eitaa logo
مسافرانِ عشق
4.2هزار دنبال‌کننده
175 عکس
2.1هزار ویدیو
1 فایل
آغاز ، عاشقی.... پایان ، خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🍃و عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ و سلامی که به دیدار رسید....🍃 سردارِ دلم.... *________ @mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. ابروهامو بالا انداختم و گفتم دست تون درد نکنه پدرم دستمو گرفت و گفت دعا کردم بچه اش دختر باشه. ا
. مه لقا قیافه متفکرانه ای به خودش گرفت و گفت نه چطور مگه؟ گفتم آخه موقع برگشتن تو جاده ابریشم یه غریبه رو دیدیم مه لقا اخماش رفت تو هم و شاکیانه گفت جاده ابریشم؟؟؟چشمم روشن پس بگو کلِ آبادی و متر کردی اومدی؟!؟ خودمو براش لوس کردم و گفتم اِاِاِ مه لقا جون.... پرید وسط حرفم و گفت بخدا اگه یبار دیگه از این کارا بکنی دیگه نمیام از زیر مشت و لگد رحیم درت بیارم شونه هامو بالا انداختم و گفتم خب نیا بزار اونقدر بزنه تا بمیرم و راحت شم مه لقا با عصبانیت خیز برداشت سمتم و گفت زبونت و گاز بگیر دختر بی توجه بهش به خوردن کوفته ادامه دادم از رفتن منصرف شد و اومد نشست کنارم معلوم بود یه حرفی تو گلوش گیر کرده،منتظر موندم تا خودش به حرف بیاد شام من تموم شد ولی اون به حرف نیومد که نیومد سفره رو جمع کردم تو سینی و گفتم بگو با تعجب نگام کرد گفتم چیه؟مگه نمیخوای یه چیزی بهم بگی؟بگو راحت شو هنوز مردد بود ولی بالاخره حرف زد ببین همدم جان خودت که بهتر میدونی من چقدر دوستت دارم،درسته از گوشت و خون من نیستی ولی من بزرگت کردم،هیچوقت نذاشتم آب تو دلت تکون بخوره،من تحمل دیدن اشک تورو ندارم برای همین از بچگی هر کاری خواستی برات کردم،ولی الان.... وقتی سکوت کرد پرسیدم ولی الان چی؟ سرش و انداخت پایین و گفت من تو تربیتت کم گذاشتم،اگه خدابیامرز مادرت زنده بود تو رو مثل خودش یه خانوم تمام عیار بار میاورد اخم کردم و گفتم دستت درد نکنه یعنی من خانووم نیستم! با عصبانیت گفت نه نیستی،تو همون دختر بچه لوس و لجباز هفت ساله ای که یه شب تا صبح لای کاه و یونجه اسبا قایم شد و جون به لبمون کرد از یادآوری خاطره‌ اون روز بی اختیار لبخندی کنج صورتم نشست که مه لقا رو بیشتر عصبانی کرد ولی خشم شو فرو خورد و دستم و گرفت تو دستش و گفت همدم جان تو دیگه بزرگ شدی همین روزاست که یکی درِ این عمارت و بزنه و تورو با خودش ببره،اون مرد پدرت نیست که نازتو بکشه،تو قراره عروس یه مردی بشی،خانووم یه خونه ای بشی،مادر بشی پس کی میخوای بزرگ بشی و دست از این بچه بازیات برداری؟؟؟
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🍃و عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ و سلامی که به دیدار رسید....🍃 سردارِ دلم.... *________ @mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. مه لقا قیافه متفکرانه ای به خودش گرفت و گفت نه چطور مگه؟ گفتم آخه موقع برگشتن تو جاده ابریشم یه
. بازم خودمو زدم بی خیالی و گفتم حالا کی خواست شوهر کنه مه لقا سرشو به نشونه تاسف تکون داد و گفت نخیر تو درست بشو نیستی دستاشو گذاشت روی زمین و به سختی بلند شد،سینی رو برداشت و رفت اون رفت و منو با خشمی که وجودمو فرا گرفته بود تنها گذاشت،عصبانی بودم،از دست خودم ،چون با اینکه هر روز مه لقا جلوی چشمم بود ولی من پیر شدنش و ندیده بودم مه لقای مهربون من اونقدر پیر شده بود که بلند شدن از زمین براش سخت شده بود تصمیم گرفتم روز بعد با پدرم در مورد مه لقا حرف بزنم تا حجم کارشو و کمتر کنه لحاف و تشکمو پهن کردم رفتم سر طاقچه تا چراغ نفتی رو خاموش کنم که چشمم افتاد به آینه،نگاه خریدارانه ای به خودم انداختم،حق با مه لقا بود من اونقدر بزرگ شده بودم که عروس یه خونه بشم چراغ و خاموش کردم و سرجام دراز کشیدم حرفای پدرم توی سرم تکرار میشد "می ترسم از اون روزی که من نباشم و تو زیر دست این نابرادر و زن حسودش تلف بشی" پدرم حق داشت نگران باشه،منم نگران بودم ولی کاری از دستم برنمیومد نرگس فکر میکرد دختر خان بودن خیلی خوبه،خبر نداشت این عمارت برام حکم قفسی و داشت که روز به روز تنگتر میشد من بیشتر از هرکسی دلم میخواست ازدواج کنم و برم تا از دست رحیم و زنش راحت بشم ولی از اونجایی که دختر خان بودم هر کسی جرئت نمیکرد پا پیش بذاره یکی دو نفریم که جرئت به خرج دادن و پا پیش گذاشتن نتونستن از دیوار رحیم بگذرن همین شش ماه پیش بود که یکی از اهالی روستای خودمون پاپیش گذاشت ولی رحیم چنان بلایی سرش آورد که تا عمر داره از چند فرسخی عمارتم رد نمیشه همه حرفش اینکه داماد خان باید لایق ایل و تبارمون باشه ولی منکه‌ میدونم اینا همش بهونه است کوچیکتر که بودم و یبار مژگان خودش بهم گفت نمیزارم رخت عروس به تن کنی،گفت تا آخر عمرت باید همین جا بمونی و کلفتی من و بچه هامو بکنی من هیچ بدی در حقش نکرده بودم،نمیدونستم این همه نفرت و کینه از کجا ریشه گرفته تو فکر و خیال خودم غرق بودم که با صدای آروم تق تق در از جام پریدم
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🍃و عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ و سلامی که به دیدار رسید....🍃 سردارِ دلم.... *________ @mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. بازم خودمو زدم بی خیالی و گفتم حالا کی خواست شوهر کنه مه لقا سرشو به نشونه تاسف تکون داد و گفت
. زود خودمو رسوندم پشت در و گوشامو تیز کردم صدای ضعیف مه لقا که پیچید تو گوشم خیالم راحت شد و درو باز کردم و با نگرانی پرسیدم چیزی شده؟ مه لقا اومد تو و زود درو پشت سرش بست و گفت نه دردت به جونم ببخش بیدارت کردم رفتم سر طاقچه و دوباره چراغ و روشن کردم مه لقا با دستپاچگی گفت اونیکی تو جاده ابریشم دیدی چجوری بود؟ نشستم روی بالشم و گفتم یه آدم از خودراضیِ مغرور....چطور مگه؟ مه لقا گفت اگه بتونی دلش و ببری... حرفش و قطع کردم و گفتم وایسا وایسا!!!مگه آدم قهطه؟من از اون متنفرم مه لقا اخمی کرد و گفت هنوز ندیده و نشناخته چطور ازش متنفر شدی؟ گفتم همون یه دقیقه ای که تو جاده دیدمش واسه شناختنش بس بود مه لقا نشست کنارم و گفت همدم جان دخترم تورو به روح مادرت قسم یبارم که شده دست از لجبازی بردار اگه تو دنیا فقط یه نفر باشه که بتونه تورو از دست رحیم و مژگان نجات بده همین آقا ابراهیمِ گفتم گیرم که من دلشو بردم و آقا عاشقم شد و پا پیش گذاشت،تو مگه نمیدونی مژگان نمیزاره ،اون از قبل نه رو تو دهن رحیم گذاشته مه لقا امیدوارانه گفت این دفعه نمیتونه،رحیم محاله به این نه بگه با تعجب گفتم مگه طرف کیه؟ مه لقا اومد نزدیک تر و گفت برادر خانِ آبادی بالادسته با تعجب گفتم اسماعیل خان؟ مه لقا گفت مگه میشناسیش؟ سرمو به نشونه تایید تکون دادم و گفتم آره از پدرم زیاد تعریفشو شنیدم،پدرم خیلی قبولش داره مه لقا لبخند زد و گفت همه قبولش دارن،برای همینه که میگم مژگان نمیتونه هیچ غلطی بکنه حق با مه لقا بود ولی من از اون آدم خوشم نمیومد تو دوراهی بزرگی گیر کرده بودم مه لقا گفت همدم جان تابستون سال دیگه هجده سالت میشه،خودت که بهتر میدونی دختر که از بیست بگذره دیگه کسی اسمشو برنمیداره وقتی غم پشت چشمام و دید دستم و گرفت و گفت مه لقا بمیره تورو اینجوری ناراحت نبینه،عزیزکم لااقل طرف و یکم بشناس بعد بگو دوسش ندارم با طعنه گفتم من اینجا اون اونجا چجوری بشناسمش؟ مه لقا گفت فردا قراره بازم بیاد اینجا فرصت خوبیه که بشناسیش فقط بخاطر اینکه ناراحت نشه قبول کردم بیشتر فکر کنم مه لقا رفت و من موندم و بزرگترین دو راهی عمرم
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh