eitaa logo
مشاعره
453 دنبال‌کننده
323 عکس
2 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قصد دل کندن ندارم از دو چشمانت ولی با نگاه سرد خود گفتی نمی خواهی مرا
شوقم به رهت پیر شد و منتظر توست عینک به نظر می‌نهد و چشم به راه است
با عکسِ تو آرام گرفته دلِ تنگم تُنگ از سرِ اجبار شده چاره‌ ی ماهی!
همیشه ترسم از این بوده اینکه حالم را به طعنه از تو بپرسند و بی خبر باشی!
به چشمِ ظاهر اگر رخصتِ تماشا نیست نبسته است کسی شاهراهِ دلها را
هر كسى از يار چيزى خواست هنگام وصال من به محض ديدن او، خاطرش را خواستم
غمِ عشقِ تو مرا کُشت ... ولی حرفی نیست عمر ، در عشقِ تو خوب ست به آخر برسد !
ویرانه‌اَم کردی و هَر کَس از مَنَت پُرسید گُفتم بــه لطفِ باغبانِ خویش آبادَم
چنان گرفته تو را این وجود پیچکی ام که گویی از تو جدا نه، که با تو من یکی ام
دل به شادی های بی مقدار این عالم مبند زندگی تنها فرازی در نشیبی ساخته است
باید ببینمت که دلم تازه‌تر شود فرق است بین دیدن تو تا شنیدنت
زنده‌ایم و زندگی با زنده بودن فرق داشت زندگی از چشم‌های روزگار افتاده است
دلبرا قیمت وصل تو کنون دانستم که فراوان طلبت کردم و نتوانستم
گفتی که کوه درد است این عشق گفتم ای داد یک شانه ی نحیف و باری به این گرانی
ابروانِ تو كمان است و نگاهت چون تير حمله قومِ مغول اينهمه كشتار نداشت
من ماهی‌ام امّا به سرم شور نهنگ است این برکه‌ی بی‌حوصله اندازه‌ی من نیست
ذوق وصال می‌گزد از دور پشت دست گرم است بس که صحبت من با خیال تو
ویرانه‌اَم کردی و هَر کَس از مَنَت پُرسید گُفتم بــه لطفِ باغبانِ خویش آبادَم
گهی مشمول مِهرش می کند ما را و گاهی قهر مگیر از ما خدایا دلبر حالی به حالی را
سری بزن به منی که برای چشمانت تمام روز و شبم غرق شعر گفتن شد
تا كه كامت تلخ شد رفتى سراغ ديگران شهد ِ بهتر مى كِشد زنبورها را سوى خود ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
از هواداران به این روز سیاه افتاده ام در ترقی بود کارم تا حسودی داشتم
نه گریزست مرا از تـو ، نه امکان گریز چاره صبرست که هم دردی و هم درمانی
آن کس که شناخت ذوقِ تنهایی از سایه‌ی خویشتن گریزان است
دل به یاد پرتو حُسنت سراپا آتش است از حضور آفتاب ، آیینه‌ی ما آتش است