✅(محمد بن بشیر)
بشیر حضرمی
(نامهای مختلفی برای او ذکر شده است محمدبن بشیر، بشیربن عمرو و بُشربن عمرو حضرمی)
وقتی شب عاشورا رسید حسین اصحاب خود را جمع کرد و و در انجمن آن ها به سخن ایستاد. نخست خدای را ثنا گفت و سپس رو به یاران کرد و فرمود: اما بعد من اصحابی را شایسته تر از شما نمی دانم ...
راوی گوید : در این حال به بشیر حضرمی خبر دادند که پسرت در مرز ری اسیر شده است. بشیر گفت: نزد خدا او را و نفس خویش را احتساب می کنم که هر دو در راه خداییم. من دوست نداشتم که او اسیر باشد و من بعد از او باقی بمانم.
📖ابصار العین ص 174 ، العوالم ص 244 ، به نقل از عنصر ص229
ارشاد گوید: وقتی امام از مصیبت بشیر خبر دار شد به او فرمود: تو برگرد و برو از جهت بیعت من آسوده باش؛ آن را از گردنت برداشتم و من به قدر فدیه ی پسرت برای آزادی او به تو می بخشم.
بشیر پاسخ داد:
◀️اَکَلَتنی اَلسِّباعُ حَیّاً اِن فارَقتُک▶️َ
درندگان زنده زنده مرا بخورند اگر از تو جدا شوم.
و سپس از آیندگان و شتر سواران و قافله هایی که عبور می کنند خبر تو را بگیرم و تو را با این یاران اندک بی کس و تنها رها کنم.
📖لهوف ص 57
#اصحاب
#بشیر_حضرمی
@maghtal61