حضرت علی(علیه السلام)می بفرمایند:کسی که شیفته ی بازی باشد سعادتمند خواهد شد.
از این به بعد شنبه ها در خدمت شما هستیم با اهمیت بازی در دوران کودکی امیدوارم مورد توجه والدین گرامی قرار گیرد.
@Moshaveriin
از دنیای بچههای دیروز تا بچههای امروز بازی ها هم مانند دیگر عناصر زندگی دچار تغییرات شده اند.
بازی های دیروز مثل تیله بازی،فرفره بازی،یه قل دو قل و.....
بازی های امروز مثل کامپیوتر،لپ تاپ،پلی استیشن و....
مفاهیم بازی بسیار گسترده تر از تفریح و سرگرمی هستند.
امروزه به بازی با دیدگاههای مختلفی نگاه میشود و اهمیت ویژهای گرفته تا این حد که بحث بازی درمانی مطرح شده است و با بازی به روان درمانی کودکان می پردازند.
بازی محدود به سن خاصی نیست وهر سنی بازی و لذت مخصوص به خود را دارد.
پس والدین باید حتما به این موضوع توجه داشته باشند واز هر اقدامی برای فراهم کردن امکانات در حد توان خویش تلاش خود را به کار گیرند.
@Moshaveriin
✨✨✨✨✨
👈 موسسه فرهنگی تبلیغی بشری برگزار می کند:
✳️ دوره دو روزه آموزشی احکام با مبحث کاربردی تقلید و بلوغ
⬅️ شرکت برای طلاب و مبلغات و همه خواهران استان یزد
📝آخرین مهلت ثبت نام :
۲ شهریورماه ۱۴۰۰
🗒زمان برگزاری دوره :
پنجشنبه و جمعه ، چهارم و پنجم
شهریورماه۱۴۰۰
☎️شماره تماس جهت ثبت نام:
۰۹۱۴۰۸۹۲۷۱۰
🔶مکان برگزاری:
یزد،بلوار پاکنژاد، حسینیه ثارالله
🏴@moasesa_boshra
4_6037495279572223201.mp3
15.14M
#کشتی_نجات ۱۱
#حرف_آخر
▪️عاشورا؛
کاملترین نمایشگاه خوبیها
و کاملترین نمایشگاه بدیهاست!
اینبار به عاشورا عمیق تر نگاه کنیم...
حتماً #سبک_زندگی مان تغییر میکند!
آدرس ایتا:
eitaa.com/ostad_shojae_yazd
آدرس تلگرام:
t.me/ostad_shojae_yazd
#سوختگان_عشق
يكي از مشكلات موجود در تاريخ، بدست آوردن خبر در مورد حضرت رقية بنت الحسين عليهاالسلام است كه ماجرايي بس حزنانگيز دارد.
در حاوية آمده كه زنان خاندان نبوت در حالت اسيري، شهادت مردان را برای پسران و دخترانشان مخفی می کردند و هر كودكي را وعدهها میدادند: كه پدر تو به فلان سفر رفته است، بازمیآيد.
تا ايشان را به خانه يزيد آوردند، دختركي بود چهار ساله، شبي از خواب بيدار شد و گفت: «پدرم حسين كجاست؟ اين ساعت او را به خواب ديدم سخت پريشان». زنان و كودكان، همگی به گريه افتادند و فغان از ايشان برخاست. يزيد خفته بود، از خواب بيدار شد و پس وجو كرد. خبر بردند كه: حال چنين است. آن لعين گفت كه بروند و سر پدر او را بياورند و در كنار او نهند. مَلاعين سر بياورده و در كنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسيد: اين چيست؟ ملاعين گفتند: سر پدر تو است. آن دختر بترسيد و فرياد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز، جان به حق تسليم كرد»
كامل بهايي، ج ۲
@ostad_shojae_yazd
1⃣
شلوارهای نپوشیده!
قسمت اول👇
♦️ این روزها حال جسمی و روحی مردمان کشورم خوب نیست.
تب کرده اند از بیماری،
سرفه می کنند از هوای مسموم
و...
در فضای ماه محرم #همدلی بیشتر می شود
همدردی می کنند با دردمندان،
همه دوست دارند #همدلی کنند.
اما...
گاهی از ابراز به موقع مهر و محبت ها غافل مانده ایم و آن را به تأخیر می اندازیم.
👈چند وقت پیش،شبکه تلویزیونی SHOW TV ترکیه گفتگوی مردی ۵۳ ساله را نمایش می داد. او می گفت:
بچه بودم، بزرگترین آرزوم پوشیدن شلوار بود. اون موقع ها شلوارهای گل گلی می پوشیدیم. یک روز پدرم گفت: چون می خواهید مدرسه بروید، براتون شلوار می خرم از همون شلواری که پسر کدخدا داره. ما سه برادر بودیم و رفتیم بیرون روستا کنار جاده تا پدرمون برگرده. دو نفرمون مدرسه می رفتیم ولی آخرین برادرم هنوز کوچیک بود و مدرسه نمی رفت اسمش رفعت بود. سه تایی نشستیم کنار جاده خاکی روستا و منتظر مینی بوس شدیم تا پدرم بیاید و شلوارمون را بیاره. برادر شش ساله ام رفعت همین جور کنار جاده وایساده بود از من پرسید دوست داری شلوارت چه رنگی باشه؟گفتم سیاه. گفت من دوست دارم شلوارم آبی باشه ...
ادامه دارد...
🖊حانیه مازارچی
@khrshidkhane
💠🌀💠🌀
#یکشنبه_های_توانمندسازی
#هفته_بیست_هفتم
#ابراز_محبت
🌷مشاوره موسسه فرهنگی تبلیغی بشری:
@Moshaveriin
2⃣
شلوارهای نپوشیده!
قسمت دوم👇
برادر کوچکم بهمون پز داد که شماها با شلوارک مدرسه می روید ولی من از همون اول با شلوار بیرون می روم.
بعدش پرسید که به نظرت پدر از کفش های بچه شهری ها هم میخره؟
گفتم : نه اگه بخره هم از کفش های پلاستیکی می خره.
همین طوری با هم حرف می زدیم که دیدم مینی بوس از دور داره میاد.
👈پدرم اومد و با هم پاکت های خرید رو گرفتیم و خوشحال رفتیم خونه. برای من و او یکی برادرم شلوار و پیراهن و کفش پلاستیکی گرفته بود.
رفعت داخل پاکت ها را گشت و دید پدر براش چیزی نخریده.
به پدرم نگاه کرد و گفت : پس من چی؟
پدر گفت: دفعه بعد که برم برات می خرم.
پولش کافی نبود که برای رفعت هم بخره!😔
اما رفعت قبول نکرد. شب سر سفره شام فقط صدای گریه رفعت بالا بود. یه حالتی داشت خیلی ناراحت.
👈 فرداش از مدرسه که اومدم رفعت به من گفت:شلوار چقدر بهت میاد میشه بیاری منم بپوشم؟
گفتم نه. خاکی میشه نمی دم.
روز دوم هم گفت ندادم.
روز سوم هم ندادم.
اون موقع ها کفش هارو میذاشتیم زیر بالش وشلوار رو زیر تشک که اتو بشه.
روز چهارم هم دوباره گفت چه بهت میاد بذار منم بپوشم.
ادامه دارد...
🖊حانیه مازارچی
@khrshidkhane
💠🌀💠🌀
#یکشنبه_های_توانمندسازی
#هفته_بیست_هفتم
#ابراز_محبت
🌷مشاوره موسسه فرهنگی تبلیغی بشری:
@Moshaveriin