eitaa logo
مشاعره
461 دنبال‌کننده
329 عکس
2 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گاهی طریقِ اوج گرفتن صعود نیست یوسف اگـر عزیز شد از لطفِ چاه بود
شاعران، عاشقِ بویِ گلِ مریم هستند لطف کن دامنِ خود را بتکان، عشق کنند
جمعی همه آشفته آن سنبل مشکین شهری همه شوریده آن نرگس جادو
مشاعره
بله 👌🏻
۱_ درود متقابل متشکرم بابت لطف شما 🌹 در آینده ای نزدیک سعی می کنیم یک گروه مشاعره هم داشته باشیم 👌🏻 ۲_ زیبا 👌🏻🌹
دوباره صبح و زندگی دوباره عاشقانه‌ها بیا بخوان در این هوا، سرودها ترانه‌ها
نسیم صبح سلامم به دلبرم برسان بگو جواب سلامم مگر ثواب ندارد؟
برون کردی مرا از دل چو دل با دیگری داری کجا یادآوری از من؟ که از من بهتری داری
به زخمِ قلبِ فقیران چه کس نهد مرهم؟ وگر بَرَند خسارت ، چه کس دهد تاوان؟
شُهرت در این مقام به گمنام بودن است از من نشان بپرس ولی بی‌نشان بیا
گیرم که به دریا نرسیدی چه غم ای رود! خوش باش که یک چند در این راه دویدی
وه عجم رسم و رسومی است در این دیر مغان که هنوزم که هنوز ست به او دلشادم
نه صبر هست مارا نه دل نه تاب هجران، ماییم و نیمه جانی آن هم به لب رسیده
غروب و قلب پریشان ، چقدر نزدیک است به لحظه‌های اجابت ، سلام جان جهان
به طفیل سر مولی شده خلق این عالم ! نه سمرقند و بخارا، که جهان مال علی است
یک‌ شبی گیسوی مشکین تو دیدم در خواب خوابِ آن یک شبه، یک عمر پریشانم کرد
تغییر داده نام تو ضرب المثل ها را من چای شیرین خورده ام،اما نمک گیرم!
من مسلمانم ولی در پیش پایت کافرم بار عشقت را به روی شانه ی خود میبرم
یادگار جگرِ سوختهٔ مجنون است لاله‌ای چند که از دامنِ صحرا برخاست
پرسیده‌ام ز معنی، او هم خبر نداشت اصلاً رفاقت من و تو از کجا گرفت....؟
هر گه که نظر بر گل رویت فکنم خواهم که چو نرگس مژه بر هم نزنم
نسیمی هست...ابری هست...اما نیستی در شهر دلـــم بیهوده مـی گردد خیابانهای خالی را
در مفاتیحِ دلت ذکر و دعایی بنویس بلکه تاثیرِ دعا موجبِ رحمت بشود
گر شوی جان جز هوای دوست را مسکن مشو ور شوی دل جز نگار عشق را قابل مباش
در مفاتیحِ دلت ذکر و دعایی بنویس بلکه تاثیرِ دعا موجبِ رحمت بشود
هرکس که با خیال تو یکدم بسر بَرد بوی بهشت از نفسش می توان شنید
نبض من، قلب قلم،جانِ همه سوختگان ساعت هشت ندا داد؛ رضا، جانِ من ست
یک‌ سلام‌ از‌ منِ‌ درمانده‌ به‌ سلطان‌ بدهد هر کس‌ این‌ شعر مرا خواند و‌ خراسانی‌ بود
قسم به حافظ و سعدی، به منزوی، قیصر به شاعران پریشان که دوستت دارم
گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مهر آن مهر بر که افکنم و آن دل کجا برم
بر گلت آشفته‌ام، بگذار تا در باغ وصل زاغ بانگی می‌کنم چون بلبل آواییم نیست