eitaa logo
مرسلات مدیا
1.2هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
987 ویدیو
374 فایل
﷽ 📎 #موشن_گرافیک 📎 #کلیپ 📎 #عکس_نوشت 📎 #متن 💠 کانالی پر از آموزش‌های جذاب و ساده✅ 🇮🇷 اداره فضای مجازی، هنر و رسانه دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان eitaa.com/morsalatmedia 🌍 ارتباط با مدیر، نظرات و تبادل: https://eitaa.com/resaneh_tablighateslami
مشاهده در ایتا
دانلود
✅💠 زیارت نیابتی نبضش تند شد. -: «مرزهای زمینی بسته است.» قلبش توی سینه یخ بست. صدای تلویزیون را قطع کرد. با هر قدم زائران، اشک روی گونه اش می افتاد. تلویزیون را خاموش کرد. دست روی چشم ها کشید: « اربعین شده فقط برا پولدارا!» موبایل توی جیبش به لرزش افتاد: «سلام... هیچ جا، خونه ام... روضه دارین؟ امشب؟ ... باشه. میام. خداحافظ.» وضو گرفت. لباس سیاهش را پوشید. نگاه به نگاه توی آینه انداخت:«مگه روضه ی امام حسین مثل حرمش نیست؟!» لبخند روی لبش جا خوش کرد. از خانه خارج شد. خدا صدای بوق تاکسی... نگاهش افتاد به تیر چراغ برق: «عمودِ اول، موکب مختارثقفی، لبیک یا حسین... دومین تیر چراغ برق؛عمودِ دوم، موکب میثم تمار، لبیک یا حسین ... ؛ آخرین عمود... السلام علیک یا اباالفضل العباس!» @taaghcheh
✅💠 امام حسین علیه السلام چراغ هدایت است 🔹 ۴ اختلاف تصویر را پیدا کنید. ▪️خالق اثر : ملیحه نبی @taaghcheh
چقدر حوصله تا شور عاقلی بکند؟ به پای عقل بیاید عزا دلی بکند مسیح اشک به شط شناخت تن شوید برای شور وعزا حس کاملی بکند حماسه های حسینی یکی یکی خواند فرزدقی بگذارد که  دعبلی بکند ✍ شعر از محمد رحیمی @taaghcheh
✅💠 « ای کاش» دهانم را باز کردم، می خواستم همه ی آنچه میبینم را در سینه ام جای بدهم. ولی دیگر پر شده بود. دوست داشتم سینه ام را هزار برابر کنم. یا هزار تایش را از خدا هدیه بگیرم. ولی افسوس فقط یکی بود. وقتی سیر شدم. دهانم را مهر کردم و دستانم را به بازویش گره زدم. سرم را بر شانه هایش گذاشتم. چقدر غمگین بودم. ای کاش او لبی بر لبم می گذاشت. مرا از جانش بیشتر دوست داشت و من او را. می تاخت و مرا با عشق می برد. ولی مسیر عبورش را نفرت ها بسته بود. در میان بارش خشم با ضربه ای که فرو آمد بازویش از دستم رها شد. به بازوی دیگرش چسبیدم، آن هم با ضربه ای دیگر از میان دستانم فرو افتاد. با شکم بر زمین افتادم، دهانم را باز نکردم. ترسیدم مبادا چیزی از دهانم بریزد که نباید. در خودم فریاد میزدم: مرا رها کن.... برووووو.... برو..... تو را بیش از من می‌خواهند.... برووووو ولی خم شد و من را به دندان گرفت. چقدر نفسش داغ بود. لبهایش خشک و بازوهایش پر از خون بود. با من می دوید. او چشمهایش به سمت خیمه ها بود و من چشمهایم به لبهای خشک و سیمای باوفایش.... ناگهان تیری بر چشمش نشست، خونِ چراغِ خاموش شده اش بر گلویم چکید، گلوی سردم با خونش گرم شد. ولی متوقف نشد. طولی نکشید، که تیری دیگر سینه ام را به سینه اش دوخت. بی رنگی امانتی که در من داشت با رنگ سرخ خونش رنگین شد. در کمال حیرت ماه، بر روی زانوهایش بر زمین افتاد، نه به خاطر زخم هایش، نه، فقط به خاطر سینه ی من که شکافته شد. شرمنده‌ام که بیش از این نتوانستم همراهیت کنم. فقط ای کاش میشد، لبت را کمی تر کنم. ✍ نویسنده : آمنه خلیلی @taaghcheh
آن عزیز خدا1.mp3
6.94M
✅💠 آن عزیز خدا 🔹داستانی عملیاتی،حرکتی ✍نوشته کلر ژوبرت ▪️ویژه محرم @taaghcheh
✅💠 من ایرانم و تو عراقی... 🔹خالق اثر : ملیحه نبی @taaghcheh
باز امشب دل هوای ناله کرد 🌷شور گل خواهیم، میل لاله کرد از کدامین لاله می گویم سخن؟! 🥀لاله های واژگون بی کفن راستی آن عاشقان سینه چاک خود چه می کردند در آن خون و خاک؟ یک بغل گل های خوشبو سر به سر جمله پوشیدند شولای خطر مست ساقی، باده و جامش کجاست؟ تشنه ی دیدار، آرامش کجاست؟ پس چه باک از مرگ دارد بی قرار؟ مرغ روحش می گریزد از غبار راز دشت لاله ها باشد عجیب اصغر قنداقه دارد تا حبیب پیر زال رو مرگ و طفل خُرد من نمی دانم کِه بهتر رفت و بُرد؟ آنکه بعد از سال ها رنج و بلا می کشندش در زمین کربلا؟ یا همان طفلی که ناخندیده رفت عاشق و شیدایی و سنجیده رفت یاد حُر یاد دل آزاده است یاد برگشت پیاله زاده است چون پیاله خالی از مِی می شود روح مستی از دلش هِی می شود جام خالی تا که می گردد ایاق روحش از عشّاق، می گیرد سراغ تا نگیرد داغ لب هارا به شور کوی مستان را نمی تابد عبور تا نباشی حُرّ، نمی دانیش، کیست کیست این جا مانده ی پیوسته، کیست؟ وقتی از عباس می گویی و مشک اختیاری کو که گیرد راه اشک کیست عباس آنکه فرزند علی است در صف نام آوران یکتا یلی است غیرت حیدر به سیمایی نجیب قله ای در سربلندی بی رقیب در سرش تنها رضای مقتداست چون رضای مقتدا حکم خداست قوی زیبا خواست تا آب آورد تشنگان را قوت و تاب آورد آب ماند و ساقی از آن خاک رفت پر در آورد و چنان چالاک رفت آه ای عشاق شیدای بلا تشنه کامان دیار نینوا جان شیرین، چرک دستان شما جان ما چرکان به قربان شما تا نمی فهمد دلم این داغ را از برون کوچه بینم باغ را خام خامم خام خامم ، یک کلام لب فرو می بندم اینجا، والسلام ✍ شعر از: محمد رحیمی @taaghcheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅💠 مثل پرنده بال گشودی و رها شدی کوچکترین ستاره سر نیزه ها شدی... 🔹 تولید و تدوین: علی صادقیان @taaghcheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅💠 خیلی از شما بچه های عزیزم، حتما چیزهای زیادی درباره واقعه عاشورا و شهادت امام حسین علیه السلام شنیدید، ولی ببینم درباره اربعین حسینی هم کسی براتون حرفی زده؟ ❇️ پس کلیپ بالا رو گوش کنید و ببینید تا بدونیم روز اربعین چه اتفاقی افتاده.. 🔹گوينده و تدوین:نفیسه شامحمدی @taaghcheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅💠 بهت بدهکارم می‌دونی‌چقدر دوست دارم اگه برداری ازم،نگات را بیچارم 🔹تدوینگر : فاطمه زمانی @taaghcheh
✅💠 « تمام» کم‌نظیر بودم، من را معمولاً برای هنرنمایی های خاص می بردند. وقتی در دستان قدرتمند او قرار گرفتم و به بقیه نگاهی انداختم، دیدم چقدر آنها ضعیف تر از من هستند. فقط میتوانستند کمی از کار را انجام بدهند. ولی من کار را تمام می کردم. لب های غنچه شده ام را به سمت آسمان گرفتم و پاهایم را محکم به پشتش چسباندم. می رفتیم و من شاد بودم از تاختن اسب ها و سرعتِ رسیدنم تا مقصد. چه فضای سنگینی بود!! چشمانم درست نمی‌دید. قرار بود، من چه کاری را تمام کنم؟؟ بی صبرانه منتظر بودم. وقتی دستان ضمختش را آورد تا من را بیرون بکشد، دلم متلاطم شد. بوسه ای به سر انگشتانش زدم و گفتم: خاکش میکنم، همه چیز را به من بسپار.... با دو دستم دستانش را چسبیدم. 🏹او با تمام قدرت، من را در رنگین کمان نفرت گذاشت، کشید و رهایم کرد. میرفتم، ولی، وای بر من.... به کدام سمت و به سوی چه کسی؟؟ سرم را به عقب کشیدم. دهانم را جمع کردم. می خواستم پاهایم را بر زمین بگذارم، ولی شدت پرتاب شدنم آنقدر زیاد بود که کاری از من بر نمی آمد. من فرو رفتم، در میان گلویی ظریف و نحیف. 😭سرش با رسیدن من، از تنش جدا شد. تمام خونش بر بال های درد نشست و به سوی آسمان رفت. ولی من از قطرات خونش اشک ندامت و حسرت ساختم. لعنت به دستی که من را ساخت... لعنت به دستی که من را در زه کمان گذاشت و رها کرد... لعنت به کسانی که تیر سه شعبه را دیدند و کاری نکردند.... سالهاست در خاک کربلا مدفون شده ام و لبهایم آغشته به خون ۶ ماهه ای بی گناه است. با این لب ها، چطور می توانم نزد خدا از عشق بازی با او بگویم؟ زخمی که من بر قلب حسین زده ام را، هیچ ذره ای از عالم از امروز تا به ابد فراموش نخواهد کرد . ای کاش زمان به عقب برمیگشت.... ✍ نویسنده : آمنه خلیلی
✅💠 پسرم! پیچیدم توی خیابان. از همان دور شناختمش. جور خاصی می ایستاد. پای راست را کمی جلوتر از پای چپ می گذاشت و سنگینی بدنش را رویش می انداخت. دویدم. کوله، خودش را به کمرم می زد. -:«مامان! مامان!» روی چرخاند. سر به زیر انداختم. پای چپ را پشت پای راست مخفی کرد. لنگه کفش سرِجایش ماند. بندش پاره بود. نگاهم را از انگشت پای راستش که از نوک کفش بیرون زده بودگرفتم. لنگه کفش را برداشتم. به مغازه ی آن طرف خیابان نگاه کردم: «الان میام.» ... راننده دست روی بوق گذاشت. پریدم کنار دیوار؛ درست روبرویش. دمپایی را جلوی پایش گذاشتم:«اندازه است؟» پاهایش را کرد توی دمپایی:«وسط راه بندش پاره شد... خیر ببینی.» کفش ها را گذاشتم توی پلاستیک دمپایی:« اینم کفشا.» پلاستیک را زیر چادر قایم کرد. صدایش نایِ فریاد شدن نداشت: «اسمت چیه پسرم؟» ایستادم. سر گرداندم به طرفش. نگاهم افتاد به پرچم سیاه آویزان از پل عابر پیاده: «حسن!» / عصمت مصطفوی @taaghcheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅💠 خوبه سیاه پوش بشه حتی تن عروسک ✍شاعر: آقای محمد رحیمی 🔹گوینده و تدوین: ملیحه نبی @taaghcheh
✅💠 آخرین سرباز 🔹 خالقان اثر : زهرا محمدی، مریم محمدی 🥇حائز رتبه برتر @taaghcheh
✅💠 چراغ هدایت 🔹 خالق اثر : علی صادقیان @taaghcheh
✅💠 اصلا رقیه نه، دختر خودت یک شب میان کوچه بماند چه میکنی؟ 🔹 خالق اثر : سید امین علمداری @taaghcheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 نمونه پوسترهای تولید شده در کارگاه گرافیکِ مطالبه‌گر شهر اصفهان 🌀 از کارگاه‌های نخستین سوگواره بین‌المللی ملت امام حسین علیه‌السلام 🇮🇷 اداره فضای مجازی، هنر و رسانه 🇮🇷 دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان 🌐 @Morsalat_ir