هدایت شده از یزد قهرمان
با ستاد تماس گرفته بود برای اهدای طلا.
آدرس را شهرک امام حسین(ع) خیابون ایثار اعلام کرده بود.
تا حالا تو این محله نیومده بودم.
با زحمت آدرس را پیدا کردم. تماس گرفتم. خیلی زود با پسرش از خونه بیرون اومدن.
خودم را معرفی کردم. بعداز سلام و احوالپرسی بسته ای را طرف من گرفت و گفت ناقابله.
جعبه طلا را گرفتم.
درش را باز کردم. خدای من ۶ تا حلقه النگو و یکی گردنبند!
خیلی باید گرون باشه!
بعد چند ثانیه مکث گفتم: مطمئنید می خواید همش را هدیه کنید؟!!!
جوابش منو از سوالم پشیمون کرد.
همه طلاهام همین بود، اینم فدای لبخند بچه های لبنان.
واقعا «مومن در هیچ چارچوبی نمی گنجند.»
نویسنده: خانم مهدوی نژاد ✍️
#اهدای_طلا #ایران_همدل
#همدلی_طلا #لبنان
@yazde_ghahraman
هدایت شده از یزد قهرمان
🔻رسید قبلا دریافت شده!
طلا را روی پیشخوان موکب گذاشت.
(یه گردنبند بسیار زیبا و چشم نواز!)
دفترچه را باز کردم تا اسمش را یادداشت کنم.
گفت: بنویسید حاجی عبدالحسین....
پرسیدم: اسم همسرتونه؟
گفت: نه. اسم بابامه که به رحمت خدا رفته. این را قبل از عروسی بهم هدیه داده بود.
گفتم: یه شماره تماس بدید که رسید طلا را براتون ارسال کنم.
گفت: رسید قبلا دریافت شده.
تعجب من رو که دید، گفت: دیشب که نیت کرده بودم طلام را هدیه کنم، بابام را تو خواب دیدم. خیلی خوشحال بود. تازه لباس رزمنده های حزب الله به تنش بود.
"روایتهای مردمی شهرستان #بافق"
بازنویسی: خانم مهدوی نژاد✍️
#ایران_همدل #اهدای_طلا
#لبنان #روایت_مردم
@yazde_ghahraman