eitaa logo
مسابقات‌ قرآن رسمی‌ جمهوری‌اسلامی‌ایران(سازمان‌اوقاف)
17.3هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
180 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️ شبکه قرآن از کم بیننده ترین زمان برای پخش مسابقات استفاده کرده بود 🔹 احد اصل محمدی با بیان اینکه شبکه قرآن که شبکه تخصصی قرآن است از کم بیننده ترین زمان برای پخش استفاده کرده بود گفت: پخش مسابقات از شبکه های عمومی‌تر در هر صورت اگر بانظارت واعمال نظر کارشناسانه باشد می‌تواند در جهت ارائه شور و حال قرآنی در جامعه موثر باشد. 🔻◽️متن خبر👇👇 http://quraniran.ir/news/view-17813.aspx 🔻@mosabeghatequran
♦️ استفاده از جوانان در کنار باتجربه‌ها از ویژگی های این دوره مسابقات 🔹 از نقاط قوت این دوره از مسابقات استفاده از داوران جوان در کنار داوران باسابقه بود که این موضوع بسیار برای کسب تجربه داوران جوان مفید فایده بود. 🔻◽️متن خبر👇👇 http://quraniran.ir/news/view-17814.aspx 🔻@mosabeghatequran
🔹 🔻🔻 🔹پدر صاحب دلی داشت که از همان کودکی،او را به مدرسه سپهدار که از مهم ترین مراکز علمی آن زمان بود،فرستاد.تحصیل در این مدرسه و بعد تر،رفتن به حوزه علمیه نجف،مقدمه ای شد برای پرورش یکی از برجسته ترین فضلا و‌مجتهدان نیمه دوم قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم. وقتی که همه زیر آتش جنگ،حواسشان پرت قحطی و گرسنگی بود،وقتی که هر لحظه ممکن بود گلوله ای مهمان سینه ای بشود،شیخ نورالدین عراقی،قلم و کاغذ برداشت تا تفسیر قرآن بنویسد.می خواست دهن یاوه گوهایی را که ادعا می کردند قرآن خلاف عقل صحبت می کند،ببندد.به جز یک کتاب درسی اصول فقه_معالم الدین_که به پسرش یاد می داد،کتاب دیگری همراهش نداشت.نه به کتب لغت درسی دسترسی داشت،نه حدیث و نه تفسیر.به قول خودش به جز (عقل)،چیز دیگری همراهش نبود.اسم تفسیرش را گذاشت (القرآن و العقل).غرضش از نوشتن این تفسیر آن بود که ثابت کند قرآن مطابق عقل است و‌چیزی خلاف عقل در آن یافت نمی شود. 🔻🔻🔻🔻 🔸@mosabeghatequran
🔸 🔸انس با قرآن دل‌های ما را با معارف قرآن آشناتر خواهد کرد. هرچه در دنیای اسلام کمبود هست، بر اثر دوری از معارف الهی و معارف قرآنی است. قرآن کتاب حکمت است، کتاب علم است، کتاب حیات است. حیات امت‌ها و ملت‌ها در آشنایی با معارف قرآن و عمل به‌مقتضای این معارف و عمل به احکام قرآنی است. 🌺مقام معظم رهبری مدظله‌العالی بیانات در دیدار قاریان، حافظان و اساتید قرآنی 11 مرداد ماه 1390 🔻🔻🔻🔻 🔹@mosabeghatequran
💠 داستان اول (۳) 💠 دود و گرد و غبار که خوابید، برادر بزرگم را دیدم که از راه رسیده و دارد پسر بچه ای را روی دست هایش می آورد بیرون ، لباس های پسرک خاکی بود و از بدنش خون می چکید و لباس های مرد هم خونی شده بود. انفجار چند کوچه پایین تر از خانه ما و فواد این ها اتفاق افتاده بود و مرد با عجله می رفت طرف خانه ما. من توی بهت از دور صورت فواد را شناختم. اول گریه می کرد ولی بعد که نزدیک تر شدم از هوش رفت.همسایه ها آمدند بیرون و یکی از زن های همسایه میخواست چادر عربی اش را بیندازد روی صورت فواد که مادر او را با این وضع نبیند. هنوز این کار را نکرده بود که مادر فواد رسید. ترس جوری بود که همه نگران جان زن داداش شدیم. آن همه خاک و جیغ و شلوغی و خون، ترس های آشنای قدیمی روزهای جنگ را توی دل اهالی محله انداخت. این را بعدها برایم تعریف کردند.آن ترس یک جوری بو که همه مارها یا خواهرها یا زن ها کابوس شان شده بود دیدن بدندخاکی و خون الود پدر یا شوهر یا پسرشان. حتی دخترهای کوچک هم با این کابوس سیاه هشت ساله بزرگ شده بودند. این بود که زن داداش ، توی آن صداهاوخاک،وقتی فواد را دیدهمان جا از هوش رفت. زن هاکه نرسیده بودند فواد را قایم کنند، همه دور زن داداش حلقه زدند. نمی دانم ابوفواد توی آن شلوغی از کدام طرف آمد.پاپتی و سرکنده باعرق گیر. بعدها از زن داداش شنیدم که ابوفواد همون جور فواد رو گذتشت توی بغل من، پشت پیکان و گاز داد طرف بیمارستان. زن داداش می گفت وقتی رسیدیم،دکترا و پرستارا یه جوری دورمون جمع شدندکه انگار از خط، مجروح آوردند. این چیزها البته برای آن روزهای آبادان عادی بود.هر چند وقت یک بار توی یکی از کوچه پس کوچه های شهر،یک چاشنی عمل نکردهء خمپاره یا مین توی اتش بازی بچه ها یا خاک برداری یا ترمیم منازل، منفجر می شد و شهید و مجروح می داد. شکر خدافواد سالم برگشت. یادم هست چقدر خوش بودند همهء فامیل و حتی همسایه ها. زن داداش بین همهء همسایه ها مشگل گشای نذری پخش کرد. از همان وقت تا سال ها به فواد می گفتیم جانباز کوچولو.این لقب را همان آقای دکتر محسنی و پرستارها گذاشتند روی فواد. کی فکرش را می کرد جانباز کوجولوی ما بیست سال بعد شهید بشود؟بعضی روزها توی زمزمه های تنهایی زن داداش می شنوم که می گوید تو که می خواستی بگیری، همون بیست سال پیش می گرفتی. این را می گوید و دل هرکی توی خانه باشد و بشنود را چنگ می زند. شما جای ما باشید گریه تان نمی گیرد؟ شهید منبع:کتاب مهاجران صفحه ی ۱۳ و ۱۴ 🔻🔻🔻🔻 🔸@mosabeghatequran
❇️ غصب خلافتش قَالَ (عليه السلام): لَنَا حَقٌّ فَإِنْ أُعْطِينَاهُ وَ إِلَّا رَكِبْنَا أَعْجَازَ الْإِبِلِ وَ إِنْ طَالَ السُّرَى . و هذا القول من لطيف الكلام و فصيحه و معناه أنا إن لم نعط حقنا كنا أذلاء و ذلك أن الرديف يركب عجز البعير كالعبد و الأسير و من يجري مجراهما . ❇️ امام عليه السّلام (در باره غصب خلافتش) فرموده است 1- براى ما حقّى (خلافت) است (كه پيغمبر اكرم تعيين نموده) پس اگر آنرا بما بدهند خواهيم گرفت و اگر ندادند بر كفل شترها سوار مى شويم هر چند اين سير و شبروى دراز باشد (سختى را بر خود هموار نموده شكيبائى از دست نمى دهيم هر چند بطول نجامد. سيّد رضىّ «رحمه اللّه» فرمايد:) اين فرمايش از فرمايشهايى است كه با دقّت و تأمّل فهميده ميشود و رسا است، و معنى آن اينست كه اگر حقّ ما را ندهند در سختى بوده و خواريم، و اين براى آنست كه رديف يعنى آنكه پشت سر سوار ميشود مانند بنده و اسير و كسى كه در مرتبه ايشان است بر كفل شتر سوار ميشود (خلاصه مراد از اينكه امام عليه السّلام فرموده است اگر حقّ ما را ندهند بر كفل شترها سوار مى شويم آنست كه مانند رديف در رنج و سختى مى مانيم، و ممكن است فرمايش امام عليه السّلام را اين طور ترجمه نمود كه از بيان سيّد «عليه الرّحمة» درستتر يا رساتر باشد: خلافت بهره ما است اگر آنرا بما دادند خواهيم گرفت و اگر ندادند بر كفل شترها سوار شده هرگز دست بر نداشته مهار شتر را يك باره بدست غصب كنندگان نمى سپاريم هر چند بطول انجامد، و دور نيست امام عليه السّلام اين سخن را در روز سقيفه يا در آن ايّام فرموده باشد). 🔻🔻🔻🔻 🔸@mosabeghatequran
◾️ «بخیل از غذای دیگران نمی خورد،تامبادا از غذای او بخوردند» 🔻🔻 🔸 @mosabeghatequran
🔹 🔻🔻 🔹 سی و یکمین نواده امام حسن مجتبی بود و از سادات زواره.اسمش را هم مثل جدش،حسن گذاشتند.مدتی در اصفهان پیش علمای بزرگ آن روزگار،شاگردی کرد و بعد به نجف رفت.وقتی به ایران برگشت،در اصفهان مشغول به تدریس شد.پنج شنبه ها،نهج البلاغه درس می داد و تسلطش روی تدریس به حدی بود که با لقب مدرس شناخته می شد. سید در نجف زندگی می کرد.گاه و بی گاه به سراغش می آمدند و سوالاتشان را می پرسیدند.گاهی هم التماس دعا داشتند و نصیحتی می خواستند.یک روز،یکی از همین طلبه ها به اتاق سید آمد.سردرد،امانش را بریده بود و یک هفته ای بود تبش قطع نمی شد.عاجز و درمانده،آمده بود تا سید برایش دعا کند.مدام ناله می کرد و از شدت درد و ناراحتی،به خودش می پیچید.سید حسن مدرس دست خود را روی پیشانی آن طلبه گذاشت و آیه نور را قرائت کرد.آیه که تمام شد،سردرد آن طلبه برطرف شده و تبش هم کاملا قطع شده بود 🔻🔻🔻🔻 🔸@mosabeghatequran