eitaa logo
کشکول کودک و نوجوان
325 دنبال‌کننده
270 عکس
84 ویدیو
50 فایل
شعر و قصه کودک و نوجوان، چیستان‌های قرآنی و مهدوی، روش‌های انتقال آموزه‌های دینی به کودکان و نوجوانان، نظریه‌پردازی دینی و تربیتی و...
مشاهده در ایتا
دانلود
انیمیشن مولود کعبه برای گروه سنی دبستان
بسم الله الرحمن الرحیم لبخند خورشید بزرگان شهر مکه، نزدیک کعبه نشسته بودند و به کعبه نگاه می کردند، به ناودانی که داشت و به پرده بلندی که وزش باد، لبه اش را آرام کنار می زد و سنگ هایش را پیدا و پنهان می کرد. هر کدامشان، از کعبه، پرده و سنگ ها خاطراتی داشتند که از یاد آوری و گفتنش، لذت می بردند. یک دفعه، نگاهشان به بانویی بلند بالا افتاد. یک لحظه از دور، به او نگاه کردند، آهسته قدم بر می داشت و آرام آرام به طرف کعبه می آمد. - او را می شناسید؟ با دقت بیشتری نگاه کردند. -او فاطمه؛ دختر اسد است؛ همسر ابوطالب. -اینجا چه می کند؟ بیشتر وقت ها برای عبادت به کعبه می آید. - اما امروز، حالت هایش انگار با همیشه فرق دارد، مثل کسی راه می رود که انگار، باری بلوری با خود می برد، با احتیاط می رود که بلورش نشکند. - بله، من می دانم چرا این طور می رود؛ باری دارد که برایش از هزار ظرف بلورین بیشتر ارزش دارد، با کعبه برابری می کند. - از چه حرف می زنی تو؟ -به زودی خواهی دانست.                         * ساعتی گذشت، بزرگان مکه هنوز خاطرات تلخ و شیرین گذشته را با آب و تاب تعریف می کردند.آخرین خاطره، به سی سال پیش بر می گشت؛ زمانی که ابرهه با سپاه فیل سوارش، به مکه حمله کرده بود، خدا هم به آنها مهلت نداده و نابودشان کرده بود. خاطره گویان، از جا برخاستند، لباس هایشان را تکاندند تا به خانه بروند. یکی از آنها به فاطمه اشاره کرد. - ببینید چه طور خودش را به کعبه چسبانده و راز و نیاز می کند، انگار دردی بزرگ دارد، دردی که دارد او را از پا می اندازد. همه به فاطمه نگاه کردند. - انگار دیگر روی پاهایش بند نیست،  خدایا کمکش کن. به سوی فاطمه رفتند.عباس؛ عموی پیامبر جلوتر از همه رفت، در چند قدمی کعبه ایستادند. - فاطمه! فاطمه! فاطمه اما پاسخ نداد. انگار در این دنیا نبود. پرده کعبه را در چنگ فشرده بود و با کسی گفت و گو می کرد. - من به تو ایمان دارم و به کتاب ها و پیامبرانت.تو را به ابراهیم قسم، تو را به کودکی که در دل دارم قسم، درد زایمان را، بر من آسان کن. اشک، چشمان عباس را پر کرد، فاطمه، بعد از آن، بی اختیار، جلو رفت.انگار کسانی که آنها را نمی دید، زیر بغلش را گرفته بودند. صدایی شنید، صدای شکافته شدن سنگ ها.  سنگ ها شکافی خورد و باریکه راهی به کعبه باز شد و فاطمه پا در آن گذاشت.                         * خبر ناپدید شدن فاطمه، در مکه پیچید.اهل مکه، هر روز، صبح و شب به کعبه می آمدند و منتظر واقعه ای بودند که نمی دانستند چیست. پس از سه روز، مردم مکه دوباره دور کعبه حلقه زدند و دست به دعا بر داشتند، دعا برای سلامتی همسر ابوطالب.  یک دفعه مردی از راه رسید. کنار کعبه ایستاد. در رفتارش آرامش و اطمینان بود. -ابوطالب! ابوطالب آمد. همه کنار ابوطالب، مقابل کعبه ایستادند و با او دست به دعا بر داشتند، باز هم برای سلامتی و زنده بودن فاطمه. باز صدایی شنیدند، مثل سه روز پیش، شبیه شکستن سنگ، یا ترک برداشتن دیوار.بعد هم از پشت دیوار، صدای کودکی شیرخوار را شنیدند، با بی صبری منتظر ماندند، کعبه دوباره ترک برداشت، همان جای سه روز پیش، ترک، بزرگ و بزرگ تر شد، دیوار، شکافته شد، کعبه راه گشود و همان بانوی بلند بالا؛ فاطمه دختر اسد، از کعبه بیرون آمد. حالا اما تنها نبود، او بود و  کودکی که در دامن داشت، او را نوازش می کرد، بر او لبخند می زد و به ابوطالب نشان می داد، همان طور که خورشید بر زمین می تابید، به مکه نگاه می کرد و بر کعبه  لبخند می زد. درد دل با خدا رفت بالا، آن دو دست مهربان، متصل شد، این زمین، بر آسمان بر دو لب، رویید، گل های دعا گفت: می بینی خدا، حال مرا ای تو، دنیای من و ایمان من خسته شد، از درد جانم، جان من ابر سنگین را، تو باران می کنی هر چه سختی را، تو آسان می کنی ای تو در سختی، مرا پشت و پناه بر دل طوفانی من، کن نگاه راحتی، از درد جانکاهم بده گوشه این خانه ات راهم بده درد بود و ناله و سوز و گداز راه را از سوز دل کردند باز چون که پر شد، از خدا، پیمانه اش کعبه شد گویی؛ چنان که خانه اش می شنید از دل، ندائی جان فروز فاطمه! مهمان مائی، تا سه روز لحظه، لحظه، روز سوم شد تمام رفت بیرون، فاطمه، با احترام هر کسی می دید، مادر را به راه روی دستش پاره ای از جنس ماه یک نفر گفتش، ز روی همدلی نام کودک را بگو، گفتش: علی نامش آمد، همدلی آغاز شد راه های بسته با او باز شد   مرتضی دانشمند *جانکاه:بسیار رنج دهنده(فرهنگ معین). منابع: 1.الغدير، العلامة الأميني، ج ۶، ص ۳۶. 2. امالی، صدوق(ره)، مجلس 27 ص 83. @kashkoolkoodak mortezadaneshmand.blogfa.com 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 میلاد امیرالمومنین، امام المتقین و مولی الموحدين علی بن ابی طالب علیه‌السلام بر همه عاشقان و شیفتگان راهش فرخنده باد. 🌻 🌺 🌻 🌺 🌻 🌺 🌻 🌺 🌻 🌺 🌻 🌺 🌻 🌺 🌻 🌺 🌻 🌺 🌻 🌺 🌻
بسم الله الرحمن الرحیم 💠حدیث روز به مناسبت روز پدر 🔵 امام صادق عليه‌السلام 💎 اگر دوست دارى خداوند بر عمرت بيفزايد، پدر و مادرت را خوشحال كن. 💎 إن أحبَبتَ أن يَزيدَ اللّهُ في عُمرِكَ فسُرَّ أبَوَيكَ ميزان الحكمه جلد۸ صفحه ۱۳۵ سروده از خدا خواهی اگر عمری دراز تا بمانی سربلند و سرفراز هم پدر هم مادرت را شاد کن هر دو را از غصه‌ها آزاد کن مرتضی دانشمند زادروز مولود کعبه و روز پدر بر شما مبارک باد! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @mortezadaneshmand Mortezadaneshmand.blogfa.com
بسم الله الرحمن الرحیم زینب(س) امید آید پس از هر نا امیدی پس از هر شام تار آید سپیدی دلت تبدار داغ لاله‌ها بود به جز زیبایی و خوبی ندیدی مرتضی دانشمند سالروز رحلتِ بزرگ‌بانویِ قهرمانِ کربلا؛ زینب کبری سلام الله علیها برهمه سروران تسلیت باد! @mortezadaneshmand Mortezadaneshmand.blogfa.com
*بسم الله الرحمن الرحیم* *پرسش هایی از شهر ظهور* *می گویند امام زمان (عج) زمانی می آید که جهان پر از ظلم شده باشد ، پس بهتر نیست بگذاریم جهان پر از ظلم شود تا آن حضرت زودتر ظهور کند؟* *پاسخ:*    فرض کنید کشتی بزرگی روی آب های دریا در حرکت است. مسافران هریک سرگرم کاری هستند.ناگهان همه با خبر می شوند که بدنه  کشتی سوراخ شده  و آب دریا وارد کشتی می شود.     عده ای می ترسند ، عده ای فریاد می زنند.  کسی می گوید : ناامید نباشید. به ما خبر داده اند بالگردی در راه است . پیش از آن که آب همه جای کشتی را بگیرد او خواهد رسید . فقط باید آرامش خود را حفظ کنید و به آن چه کاپیتان می گویند توجه کنید. با شنیدن این خبر، افراد زیادی امیدوار و برای نجات کشتی دست به کار می شوند. هرکس  به سهم خودش کمک می کند تا شکاف را مسدود سازد و آب ها به داخل کشتی نریزد.   باید بگوییم : منتظر کمک ماندن به معنای آن نیست که سرنشینان بی کار بمانند و آب های داخل کشتی را بیرون نریزند.  برنامه امام زمان(عج) نیزاین گونه است.  منتظران امام زمان (عج) تا حدی که می توانند با کجی ها و خرافه ها مبارزه می کنند ودر برابر سختی ها هیچ گاه ناامید نمی شوند ...تا آن که آن منجی بزرگ از راه برسد  و به کمک و همراهی منتظرانش جهان را به ساحل ایمان و آرامش برساند: *سروده* این جهان مانند کشتی روی آب می رود با سرنشینان پر شتاب بین  امواج خروشان ناگهان می شود آن کشتی جاری نهان می شود دیواره کشتی خراب اندک اندک می شود کشتی پرآب سرنشینان منتظر بر روی آب می دهد امواج آن ها را جواب می رسد یک نغمه‌ای بر گوششان  می نشیند یک صدا در گوششان ای زنان ، مردان شهر انتظار ای به روی موج دریا بی قرار می رسد امداد از شهر امید صد شکوفه باید از این باغ چید باغ سرسبز و درخت انتظار می شود بر دستتان پر برگ و بار تا رسد کشتی به ساحل در امان خواهد آمد مهدی صاحب زمان مرتضی دانشمند @kashkoolkoodak Mortezadaneshmand.blogfa.com
کاش چنین مدرسه‌هایی داشتیم
بسم الله الرحمن الرحیم پای درسِ امام موسی بن جعفر علیه السلام إِيَّاكَ وَ الضَّجَرَ وَ الْكَسَلَ فَإِنَّهُمَا يَمْنَعَانِكَ حَظَّ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة. از تنبلی و بی‌حوصلگی بپرهیز که این دو، تو را از دنیا و آخرت بی‌بهره می‌سازند. 🔹منبع : وسائل الشیعه ، ج ۱۶ ص ۲۲. شهادت هفتمین ستاره آسمان ولایت و امامت؛ امام موسی بن جعفر علیه السلام بر شما سروران‌ تسلیت باد!
بسم الله الرحمن الرحیم مردی که هدایت شد یکی از دوستان امام کاظم(ع)تصمیم گرفته بود شر مردی را که هر روز دشنام می‌داد از سر امام کم کند. نگاه امام به او افتاد.لبخندی زد و گفت:آرام باش و حوصله کن. دوست امام با خود گفت:او هر روز به شما اهانت می‌کند. چند روز بعد امام بسته کوچکی را برداشت، سوار بر مرکبش شد و از شهر بیرون رفت.دوست امام به دنبال امام رفت تا از دور مواظب امام باشد. امام بیرون از شهر به مزرعه ای رسید. در آنجا مردی در زمین کار می کرد.امام نزدیک زمین ایستاد و به مرد سلام کرد. مرد سرش را بلند کرد. همان مردی بود که همیشه به امام دشنام می داد.از دیدن امام تعجب کرد.با خود گفت: حتما اینجا آمده تا جواب حرفهایی را که به او زده ام بدهد.اما من باز هم از این حرف ها به او خواهم زد. بیلش را بر داشت و به طرف امام رفت. مقابل امام ایستاد و گفت: اینجا زمین من است.چرا اینجا آمده ای؟ چرا محصول مرا خراب کردی؟ دوست امام می دید که محصول مرد هیچ خراب نشده است. او فقط می خواست با بهانه جویی امام را ناراحت کند. امام با لبخند از مرد پرسید:فکر می کنی زمین ات امسال چه قدر محصول به تو بدهد؟ گفت:نمی دانم.من که علم غیب ندارم. امام گفت:بله، اما امیدوار هستی که چه قدر محصول از زمینت برداشت کنی؟ مرد که نمی دانست منظور امام از این سوالها چیست فکری کرد وگفت: امیدوارم وقتی محصول زمینم را می فروشم دویست دینار به دست آورم. امام بسته ای را که آورده بود به او داد. مرد بسته را باز کرد. نگاهش به سکه ها افتاد. آنها را شمرد و گفت:وای این ها سیصد دینار است. امام لبخند زد و گفت:این ها برای تو. مرد با تعجب گفت: برای من؟ امام گفت: آری برای تو. سپس برای مرد دعا کرد و گفت: خداوند هم آن چه را امیدوار هستی به تو خواهد داد. او که این همه خوبی را از امام دیده بود نمی دانست چه کند.در یک لحظه از همه کارهای زشتش احساس شرمساری و پشیمانی کرد و دست امام را بوسید و بر صورتش گذاشت و گفت:مرا ببخشید.من شما را نمی شناختم و نمی دانستم چه مرد مهربانی هستید. فردای آن روز یاران امام کاظم مرد را کنار خودشان می دیدند.با تعجب به او نگاه می کردند. امام با لبخند به دوستانش نگاه کرد و به آنها گفت: این کار بهتر بود یا کاری که شما می خواستید انجام دهید؟ مرتضی دانشمند سند: الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏۲، ص:۲۳۴ @mortezadaneshmand Mortezadaneshmand.blogfa.com
بسم الله الرحمن الرحیم آخرین کلاس کلاسِ درس در غارِ حرا بود و دانشجویِ آن هم مصطفی بود فرشته یک خبر آورد؛ برخیز! بخوان اکنون، معلم هم خدا بود بخوان قرآن به نام او که هر روز دلت با حرف‌هایش آشنا بود فرود آمد محمد از دلِ کوه دلش لبریز از عطرِ دعا بود کلاسِ درسِ او همواره بر پاست کلاسی که شروعش در حرا بود مرتضی دانشمند عید مبعث پیامبر گرامی اسلام(ص) بر شما گرامیان و خانواده های محترمتان مبارک! 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @mortezadaneshmand mortezadaneshmand.blogfa.com
جواد فدایی: https://kodoumo.ir ✨ 👆🌷 ✨درباره کدومو شما والدین عزیز تنها نیستید. هم می‌توانید با تیمی از کارشناسان زبده و با تجربه همراه شوید و هم از تجارب دیگر والدین نسبت به محصولات رسانه‌ای استفاده کنید. با هم می‌توانیم دنیای رسانه‌ای امن برای فرزندانمان بسازیم. فقط کافیست با ما همراه شوید تا در این مسیر دستیار شما باشیم! 🌷🇮🇷🌷
بسم الله الرحمن الرحیم خانه امام حسین(ع) پیرمرد پرسید: -خانه حسین کجاست؟! کسی نبود به او جواب دهد.از دور دیوارهای مسجد مدینه را دید. ایستاد و لبخندی زد.به خانه‌ای که می‌خواست برسد نزدیک شده بود.حس کرد زانوهایش قدرت بیشتری پیدا کرده است.تندتر قدم زد.خیلی زود به خانه رسید.به در چوبیِ خانه نگاه کرد. آیا اینجا واقعا خانه حسین است؟! خواست در بزند اما یک‌دفعه به یاد چیزی افتاد. دست از در بر داشت و بر زمین نشست. -بهتر است پشتِ در بنشینم و شعری را که گفته‌ام چند بار تکرار کنم. هر که امیدش تویی، می‌شود امیدوار صاحبِ بخشش تویی، بخششِ تو ماندگار یک‌دفعه صدایی شنید.نگاه کرد. در باز شده بود. امام حسین(ع) جلو آمد، دست پیرمرد را گرفت و با خود به خانه برد وبه خوبی از او پذیرایی کرد. بعد هم قنبر را صدا زد و گفت: از پولهایی که این ماه داشتیم چه قدر مانده است؟ -دویست درهم. - همه را بیاور! قنبر گفت: شما فرمودید آن ها را برای خانواده‌تان نگه دارم. -حالا کسی به خانه ما آمده که از اهل خانه سزاوارتر است. قنبر پول‌ها را آورد و به امام حسین(ع) داد. امام حسین(ع) پولها را با کیسه در دست پیرمرد گذاشت و به پیرمرد گفت: اگر کم است عذر ما را بپذیرید.اگر می‌توانستیم همچون باران بر شما(سکه) می‌باریدیم. پیرمرد که می‌دانست سکه‌های فراوانی به دست آورده است، از امام حسین(ع) تشکر کرد و از خانه بیرون رفت. اما شعر جدیدی بر زبانش جان گرفته بود. شما مهربانان به اهلِ نیاز! خدا یادتان کرده در هر نماز۱ مرتضی دانشمند ۱.منظور تشهد است که اهل ایمان بر خانواده پیامبر(ص) درود می‌فرستند. منبع: بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۴۴، ص ۱۹۰. میلادِ گرامی امام حسین علیه السلام و روز پاسدار بر همه عاشقان و دلدادگان حسینی گرامی باد! 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 @Mortezadaneshmand Mortezadaneshmand.blogfa.com
بسم الله الرحمن الرحیم پایِ درسِ امام زین‌العابدین علیه‌السلام   گفت و گوی اندام‌ها حدیث: إِنَّ لِسَانَ ابْنِ آدَمَ يُشْرِفُ عَلَى جَمِيعِ جَوَارِحِهِ كُلَّ صَبَاحٍ فَيَقُولُ كَيْفَ أَصْبَحْتُمْ؟ فَيَقُولُونَ بِخَيْرٍ إِنْ تَرَكْتَنَا؛ وَ يَقُولُونَ اللَّهَ اللَّهَ فِينَا وَ يُنَاشِدُونَهُ؛ وَ يَقُولُونَ إِنَّمَا نُثَابُ وَ نُعَاقَبُ بِكَ. (منبع:الكافي، ج‏۲، ص۱۱۵). امام زین العابدین علیه السلام فرمودند: همانا زبان فرزند آدمی هر بامداد نگاهی به سائر اندام‌های او می‌اندازد و می‌گوید: چگونه به بامداد در آمدید؟ می‌گویند: به خوبی، اگر تو بگذاری! و سوگندش می‌دهند که: تو را به خدا، که ما را به دردسر نیندازی؛ و می‌گویند: ما اگر به پاداش  یا کیفر می‌رسیم، به خاطر تو است! 🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸 سروده این زبان هر روز گوید با بدن: با تمام عضوهایش این سخن؛ بوده‌ام تا بوده‌ام در کامتان هست آیا زندگی بر کامتان؟ این‌چنین گویند اعضا با زبان پاسخ شایسته‌ای از عمقِ جان هست دنیا جملگی بر کاممان گر رها گردیم از شرِ زبان  (مرتضی دانشمند) 🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀 زاد روز پیشوایِ شب‌زنده‌داران؛ امام زین العابدین (ع) بر شما استادان و سروران، گرامی باد! 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 @mortezadaneshmand Mortezadaneshmand.blogfa.com
بسم الله الرحمن الرحیم اعضای خانواده محترم هفت‌سین خانواده محترم هفت‌سین، روز عید را به میهمانان تبریک گفتند.نیم ساعتی که دور هم بودند کلی گفتند و شنیدند و درد دل کردند. سکه گفت: من در آمد خوبی دارم اگر کسی نیاز مالی داشت مرا خبر کنید.سعی می کنم به او کمک کنم. البته درآمد ما سکه‌ها به اندازه اسکناس‌ها نیست ولی خوب به هر حال تا حدی که از دستمان بر می‌آید حاضریم کمک کنیم. سمنو گفت: ما که دستمان به جایی نمی‌رسد.فقط یک شکایت از بعضی‌ها دارم .بیشتر مردم نمی‌دانند جنس سمنو از چیست و سمنو چه قدر خاصیت دارد. برای همین تا چشمشان به شیرینی خامه‌ای و ژله‌ای و...می‌افتد دهانشان چنان آب می‌افتد که سراغ دوستان قدیمی مثل سمنو را نمی‌گیرند.حتی در عید نوروز کسی پیدا شده که از ما استفاده کند؟ بیشتر مردم اهل تعارف و تشریفات هستند.فقط برای این که سین کم نیاورند ما را در سفره می‌گذارند. چند روز بعد هم می گویند: هِرررری! و ما را دور می‌ریزند. سماق گفت: جناب سمنو.فقط شما نیستید که مورد بی‌مهری مردم قرار می‌گیرید.مردم قدر سماق را هم نمی‌دانند. هیچ وقت شده کسی سراغ سماق را از شما بگیرد؟ عمرا. فقط وقتی می‌خواهند کباب بخورند برای این که چربی خونشان بالا نرود سراغ ما را می‌گیرند. باز هم خدا را شکر. سیر که تا آن وقت ساکت نشسته بود گفت:بهتر است من اصلا حرفی از خودم نزنم.آن قدر غصه دارم که غیر از خدا نمی‌داند. مردم سراغ هر نوع غذایی می‌روند، بدون این که بدانند برای آنها مفید است یا نه. آن قدر می‌خورند تا سیر شوند اما اصلا سراغی از سیر نمی‌گیرند.عده کمی هم که سیر می‌خورند مردم به آنها می‌گویند: کی سیر خورده؟چرا سیر می‌خورید؟ خود آنها هزار تا بوی بد را تولید و در هوا رها می‌کنند اما به ما که می‌رسند بد و بیراه می‌گویند. سیب گفت: بهتر است من هم اصلا حرف نزنم.شما می‌دانید من خودم اهل سمیرم هستم. همشهری‌های خودم را هم خوب می‌شناسم.اما امان از دست بعضی از این آدم‌ها.قدیم ترها-که هنوز پراید اختراع نشده بود- شنیده بودم بعضی آدم‌ها قورباغه را رنگ می‌کنند و به جای فولکس‌واگن می‌فروشند. باور نمی‌کردم تا این که این بلا به سر خودم آمد.یک روز تو روز روشن با چشم خودم دیدم آدم‌ها چه طور سیب‌های کال و تازه به دوران رسیده را در کارتن می‌گذارند و به اسم سیب سمیرم به خورد ملت می‌دهند. مردم هم می‌خورند و رویش دو تا آروغ می‌زنند. سبزه گفت: بیشتر مردم روز طبیعت به طرف ما می‌آیند.من هوا را برایشان پاک و لطیف می‌کنم تا بتوانند راحت نفس بکشند.اما چه فایده؟ یک ساعت بعد، دو ساعت بعد، یکی دو روز بعد با دود کارخانه و ماشین و سیگار و دودهای دیگر همه زحمت‌های ما را به باد می‌دهند. سنجد که کم‌کم داشت از حرف‌های دوستانش نا‌امید می‌شد.گفت: دوستان من! حالا عید نوروز است. وقت گلایه و شکایت نیست. هر چند عده‌ای از مردم قدر ما را ندانند اما به هر حال سالی یک بار هم که شده سراغ ما را می‌گیرند. از هر جا شده ما را پیدا می‌کنند و جلو میهمانانشان در سفره می‌گذارند.بهتر است به جای این حرف‌ها عید نوروز را به یکدیگر تبریک بگوییم. مرتضی دانشمند @mortezadaneshmand Mortezadaneshmand.blogfa.com
بسم الله الرحمن الرحیم پیامبر گون آیتِ سوگند بر خُلقِ عَظِيم در کتابِ حق، علیِّ اکبر است چهره ماهِ تو را هر کس که دید گفت:بی‌شک این همان پیغمبر است زاد روز حضرت علی اکبر (ع) و روزِ جوان، بر همه جوانان و جوانمردان فرخنده باد! 💐 💐 💐 💐 💐 💐 💐 💐 💐 💐 مرتضی دانشمند @kashkoolkoodak mortezadaneshmand.blogfa.com
بسم الله الرحمن الرحیم پاسخ به پرسش‌های امام زمانی کودکان امام زمان(عج) چگونه به دنیا آمد؟ پاسخ اولین روزهایی که مادر احساس می‌کند کودکی در شکم دارد خوشحال می‌شود و حس خوبی نسبت به او، خودش و جهان پیدا می‌کند. ممکن است دست به شکم بکشد و کودکی را که نمی‌بیند ناز و نوازش کند و حتی با او حرف بزند. مدت نه ماه همچون بلوری گران‌قیمت از او مواظبت می‌کند، هر ماه که می‌گذرد کودک، بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود و مادر درد بیشتری را احساس می‌کند. روز آخر، مادر با دردی زیاد و فریادی بلند کودک را به دنیا می‌آورد. با شنیدن اولین گریه کودک همه لبخند می‌زنند، خوشحال می‌شوند و به پدر و مادر تبریک می‌گویند. وقتی امام زمان(عج) به دنیا آمد مسئله به شکل دیگری بود. شبی که فردایش امام زمان(عج) تولد یافت حکیمه بانو؛ عمه امام حسن(ع) در خانه امام حسن(ع) بود. وقتی برخاست تا به خانه‌شان برود امام حسن(ع) به او گفت:عمه جان! امشب پیش ما بمان! حکیمه بانو از دعوت امام تعجب کرد. امام حسن(ع) ادامه داد امشب نیمه شعبان است.خداوند، حجت۱ خود را امشب آشکار خواهد کرد. حکیمه پرسید: مادرش کیست؟ امام فرمودند نرجس. حکیمه از نزدیک نرجس را دیده بود. اثری از بارداری در او نبود. گفت: ولی اثری در او نیست. امام فرمود: آن‌چه گفتم اتفاق خواهد افتاد. حکیمه بانو در خانه ماند و به اتاقی که نرجس در آن بود پا گذاشت. نیمه شب که برای نماز شب برخاست نگاهی به نرجس انداخت. باز هم اثری از بارداری در او ندید. از اتاق بیرون آمد. امام حسن(ع) را دید. امام به او فرمود: عمه جان عجله نکن! حکیمه به اتاق نرجس آمد، قرآن را باز کرد و شروع به خواندن کرد. یکی دو سوره که خواند یک‌دفعه صدای نرجس را شنید. هراسان به طرفش رفت.از او پرسید: چیزی احساس می‌کنی؟ نرجس با درد گفت: بله عمه جان. حکیمه گفت قوی باش دخترم. مدتی که گذشت دوباره به طرف نرجس رفت و جامه‌ای را که رویش کشیده بود کنار زد. کنارش کودکی را دید که سر بر زمین گذاشته و سجده می‌کند. با شگفتی او را برداشت و در آغوش گرفت. صدای امام حسن(ع)از بیرون آمد. عمه‌جان کودکم را بیاور! کودک را به امام سپرد. امام زمان(عج) این گونه به دنیا آمد. حکیمه بانو بسیار نگران شد که مبادا ماموران خلیفه با خبر شوند که او متولد شده است. در برگه‌های بعدی کتاب خواهی دید که خداوند چگونه نگرانی حکیمه بانو را برطرف و کودک نرجس را از نقشه‌ قتلی که برایش کشیده بودند حفظ کرد۲. ۱. حجت: یکی از القاب امام زمان(عج) به معنی دلیل. فرهنگنامه مهدویت، خدامراد سلیمیان، ص ۱۶۳. ۲. سلیمیان، درسنامه مهدویت (۱)، ص۱۸۳، صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۲۴-۴۲۵، باب ۴۲، ح۱. @Mortezadaneshmand Mortezadaneshmand.blogfa.com
*بسم الله الرحمن الرحیم* *پاسخ به پرسش‌های امام زمانی کودکان* *امام زمان(عج) کجا زندگی می‌کنند؟(محل سکونت امام زمان عج)* *پاسخ:* پدرهایی هستند که به خاطر مأموریت ویژه‌ای که دارند مکان و محل اقامت ثابتی ندارند. آنها ممکن است هر از چندی یا چند روزی در شهری باشند و در روزها یا ساعت‌های دیگر در شهرهای دیگر. همچنین استادانی هستند که به آنها استاد پروازی می‌گویند. استاد پروازی به استادان و آموزگارانی گفته می‌شود که برای تدریس در یک آموزشگاه یا دانشگاه از شهری به شهر دیگر پرواز می‌کنند. استادان پروازی ممکن است مکانی را برای زندگی انتخاب کنند اما برای آموزش و تدریس به شهرهای دیگر پرواز کنند. امام زمان(عج) پدر مهربان همه انسان‌هاست.۱ او به خاطر ماموریت‌های ویژه و فراوانی که خداوند در سراسر زمین به او سپرده۲ مکان‌های گوناگونی را برای زندگی انتخاب کرده‌ است. او بین مردم رفت و آمد می‌کند و در بازارهایشان راه می‌رود و بر فرش‌های آنها پا می‌گذارد؛ آنها او را می‌بینند ولی نمی‌شناسند و نمی‌دانند که او امام زمان(عج) است و کجا زندگی می‌کند. او به همین شکل به طور ناشناس بین مردم زندگی می‌کند تا وقتی که خداوند به او اجازه دهد خود را به مردم معرفی کند و آنها او را بشناسند.۳ تا آن زمان اگر مکانی را برای اقامت انتخاب کند حتما جایی را انتخاب می‌کند که دست ستمگران به او نرسد. مرتضی دانشمند زیرنویس ۱.قال الامام الرضا علیه‌السلام:اَلْاِمَامُ...الْوَالِدُ الشَّفِیقُ، امام، پدری مهربان است.(مسند الامام الرضا علیه‌السلام، ج ۱،ص ۶۹). ۲. یکی از آنها رسیدگی به برخی از مشکلات مومنان است که تنها به دست او حل می‌شود. در دعای ندبه می‌خوانیم. خَلَقْتَهُ لَنَا عِصْمَةً وَ مَلاَذاً وَ أَقَمْتَهُ لَنَا قِوَاماً وَ مَعَاذاً وَ جَعَلْتَهُ لِلْمُؤْمِنِينَ مِنَّا إِمَاماً فَبَلِّغْهُ مِنَّا تَحِيَّةً وَ سَلاَماً او را آفریدی تا نگهدار و پناهگاه ما باشد و او را به پا داشتی‌ تا سبب استواری و پشت و پناه ما باشد و او را امام و پیشوای مؤمنانمان قرار دادی. سلام و درود ما را به او برسان! (مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمى) ۳.غیبت نعمانی، ص۱۶۳، بحار الانوار، علامه مجلسی ره، ج‌ ۳۶، ص ۲۸۴. @mortezadaneshmand Mortezadaneshmand.blogfa.com
*بسم الله الرحمن الرحیم* *پاسخ به پرسش‌های امام زمانی کودکان* *چرا بعد از نام امام زمان(عج) دو حرف عین و جیم می‌گذارند؟* *پاسخ* وقتی پدر خانواده به سفری دراز می‌رود فرزندانش دوست دارند هرچه زودتر او را ببینند. هرچه سفر پدر طولانی‌تر شود فرزندان شوق بیشتری برای دیدن پدر پیدا می‌کنند. امام زمان(عج) پدر مهربان همه انسان‌هاست.پدری که همیشه به فکر آنهاست.‌برای‌شان دعا می‌کند و برای برطرف‌شدن مشکلاتشان تلاش می‌کند. گاهی‌فرزندان دلتنگ دیدن پدر می‌شوند و برای آمدنش دست به دعا بر می‌دارند. دو حرف عین و جیم پس از نام امام زمان(عج) اشاره به دعایی است که منتظران و دوستان آن حضرت برای آمدنش می‌کنند. آن دعا این است؛ اللّهُمَ عَجِّل فَرَجَهُ یا عَجَّلَ اللَّهُ فَرْجَهُ آنها با خواندن این دعا از خداوند می‌خواهند که فرج یعنی آمدن او را نزدیک گرداند. امام‌زمان(عج) در نامه‌ به یکی از‌ دوستانش نوشته است: برای زود آمدن فرج بسیار دعا کنید؛ زیرا گشایش در کارها و بر طرف شدن مشکلات شما در آن است.۱ منظور از زود آمدن فرج، آمدن امام زمان(عج) و برطرف شدن مشکلات به دست اوست. خداوند در قرآن به مردم فرمان داده که او را صدا بزنند و خواسته‌هایشان را از او بخواهند. او هم قول داده دعاهایشان را مستجاب می‌کند.۲ بنابراین هر چه مردم برای آمدن امام زمان(عج) بیشتر دعا کنند او زودتر خواهد آمد و جهان زودتر به آرامش خواهد رسید. پس بیا همین حالا با هم دست به آسمان ببریم و برای آمدنش دعا کنیم اللّهُمَ عَجِّل فَرَجَهُ خدایا امام زمان را زود برسان! آمین! مرتضی دانشمند زیرنویس ۱.اَکْثِرُوا الدُّعاءَ بِتَعْجیلِ الْفَرَجِ، فاِنَّ ذلِکَ فَرَجُکُمْ (کمال الدین، شیخ صدوق، ج۱، ص۴۸۵، ح۴). ۲.وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ؛(غافر، ۶۰) پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانید تا‌ شما را اجابت کنم(و به شما پاسخ دهم). @mortezadaneshmand Mortezadaneshmand.blogfa.com
‏عکس از مرتضی دانشمند
کشکول کودک و نوجوان
‏عکس از مرتضی دانشمند
دوازده به در به جای‌ سیزده به در با خودروی شخصی و بدون آلاینده‌های طبیعی ببین بچه‌ها چه احساس لذتی می‌کنند!
*بسم الله الرحمن الرحیم* *پاسخ به پرسش‌های امام زمانی نوجوانان* *پرسش* *امام زمان(عج) کی ظهور می‌کند؟* *پاسخ* کسی به جز خداوند به طور قطعی از زمان ظهور خبر ندارد اما به طور تقریبی می‌توان گفت: آن حضرت وقتی ظهور می‌کند که مردم غربال شوند. شاید بپرسی غربال چیست؟ وسیله‌ای گرد و دیوار‌دار که سوراخ‌های ریز دارد و برای جدا کردن ناخالصی‌ها به کار می‌رود.۱ وقتی کشاورزان دانه‌های گندم و برنج را از خوشه جدا می‌کنند سنگریزه‌های کوچکی خودشان رابین دانه‌ها پنهان می‌کنند. کشاورزان برای جدا کردن دانه‌های گندم و برنج از ریگ‌ها آنها را در الک یا غربال می ریزند و تکان می‌دهند. ریگ‌ها از زیر غربال می‌ریزند و دانه‌های خوب در غربال می‌مانند. اگر پس از غربال کردن باز هم دانه‌ها و ریگ‌ها در الک ماندند دوباره الک می‌شوند. اگر باز ماندند بار سوم الک می‌شوند. آدم‌هایی که روی کره زمین زندگی می‌کنند دو دسته هستند. آدم‌های خوب، شایسته و با ایمان و آدم‌هایی که مثل ریگ‌هایی هستند که اگر در غذا قرار بگیرند و زیر دندان بروند دندان‌ها را می‌شکنند. این آدم‌های ریگی و الکی در بین آدم‌های خوب و شایسته پنهان هستند. امام زمان(عج) وقتی ظهور می‌کند که اینها از یکدیگر جدا شوند. اما چگونه غربال می‌شوند؟ همان‌طور که دانه‌ها غربال می‌شوند یعنی با تکان دادن غربال. مردم در هر زمان با حوادثی که در طول زندگی برایشان پیش می‌آید مثل جنگ، سیل، زلزله انواع بیماری‌ها، مرگ و میرها و حوادث گوناگون دیگر تکان می‌خورند. عده‌ای از آنها با ایمان و استقامت در برابر سختی‌ها و مشکلات می‌ایستند. آنها یکدیگر را به صبر و پایداری و ماندن در راه حق توصیه و سفارش می‌کنند.۲ اما عده‌ای هم که ایمان سست و ضعیفی دارند از سوراخهای الک بیرون می‌افتند. خداوند درباره جدا شدن افراد خوب از بد می‌فرماید: تا آن‌که خدا پلید را از پاکیزه جدا سازد.۳ حضرت علی(ع) از غربال شدن مردم به آنها خبر داده است: به يقين همه شما در غربال آزمايش، به هم درآميخته و غربال مى شويد [تا خوب‌ها از بدها جدا شوند] و مثل مواد داخل ديگ، زير و رو مى‌شويد تا زیر دستانتان بالا روند و بالادستانتان پایین آیند.۴ وقتی که مردم خوب الک شدند و ناخالصی‌ها از بین رفت و خوبی‌ها از بدی‌ها و خوب‌ها از بدها جدا شدند امام زمان(عج) ظهور خواهند کرد. جابر جُعفی گفته است از امام باقر(ع) پرسیدم فرج و ظهور کی خواهد بود؟ امام گفتند وقتی که شما غربال شوید و دوباره و سه باره غربال شوید تا این‌که کدورت‌ها از بین برود و صفا و پاکی‌ها بماند. مرتضی دانشمند زیرنویس ۱.فرهنگ عمید. ۲.إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ(عصر، ۳). ۳.لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ(انفال، ۸). ۴.لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغْرَبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُساطُنَّ سَوْطَ الْقَدَرِ حَتّى يَعودَ اَسْفَلُكُمْ اَعْلاكُمْ وَ اَعْلاكُمْ اَسْفَلَكُم(نهج البلاغه، خطبه ۱۶). ۵.غیبت شیخ طوسی، ترجمه عزیزی، ج ۱، ص ۵۹۱ (واژه حتی تغربلوا) @mortezadaneshmand Mortezadaneshmand.blogfa.com
‏عکس از مرتضی دانشمند
بسم الله الرحمن الرحیم آماده‌سازی کودکان برای ورود به دنیایِ روزه و رمضان   روزه کله گنجشکی🐣 تعریف: روزه‌ای است که کودک چه پسر یا دختر وقت سحر با تشویق پدر و مادر برای خوردن سحری بر می‌خیزد و تا هر ساعت از روز که می‌تواند(مثلا ظهر یا قبل یا بعد از آن) به روزه ادامه می‌دهد و هرگاه تشنگی یا گرسنگی بر او چیره شد افطار می‌کند. دهخدا می نویسد: روزه ٔ کله گنجشکی  ؛ روزه‌ای تا نیمروز که کودکان نزدیک بلوغ گیرند. دلیل روزه کله گنجشکی از زبان امام صادق علیه السلام:   عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّا نَأْمُرُ صِبْيَانَنَا بِالصِّيَامِ إِذَا كَانُوا بَنِي سَبْعِ سِنِينَ بِمَا أَطَاقُوا مِنْ صِيَامِ الْيَوْمِ فَإِنْ كَانَ إِلَى نِصْفِ النَّهَارِ أَوْ أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ أَوْ أَقَلَّ فَإِذَا غَلَبَهُمُ الْعَطَشُ وَ الغرث أَفْطَرُوا حَتَّى يَتَعَوَّدُوا الصَّوْمَ... وسائل الشیعه حدیث ۱۳۲۹۹. ما کودکان خود را به هفت سالگی که برسند تا حدی که طاقت داشته باشند تا نیم روز یا کمتر یا بیشتر به روزه گرفتن فرمان می‌دهیم تا بر روزه گرفتن عادت کنند. هنگامی که تشنگی و گرسنگی بر آنان چیره شد افطار می‌کنند... فلسفه روزه کله گنجشکی🌱 فلسفه این نوع روزه همان‌گونه که از سخن امام صادق علیه‌السلام پیداست تمرین روزه‌گرفتن در زمان پیش از تکلیف است تا بدن و روح کودکان برای روزه گرفتن در هنگامی که به  سن تکلیف می‌رسند عادت و آمادگی پیدا کند.  پیشنهاد پیشنهاد می‌شود پدر و مادر نسبت به روزه‌ای که کودکشان به ویژه در سال اول می‌گیرد جدی بوده و با این که کودک هنوز به سن تکلیف نرسیده اما برای کار بزرگِ کودک خود احترام قائل شده و همان‌طور که به بزرگ‌ترها قبول باشه می گویند به کودکان نیز بگویند و با این کار، حس خودباوری دینی و معنوی را در فرزند دلبندشان تقویت کنند. سروده 🍃🍃🍃🍃 چیدند با هم یه سفره مامان و آبجی زهره روزه می‌گیرم ولی روزه من تا ظهره از سحری تا افطار روزه می‌گيرم دو بار روزه نصفه‌ روزه خدا خودش بدوزه مرتضی دانشمند @mortezadaneshmand mortezadaneshmand.blogfa.com 🍦🍦🍦🍦🍦🍦🍦🍦🍦🍦
یادی از سحرگاهان آن روزگاران
*بسم الله الرحمن الرحیم* *آموزش احکام روزه به کودک و نوجوان در قالب قصه و داستان* 👇 *روزه گچی* خانم صالحی یکی از معلم‌های عجیب و غریب، در عین حال منظم و دوست داشتنی مدرسه ماست. روز دوشنبه ساعت دوم که دینی داشتیم به کلاس آمد و مثل همیشه با سلامی بلند بچه‌ها را غافلگیر کرد. سپس بدون این‌که منتظر جواب بماند یا نگاه کند کی با کتاب تو سر بغل دستیش می‌زند یا با گرفتن نیشگون دوستش را مثل فنر از جا می‌پراند صاف رفت سراغ تابلو و بدون این‌که ثانیه‌ای وقت را تلف کند ماژیک را برداشت و روی تابلو‌ نوشت روزه گچی. سپس به سمت بچه‌ها چرخید و نگاهش را زوم کرد روی بچه‌ها. هنوز صدای تق و توق صندلی‌ها و پچ‌پچ بچه‌ها می‌آمد. خانم صالحی صدایش را بین سر و صدای بچه‌‌ها رها کرد. -بچه‌ها! کی تا حالا روزه گچی گرفته؟ نگاه چند نفر از بچه‌ها به دیوارهای گچی کلاس افتاد. یکی دو نفر گفتند ما. خانم صالحی گفت:شما می‌دانید روزه گچی چیه؟ سمیه گفت:بله خانم من می‌دانم . روزه گچی یعنی این که از خوردن گچ پرهیز کنیم. بچه‌ها خندیدند. یکی از بچه‌ها گفت:خانم اجازه! مگر کسی گچ می‌خوره؟ خانم رو به سمیه کرد و گفت: سمیه جان! خودت توضیح بده. - خانم یک بار من از امام جماعت مسجدمان شنیدم فرو دادن گرد و غبار غلیظ روزه را باطل می‌کند.من فکر می‌کنم گچ هم مثل گرد و غبار غلیظ است یعنی اگر جایی باشیم که گچ باشه و مواظب نباشیم و گردهای گچ را فرو دهیم روزه‌مان باطل می‌شه. خانم گفت: البته این هم خودش یه حرف درستیه ولی منظور من چیز دیگه است. حرف گاف و چ اشاره دارد به چشم و گوش یعنی دو تا از حواس پنجگانه ما. ریحانه گفت: خانم اجازه من بگم؟ - بگو عزیزم. - یعنی این که چشم و گوش ما روزه بگیره. - چه طوری روزه بگیره؟ سمیه به فکر فرو رفت. یکی از بچه‌ها گفت: یعنی وقتی روزه هستیم گریه نکنیم. بچه‌ها خندیدند. خانم گفت:یعنی اگه گریه کنیم روزه‌مون باطل می‌شه؟ ریحانه گفت: خانم روزه چشم یعنی این که قطره چشم توی چشممون نریزیم. خانم گفت: چه حرف جالبی. ولی چه اشکالی داره؟ ریحانه گفت: مامانم می‌گه اگر قطره که تو چشم می‌ریزیم به حلق برسه روزه رو باطل می‌کنه۱.چون بین چشم و حلق یک راه خیلی کوچولو وجود داره. خانم گفت: درسته ولی منظور من از روزه چشم و گوش چیز دیگه‌ا‌‌‌‌یه. سمیه گفت خانم اجازه ما فهمیدیم. بگیم؟ روزه چشم یعنی به چیزهای حرام نگاه نکنیم و روزه گوش یعنی به چیزهای حرام گوش نکنیم. خانم گفت آفرین سمیه جان آفرین بچه‌های گلم منظور من از روزه چشم و گوش دقیقا همینه. می‌دونید قلب ما مثل یک باغ پر از گل و شکوفه است. این باغ زیبا دو تا در داره می‌دونید درهاش کدومند؟ - بله چشم و گوش. می‌دونید باغبون باغ کیه؟ - خود ما. - بله خود ما. اما...خدا از ما خواسته در باغ را روی موجودات بد ببندیم. یعنی مثل یک نگهبان شجاع و هوشیار دَم در بایستیم و اگر موجوداتی مثل بدگویی غیبت تهمت دروغ‌گویی خواست از در گوش وارد باغ بشه بگیم ورود ممنوع. اگر چیزهای بد از راه چشم خواستند وارد باغ بشند کرکره پلک‌ها را پایین بکشیم و آنها را راه ندهیم. درس امروز را با سخنی زیبا از امام صادق علیه السلام به پایان می‌بریم.فقط یادتون باشه دفعه بعد لیستی تهیه کنید از همه موجوداتی که از آمدن به باغ ممنوع الورود هستند. قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: إِذَا صُمْتَ فَلْیَصُمْ سَمْعُکَ وَ بَصَرُکَ امام صادق علیه السلام فرمود: وفتی روزه می‌گیری باید چشم و گوش تو هم روزه دار باشند. الکافی ج ۴ ص ۸۷، ح ۱ مرتضی دانشمند ۱. بعضی از علما گفته‌اند: ریختن دوا در چشم برای روزه دار اشکال ندارد. چنانچه مزه یا بوی آن به حلق برسد، کراهت دارد. عده‌ای هم گفته‌اند: اگر یقین دارد به فضای حلق می‌رسد و فرو می‌رود برای روزه اشکال دارد. @mortezadaneshmand Mortezadaneshmand.blogfa.com
*بسم الله الرحمن الرحیم* *سرزمین شگفتی‌ها* *بخش اول* 👇 *ناپدید شدن دو مرد* هزاران نفر پای صحبت حضرت موسی(ع) نشسته بودند و با دقت گوش می‌دادند.موسی(ع) از گذشته قوم بنی اسرائیل می‌گفت و از فرعون که حتی نامش یادآور ترس و نفرت در دل‌ها بود. *-به یاد دارید چگونه شکم زنان را می‌درید و کودکان را از شکم مادران بیرون می‌کشید و سر می‌برید؟ یادتان هست چگونه جوانانتان را به بردگی می‌گرفت و به بیگاری و بریدن سنگ‌های بزرگ و بردن آنها وا می‌داشت...؟ فکر می‌کنید چه کسی ما و شما را نجات داد؟ آیا حتی برای یک بار نعمت‌هایش را به یاد آورده و از او تشکر کرده‌اید؟* اشک در چشم مردم جمع شده بود.مردی که تا آن لحظه با علاقه به سخنان موسی گوش می‌داد یکدفعه از جا برخاست. *-جناب موسی من پرسشی دارم.* موسی(ع) سکوت کرد.همه نگاه‌ها به طرف صدا بر گشت.همان مرد گفت:  *دوست دارم بدانم داناترین فرد در جهان چه کسی است؟ می توانی او را به من معرفی کنی؟* موسی لحظه‌ای به سوال مرد فکر کرد. می‌دانست که پیامبران، داناترین افراد هستند.خود او هم یک پیامبر بود.اما نمی‌دانست چرا مرد وسط صحبتش حرف زده و منظورش از این سوال چیست.با این حال در پاسخ مرد گفت: *-من. من داناترین هستم.* مرد برای این که مطمئن شود پرسید: *شما؟* موسی گفت: *بله من- موسی، پسر عمران – پیامبر خدا.* مرد چند بار سر تکان داد و دیگر چیزی نگفت، همان وقت فرشته‌ای از آسمان آمد و گفت: *موسی! چرا گفتی "من"؟* *-باید چه می گفتم؟* *-باید می گفتی "خدا". فقط خدا می داند چه کسی داناتر است.* *-خداوند همه چیز را می داند. ولی مگر داناتر از من وجود دارد؟* *-بله.* *-چه کسی؟* *-خِضر.* موسی یک لحظه به خضر فکر کرد. این نام برایش خیلی عجیب بود.با شنیدن آن، احساس خوبی پیدا می‌کرد. خضر داناتر از خود او بود و حس کرد اگر او را پیدا کند می‌تواند به عمر و دانشی تازه دست یابد. به فرشته گفت: *او کیست و کجا زندگی می کند؟ دوست دارم او را پیدا کنم و تا پایان عمر از او دانش بیاموزم*. فرشته نشانی‌های خضر را گفت و از پیش موسی رفت.موسی نیز سراغ دوستش یُوشَع رفت. روز بعد خبری در شهر پیچید. - موسی و یوشع، ناگهان ناپدید شده اند. ادامه دارد... مرتضی دانشمند منبع: مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏ ۶، ص ۷۴۳. @Mortezadaneshmand Mortezadaneshmand.blogfa.com