رنج بیهوده مکش، گه به حرم گاه به دیر
گنج مقصود بجو از دل ویرانهی خویش
#فروغی_بسطامی
#ر
رنج بیهوده مکش، گه به حرم گاه به دیر
گنج مقصود بجو از دل ویرانهی خویش
#فروغی_بسطامی
#ر
عَقل در چارهِ سودای تو بی چاره بماند
وَقت آن است که دیوانه شَود عاقلِ تو
#فروغی_بسطامی
#ع
گر بساط می و معشوق نباشد به میان
به چه امید توان هر سحر از جا برخاست ؟
#فروغی_بسطامی
#گ
وقت خواب است و دلم پیش تو سرگردان است
شب بخیر ای نَفَست شرحِ پریشانی من ...!
#فروغی_بسطامی
#شب_بخیر
#و