eitaa logo
مشاعره
461 دنبال‌کننده
326 عکس
2 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
صبرم کفاف این همه غم را نمی‌دهد سرمایه‌ام کم است و بدهکاری‌ام زیاد
وعده هایت همه واهی ست از این میسوزم همه گفتند، دروغ است، دلم گوش نکرد
دنیا به کام ما که نبوده ست تا کنون... مِن بعد هم به کام شما، ما نخواستیم..!
من زخم تو را به هیچ مرهم ندهم یک موی تو را به هر دو عالم ندهم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
آه ، يک روز همين آه تو را می گيرد گاه يک کوه به يک کاه به هم می ‌ريزد
رقیب گفت که: افتـــــاده ام، مرا بردار دعاش کردم و گفتم: «خدا برت دارد!»
گرچه گاهی تندبادی شاخه‌ای را هم شکست سرو می‌ماند ولی توفان به پایان می‌رسد
داغ زهرا بس نبود ای روزگار بی وفا حال با قبر نهان او چه خاکی سر کنیم ؟
رسم کجاست این؟ تو بگو در کدام مُلک؟ دل می‌برند و چشم به بالا نمی‌کنند
امان نداد زمان تا نشان دهیم که دست هنوز می‌شود از جان به جای یاران شُست
کوهی‌ست غم عشق تو مویی‌‌ست تن من هرگز نتوان کوه به یک موی کشیدن
بنای عشق پا برجاست،چه با هجران،چه بی هجران که هجران هم به جان تو ز عشق تو نمی کاهد
دستِ شکسته، سینه‌ی زخمی، رُخِ کبود این واژه‌ها خلاصه‌ی شرح عزای ماست
گفته بودید دعاتان کنم ای مردم شهر آه،‌شرمنده که من خود به دعا محتاجم
چنین که یافته‌ام دشمنِ حقیقی خود را دلم به غیرِ «خود» از هیچ‌کس گلایه ندارد
جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرارِ یک تکرار اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد، اینجاست
حال من حال مريضي است كه در كشتن او درد و درمان و طبيبش همه همدست شدند!
سینه‌اش سنگ و دلش باید از آهن باشد آنکه دل می‌بَرَد و در پیِ رفتن باشد
گفتم مفصل است سخن، مجملش کنم جبریل گفت سورۀ کوثر بخوانمت
شمرده‌ام همه‌ی داغ‌های مانده به دل را شمرده‌ام، که دلم از تو بی حساب گرفته   
بی وفایی شد جواب مهربانی؛ حیف شد خواستی از پای آهو بند بگشایی؛ گریخت
مشکل دیوانه تنها یک بغل آرامش است از همین رو پیرهن بر عکس بر تن می کند
حال مرا هر کس که می‌پرسد بگو خوب است اشکش روان، اندوه جاری، زخم‌ها کاری‌ست
من همان لالم، که یک عمر است، با معشوقه ام حرف هایم ، را میان شعرهایم می زنم
قصد دل کندن ندارم از دو چشمانت ولی با نگاه سرد خود گفتی نمی خواهی مرا
نگاهِ گاه‌گاهی می‌کُنی هَر دَم به سوی مَن نَدانم از رَه ِ لُطف است یا از بَدگُمانی‌ها
من چه خاکی سَرِ آن خاطره ها بگذارم تو اگر سايه به ديوار كسی بگذاری ؟
دعویِ سوختگی پیش من ای لاله مکن می‌شناسد دل من بوی دل سوخته را