eitaa logo
مروارید های خاکی
532 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
3 فایل
امت حزب الله پیرو ولایت فقیه باشید، تا برای همیشه فاتح و رستگار شوید. ولایت فقیه هست که راه کمال را به ما نشان می‌دهد. 🥀 #شهید_اسکندر_بهزادی ارتباط با ما ← کانال دوم با موضوعی بسیار متفاوت ← @Safir_Roshangari @ye_loghmeh
مشاهده در ایتا
دانلود
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 ☕️ : بزرگ ترین مصائب حال و روزم خیلی خراب بود دیگه خودم هم متوجه نمی شدم راه می رفتم از چشمم اشک می اومد. خرما و حلوا تعارف می کردم از چشمم اشک می ریخت. از خواب بلند می شدم بالشتم خیس از اشک بود همه مصیبت خودشون رو فراموش کرده بودن و نگران من بودن... ـ این آخر سر کورمیشه، یه کاریش کنید آروم بشه ... همه نگران من بودن ولی پدرم تا آخرین لحظه ای که ذهنش یاریش می کرد متلک های جدیدش رو روی من آزمایش می کرد این روزهای آخر هم که کلا به جای مهران، نارنجی صدام می کرد. البته هر وقت چشم دایی محمد رو دور می دید نمی دونم چرا ولی جرات نمی کرد جلوی دایی محمد سر به سرم بزاره ... هر کسی به من می رسید به نوبه خودش سعی در آروم کردن من داشت، با دلداری با نصیحت با... اما هیچ چیز دلم رو آرام نمی کرد. بعد از چند ساعت تلاش بالاخره خوابم برد. خرابه ای بود سوت و کور، بانوی قد خمیده ای کنار دیوار نشسته داشت نماز می خوند. نماز که به آخر رسید، آرام و با وقار سرش رو بالا آورد. ـ آیا مصیبتی که بر شما وارد شد بزرگ تر از مصیبتی بود که در کربلا بر ما وارد شد؟ از خواب پریدم بدنم یخ کرده بود صورت و پیشانیم از عرق خیس شده بود نفسم بند اومده بود، هنوز به خودم نیومده بودم که صدای اذان صبح بلند شد. هفتم مادربزرگ بود و سخنران بالای منبر چند کلمه ای درباره نماز گفت و گریزی به کربلا زد ... ـ حضرت زینب"سلام الله علیها" با اون مصیبت عظیم که برادران شون رو جلوی چشم شون شهید کردن، پسران شون رو جلوی چشم شون شهید کردن، پسران برادرشون رو جلوی چشم شون شهید کردن، اونطور به خیمه ها حمله کردن و اون فاجعه عظیم عصر عاشورا رو رقم زدن حتی یک نمازشون به تاخیر نیوفتاد حتی یک شب نماز شب شون فراموش نشد. چنین روح عظیمی داشتند این بانو و سرور بزرگوار ... هنوز تک تک اون کلمات توی گوشمه اون خواب و اون کلمات و صحبت های سخنران ... باز هم گریه ام گرفت اما این بار اشک های من از داغ و دلتنگی بی بی نبود از شرم بود، شرم از روی خدا، شرم از ام المصائب و سرورم زینب ... من 7 شب نماز شبم ترک شده بود در حالی که هیچ کس عزیز من رو مقابل چشمانم تکه تکه نکرده بود ... ... 🥀 @morvaridkhaky
🌸 👈نمیتونی به عقب برگردی و شروع رو عوض کنی ولی می‌تونی از جایی که هستی آغاز کنی و پایان رو عوض کنی😉 🥀 @morvaridkhaky
✨ جدی گرفته ایم‌ زندگے دنیایے را و شوخے گرفته ایم‌ قیامت‌ را ڪاش‌ قبل‌ از‌ اینکه ما‌ را ‌بیدار ڪنند‌ بیدار‌ شویم🌸🌱' +شھیدحسینِ‌معزغلامے 🥀 @morvaridkhaky
❣ 🌼بیا گل نرگس 🍃جهان جاے توسٺ 🌼دو صد ترانہ بہ لبها 🍃همہ برای توسٺ 🌼بیا گل نرگس 🍃بہ جان تشنہ عشق 🌼دعا دعاےِ ظهورسٺ و 🍃همہ براے توسٺ ❇️ 🥀 @morvaridkhaky
✍شهید حاج قاسم سلیمانی علاقه من به مادرم و شاید هم علاقه متقابل مادر به من موجب می شود که من به جای دوسال، سه سال شیر بخورم... آرام آرام از بغل مادر به چادربسته شده به پشت او منتقل می شوم. بعضی وقت ها از صبح تا ظهر، روی پشت او، داخل چادر بسته شده قرار داشتم و او در تمام این حال، در حال کارکردن بود یا درو می‌کرد یا بافه جمع می‌کرد یا خانه را رفت‌و‌روب می کرد و یا گله را می‌دوشید یا غذا و نان می پخت. و من چه آرامشی در پشت او داشتم! همان‌جا می‌خوابیدم. به نظرم، مادرم هم از حرارت من آرامش داشت. 📚کتاب "از چیزی نمی‌ترسیدم" زندگی‌نامه خودنوشت شهید حاج قاسم سلیمانی صفحه۲۲ 🥀 @morvaridkhaky
اَنَا عِندَ المُنکَسِرَةِ قُلُوبُهُم آنکه دلش شکسته، نزد خدا خریدنی تر است...!! الهی دلهامون به مصلحت خدا باشه... الهی رِضاً بِرضِاکَ ... 🥀 @morvaridkhaky
✍آیت‌الله بهجت(ره): هرجا گرفتاری و بلایی و عذابی بر سر ما آمد، بدانیم جلوتر از آن، زمینه گره و گرفتاری و ابتلا را خود فراهم کرده‌ایم؛ یا با ترک واجب، و یا با ارتکاب کار حرام، و یا ترک مستحبِ خیلی شدید و مؤکد، و یا با انجام شبهات. اگر ما الآن به‌حسب ظاهر همین که بدانیم تارک واجب یا فاعل حرام نیستیم، جا دارد کلاهمان را از شادمانی به هوا بیندازیم. 📚 در محضر بهجت، ج۱، ص ۳۵۸ 🥀 @morvaridkhaky
💥 به چیزی باش که برات بمونه، ارزش داشته باشه که وابسته اش بشی... نه این دنیا که به هیچی بند نیست...!! یه چیز مثل نگاه های مهدی عج 🥀 @morvaridkhaky
به وقت رمان 🍃
مروارید های خاکی
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚#رمان #فنجانی_چای_باخدا☕️ #قسمت_پنجاه_ونهم: بزرگ ترین مصائب حال و روز
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 🔥 : جایی برای مردها پرونده ام رو گرفتیم مدیر مدرسه، یه نامه بلند بالا برای مدیر جدید نوشت ، هر چند دلش نمی خواست پرونده ام رو بده و این رو هم به زبان آورد. ولی کاری بود که باید انجام می شد. نگران بود جا به جایی وسط سال تحصیلی اونم با شرایطی که من پشت سر گذاشتم ، به درسم حسابی لطمه بزنه. روز برگشت بدجور دلم گرفته بود. چند بار توی خونه مادربزرگ چرخیدم ، دلم می خواست همون جا بمونم ولی دیگه زمان برگشت بود. روزهای اول، توی مدرسه جدید دل و دماغ هیچ کاری رو نداشتم ، توی دو هفته اول با همه وجود تلاش کردم تا عقب موندگی هام رو جبران کنم. از مدرسه که برمی گشتم سرم رو از توی کتاب در نمی آوردم ... یه بهانه ای هم شده بود که ذهن و حواسم رو پرت کنم اما حقیقت این بود توی این چند ماه من خیلی فرق کرده بودم ، روحیه ام، اخلاقم ، حالتم تا حدی که رفقای قدیم که بهم رسیدن اولش حسابی جا خوردن ... سعید هم که این مدت یکه تاز بود و اتاق دربست در اختیارش با برگشت من به شدت مشکل داشت اما این همه علت غربت من نبود. اون خونه، خونه همه بود ... پدرم، مادرم، برادرم، خواهرم ، همه جز من این رو رفتار پدرم بهم ثابت کرده بود تنها عنصر اضافی خونه که هیچ سهمی از اون زندگی نداشت ... شب که برگشت براش چای آوردم و خسته نباشید گفتم. نشستم کنارش یکم زل زل بهم نگاه کرد. ـ کاری داری؟ ـ دفعه قبلی گفتید اینجا خونه شماست و حق ندارم زیر سن تکلیف روزه بگیرم ... الان که به تکلیف رسیدم روزه مستحبی رو هم راضی نیستید؟ توی دفتر پدربزرگ دیدم از قول امام خمینی نوشته بود برای برنامه عبادی روزه گرفتن روزهای دوشنبه و پنجشنبه رو پیشنهاد داده بودن ... خیلی جدی ولی با احترام بدون اینکه مستقیم بهش زل بزنم حرفم رو زدم. یکم بهم نگاه کرد، خم شد قند برداشت. ـ پس بالاخره اون ساک رو دادن به تو. و سکوت عمیقی بین ما حاکم شد، فقط صدای تلویزیون بلند بود و چشم های منتظر من نمی دونستم به چی داره فکر می کنه؟ یا ... - هر کار دلت می خواد بکن. و زیر چشمی بهم نگاه کرد - تو دیگه بچه نیستی. باورم نمی شد، حس پیروزی تمام وجودم رو فرا گرفته بود.فکرش رو هم نمی کردم روزی برسه که مثل یه مرد باهام برخورد کنه و شخصیت و رفتار من رو بپذیره. این یه پیروزی بزرگ بود ... ... 🥀 @morvaridkhaky
✍پیامبراکرم صلی الله علیه و آله: مردگانتان را که درقبرها آرمیده اند از یاد نبرید. مردگان شما امید احسان شما را دارند. آنها زندانی هستند و به کارهای نیک شما رغبت دارند. شما صدقه و دعایی به آنها هدیه کنید. 📚انوار الهدایه ص 115 🥀 @morvaridkhaky
سلام امام زمانم❣ «السّلام علیک یا بقیّة اللّه الاعظم » 🌹هر نفس آینه روی تو را می طلبم 🌹از گلستان‌جهان‌بوی‌تو را می‌طلبم 🌹ای بهشت همه دلهای خداجوی بیا 🌹 عطر گلچهره‌مینوی‌ تو را می‌طلبم 🍀اللهم‌عجل‌لولیک‌ الفرج 🍀 🥀 @morvaridkhaky
ای رفیق ... به وصل خود دوایی ڪن دل دیوانہ ما را ... 🥀 @morvaridkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت همسر شهید مدافع حرم حشمت سهرابی از ازدواج ساده‌شان... 🥀 @morvaridkhaky
‌🍀اگر در جستجوی امام زمان(عجل الله فرجه) هستید،او را در میان سربازانش بجویید... 🥀 @morvaridkhaky
✳ فاطمه مادر یازده قرآن 🔻 سلام الله علیها از نور ، و علیهم السلام از نور حضرت زهرا سلام الله علیها هستند. (ص) برای به‌دست‌آوردن دو چیز، چهل روز اعتکاف و خلوت کرد. یکی برای به‌دست‌آ‌وردن و دیگری برای به‌دست‌آوردن یعنی حضرت فاطمه(س) که یازده قرآن دیگر در این ظرف مقدس به‌وجود آمد. 🔸 اسامی حضرت زهرا(س) تنها یک لفظ نیست بلکه یک و است که جایگاه ایشان را نشان می‌دهد. جبرئیل در پاسخ به سؤال پیامبر که چرا زهرا در زمین و در‌ آسمان است می‌گوید: او در زمین فاطمه است چون را از قطع می‌کند؛ یعنی شأن زهرا این است که قاطع و مانع شیعیان از عذاب جهنم باشد. و از این جهت در آسمان به ایشان منصوره یعنی یاری‌شونده می‌گویند که خداوند فاطمه را در گناهکار امت تو نصرت می‌دهد و او شفاعت گسترده‌ای از امت رسول خواهد داشت. 👤 📝 🥀 @morvaridkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا حالا به این فکر کردی؟ شاید یاران (عج)، در حال حاضر ۳۱۲نفر باشه و با برگشتن با خوب شدن تو، بشه۳۱۳ تا و اونوقته که امام زمان عج بیاد... فکر کنیم بهش 🥀 @morvaridkhaky
به وقت رمان 🍃
مروارید های خاکی
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚#رمان #نسل_سوخته🔥 #قسمت_شصت: جایی برای مردها پرونده ام رو گرفتیم م
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 🔥 : شاگرد جدای از برنامه های عبادی اون دفتر برنامه های سابق خودم رو هم ادامه می دادم.قدم به قدم و ذره به ذره ... از قول یکی از اون هادی ها شنیده بودم: نباید یهو تخت گاز جلو بری، یا ترمز می بری و از اون طرف بوم می افتی، یا کلا می بری و از این طرف بوم ... چله حدیثیم تموم شده بود. دنبال هر حدیث اخلاقی ای که می گشتم، که برنامه جدید این چله بشه یا چیزی پیدا نمی کردم یا ... چند روز از تموم شدن چله قبلی می گشت و من همچنان دست از پا درازتر ... سوار تاکسی های خطی داشتم از مدرسه برمی گشتم که یهو روی یه دیوار نوشته بود: "خوشا به حال شخصی که تفریحش، کار باشه"... امام علی علیه السلام ... تا چشمم بهش افتاد همون حس همیشگی بلند گفت - آره دقیقا خودشه و این حدیث برنامه چله بعدی من شد تمام فکر و مغزم داشت روی این مقوله کار می کرد «کار» قرار بود بعد از ظهر با بچه ها بریم گیم نت توی راه چشمم به نوشته پشت شیشه یه مغازه قاب سازی افتاد، چند دقیقه بهش خیره شدم و رفتم تو ... ـ سلام آقا، نوشتید شاگرد می خواید. هنوز کسی رو استخدام نکردید؟ خنده اش گرفت . چنان گفتم کسی رو استخدام نکردید که انگار واسه مصاحبه شغلی یا یه مرکز دولتی بزرگ اومده بودم. - چند سالته؟ ـ 15 جا خورد ـ ولی هنوز بچه ای ـ در عوض شاگرد بی حقوقم. پولش مهم نیست، می خوام کار یاد بگیرم. بچه اهل کاری هم هستم. صبح ها میرم مدرسه، بعد از ظهر میام... ... 🥀 @morvaridkhaky
🌸 باورکن…. تو تقدیر هر انسانی معجزه ای از طرف خدا تعیین شده، که قطعاً در زندگی در زمان مناسب نمایان خواهد شد! ... ... ... منتظر اعجاز خدا تو زندگیت باش، بدون ذره ای تردید! 🥀 @morvaridkhaky
❤️ای آیه‌ تطهیر دلم یا مهدی..‌‌. ❤️تقدیم نگاه پاکت از دور سلام.‌‌.‌. 🌿🌸سلام امام زمانم🌸🌿 🥀 @morvaridkhaky
میگفت؛ می دونی چی دیدم؟ من جداییمون رو دیدم. زدم به شوخی که تو مثل سوسول ها حرف می زنی، برگشت گفت"نه. تو تاریخ بخون. خدا نخواسته اونایی که خیلی به هم دلبسته ن، خیلی کنار هم بمونن"💔 🌹شهید محمد ابراهیم همت🕊 📗 يادگاران 🥀 @morvaridkhaky
آزادی خواهان جهان بگویید علاج بیرون کردن دشمن از خانه، فقط اسلحه گرم و خون سرخ است، نه بر سر میز مذاکره نشستن و خود را تا ابد به دشمنان اسلام و انسانیت فروختن..... شهید محمد اسلامی نسب 💐یاد شهدا با صلوات 💐 🥀 @morvaridkhaky