچقدر خودت را بالا بکشی، شنیدنیها و دیدنیهایی در پیش داری که اگر مردم دنیا قطرهای از آن را بچشند،از شدت شوق جان میسپارند»
پدر ادامه داد: #سیدعلی در عالم برزخ و جایی که با تو در آن گفتگو می کنم #حقیقت_ولایت خودش را به شکل آب نشان می دهد.»
#سیدعلی با شگفتی به دریاهای سه گانه نگاهی کرد و گفت پس چرا سه دریا را می بینم پدر جان ؟چرا دریای سوم سیاه رنگ است؟
#پدر لبخندی زد و گفت این راه رفتنی است پسرم ،گفتنی نیست باید پا در دریای اول بگذاری سیر کنی تا به دریای دوم برسی اگر پایمردی کردی و دریای دوم را پشت سر گذاشتی آنوقت خواهی فهمید که چرا دریای سوم سیاه رنگ است»
#سیدعلی جوششی عظیم در وجودش حس کرد با اینکه حیرت زده بود منتظر شد تا #پدر کلامش را ادامه دهد
🌿پدر به سمت چپ #سیدعلی اشاره کرد و گفت حدود ده سال یکی از اولیا را خدمت خواهی کرد و او به تو عبادات و ریاضات و نماز خواندن را خواهدآموخت»
#سیدعلی صورتش را برگرداند و مردی پنجاه ساله با عمامهای مشکی را دید که در کنار او ایستاده است.
با دقت به صورت او و چشمانش خیره شد،مرد به او سلامی کرد و با دستانی که عظمتی سترگ از آن به جان #سیدعلی تراوش میکرد دستهای او را گرفت. #سیدعلی چشمایش را که بی اختیار اشک آلود شده بود ،روی هم گذاشت و خیال پدر را راحت کرد.
✍ادامه دارد....
🍃❤️🍃〰〰〰〰〰
@moridanoshohada
〰〰〰〰〰🍃❤️🍃