ای کاش.mp3
5.6M
✅💠 ای کاش
تولید و تدوین: گروه تبلیغی یار دبستانی
#پادکست
#گروه_تبلیغی_یاردبستانی
#شب_قصه
#محرم_1400
#آثار_نمونه
@taaghcheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅💠 پیامبر و تکریم کودکان
🔹 تولید: گروه فصوص
#موشن_گرافی
#گروه_تبلیغی_فصوص
#محرم_1400
#آثار_نمونه
@taaghcheh
✅💠 تاوان
با خودش گفت :«من که عمدی نکردم ، فقط پشت دادم از کجا می دونستم پشقاب عتیقه خانم میفته می شکنه»
سرش را توی دو دست گرفت.«آخه پولشو از کجا بیارم تاوانش بدم »
ندایی در درونش گفت:،« ولش کن کسی نفهمید تو بودی»
نشست آب دهانش را قورت داد : «اصلا خوب شد شکست چقدر با این آشغالا دل این اون بشکنه »
دستش را دراز کرد مجله روی میز را برداشت ورق زد.
«پیامبر اکرم (ص)سه روز پیش از وفات خود، به مسجد آمد و شروع به سخن کرد و در آخرفرمود: “هر کسى حقى بر گردن من دارد برخیزد و اظهار کند، زیرا قصاص در این جهان آسانتر از قصاص در روز رستاخیز است.”
در این موقع، سواده بن قیس برخاست و گفت: “موقع بازگشت از نبرد طائف در حالى که بر شترى سوار بودید، تازیانه خود را بلند کردید که بر مرکب خود بزنید، اتفاقا تازیانه بر شکم من اصابت کرد. من اکنون آماده گرفتن قصاصم.”
پیامبر دستور داد، همان تازیانه را بیاورند سپس پیراهن خود را بالا زد تا سواده قصاص کند.
سواده بىاختیار سینه پیامبر را بوسید.پیامبر او را دعا کرد .»
لحظه ای گذشت گوشی را برداشت شماره خواهر شوهرش را گرفت .
✍ به قلم: مریم حقیری
#داستانک
#گروه_تبلیغی_مسطور
#محرم_1400
#آثار_نمونه
@taaghcheh
نذری نی نی مورچه.mp3
7.31M
✅💠 نذری نی نی مورچه
🔹تولید و تدوین: گروه یاردبستانی
#پادکست
#شب_قصه
#گروه_تبلیغی_یاردبستانی
#محرم_1400
#آثار_نمونه
@taaghcheh
✅💠 عالم عزا گرفته و صاحب عزا خداست
🔹 خالق اثر : سیده فاطمه قربانی
#گرافیک
#پوستر
#محرم_1400
#آثار_نمونه
@taaghcheh
✅💠 باید بروم
من مانده ام هاج و واج، پشت میله های نامردی. پشت میله های غربت و تنهایی. انگار کسی در گذر زمان،از پس سال ها دارد سوگنامه جگر گوشه رسول خدا را می نالد. اینجا تا مسلخ خیانت و جنایت، فاصله ای نیست. جعده تاریکی و ظلمت، جاده صاف کن معاویه پلیددنیا پرست شده است.اینجا دراین خانه مقدس، کفتارهای نابکار، خدا را جگرخون کرده اند. این نازدانه فاطمه است که از سوز لخته های جگر پاشیده بر تشت ،مظلوم و بی سپاه، به خود می پیچد. باید برم.
السلام علی حسن ابن علی ع
✍ به قلم : محمد رحیمی
#متن_نوشت
#محرم_1400
#آثار_نمونه
@taaghcheh
✅💠 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرمایند: دختران باقیات الصالحات به شمار می آیند...
🔹 خالق اثر : سیده فاطمه قربانی
#گرافیک
#پوستر
#محرم_1400
#آثار_نمونه
@taaghcheh
✅💠"مهمان اطواری"
موقع اذان بود به موکب عراقیها رسیدند و نماز اول وقت را بجا آوردند، بعد از نماز پسربچهی عراقی با ذوق فراوان کباب لقمهایها را داخل سینی گذاشته بود و تعارف میکرد. همه برداشتند اما مرجان به آن پسربچه گفت برو خودت برو اِمشی اِمشی.
از موکب که بیرون آمدند آقا رضا گفت: حالا بعد از این کبابها یه چای عراقی میچسبه.
مرجان چشمهایش گرد شد و پرسید: مگه تو اون کبابها رو خوردی؟
آقا رضا گفت: بله که خوردم، خیلی هم خوشمزه بود.
مرجان کولهاش را پرت کرد تو بغل آقا رضا و گفت بازم چشم منو دور دیدی هر آشغالی رو ریختی تو اون معدهی ببچاره، اگه مریض بشی بدبختید مال منه.
آقا رضا رفت تا چای عراقی بخورد، صف چای شلوغ بود، مرجان منتظر گوشهای ایستاد اما یکدفعه دید آقا رضا تند و تند بدون توجه به مرجان به راهش ادامه داد، مرجان نیز پشت سر او راه افتاد و هر چه تند میرفت آقا رضا قدمهایش را بلندتر برمیداشت.
مرجان تو دلش گفت: انگار دنبالش کردند شکم سیر از گرسنه خبر نداره.
بالاخره هر جور بود به آقا رضا رسید و
گفت:رضا رضا وایسا،
که یکدفعه دید آقا رضا کجا بود یه مرد با قد و قامت آقا رضا حتی با دوتا کوله و لباس سفید و شلوار سرمهای اما آقا رضا نبود. خجالت زده شد. مرجان همینجور سراسیمه دنبال آقا رضا میگشت اما دیگر نه اثری از آثار آقا رضا بود و نه از شام، تایم شام تمام شده بود خسته و گرسنه روی نیمکتی نشست بیاد پسرکی افتاد که کباب لقمهای را تعارفش کرده بود و او قبول نکرده بود. از رفتار زشتش خجالتزده شد با حالت مضطر رو به انتهای جاده کرد و گفت آقا مرا ببخش.
در این افکار بود که همکارش خانم رئوفی مقابلش سبز شد، بغض مرجان ترکید و جریان گمشدنش را برای او تعریف کرد.
خانم رئوفی گفت: حالا پاشو تا با هم بریم، بلکی شوهرت را پیدا کردیم.
مرجان گفت: گرسنهام نای راه رفتن ندارم.
خانم رئوفی از کیفش کباب لقمهای را بیرون آورد و تعارف مرجان کرد.
✍ به قلم : مرضیه رمضانقاسم
#داستانک
#محرم_1400
#آثار_نمونه
@taaghcheh
✅💠 چنان با مردم مصاحبت کن که خود دوست داری...
🔹 خالق اثر : سیده فاطمه قربانی
#گرافیک
#پوستر
#محرم_1400
#آثار_نمونه
@taaghcheh
✅💠 خوشا راهی که پایانش تو باشی
🔹 خالق اثر : سمیرا حاج محمدی
#عکس_نوشت
#محرم_1400
#آثار_نمونه
@taaghcheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅💠 شرایط زمان امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام
◾پيامبر صلی الله عليه و آله : الحَسَنُ و الحُسَينُ إمامانِ قاما أو قَعَدا
پيامبر صلي الله عليه و آله :
حسن و حسين دو امامند ؛ چه قيام كنند، و چه قيام نكنند .
📚 مناقب آل أبى طالب ، ج ۲، ص ۱۳۸
🔹 تدوینگر : فاطمه زمانی
#پادکست
#محرم_1400
#آثار_نمونه
@taaghcheh
✅💠 هر خانه را به یاد غریبان حرم کنید
🔹 خالق اثر : علی نوربخش
#پوستر
#محرم_1400
#آثار_نمونه
@taaghcheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅💠 نماهنگ رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله - گروه تواشیح تسنیم
🔹 تدوین: دانیال دفتری
https://www.aparat.com/v/fm2Ne
#نماهنگ
#محرم_1400
#آثار_نمونه
@taaghcheh
هدایت شده از دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان
📸 شب شعرِ «آینه در آینه در آینه»
🌷 از سلسله برنامههای پنجمین جشنواره بینالمللی شعر حوزه(اشراق)، شب شعرِ «آینه در آینه در آینه» با موضوعات رحلت نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام و امام رضا علیهالسلام توسط اداره فضای مجازی، هنر و رسانه دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان برگزار شد.
🔹 عکس: خبرگزاری ابنا
🇮🇷 دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان
🌐 @Morsalat_ir
✅💠 ای اهل عالم ما گدای مجتباییم...
🔹 خالق اثر : سیده فاطمه قربانی
#گرافیک
#پوستر
#محرم_1400
#آثار_نمونه
@taaghcheh
AUD-20211003-WA0024.mp3
8.39M
✅💠 امان از فراموشی
⚫️تاریخ تکرار می شود
🔹تولید و تدوین : علی نوربخش
#پادکست
#محرم_1400
#آثار_نمونه
@taaghcheh
✅💠"دعوت"
از محرم سال 61 چه بگویم قلم لرزان است و دل داغدار در رثای آلالله.
از کجا بگویم؟ از کوفه یا کربلا؟
بگذار از کوفه بگویم چرا که واقعهی کربلا از کوفه و نامههای کوفیان آغاز گردید، نامههائی که گویا با جوهرهای کم رمق و قلمهائی شکسته و لرزان نگاشته شده بودند که در اندک زمانی پیمان صاحبانشان با امام شکست.
قریب چهل روز از شهادت سفیری غریب میگذرد مهمانی که بدون دعوت نیامده بودند و بالای دارالاماره از او پذیرائی شد.
شهر کوفه امروز آب و جارو شدهبود، بازارها تعطیل است. مگر چه خبر شدهاست؟
چرا عدهای از کوفیان ناراحتند و به همدیگر تسلیت میگویند و عدهای دیگر با چهرهای بشاش تبریک و تهنیت گویان هستند؟
سخت حیرانم یکی به من بگوید شده است؟ امروز روز عید است یا عزا؟
صدای همهمهای از دور میآید مهمانان کوفیان با سران از تن جدا و بر روی نیزه، وارد شهر شدند.
خوب که دقت کنی کاروان زنان و کودکان را به دنبال آنها میبینی، زنان کوفه با دیدن آنها اشک میریزند و زنان کاروان متعجب به همسران قاتلان کربلا مینگرند و میگویند شوهرانتان با ما میجنگند و شما بر ما میگریید.
زن و مردی که گویا قافله سالار کاروان هستند را میبینیم، همان زنی که به نظر میرسد بزرگ زنان است شروع به خواندن خطبه میکند او را نمیشناسم اما با خطبههای کوبندهاش صدای علی را در کوفه طنین انداز میکند.
شهر در سکوت فرو میرود حتی شتران هم لب فرو میبندند.
آن مردی که بزرگ کاروان است همان کسی است که بدنهای اطهر شهدای کربلا را که با سُمِّ ستوران کوبیده شده بود را پس از سه روز یک به یک به قبیلهی بنیاسد معرفی نمود و آنها را دفن کرد و بر پیکر مطهرشان نماز خواند.
✍ به قلم: مرضیه رمضانقاسم
#داستانک
#محرم_1400
#آثار_نمونه
@taaghcheh
✅💠 مظلوم و تنها و غریب عالمین است
🔹 خالق اثر : سیده فاطمه قربانی
#گرافیک
#پوستر
#محرم_1400
#آثار_نمونه
@taaghcheh
✅💠 ناراحت نباش
چادر را پوشید کیف را برداشت
صدای سارا را شنید : «مامان بزرگ مهتاب با اون ریختش دنبال ما نیاد آبرمون می ره » و مهسا ادامه داد: «آخه چرا مهتاب نمی فهمه دیگه نمی شه اینجور بیرون اومد همه ، آدم ترک می کنند» و در خانه را محکم بست.
شل شد کف اتاق نشست .
مادر بزرگ وارد اتاق شد. چند دقیقه ای سکوت بود
اشکش درآمد :«همه دارند منو ترک می کنند یعنی من اشتباه می کنم مامان بزرگ»
مامان بزرگ لبخندی زد -« دخترم از این چیزا ناراحت »بعد ادامه داد:
«یه روز معاویه به امام حسن (علیه السلام) گفت : من از تو بهترم
امام فرمود: چرا؟ او گفت : بخاطر اینكه مردم دور من اجتماع كرده اند.
امام فرمود: هیهات ، هیهات ای فرزند جگر خوار! آنان كه به دور تو جمع شده اند دو دسته اند:
دسته اول از روی زور و اجبار، دور تواند
و دسته دوم از روی آزادی و اختیار، دسته اول بر اساس فرموده خداوند در قرآن معذورند.
اما دسته دوم ، گنهكارند و از فرمان خدا نافرمانی كرده اند. حاشا كه من به تو بگویم : من بهتر از تو هستم زیرا در تو خوبی نیست تا من خوب تر از تو باشم ، ولی بدان كه خداوند مرا از صفات پست دور ساخته و تو را از صفات نیك انسانی دور ساخته است .»
آرام شد سر را بر شانه مادر بزرگ گذاشت مادربزرگ موهایش را بوسید.
✍ به قلم : مریم حقیری
#داستانک
#گروه_تبلیغی_مسطور
#محرم_1400
#آثار_نمونه
@taaghcheh
✅💠 کلام رهبر معظم انقلاب در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
پیامبراکرم صلواتالله علیه همهی تاریخ را مسخّرِ فکر خود کرد و روی آن اثر گذاشت. ۱۳۸۰/۰۲/۲۸
🔹 خالق اثر : سمیرا حاج محمدی
#عکس_نوشت
#محرم_1400
#آثار_نمونه
@taaghcheh
مقابلت زانو میزنم ، سلام میدهم و دلم گواه است که جواب سلامت را شنیدم . صدای عجیب میان حرم باز شروع میشود ، و من هر بار مطمئن ترم که این نوا از زمین نیست ، به گمانم باید صدای رفت و آمد ملائکه باشد در جوار تان یا شاید هم صدای روح هایی است که میان سرچشمه زلال وجودت دست از گناه شسته اند و حالا سبکبال ترقی می کنند و بالا می روند . اینجا زمین نیست ، قطعه ایست از بهشت برای آرامش زمینی ها ...
هنوز محو نور سبز ضریحم ، میان تصورم بانویی بلند قامت از جنس حضرت مادر س نقش میبندد ، بانویی مهربان به زائر هایش خوش آمد می گوید ، گوش فرا می دهد به سخن های شان و هیچ کس از در خانه اش دست خالی باز نمی گردد و...
صدای بلند صلوات جمعیت روحم را برمیگرداند میان خانه . نزدیک در نشستهام و به پرچم ها خیره شده ام ، باز هم مهمان ، به رسم شما بلند میشوم و خوشامد میگویم ، باز دلم گواهی میدهد که پیش از من شما دعوتشان کردهاید و خوشامدگویشان بوده اید . آری ! عطر عجیب میان خانه جز از وجودتان خبر دیگری ندارد ، امشب شما میزبان این محفل کوچک میان خانهام هستید . شاید اینجا هم به نگاهتان شعبهای باشد از حرم ...
امشب حرم چقدر شلوغ است...!
✍ به قلم : علی نوربخش
#متن_نوشت
#محرم_1400
#آثار_نمونه
@taaghcheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅💠 برخی از رفتارهای پیامبر اکرم در جامعه...
🔹 تولید و تدوین : محمود باغی
#کلیپ_تصویری
#گروه_تبلیغی_فصوص
#محرم_1400
#آثار_نمونه
@taaghcheh
✅💠 « مگه»
بسیار کوچک و ریز میزه بود، در جمع کسی بهش توجه نمی کرد.
گوشه ای نشست و آرام آرام شروع به اشک ریختن کرد و به خدا گفت: منو از مامانم جدا کردی، یادته؟ گفتی حواست بهم هس، اینم یادته؟
اصلا مگه قرارمون نبود من به کوچکیم و تو به بزرگیت نگاه نکنی، و با هم مثل دو تا دوست باشیم؟
چهره اش به خاطر حرفی که با خدا زده بود، قرمز شد. خجالت کشید صدایش را آرام کرد و ادامه داد: آخه قرار بود به اندازه کوچولویی من ازم کار بخوای «لا یکلف الله نفسا» ولی الان من اینجا خیلیم تلاش کردم و سختی کشیدم تا با این همه افراد قوی هیکل و زیبا اینجا باشم،. ولی کسی اینجا نگامم نمیکنه ...
اشک از چشمانش سرازیر شد، آینه کاریها شروع به آراستن خودشان در آینه ی قطرات اشک کردند .
در همین حال بود که ناگهان بنّا صدا زد:
آجر!!!
مرد دستش را دراز کرد و یک آجر بزرگ برداشت و به طرف بالا پرتاب کرد.
بنّا گفت: این بزرگه، به درد اینجا نمیخوره و بعد هم آجر را از دستانش رها کرد و دوباره فریاد زد: آجر کوچیک می خوام.
آجر کوچک اشکهایش را پاک کرد، لباسش را تکانی داد و بلند شد، با چشم های خیس به دستان مرد زل زد.
با خودش گفت: آجر کوچیکه دیگه ای که اینجا نیس. فقط منم
مرد به اطراف نگاه کرد، آجر کوچک قلبش مانند گنجشک می تپید.
دستهای مرد نزدیک شد و آجر کوچک را در میان خودش گرفت.
آجر ریزه، میزه داشت از خوشحالی غش می کرد.
آنقدر که وقتی با قدرت دستان مرد به سمت بالا پرت می شد با ذوق فریاد می کشید : ممنونم خدا، ممنونم، هیچ وقت ازت ناامید نشدم،چقدر حواست بهم بود.
وای خدا جون، منه ریزه، میزه، آخرین تکه ای هستم که باهاش گنبد امام حسین علیه السلام تکمیل میشه. 🌹
✍ به قلم : آمنه خلیلی
#داستانک
#محرم_1400
#آثار_نمونه
@taaghcheh